نقد کتاب جامعه شناسی نخبه کشی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامعهشناسی نخبهکشی تألیف آقای علیرضا قلی ( تهران، نی، 1377، 240 صفحه رقعی)؛ عنوان پرشمارگان ترین کتاب در حوزه مطالعات سیاسی در سال 1377میباشد. این کتاب در فاصله زمانیای کمتر از چهارماه توانست به چاپ نهم خود برسد و این مطلب حکایت ازجذابیت محتوایی اثر دارد که در چاپ و نشر ایران کمتر مشابه آن دیده میشود.
در همین زمینه، دفتر همایشهای پژوهشکده مطالعات راهبردی اقدام به برگزاری جلسه نقد و بررسی درباره اثر حاضر کرده است که ضمن معرفی اجمالی کتاب، دیدگاهی انتقادی را عرضه میدارند. در مجموع نکات اصلاحی نقد حاضر میتواند در روشن شدن زوایای ریز و تاریک بحث کارگر افتد و از کاستیهای علمی - تحقیقاتی آن بکاهد. ضمن تشکر از جناب دکتر افتخاری و آقای زنجانی برای شرکت در جلسه نقد جامعهشناسی نخبهکشی، در ادامه مهمترین محورهای این گفتگو میآید.
فصلنامه: نخست از جناب دکتر افتخاری تقاضا میکنیم، بهطور اجمالی با بیان مدعیات مؤلف در این کتاب، بفرمایند که اصولا اثر حاضر از چه جذابیتهایی برخوردار است.
دکتر افتخاری: جامعه شناسی نخبهکشی تحلیلی جامعهشناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران، بیان میدارد و برای این منظور نویسنده به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان قائممقام، امیرکبیر و مصدق میپردازد. هدف اصلی مؤلف آن است که نشان دهد حیات جمعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایرانیان، از حیث ساختاری به گونهای بود که در نهایت به نخبهکشی منجر میشد و از اینرو طرح عناصر منفردی همچون امیرکبیر در تاریخ ایران اگرچه مؤثر بوده ولی عملا ره به جایی نبرده است؛ چرا که این ساختار اساسا توان تحمل اصلاحات آنها را نداشته و بدینخاطر مشاهده میشود که در اندک زمانی آنها را از سریر قدرت و تصدی زمام اصلاحات کشور به پایین میکشد. در این میان نگرش تک عاملی به تاریخ تحولات ایران و این که اگر امیرکبیر زنده میبود احتمالا چه تحولاتی رخ میداد و ما به کدامین سوی میرفتیم، نگرشی باطل و ابتر است و ما باید به تحلیل ساختار کلی جامعه ایرانی همت گماریم و ریشههای فرهنگی را بیش از پیش به توجه درآوریم.
کتاب از مقدمه و چهار فصل تشکیل شده است. فصل اول به بررسی ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران اختصاص دارد و مؤلف با سیری اجمالی در تاریخ ایران از دوره مغول تا قرن نوزدهم، درمییابد که فرهنگ اقتصادی پانصد ساله اخیر ایران، ویژگیهای خاصی دارد که کم و بیش ثابت مانده است: وابستگی، مصرفزدگی و تسلیم تکنولوژی مدرن شدن. همین ویژگیها متأسفانه در فرهنگ سیاسی نیز دیده میشود که شکلدهنده بنیان اصلی رفتار و ساخت سیاسی در کشور ما است.
فصول دوم تا چهارم نیز به بررسی موردی حکم فوق درخصوص قائممقام، امیرکبیر و مصدق پرداخته و نشان میدهد که چگونه ساخت کلی کشور تمایل به نخبهکشی داشته است. در مجموع مطالب کتاب شرح مبسوطی هستند از یک مدعای واحد که آن هم جای بررسی و نقد بسیار دارد.
اما درباره جذابیتهای ویژه این اثر، چهار مورد قابل توجه مینماید:
نخست - کتاب دارای نثر ساده و روانی است که بدینخاطر افراد مختلف در موقعیتهای گوناگون اجتماعی میتوانند با مطالب این کتاب پیوند برقرار کنند. در مقایسه با آثار تخصصی که زبان آنها برای عموم خوانندگان سنگین مینماید، این اثر گستره وسیعتری از حیث مخاطبان تواند داشت.
