ایران و ایالات متحده آمریکا: دستور کاری برای همکاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مؤلف در این نوشتار بیان می دارد که اگرچه تصویر هر یک از دو کشور نزد دیگری بسیار زشت و غیرقابل تحمل است اما، دلایل کافی ای وجود دارد که هر دو نسبت به گذشته اغماض نمایند. ادله ای که مؤلف برمی شمارد عموما منافع راهبردی ای است که نصیب طرفین می شود. به همین خاطر است که دیپلماسی نیز نقش برجسته ای یافته و پرداختن به گفتگوهای انتقادی می تواند گام مؤثری ارزیابی شود. براین اساس اگر چه روابط دو کشور در آینده نزدیک دوستانه نخواهد بود، اما مؤلف بر آن است که حرکتی در دو کشور به سوی یک توافق استراتژیک آغاز شده است. روندی که در حوزه های مختلف و بویژه اقتصادی قابل مشاهده است. در مجموع نویسنده بدون انکار کردن پیشینه عملکرد نامطلوب آمریکا در ایران، بر آن است تا ادله ای را برای ضرورت نادیده انگاشتن این سابقه ارایه دهد. آنهم بدون اینکه انگیزه های ایران را برای پذیرش چنین پیشنهادی، بتواند تحلیل یا درک کند.متن
فهرست
الف - منافع راهبردی دوجانبه
ب - دیپلماسی و گفتگوی انتقادی
ج - مدیریت بحران
د - حرکت به سوی توافق موقت استراتژیک
ه - گام های آتی
مقدمه
تا موقعی که طرفین مذاکره به گذشته می اندیشند، حل منازعه به ندرت ممکن می گردد و رفع اختلاف زمانی اتفاق می افتد که دو طرف برای تغییر وضعیت موجود و حرکت از گذشته موافق باشند و چنین گامی برای ایران و آمریکا آسان نیست. هر دو کشور لیست بلندی از اتهامات و ادعاها را بر ضد همدیگر مطرح می کنند که با فشارهای سیاسی داخلی و متحدان شان تشدید می شود. رهبران و نظریه پردازان هر دو کشور رژیم مخالف خود را به صورت "اهریمن" تصور می کنند که این وضعیت به خاطر پیوند خوردن روابط ایران و آمریکا با بحران اعراب - اسرائیل، جنگ ایران - عراق، جنگ خلیج ]فارس[ و انبوهی از مسائل دیگر منطقه ای وخیم تر شده است.
ایران لیستی از اتهامات را علیه ایالات متحده دارد. برخی از این ها محصول اقدامات جمعی است. یعنی نتیجه بیش از صد سال تلاشهای غرب برای اعمال سلطه بر سرزمین ایران و یا بخشی از اقتصاد ایران، و رنجها و مصائبی که پس از اشغال ایران توسط روس - انگلیس در جنگ جهانی دوم ایران را فراگرفت. اتهام مستقیم ایران به امریکا مربوط به نقش آن کشور در براندازی دولت محمدمصدق، استفاده از ایران به عنوان محور مواصلاتی در جنگ جهانی دوم، حمایت امریکا از جاه طلبی و اقتدارگرایی شاه، مشارکت امریکا در آثار شوم ناشی از خریدهای تسلیحاتی شاه و پروژه های بلندپروازانه وی، تعدی به حاکمیت ملی ایران از طریق عقد قراردادهای مختلف، تلاشهای امریکا جهت حفظ شاه در قدرت و یا جایگزینی او با یک مهره دست نشانده طی سالهای 80-1979، اغماض امریکا از حمله عراق به ایران، تلاشهای امریکا در تحریم
تسلیحاتی ایران، اعتراضهای کمرنگ امریکا به عراق موقع استفاده از سلاحهای شیمیایی، حمایت اطلاعاتی از عراق و ترغیب اروپایی ها به فروش تسلیحات به این کشور، جنگ نفتکشها طی 1988-1987، حمله به هواپیمای مسافربری ایران، اجرای "سیاست مهار دوجانبه"، ایجاد ساختار امنیتی بدون ایران در جنوب خلیج ]فارس[، تحریم و مجازاتهای اقتصادی.
