شکست نظامی ایران از روسیه و انگلیس و نیز آشنایی گام به گام با استعمار و غربِ پیشرفته در دو قرن اخیر، در تاریخ تفکر و اندیشة ایران شکافی عمیق ایجاد کرد که به رویارویی پیچیدة سنت و مدرنیته انجامید. این تقابل که پس از ده ها سال کشمکش، همچنان ادامه دارد در دورة مشروطه تعین بخش اصلی صحنة سیاست و فرهنگ ایران بود و متفکران بسیاری را با ضرب آهنگ خود به این سو و آن سو کشاند. در این میان، ملک الشعراء بهار و امثال وی که در جریان نخستین برخوردهای سنت و مدرنیته، بیشتر به جانب مدرنیته و غرب ستایی می گرایند، به واسطة وابستگی اش به ادبیات، سنت ایرانی ـ اسلامی را لنگ لنگان با خود حمل می کنند.
بدین ترتیب، آنچه این مقاله در پی بررسی آن خواهد بود، بررسی نظریات بهار دربارة غرب و سنت بومی (تجدد و مدرنیته) با توجه به زمینة فکری و اجتماعی آن روزگار است تا از این رو برخی جریانات فکری مؤثر در تحولات معاصر جامعه ایران روشن تر شود.