هرمنوتیک انتقادی در علم فلسفه به طور اعم و در روش شناسی علوم انسانی به طور اخص ریشه دوانده است. این رویکرد از منظر روش شناسی، نوعی پژوهش کیفی قلمداد می شود و هدف آن، دستیابی به فهم درونی در بسترهای متنوع (از قبیل زبانی، زمانی، تجربی و...) است. یورگن هابرماس که از متقدمان مکتب فرانکفورت و نماینده این روش محسوب می شود، در سال 1981 یکی از بهترین آثار خود را به نام «نظریه کنش ارتباطی» منتشر و اشکال نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت اضافه کرد. بدین نحو، هرمنوتیک انتقادی به دنبال نمایان ساختن «یک جواب واحد» نیست؛ بلکه در پی به تصویر کشیدن فهم پدیده های اجتماعی بوده که از طریق گفتمان حاصل می شوند. گفتمان، به عنوان ابزار کسب داده در هرمنوتیک انتقادی به کار می رود و به زعم هابرماس شرط اساسی گفتمان، فراهم ساختن فضایی خالی از هرگونه قدرت است. در این نوع پژوهش کیفی، پژوهشگر با انجام گفتمان های انفرادی و عمیق با افراد و رونویسی این گفتمان ها، پدیده را به متن تبدیل می کند. این متون داده های پژوهش را شکل می دهند. در ادامه، پژوهشگر به تفسیر شکلِ متنیِ پدیده ها (موضوعات) می پردازد و نتایج حاصل را در تعداد محدودی تم نمایان می سازد که هر یک از این تم ها در طبقات محدودی قرار می گیرند. از آنجایی که مهم ترین مزیت هرمنوتیک انتقادی، در بسط و توسعه رویکردهای تفسیری موجود به سمت مطالعه مدیریت است، مقاله حاضر بر آن است تا این رویکرد را به منزله روش پژوهش کیفی در مطالعات سازمان و مدیریت مورد بررسی و کنکاش قرار داده و فرایند و عناصر اساسی آن را باز نمایاند.