این پژوهش با بهره گیری از مبانی نظری نظریه دلبستگی، به جهت تعیین و تبیین یکی از عوامل احتمالی مؤثر در شکل دهی تحول دلبستگی طرح شده است. منابع داده های موجود، پرسشنامه هوش هیجانی بارـ آن و فرایند موقعیت ناآشنا هستند. صد تن از مادارن کودکان یک ساله، به منظور تفکیک مادران به دو گروه مادران کودکان ایمن و مادران کودکان ناایمن، همراه با فرزندان شان در فرایند موقعیت ناآشنا شرکت جسته، به پرسشنامه بار- آن پاسخ دادند. نتایج مبین سه نکته اصلی است: 1) هوشبهر هیجانی مادران کودکان ایمن بیش از گروه مادران کودکان ناایمن است. 2) در میان مؤلفه ها، مؤلفه روابط بین فردی تفاوت میانگین بیشتری را نشان داده است 3) در میان خرده مؤلفه ها: همدلی، خودآگاهی هیجانی، آزمون واقعیت، شادکامی و تحمل فشار تفاوت بیشتری را در میان دو گروه مادران به نمایش گذارده است. در این میان تنها تفاوت میانگین های دو گروه در خرده مؤلفه انعطاف پذیری مؤید فرض پژوهش نیست. به این ترتیب توانایی مادر در شناخت نیازهای دلبستگی کودک، مسئولیت پذیری، همدلی و سازگاری او با این نیازها و نیز توانایی او در جهت شناخت هیجان های خویشتن، مهار و جهت دهی مناسب به این هیجان ها و استفاده از توانایی های ذکر شده در جهت تحمل فشارهای وارده از سوی مادر در شکل گیری و تحول نظام دلبستگی کودک مؤثر می باشد.