شاید بتوان مهم ترین تحول منطقه خاورمیانه در دو دهه اخیر را در مجموعه تحولات موسوم به «بهار عربی» جست وجو کرد. بدون تردید، این تحولات، چه در سطح نظری و چه در سطح عملی، موجب تغییرات زیادی در حوزه مطالعات خاورمیانه شده است. این کشورها که یا همانند دولت های خلیج فارس ماهیتی سنتی، یا همچون مصر ماهیتی بوروکراتیک نظامی دارند، به شدت تحت تأثیر این جنبش مردمی قرار گرفته اند. بااین حال، امروز به طورتقریبی بعد از سرکوبی این جنبش ها، به ویژه در مصر، چشم انداز مناسبی برای گذار دموکراتیک دست کم در کوتاه مدت وجود ندارد و باید منتظر تحولات آینده شد. سؤال این است که چرا با وجود حمایت های همه جانبه جهانی و بین المللی از فرایند دموکراتیک کردن این کشورها، هیچ گاه نتوانسته اند گذار موفقیت آمیزی به دموکراسی و ثبات سیاسی داشته باشند؟ یا چرا پتانسیل خشونت و اقتدارگرایی در آن ها تا این حد بالاست؟ در این مقاله می کوشیم با تمرکز بر نظریه آمارتیا سن (توسعه به مثابه آزادی ) به بررسی این موضوع بپردازیم که چرا این کشورها، به رغم برخورداری از رشد اقتصادی مناسب، به واسطه پیشرفت نداشتن در شاخص های توسعه انسانی با این موضوع دست به گریبان هستند.