البته در تاریخ استعماری غرب در خاورمیانه، امریکا دخالت کمتری داشته است و هیچ یک از اقدامات جمعی اروپا همانند استعمارنو را نپذیرفته است. امریکا شناخت و درک کمتری از جزئیات تاریخ ایران داشته، و بین حمایت از شاه و سیاستهای ضد - ایرانی اش، پیوند کمتری دیده می شود، دولت امریکا مدعی است که فشارهای این کشور بر رژیم فعلی ایران به دنبال حملات ایران به امریکا پس از سقوط شاه و بیش از 400روز بحران گروگانگیری ایرانیان شکل گرفته است و شیوه رفتار این کشور با ایران پس از تجاوز عراق به ایران ناشی از مسأله بحران گروگانگیری و حمله متقابل ایران به عراق پس از 1982می باشد؛ زمانی که به نظر می رسید ایران تهدیدی برای خلیج [فارس] است. مقامات امریکایی نیز به همین علت لیست مفصلی را بر ضد ایران تهیه دیده اند که شامل مواردی چون: تلاش برای کودتا در بحرین، اشاره مستمر به شیطان بزرگ، بمب گذاری، گروگان گیری در لبنان، ایران کنترا، مین گذاری راههای دریایی و انفجارهای دریایی طی 1990-1987مسائل ابوموسی و تنب ها، افزایش نظامی گری ایران در خلیج [فارس]، حمایت از تروریسم و مخالفت ایران با روند صلح [خاورمیانه] می شود.
مسأله دو کشور با چنین طومارهایی، از حیث تاریخی عمیق و گسترده می باشد که شامل رخدادهایی هست که نمی تواند تغییر داده شود؛ دیدگاههای متفاوت تاریخی و فرهنگی که ممکن نیست حل و فصل گردد. هر دو طرف پر از خشم و غضب هستند و دارای خصومتی که می تواند به مباحثات و منازعات بی انتهایی منجر گردد و در بخشی از ادعاهای مقامات دو طرف، مطالباتی دیده نمی شود که منتهی به بخشش و عذرخواهی گردد. اگر چنین چیزی اتفاق نیفتد، این روند به تقاضاهای جدید یک ملت علیه همدیگر منجر شده و دیدگاههای طرفین، غیرمنعطف تر می شود.
الف - منافع راهبردی دوجانبه
گرچه هیچ یک از دو کشور، نمی تواند گذشته را فراموش کند، اما دلایل خوبی برای چشم پوشی از آن وجود دارد. اگر ایران و امریکا خصومت تاریخی نداشتند، آنها به احتمال زیاد بر مبنای این واقعیت عمل می کردند که منافع مشترک راهبردی قابل توجهی دارند. این منافع استراتژیک در مقولات زیر نمایان هست:
1- انرژی : تولید و صدور مداوم نفت و گاز از منطقه خلیج [فارس] مبتنی بر یکسری اصول پایدار مانند: قیمت بازار، افزایش در تولید از طریق بهره برداری از ذخایر جدید و ارتقاء بازیافت و توسعه فعالیت های پالایشی و پتروشیمی در سطح منطقه و توسعه و تثبیت شاخص های رشد اقتصادی می باشد. بدیهی است که تثبیت بازار می تواند به نوعی هم به نفع ایران و هم به نفع آمریکا باشد و از این حیث "انرژی" یکی از موضوعات مهم در روابط اقتصادی طرفین ارزیابی می گردد.
2- دریای خزر، ترکیه و آسیای میانه : ایران و امریکا منافع استراتژیک آشکاری در توسعه پایدار دریای خزر، ترکیه و آسیای میانه دارند. هر دو کشور منافع مشترکی در دور نگاه داشته شدن دریاچه خزر، ترکیه و آسیای میانه از وابستگی به روسیه دارند. ایران بطور بالقوه، خط لوله بزرگ نفتی و راه تجاری را نمایندگی میکند و می تواند نقش عمده ای را در تأمین منافع انرژی باصرفه ترکیه ایفاء کند. متقابلا ورود کالاهای آمریکایی به این بازارها در پی بهبود وضعیت مادی شان، سرعت یافته و به نفع آمریکا نیز خواهد بود.
3- سرمایه گذاری و مبادلات تجاری : دو ملت همواره بر مبنای شرایط بازار از سرمایه گذاری و تجارت منتفع شده اند. ایران به نحو شدیدی به تکنولوژی و سرمایه گذاری خارجی نیازمند است و می توان به فرصتهای مناسبی اشاره کرد که تهدیدکننده استقلال، از طرف آمریکا و یا هر قدرت خارجی دیگر نباشد.
