تاریخ انگاره، در زمره روش های جدیدی است که با رویکردی تاریخی، یک مفهوم و انگاره مشخص را بررسی و مهم ترین تغییراتِ مؤلفه ای در آن را شناسایی می کند و درنهایت نیز توسعه، تضییق، یا تغییرات اساسی ای که در طول تاریخ برای آن مفهوم ایجاد شده است را نشان می دهد. نگاهی تاریخی به مهم ترین تعریف ها در مورد میان رشتگی و گونه های مختلف آن نشان می دهد که میان رشتگی، ابتدا بیشتر مفهومی آرمانی و مربوط به دستیابی به «علم واحد» بوده است. در دوره مدرن نیز نخستین تعریف ها از میان رشتگی در راستای دستیابی به علم واحد هستند، اما این ایده به سرعت کنار گذاشته شده و «تلفیق دانش»، به عنوان اصلی ترین معیار، مطرح شد و ازآن پس، کم کم رویکرد ابزاری به میان رشته ای در میانِ صاحب نظران شکل گرفت. کل گرایان، مهم ترین منتقدان رویکرد تلفیقی به میان رشته ای بودند و انتزاعی بودن بحث های مرتبط با «تلفیق دانش» را اصلی ترین آسیب آن می دانستند. نگاه انضمامی و مسئله محور، در این رویکرد کاملاً مشهود است و برهمین اساس نیز تعریف های مرتبط با میان رشتگی تبیین می شوند. همچنین، در قرن بیست و یکم شاهد محوریتِ رویکرد کاربردی و توجه جدی به فرارشته ای هستیم. مفهوم سازی «فرارشته ای» کاملاً براساس میزانِ کاربردی بودن و بومی بودنِ مسائل موردنظر است. در گونه نخست فرارشته ای با «عبور از مرزهای دانش» و در گونه دوم، با «عبور از حوزه دانشی» روبه رو خواهیم بود؛ بنابراین، نگاه تاریخی به این انگاره، دو گذارِ اساسی را به ما نشان می دهد: 1) گذار از نگاه آرمان گرایانه و مبتنی بر رخنه های معرفتی به نگاه عمل گرایانه و مبتنی بر حل مسئله؛ 2) گذار از میان رشته ای به فرارشته ای.