دوم - اثر دارای صبغهای تاریخی میباشد و همین مطلب برای خوانندگان ایرانی که علاقه وافری به حکایات و وقایع تاریخی دادند، جذاب مینماید. کافیست به عناوین کتب اندکی که معمولا در منازل ایرانیها وجود دارد نگاه کنید، خواهید دید که در این میانه کتب تاریخی سهم بالایی دارند.
سوم - این اثر صرفا به مسائل تاریخی بسنده نکرده بلکه در آن سعی شده از یک دوره طولانی تاریخی گزارشی کلی به دست دهد و همین امر منجر به جذابیت بیشتر اثر برای خواننده میشود چرا که با صرفنظر از جزئیات، محورهای اصلی را بیان میکند.
چهارم - شرایط زمان انتشار این کتاب و همزمانی آن با تحولات داخلی (بروز مشکلاتی برای بعضی از نخبگان جامعه) نیز در اقبال عمومی به این عنوان مؤثر بود.
آقای زنجانی: در تکمیل نکات بیان شده آقای دکتر افتخاری، بنده نیز چند مطلب را ذکر میکنم که بهنظر میرسد در آوازه اثر بسیار تأثیرگذار بودهاند.
اول آن که: مؤلف فرد خوشفکری است و در دریافت مطالب مورد توجه جامعه بسیار موفق عمل کرده است. اثر قبلی مؤلف نیز در همین زمینه قابل استناد است و نشان میدهد که ایشان انگشت روی مطلب مهمی گذاشتهاند که در طول تاریخ برای ما ایرانیها حساس و مهم بوده است. بههرحال جامعهشناسی نخبهکشی و جامعهشناسی خودکامگی هر دو به خاطر عطف توجه به موضوع مورد علاقه مردم، توانستهاند خوانندگان بسیار پیدا کند.
دوم آن که: عنوان کتاب و بهرهبردن از اسامی سه شخصیت مشهور مصدق، امیرکبیر، قائممقام و حتی آوردن تصاویر آنها نیز توانسته است اذهان را متوجه این اثر ساد؛ افزون بر این که شهرت قبلی مؤلف نیز خالی از اثر نبوده است.
فصلنامه: پس از آشنایی اجمالی با اثر و نقاط قوت آن، اگر مایل باشید بپردازیم به مهمترین نواقصی که به این کتاب وارد است.
دکتر افتخاری: بحث نقد و انتقاد خاصه از دیدگاه روششناختی شاید به یک معنی در باب این کتاب سالبه به انتفاء موضوع باشد. چون مؤلف در مقدمه مدعی شده است که در مقام تألیف کتابی علمی به معنای فوق نبوده و حتی صراحتا بیان داشته که بحث جامعهشناسی علمی مدنظر من نیست.
با این حال من معتقدم که باید بین آکادمیک و روششناسانه بودن اثر با معتبر بودن آن تفاوت قائل شویم، بنابراین ادعای اولیه مؤلف راه را بر نقدهای آکادمیک نمیبندد. بدین ترتیب موارد ذیل مهمترین نقدهای وارده، بر کتاب توانند بود: 1- نبود مبنای تحلیلی محکم برای مدعیات مختلف مؤلف در مورد مصدق، امیرکبیر یا قائممقام. بدین معنی که مشاهده میشود مصدق مورد نظر او فردی است که با توجه به محتویات یک کتاب استنتاج شده است. بدیهی است که بیتوجهی به دیدگاههای مختلف در این زمینه، منجر به یک سویهشدن اثر میشود. بهنظر من مؤلف خواسته مطالب را ساده بیان کند و این بیان ساده منجر به آن شده که اصل حقیقت تا حدودی فدا شود.