4- حداقل سازی "بازی بزرگ": 1 ایران در حال توسعه و باثبات - که برمبنای منافع ملی خودش هوشمندانه عمل کند- خطر برخورد بین ایالات متحده و روسیه را بر سر توسعه دریای خزر و آسیای مرکزی و نفوذ در خلیج [فارس]، به حداقل می رساند.
5- برخورد با عراق و "زندگی با صدام": امریکا و ایران منافع مشترکی در کنترل نظامی عراق و جلوگیری از رشد شدید آن دارند. آنها منافع برابری در ترغیب و تقویت یک رژیم کمتر اقتدارگرا و متجاوز دارند و نوعی از توسعه اقتصادی عراق که به مردم آن امکان جبران مجازات ها را بدهد و پیش زمینه ای برای جذب عراق در یک ساختار باثبات سیاس اقتصادی خلیج ]فارس[ فراهم کند؛ می تواند برای هر دو مفید باشد.
6- امنیت منطقه ای : ایالات متحده و ایران نمی توانند برای تأمین امنیت خلیج [ فارس ] به معنی سیاسی آن در پی سلطه بر دیگر کشورها بوده و یا امیدوار باشند که بدون پرداخت هزینه ها و قبول خطرات متعارف، بتوانند منافع سیاسی و اقتصادی خود را تأمین کنند. بنابراین هر دو کشور محتاج نوعی همکاری هستند تا بتوانند با حداقل هزینه ممکن، امنیت منطقه را برای نیل به اهداف خود ایجاد کنند. در این چارچوب حتی فعالیتهای نظامی هر دو ملت به میزانی که منافع ملی حیاتی مربوط به خود را تأمین کند، مکمل یکدیگر هستند و تهدیدکننده دولت دیگر نیست. این واقعیت به طور خاص تا زمانی که عراق همچنان قوی و شمال خلیج [ فارس ] ضعیف باشد به قوت خود باقی است.
7- امنیت ایران : امریکا منافع بسیاری در حفظ ایران قوی و پرهیز از خطر وقوع مجدد منازعه ایران - عراق دارد و ایران ضعیف تحت فشار روسیه، باعث گرایش و وابستگی آن به تسلیحات انهدام جمعی خواهد بود.
8- امنیت خلیج [فارس] : رقابت مسأله ای نیست، اما هر اقدام نظامی که حمل و نقل را در خلیج [ فارس ] محدود کند، منافع استراتژیک ایران و امریکا را تهدید کرده است. این رویکرد که در هرگونه رویارویی به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤال باشیم که "برنده کیست" در بسیاری از موضوعات موجود در منطقه جوابگو دیگر نیست. چرا که در مسایلی چون مسابقه تسلیحاتی ای که دامن گیر منطقه شده؛ هیچ کس نمی تواند به معنای واقعی "برنده" باشد. بنابراین تأمین امنیت خلیج [ فارس ] یک هدف استراتژیک برای همه و از آن جمله ایران و آمریکا به حساب می آید.
9- مسأله افغانستان : ایران و امریکا منافع دوجانبه ای در پیدایش افغانستانی باثبات و غیرافراطی دارند که منافع و علایق بخشهای مختلف و گروههای قومی در آن رعایت گردد.
10- مسأله کردها: ایران و امریکا منافع یکسانی در دستیابی به روشی مناسب برای حل مسأله کردها در ترکیه و عراق دارند. دستیابی به چنین هدفی می تواند از ظهور تنشهای جدید در مورد آذریها نیز جلوگیری کند.
11- ثبات جنوب خلیج [فارس]، ابوموسی و تنب ها : امریکا منفعت ملی چندانی در مرافعات سطح پایین منطقه ای ندارد. در همان حال، ایالات متحده منافع قوی در به حداقل رساندن تنشها بین ایران و دولتهای جنوب خلیج [فارس] و خطر هرگونه حمله نظامی دارد. ایران نیز منافعی استراتژیک در روابط خوب با دولتهای جنوب خلیج [فارس]، و به حداقل رساندن حضور نظامی آمریکا دارد.
