تحولات نوین عرصه روابط بین الملل، لزوم نیاز به فاصله گرفتن از درک سنتی از مناسبات این حوزه، به منظور شناخت نیروهای جدید تأثیرگذار بر پویایی ها، روندها و نتایج در این عرصه و نیز پردازش مفاهیم جدیدی در این راستا را ایجاب می کند. این پژوهش با بازخوانی تحولات سیاست خارجی آمریکا در دو دهه گذشته و بررسی نظریات مطرح شده در مورد نحوه توزیع توان مندی ها و متأثر از آن شکل قطب بندی در نظام بین الملل، این استدلال را مطرح می کند که در نظام بین الملل کنونی، هرچند همانند گذشته، آشنایی با نحوه قطب بندی به درک بهتر اتفاقات و رخدادهای روابط بین الملل کمک می کند، اما متوقف شدن در این نقطه و عدم شناخت نیروهای جدیدی که تأثیرات غیرقابل انکاری بر پویایی ها، روندها و نتایج بین المللی می گذارند، نقصان در فهم پدیده های این عرصه را به دنبال دارد. در این پژوهش مفهوم نظم فراقطبی پیشنهاد می شود؛ نظمی که در آن، قدرت از حالت بین الدولی و شکل محدود و متصلب سابق خارج شده و ابعاد جدیدی به خود گرفته است.