2-کتاب حاضر جنبه توصیفی ندارد و از تجویز خارج است؛ نه این که مؤلف نخواسته تجویز کند بلکه گویا خود او به نتیجهای نرسیده است و این نقیصه مهم دیگری است که دامنگیر کتاب میباشد. در بیان ایشان ساختار تاریخی جامعه ایران به گونهای است که هر نخبهای که سربرآورده محکوم به فناء و نیستی شده و جامعه رهایش کرده است؛ از اینرو نخستین پرسشی که خواننده از خود میپرسد این است که: "پس چه باید کرد؟" اما هیچ پاسخی در این مقام به او داده نمیشود، از این حیث اثر حاضر با توجه به گستره وسیع خوانندگانش، شاید جنبه منفی هم داشته باشد و حالت یأس و ناامیدی به خوانندگان بدهد، چرا که راه نخبگی در این دیار را مسدود مینماید.
این تفسیر یکجانبه از تاریخ کار را برای امروز ما نیز دشوار میسازد چرا که مردم را عملا از تفکر بازداشته و تحلیلی به دست میدهد که در تمامی موارد صادق است. مؤلف خود در بخشی از کتاب اشاره دارد که اندیشیدن کاری است دشوار و از اینرو کسانی پیدا شدهاند که خواستهاند با به دوش کشیدن این وظیفه، مردم را از رنج تفکر برهانند، غافل از آن که چه لطمهای به جامعه میزنند؛ با این حال باید گفت که مؤلف خود ناخودآگاه در همین دام گرفتار آمده است. نخبهکشی چارچوب تحلیلی عامی است که در مقام تحلیل تاریخ ایران، مخاطبانش را از تفکر بیشتر و دقیق بازمیدارد و این ذهنیت را در مخاطب خود پدید میآورد که نخبگان این جامعه همیشه تنها و رها بودهاند و مردم به موقع آنها را یاری نکردهاند، بدینخاطر ما در وضعیتی هستیم که مشاهده میکنیم. اگر خوانندگان این ابزار تحلیلی را از مؤلف به عاریه بگیرند، چون تحولات چه مثبت و چه منفی به تمامی در قالب این چارچوب کلی ابطال ناپذیر قابل تفسیر است و کار برای خوانندگان بسیار آسان میشود و علیالقاعده آنها را از فکر و تأمل دقیق باز میدارد.
مدعای اصلی مؤلف از تأیید تجربی لازم در عرصه تحولات تاریخی نیز بیبهره است. اگر چه ملت ما در دورهای مصدق را تنها گذاشتند و یا امیرکبیر چندان حمایت نشد، اما به این صورت هم نبوده که نخبگان کشور همه سر فرو کوفته شوند و یا از میدان به در روند.
در تاریخ، شما میتوانید مصادیق بسیار زیادی بیابید که ملت با نخبگان همراه بودهاند و این نشان میدهد که روحیه ملت نخبهکشی نبوده و نیست.
آقای زنجانی: گذشته از نقدهای فوق به نظر میرسد که از حیث روش معلوم نیست چرا این شخصیّتها انتخاب شدهاند. ضمنا شرایط زمانی قائممقام، مصدق و امیرکبیر برای خیلیها مشخص نیست و مؤلف نیز در اینباره کار روشنی برای نشان دادن سنخیت بین این سه وضعیت انجام نداده است.
نکته دیگر آن که، علیرغم عنوان جامعهشناسی نخبگان، بحث از نخبگان بسیار در حاشیه است و ملزومات بحث را شامل نمیشود. به طور کلی نخبگان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخبگان در قدرت و نخبگان خارج از قدرت.
نخبگان در قدرت، شماری اصلاحگرند و دیگران دنبال دستیابی به قدرت هستند کتاب اشاره به روی کار آمدن مصدق، قائممقام و امیرکبیر دارد که به نحوی میتوان آنها را نخبگان در قدرت نامید، حال آن که بحث نخبگان بسیار فراتر از آن چیزی است که در این جا آمده است.
فصلنامه: میزان انطباق کتاب با شرایط موجود را چگونه میبینید؟
دکتر افتخاری: میزان انطباق کتاب با شرایط موجود از سه دیدگاه قابل پاسخگویی است. 1- بحث قابلیت 2- بحث واقعیّت 3- بحث حقیقت.