12- لبنان : گرچه ایران و امریکا ممکن است حامی گروههای متفاوتی در لبنان باشند اما هر دو منافع آشکاری در لبنانی آزاد، مستقل و فارغ از فشار و اشغال اسرائیل و سوریه، حقوق برابر برای همه بجای جنگهای قومی، دارند. لبنانی که در آن شیعیان لبنان نیز نقش سیاسی خود را نسبت به درصدشان از جمعیت لبنان بازی کنند و بتوانند منطقه و اقتصاد کشورشان را بدون تهدید نظامی اسرائیل یا حمایت سوریه توسعه بدهند.
13- صلح اعراب - اسرائیل : جایی که هیچ یک از طرفین نمی تواند در هر حالی به پیروزی دست یابد، ارایه راه حلی برای صلح است. گرچه ممکن است ایران و امریکا در جوانب و کیفیت صلح "درست" و منصفانه اختلاف نظر و مجادله داشته باشند اما در نهایت امر هر دو با گسترش خشونت مخالفند. پیشنهادات و فشارهای صلح آمیز ایران می تواند به فرایند صلح کمک نماید.
14- تروریسم در مقابل جنگ آزادیبخش؛ براندازی در مقابل فعالیت های غیرعلنی : ورای ایدئولوژی و خطابه، ایران و امریکا منافع خیلی زیادی از همکاری و رقابت سیاسی مسالمت آمیز دارند تا از تهدید و خشونت. طبیعتا گفتگو یک ضرورت است و گرچه ممکن است دو ملت دیدگاههای به شدت مخالفی در مقابل هم داشته باشند، اما در نهایت خشونت نتیجه مشخصی نداشته است و موجب شده انسانهای بی گناهی کشته شود.
گفتگوی غیررسمی مقامات بلندپایه ایران و امریکا با وجود مقاومت ایران و فشارهای کنگره امریکا شروع شده است. خطابه ها ملایم تر شده و رؤسای جمهور دو دولت اظهارات مهمی داشته اند که به اصلاح ]بهبود[ روابط اشاره دارد. برخی فعالیت های غیررسمی در حال انجام است و دو طرف در حال برداشتن گام هایی ملموس هستند که مؤید امکان بهبود روابط است.
البته در همین حال واضح است که دو کشور راه درازی در پیش دارند.
بسیاری از گفتگوهای غیررسمی با عبرت از تاریخ آغاز شده ولی لیست اتهامات و مطالبات هر ملتی نیز به سختی فراموش می شود. تمایلی قوی برای تخمین پیشرفت روابط دو کشور وجود دارد. بر مبنای اینکه چه اندازه یک طرف منعطف شده است و چه مقدار به خاطر اصرار بر دیدگاههای خود، طرف دیگر را مقصر و متهم دانسته و نگرانیهای مشروع آن را نادیده می گیرد. متعصبان هر دو کشور مشکلات اصلی برای هر رژیمی هستند که در مورد هر یک از [اتهامات و مطالبات] پیش گفته اختلافاتی اساسی و نگران کننده دارند.
در حالی که ایران و امریکا منافع مشترک استراتژیک دارند، دو حکومت تنها در حال شروع برخی گمان ها هستند و هنوز دو طرف تقاضاهای بزرگی برای کسب امتیازات از طرف مخالف دارند. هر دو کشور به جای عمل در دعوت صرف به تحمل و اغماض سهم مشترکی دارند. هر دو کشور تلاش می کنند تا اختلافات مشروع استراتژیک و مبتنی بر منافع ملی خود را در چارچوب منازعات بین فرشته و اهریمن، اخلاقی نشان داده و همچنان دنبال نمایند.
ب - دیپلماسی و گفتگوی انتقادی
دیپلماسی غیررسمی تحت این شرایط می تواند مفید باشد؛ حداقل موجب روشن شدن مواضع طرفین، و ایجاد زمینه ای برای پیدا شدن حوزه های بالقوه مصالحه و درک متقابل منافع و تفاهم می شود. در عین حال دیپلماسی غیررسمی خطراتی نیز دربردارد. در طول تاریخ، سخنگویان خودگماشته ای که بدنبال اهداف و پیشرفت شخصی خود بوده اند در ایجاد ارتباط صحیح و راههایی که حکومت بتواند بدانها متکی باشد، ناکام بوده اند. البته راههایی پیشنهاد می شود اما قادر به تشخیص اینکه کدام راه و روش قابل اعتماد است، نیستند.
