بیش از چهل سال است که گروهی از اندیشمندان علوم انسانی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی بر این باورند که برخی مبانی علوم انسانی موجود با مبانی دینی در تعارض اند و این علوم برای حل مسائل بومی این کشورها مناسب نیستند. پس از پیروزی انقلاب در ایران، این موضوع به دستور کار حکومت تبدیل شد، اما با گذشت بیش از سه دهه، بازنگری در خط مشی های این عرصه ضرورت دارد. مقاله حاضر با اتخاذ رویکردی میان رشته ای و استفاده از ظرفیت تاریخ، تلاش کرده است با بازخوانی دوره انتقال و تحول علوم در تمدن اسلامی (نهضت ترجمه) و بهره گیری از مدل نظری مبتنی بر جامعه شناسی علم و پرسش های مرتبط با خط مشی گذاری عمومی، رویکرد بدیلی را برای تحول در علوم انسانی پیشنهاد دهد. در بخش روش، رویکرد دلالت پژوهی، جهت استفاده از تاریخ، متناسب سازی گردیده و با توجه به میزان تعمیم پذیری یافته ها، می توان نتایج پژوهش را برای الهام گرفتن و گسترده کردن دید خط مشی گذاران مورد استفاده قرار داد. دستاورد پژوهش، رویکرد «ترجمه تحول گرا» است که از زنجیره ای متشکل از گزینش متون، ترجمه، تصحیح، شرح، تلخیص، نقد و نوآوری در سطوح گوناگون، تشکیل شده است. در این رویکرد، پس از تعیین پایگاه هر رشته علوم انسانی در زنجیره تحول، ساختارها، منابع انسانی و منابع مالی طرح ریزی شده و خط مشی ها نیز متناسب با آنها طراحی یا بازپردازی می گردند.