قابلیت نظریه برای انطباق با شرایط فعلی بسیار زیاد است. نویسنده با تفسیر و تقریری که از تاریخ عرضه میدارد سعی کرده تا نظریهای را به خواننده القا کند که در گستره تاریخی ایران، نخبگان همگی به چنین سرنوشتی دچار شدهاند یا این که جامعه ایران به صورتی بوده است که دست به نخبهکشی میزده و این مبنای تفسیر تاریخ ایران است. بدیهی است که این نگرش فرازمانی است و به راحتی میتواند در هر دوره و زمانی به کار رود و این به معنای قابلیت بالای نظریه است. توجه بفرمایید محتوای کتاب متعلق به 9سال قبل است که امروز با کمترین اصلاحی به چاپ رسیده و همین مطلب حکایت از کلیت بسیار زیاد کتاب دارد. از نظر علمی جامعه ما در این نه سال حوادث متعددی آزموده که هر نظریه علمیای را میتوانست اصلاح کرده یا تغییر دهد.
در مقام واقعیت نیز باید پذیرفت که متأسفانه از نظریه فوق، در عمل استفاده میگردد و هر آن چه که در باب علت استقبال از کتاب حاضر آمده، مبیّن این حقیقت نیز میتواند باشد که جامعه ما به نظریات کلیای همانند این دیدگاه که ابزاری تحلیلی برای هر شرایطی را به آنها میدهد علاقهمند است؛ از اینرو این کتابها مورد توجه قرار میگیرد و در مباحث روزمره جامعه نیز مشاهده میشود که در تحلیل وقایع از آنها بسیار استفاده میشود.
اما مقام حقیقت با هر دو مقام قبلی تفاوت دارد و به نظر بنده با توجه به نقدهایی که ذکرش رفت، مشخص میشود که این دیدگاه از اعتبار تاریخی لازم بهرهمند نیست و در ضمن تحلیلی که در نهایت به دست میدهد یکسویه است و نمیتواند در تبیین هرچه بهتر وقایع موفق عمل نماید. بنده توجه خوانندگان را به نقدهای وارده جلب میکنم و این که از نظریات کلیای که تن به هیچگونه آزمایشی درباب صدق و کذبشان نمیدهد، در حوزه تحلیل حوادث تاریخی باید پرهیز کرد.
فصلنامه: آقای زنجانی جنابعالی نیز در پایان اگر مطلبی برای تکمیل بحث دارید بفرمایید.
آقای زنجانی: اگر در عنوان کتاب وصف جامعهشناسی نیامده بود، محتوا به عنوان نزدیکتر میشد. وقتی شما عنوان را جامعهشناسی میگذارید شماری از ذهنیّتها نقش میبندد و از نظر من اگر ایشان واقعا دنبال یک پدیده توصیفی بودند، با عناوین دیگری میتوانستند وارد این عرصه بشوند. هرکسی که این کتاب را میخواند، سرانجام نمیفهمد آخر باید یقه چه کسی را گرفت، کدام یک از این عاملها تأثیرگذار در این قضیه است؛ مقدمهای دارد ولی نتیجه ندارد و نقد من بر ایشان این است که خود ایشان به نظر من مسایل را سفید و سیاه میبینند و در چنبره موضوعگیر افتادهاند؛ از اینروی باید در جامعهشناسی نخبهکشی بازنگری جدی انجام گیرد تا به اثری محکم همچون جامعهشناسی خودکامگی بدل شود.
در همین زمینه، دفتر همایشهای پژوهشکده مطالعات راهبردی اقدام به برگزاری جلسه نقد و بررسی درباره اثر حاضر کرده است که ضمن معرفی اجمالی کتاب، دیدگاهی انتقادی را عرضه میدارند. در مجموع نکات اصلاحی نقد حاضر میتواند در روشن شدن زوایای ریز و تاریک بحث کارگر افتد و از کاستیهای علمی - تحقیقاتی آن بکاهد. ضمن تشکر از جناب دکتر افتخاری و آقای زنجانی برای شرکت در جلسه نقد جامعهشناسی نخبهکشی، در ادامه مهمترین محورهای این گفتگو میآید.