جالب تر اینکه، نیات خوب هم در صورتی که خودخواهانه باشند، خسارت بار هستند. آنها بجای اینکه توضیح بدهند، دفاع می کنند. آنها وجود مشکلات و اختلافات واقعی را انکار می کنند. آنها برای نشان دادن امیدواری هایشان در مناظرات و مباحاث تجدیدنظر کرده و از جزئیاتی اغماض می کنند که جوهره دیپلماسی بوده و وعده های بسیار زیادی مطرح می کنند.همچنین برمبنای نفع شخصی پیام های مبهمی را بدون التزام دو طرف به توافق ها یا مذاکرات ارسال می دارند. دیپلماسی غیررسمی که معاملات نفتی و امور بازرگانی را فرا گرفته می تواند به جای حل مشکلات، آنها را تشدید کند.
برای حکومتهای ایران و آمریکا یک روش برخورد با این وضعیت، تعیین دیپلماتهای غیررسمی بر محور موضوعات مشخص می باشد؛ دادن وکالت ویژه به آنها و تضمین اینکه آنها افزون بر معتمد بودن، از تجربه و سوابق کافی برخوردارند و در نتیجه رأی شان مورد قبول است.
آغاز دیپلماسی مستقیم رسمی در سطح پایین، یا استفاده از نمایندگی کشور سومی مانند سوئد به عنوان رابط رسمی دو کشور، می توانست رهیافتی مؤثر دیگری باشد. البته چنین رهیافتی در صورتی می توانست موفقیت آمیز باشد که هر دو کشور حاضر به ترک پیش ذهنیتها و مطالبات گذشته باشند و این دیده را که گفتگوهای رسمی بایستی منجر به پیشرفت ها و توافقات سریعی بشود، کنار بگذارند. چنین شیوه ای به معنی به حداقل رساندن خطابه های رسمی، فرصت های رسانه ای و در دستور کار قرار دادن گفتگو می باشد.
بدین ترتیب نادیده گرفتن بخشی از گذشته، نوعی موفقیت محسوب می شود. به نظر می رسد دیپلماتهای ایران و امریکا برداشت نادرستی از مذاکرات ایران – کنترا 1 داشته اند. درس درست این نیست که دیپلماسی بایستی رسمی و باز باشد. در چنین روشی گرچه طرفین به دنبال دیپلماسی آرامی هستند، اما در نهایت نمی توانند اسرار را حفظ کنند. گفتگوی صادقانه بایستی مقدم بر سایر تلاشها باشد.
درس واقعی ایران - کنترا این است که ماجراجوئی های نیمه رسمی جایگزینی برای دیپلماتهای حرفه ای نمی باشد. اشخاص ثالث نیز بایستی دیپلماتهای حرفه ای باشند و به ویژه نباید دیپلماتهای آماتور سودجو انتخاب شوند.
روش گفتگوی انتقادی حکومت ها در حرکت به جلو، اهمیت بسیار دارد. ایران و امریکا نیز، پروسه مهمی را در کاهش خطابه های خصمانه دولتی، برخی حرکتهای دیپلماتیک، برداشتن گامهایی در ارتباطات غیرمستقیم با رفتار نستبا دوستانه، پشت سر گذاشته اند. البته به خاطر این واقعیت که هر دو کشور فرصت طلبان و افراطیونی دارند، مشکل پیچیده می گردد. زمانی که آنها در حمایت از گفتگو انتظارات بسیار وسیع و سریعی را طرح می کنند، در حقیقت یک مانع بزرگ بر سر راه گفتگو پدید می آید. یک راه، پیشرفت ادراکی می باشد: ایران و امریکا آماده جنگ و در معرض رویارویی نیستند؛ آنها وقت دارند.
یک روش ساده مناسب این است که هر یک از طرفین برای پیشرفت جدی سه مقطع زمانی را در نظر بگیرد: خویشتن داری، اغماض و مشاهده اقدامات طرف دیگر.
