نویسنده مفهوم «جهان در حالِ شدن» را جایگزین «جهانی شدن»نموده و با صورتبندی رهیافت «زیستْ فرهنگ»، درصدد شرح فنون و سازوکارهای قدرت برای اداره فرد و جمعیّت در قرن بیست و یکم است. به زعم وی، به موازات تکامل تکنولوژی و بسط تاریخی تمام عیار آن، حکومت بر انسان بیش از آنکه از طریق زیستْ سیاست و تکنولوژی بدن باشد؛ فراتر از آن، از طریق زیستْ فرهنگ و تکنولوژی روان خواهد بود. نویسنده زیستْ فرهنگ را امتداد زیستْ سیاست و شیوه نوین حکومتداری تعریف کرده و بر آن است که، قدرت با ترکیب تکنولوژی با استراتژیها و تکنیک های پیچیده روانکاوانه، «تکنولوژی روان» را برساخته و با به کار انداختن بی وقفه آن، همزمان به «انشعاب و تعلیق بزرگ فکر» و «بازآفرینی فزاینده در روان آدمی» روی آورده و با مرکزیت بخشیدن به لذّت بدن و لذّت مصرف، به تأسیس اقتصاد سیاسی آرشیتکتونیک (معماری گونه) و اداره فرد و جمعیّت می پردازد. نویسنده،ضمن بازتعریف «امر سیاسی» (به مثابه قدرت با ماهیت تکنولوژیک و معطوف به روان)، حرکت به سوی«چرخش روانی در رشته سیاست» و بنای«جامعه شناسی سیاسی روانکاوانه» را پیشنهاد، و دلایل و نتایج آن را شرحداده است.