فصلنامه: نخست از جناب دکتر افتخاری تقاضا میکنیم، بهطور اجمالی با بیان مدعیات مؤلف در این کتاب، بفرمایند که اصولا اثر حاضر از چه جذابیتهایی برخوردار است.
دکتر افتخاری: جامعه شناسی نخبهکشی تحلیلی جامعهشناسانه از برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران، بیان میدارد و برای این منظور نویسنده به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان قائممقام، امیرکبیر و مصدق میپردازد. هدف اصلی مؤلف آن است که نشان دهد حیات جمعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایرانیان، از حیث ساختاری به گونهای بود که در نهایت به نخبهکشی منجر میشد و از اینرو طرح عناصر منفردی همچون امیرکبیر در تاریخ ایران اگرچه مؤثر بوده ولی عملا ره به جایی نبرده است؛ چرا که این ساختار اساسا توان تحمل اصلاحات آنها را نداشته و بدینخاطر مشاهده میشود که در اندک زمانی آنها را از سریر قدرت و تصدی زمام اصلاحات کشور به پایین میکشد. در این میان نگرش تک عاملی به تاریخ تحولات ایران و این که اگر امیرکبیر زنده میبود احتمالا چه تحولاتی رخ میداد و ما به کدامین سوی میرفتیم، نگرشی باطل و ابتر است و ما باید به تحلیل ساختار کلی جامعه ایرانی همت گماریم و ریشههای فرهنگی را بیش از پیش به توجه درآوریم.
کتاب از مقدمه و چهار فصل تشکیل شده است. فصل اول به بررسی ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران اختصاص دارد و مؤلف با سیری اجمالی در تاریخ ایران از دوره مغول تا قرن نوزدهم، درمییابد که فرهنگ اقتصادی پانصد ساله اخیر ایران، ویژگیهای خاصی دارد که کم و بیش ثابت مانده است: وابستگی، مصرفزدگی و تسلیم تکنولوژی مدرن شدن. همین ویژگیها متأسفانه در فرهنگ سیاسی نیز دیده میشود که شکلدهنده بنیان اصلی رفتار و ساخت سیاسی در کشور ما است.
فصول دوم تا چهارم نیز به بررسی موردی حکم فوق درخصوص قائممقام، امیرکبیر و مصدق پرداخته و نشان میدهد که چگونه ساخت کلی کشور تمایل به نخبهکشی داشته است. در مجموع مطالب کتاب شرح مبسوطی هستند از یک مدعای واحد که آن هم جای بررسی و نقد بسیار دارد.
اما درباره جذابیتهای ویژه این اثر، چهار مورد قابل توجه مینماید:
نخست - کتاب دارای نثر ساده و روانی است که بدینخاطر افراد مختلف در موقعیتهای گوناگون اجتماعی میتوانند با مطالب این کتاب پیوند برقرار کنند. در مقایسه با آثار تخصصی که زبان آنها برای عموم خوانندگان سنگین مینماید، این اثر گستره وسیعتری از حیث مخاطبان تواند داشت.
دوم - اثر دارای صبغهای تاریخی میباشد و همین مطلب برای خوانندگان ایرانی که علاقه وافری به حکایات و وقایع تاریخی دادند، جذاب مینماید. کافیست به عناوین کتب اندکی که معمولا در منازل ایرانیها وجود دارد نگاه کنید، خواهید دید که در این میانه کتب تاریخی سهم بالایی دارند.
سوم - این اثر صرفا به مسائل تاریخی بسنده نکرده بلکه در آن سعی شده از یک دوره طولانی تاریخی گزارشی کلی به دست دهد و همین امر منجر به جذابیت بیشتر اثر برای خواننده میشود چرا که با صرفنظر از جزئیات، محورهای اصلی را بیان میکند.
چهارم - شرایط زمان انتشار این کتاب و همزمانی آن با تحولات داخلی (بروز مشکلاتی برای بعضی از نخبگان جامعه) نیز در اقبال عمومی به این عنوان مؤثر بود.