گام مهم دیگر حاکمیت نگرش معتدل و میانه رو مبتنی بر آگاهی است. هر ملتی نیازمند شیوه هایی است که بداند دیگری گامهای آگاهانه ای را به جلو برمی دارد. اخطار ]هشدار[ دیپلمات ثالث، به هر دو طرف روش صحیح ارتباطاتی می باشد که می تواند کمک کند. چنین شیوه]هایی[ هر یک از طرفین را قادر می سازد تا اطلاع یابد چه تغیراتی در مواضع و رفتار طرف دیگر حاصل شده است. این روند زمینه مناسب برای شکل گیری تصورات مطلوب و غیررسمی را بدون سراسیمگی و طی پروسه ای تدریجی فراهم می نماید.
برخی گام های محسوسی که می تواند جهت اغماض از گذشته به طرفین کمک کنند عبارتند از:
1- آمریکا می تواند بطور غیرمستقیم در مورد جنگ ایران و عراق موضع گیری نماید. با بیان اینکه دیگر نباید چنین تراژدی تکرار شود، و یا با اشاره به حملات موشکی به ایران و با تهیه گزارشات مفصل در مورد خسارات جانی ناشی از حملات شیمیایی به ایران در گزارش مربوط به تکثیر سلاحهای خطرناک.
2- ایران می تواند تبعات گروگانگیری را با دعوت از گروگانهای سابق جهت گفتگو و دیدار از ایران، کاهش دهد چیزی شبیه ملاقاتهایی که بوسیله سناتور مک کاین 1 و ژنرال وسی 2 در دیدار ازویتنام ترتیب داده شد.
3- امریکا می تواند با روشهای غیرمستقیم از سقوط مصدق ابراز تأسف و ندامت نماید.
4- ایران می تواند بر مخالفت خود نسبت به حرکتهای تروریستی تأکید نماید و صراحتا هرگونه حرکتی از این قبیل را رد کند.
5- هر دو کشور می توانند تأسف شان را نسبت به سرنگونی هواپیمای ایران و حادثه گروگانگیری در سفارت امریکا، طی مذاکراتی اظهار کنند.
6- ایران می تواند خطابه هایش را در حمله به امریکا و اسرائیل بر دشمنان منطقه ای متمرکز کند.
7- هر دو طرف نیازمند شکیبایی بیشتری می باشند.
ج - مدیریت بحران
یکی از درسهای روند صلح اعراب - اسرائیل این است که یک حادثه مهم - به عمد یا غیرعمد - می تواند رسیدن به همکاری را مانع گشته و یا به تأخیر اندازد. ایران و امریکا چنین حوادثی را زیاد پشت سر گذاشته اند. خوشبختانه هر دو طرف می توانند بحران های آتی را محدود یا مهار کنند:
1- سازگار نمودن برخی دیدگاههای ضروری در مورد توافقات حمل و نقل دریایی، گسترش روندی مشترک برای اطلاع رسانی و رفع محدودیت ها و موانع برای پروازهای اتفاقی.
2- اعلان و تشریح وضعیت [ صف آرایی ] جدید در خلیج [ فارس ] با جزئیات کافی از رسانه های عمومی برای اطمینان دادن به طرف مخالف، یا حداقل جهت اجتناب از غافلگیری و سوءتفاهم.
3- ارائه اطلاعات مشابه به رسانه ها در مورد تمرینات [ نظامی ] با جزئیات کافی درباره قلمرو و مدت جهت اجتناب از سوءتفاهم.
4- استفاده از کشور ثالث مانند عربستان سعودی برای هماهنگی در خلیج [فارس[.
5- ایجاد یک خط رابط ویژه که رهبران دو دولت بتواند در موقع وقوع حوادث غیرمترقبه دیپلمات ثالث مورد توافق را فرابخوانند.
6- یافتن روشی برای استفاده از کشور ثالث جهت این که سریعا اطلاعات مطمئن را ارایه دهد. چرا که ممکن است اطلاعات از نظر مقاصد [اهداف]، مدارک و ماهیت وقایع نامطمئن باشند.
7- موافقت برای حفظ این خط باز حتی در موقع بروز بحران.
8- امریکا طی بیانیه ای اعلام کند: امریکا علیه ایران هیچ گونه تهاجمی شروع نخواهد کرد مگر اینکه ملت یا از دوستانش در خلیج [فارس] مورد حمله ایران واقع شود.
