کارکردهای فردی و اجتماعی و فرهنگی تاریخ به ویژه نقش تاریخ در حمایت معرفتی از پارادایم های رقیب در نظام های علمی در جوامع انسانی زمینه ساز اهمیت یافتن طرح پرسش از اعتبار گزاره هایی است که به عنوان «شناخت از گذشته» و «واقعیت گذشته» در علم تاریخ و عمل مورخانه تولید می شود. آگاهی از نقش مهم تاریخ به مثابه گذشته و علم تاریخ به عنوان علم شناساگر گذشته در قالب منبعی معرفت شناسانه، منجر به طرح پرسش از امکان شناخت تاریخی و مبانی اعتبار و صدق آن از سوی فیلسوفان و نیز مصرف کنندگان این معرفت و واکنش هایی از سوی تولیدکنندگان آن یعنی مورخان شده است. از چنین چشم اندازی این مسائل یکی از مهم ترین چالش های معرفت شناسانه برای مورخان از عهد ارسطو تاکنون بوده است، اما باید گفت اکثر پاسخ های مورخان به آن بر اساس تجربه عملی کار مورخانه بوده و دچار فقر مفهومی و نظری است. به نظر می رسد با عبور از پارادایم تخصص گرایی در تعریف رشته های علوم انسانی و قرار گرفتن در پارادایم تعامل های بین رشته ای امکانی برای مورخان پدید می آید که از مفاهیم نظری دانش معرفت شناسی برای گفتگوی انتقادی با منتقدان علمی بودن تاریخ و تبیین امکان شناخت تاریخی و صدق و اعتبار آن استفاده کنند. بر اساس چنین رویکردی می توان از طرح بحث روش حصول تصور معیار از معرفت در معرفت شناسی استفاده کرد و نشان داد شناخت تاریخی با تلقی بافت گرایانه از شناخت، ممکن و معتبر است.