آقای زنجانی: در تکمیل نکات بیان شده آقای دکتر افتخاری، بنده نیز چند مطلب را ذکر میکنم که بهنظر میرسد در آوازه اثر بسیار تأثیرگذار بودهاند.
اول آن که: مؤلف فرد خوشفکری است و در دریافت مطالب مورد توجه جامعه بسیار موفق عمل کرده است. اثر قبلی مؤلف نیز در همین زمینه قابل استناد است و نشان میدهد که ایشان انگشت روی مطلب مهمی گذاشتهاند که در طول تاریخ برای ما ایرانیها حساس و مهم بوده است. بههرحال جامعهشناسی نخبهکشی و جامعهشناسی خودکامگی هر دو به خاطر عطف توجه به موضوع مورد علاقه مردم، توانستهاند خوانندگان بسیار پیدا کند.
دوم آن که: عنوان کتاب و بهرهبردن از اسامی سه شخصیت مشهور مصدق، امیرکبیر، قائممقام و حتی آوردن تصاویر آنها نیز توانسته است اذهان را متوجه این اثر ساد؛ افزون بر این که شهرت قبلی مؤلف نیز خالی از اثر نبوده است.
فصلنامه: پس از آشنایی اجمالی با اثر و نقاط قوت آن، اگر مایل باشید بپردازیم به مهمترین نواقصی که به این کتاب وارد است.
دکتر افتخاری: بحث نقد و انتقاد خاصه از دیدگاه روششناختی شاید به یک معنی در باب این کتاب سالبه به انتفاء موضوع باشد. چون مؤلف در مقدمه مدعی شده است که در مقام تألیف کتابی علمی به معنای فوق نبوده و حتی صراحتا بیان داشته که بحث جامعهشناسی علمی مدنظر من نیست.
با این حال من معتقدم که باید بین آکادمیک و روششناسانه بودن اثر با معتبر بودن آن تفاوت قائل شویم، بنابراین ادعای اولیه مؤلف راه را بر نقدهای آکادمیک نمیبندد. بدین ترتیب موارد ذیل مهمترین نقدهای وارده، بر کتاب توانند بود: 1- نبود مبنای تحلیلی محکم برای مدعیات مختلف مؤلف در مورد مصدق، امیرکبیر یا قائممقام. بدین معنی که مشاهده میشود مصدق مورد نظر او فردی است که با توجه به محتویات یک کتاب استنتاج شده است. بدیهی است که بیتوجهی به دیدگاههای مختلف در این زمینه، منجر به یک سویهشدن اثر میشود. بهنظر من مؤلف خواسته مطالب را ساده بیان کند و این بیان ساده منجر به آن شده که اصل حقیقت تا حدودی فدا شود.
2-کتاب حاضر جنبه توصیفی ندارد و از تجویز خارج است؛ نه این که مؤلف نخواسته تجویز کند بلکه گویا خود او به نتیجهای نرسیده است و این نقیصه مهم دیگری است که دامنگیر کتاب میباشد. در بیان ایشان ساختار تاریخی جامعه ایران به گونهای است که هر نخبهای که سربرآورده محکوم به فناء و نیستی شده و جامعه رهایش کرده است؛ از اینرو نخستین پرسشی که خواننده از خود میپرسد این است که: "پس چه باید کرد؟" اما هیچ پاسخی در این مقام به او داده نمیشود، از این حیث اثر حاضر با توجه به گستره وسیع خوانندگانش، شاید جنبه منفی هم داشته باشد و حالت یأس و ناامیدی به خوانندگان بدهد، چرا که راه نخبگی در این دیار را مسدود مینماید.