9- تلاش برای ارتقای سیستم های کنترل و فرماندهی در مدیریت رفت و آمدهوائی و مسیر کشتیرانی در خلیج [فارس] که خطر حمله به شهروندان را دریک بحران کاهش دهد.
د - حرکت به سوی یک توافق استراتژیک موقت
احتمال اینکه روابط ایران و امریکا در آینده ای نزدیک "دوستانه" شود بعید می باشد و این واقعیت که دو کشور دارای منافع مشترک راهبردی می باشند به این معنی نیست که آنها منافع راهبردی یکسانی خواهند داشت. درک این مسأله مهم است که رقابت ادامه می یابد، اما خطری که می توانست به درگیری یا خشونت منجر شود به حداقل می رسد.
هر دو طرف نیازمند درک این مطلب اند که هدف، دست یابی به یک توافق راهبردی موقت می باشد که بر این مبنا هر ملتی اهداف و منافع استراتژیک طرف مقابل را شناسایی کند.
پیش بینی این که ایران و امریکا تا چه حد و با چه سرعتی بتوانند به سوی این توافق حرکت کنند، ساده نیست؛ اما احتمالا ممکن است برخی گام هایی را در حوزه هایی که دو کشور منافع متقابل راهبردی دارند بتوان مشاهده کرد.
بهرحال امریکا می تواند از برخی موارد تحریمها چشم پوشی کند و با مطالعه مفصلی از تأثیر تحریمهای اقتصادی زمینه لغو و ترک مجازات های تجاری و سرمایه گذاری فراهم گردد.
لغو تحریمها ممکن است علامتی به ایران باشد که این بخشودگی ها به پروژه هایی تعلق می گیرد که آشکارا درآمد حاصله را صرف بازسازی اقتصادی می نمایند. مشخص است که این پرداخت ها نباید چنان درآمدی برای پروژه ها تأمین کند که ایران بتواند در یک دوره 5تا 15ساله صرف خریدهای تسلیحاتی نماید.
چنین روشی ایالات متحده را قادر می سازد بدون مشارکت در تحریمهایی که به ایران صدمه می زند و منافعی برای امریکا ندارد، کانون توجه خود را بر موضوعات امنیتی قرار دهد. یکی از مشکلات اساسی تحریمهای ایران و لیبی این است که تصور می کند سرمایه گذاری ها در بخش انرژی، مقدار هنگفتی درآمد و منابع ارزی را برای ایران جهت هزینه در پروژه های بزرگ فراهم می کند. در صورتی که چنین سرمایه گذاریهایی، برای چندین سال درآمد ارزی چندانی را ایجاد نکرده و ایران نیازمند سرمایه گذاریهای کلان و اساسی دیگری می باشد.
امریکا می تواند بطور مؤکد به ایران تذکر دهد که سیاست بلندمدت اش تقویت توسعه اقتصادی و منابع انرژی ایران و سرمایه گذاریهای تجاری در آن می باشد و اتخاذ چنین خطمشی ای در گرو عدم حمایت ایران از اقدامات تروریستی می باشد.
متقابلا ایران نیز می تواند اعلام کند که برحسب هزینه، جریان نقدینگی و طبق برنامه زمانی در پروژه های مربوط به انرژی، آشکارا به سرمایه گذاری می پردازد و به افزایش فعالیتهای نظامی توجهی ندارد.
ه - گام های آتی
این طرح نه مدعی این است که بهبود روابط ایران و امریکا آسان خواهد بود، و نه یک طرح ماهرانه ای از یک دستور کار صریح می باشد. بلکه بیشتر طرح "ایده صلحی" است برای نشان دادن اینکه امریکا و ایران نمی توانند بیشتر از این در گذشته زندگی کنند، این که آنها منافع متقابل استراتژیکی دارند، و این که حتی در برخی حوزه های تفرقه انگیز می تواند گامهایی برداشته شود.
شناخت این امر مهم است که مهمترین گام های بعدی، تحمل و اغماض می باشد. البته هیچ ملتی نمی تواند به سرعت حرکت کند و غالبا در حرکت به جلو ممکن است توقف هایی داشته باشد. آغاز گفتگوهای رسمی یا نیمه رسمی اهمیت خاصی دارد که در آن هر حکومتی به شیوه های مختلف مدافع منافع اش می باشد. به طرقی که به رشد دولتهای دیگر آسیبی نرساند.