این تفسیر یکجانبه از تاریخ کار را برای امروز ما نیز دشوار میسازد چرا که مردم را عملا از تفکر بازداشته و تحلیلی به دست میدهد که در تمامی موارد صادق است. مؤلف خود در بخشی از کتاب اشاره دارد که اندیشیدن کاری است دشوار و از اینرو کسانی پیدا شدهاند که خواستهاند با به دوش کشیدن این وظیفه، مردم را از رنج تفکر برهانند، غافل از آن که چه لطمهای به جامعه میزنند؛ با این حال باید گفت که مؤلف خود ناخودآگاه در همین دام گرفتار آمده است. نخبهکشی چارچوب تحلیلی عامی است که در مقام تحلیل تاریخ ایران، مخاطبانش را از تفکر بیشتر و دقیق بازمیدارد و این ذهنیت را در مخاطب خود پدید میآورد که نخبگان این جامعه همیشه تنها و رها بودهاند و مردم به موقع آنها را یاری نکردهاند، بدینخاطر ما در وضعیتی هستیم که مشاهده میکنیم. اگر خوانندگان این ابزار تحلیلی را از مؤلف به عاریه بگیرند، چون تحولات چه مثبت و چه منفی به تمامی در قالب این چارچوب کلی ابطال ناپذیر قابل تفسیر است و کار برای خوانندگان بسیار آسان میشود و علیالقاعده آنها را از فکر و تأمل دقیق باز میدارد.
مدعای اصلی مؤلف از تأیید تجربی لازم در عرصه تحولات تاریخی نیز بیبهره است. اگر چه ملت ما در دورهای مصدق را تنها گذاشتند و یا امیرکبیر چندان حمایت نشد، اما به این صورت هم نبوده که نخبگان کشور همه سر فرو کوفته شوند و یا از میدان به در روند.
در تاریخ، شما میتوانید مصادیق بسیار زیادی بیابید که ملت با نخبگان همراه بودهاند و این نشان میدهد که روحیه ملت نخبهکشی نبوده و نیست.
آقای زنجانی: گذشته از نقدهای فوق به نظر میرسد که از حیث روش معلوم نیست چرا این شخصیّتها انتخاب شدهاند. ضمنا شرایط زمانی قائممقام، مصدق و امیرکبیر برای خیلیها مشخص نیست و مؤلف نیز در اینباره کار روشنی برای نشان دادن سنخیت بین این سه وضعیت انجام نداده است.
نکته دیگر آن که، علیرغم عنوان جامعهشناسی نخبگان، بحث از نخبگان بسیار در حاشیه است و ملزومات بحث را شامل نمیشود. به طور کلی نخبگان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخبگان در قدرت و نخبگان خارج از قدرت.
نخبگان در قدرت، شماری اصلاحگرند و دیگران دنبال دستیابی به قدرت هستند کتاب اشاره به روی کار آمدن مصدق، قائممقام و امیرکبیر دارد که به نحوی میتوان آنها را نخبگان در قدرت نامید، حال آن که بحث نخبگان بسیار فراتر از آن چیزی است که در این جا آمده است.
فصلنامه: میزان انطباق کتاب با شرایط موجود را چگونه میبینید؟
دکتر افتخاری: میزان انطباق کتاب با شرایط موجود از سه دیدگاه قابل پاسخگویی است. 1- بحث قابلیت 2- بحث واقعیّت 3- بحث حقیقت.
قابلیت نظریه برای انطباق با شرایط فعلی بسیار زیاد است. نویسنده با تفسیر و تقریری که از تاریخ عرضه میدارد سعی کرده تا نظریهای را به خواننده القا کند که در گستره تاریخی ایران، نخبگان همگی به چنین سرنوشتی دچار شدهاند یا این که جامعه ایران به صورتی بوده است که دست به نخبهکشی میزده و این مبنای تفسیر تاریخ ایران است. بدیهی است که این نگرش فرازمانی است و به راحتی میتواند در هر دوره و زمانی به کار رود و این به معنای قابلیت بالای نظریه است. توجه بفرمایید محتوای کتاب متعلق به 9سال قبل است که امروز با کمترین اصلاحی به چاپ رسیده و همین مطلب حکایت از کلیت بسیار زیاد کتاب دارد. از نظر علمی جامعه ما در این نه سال حوادث متعددی آزموده که هر نظریه علمیای را میتوانست اصلاح کرده یا تغییر دهد.
در مقام واقعیت نیز باید پذیرفت که متأسفانه از نظریه فوق، در عمل استفاده میگردد و هر آن چه که در باب علت استقبال از کتاب حاضر آمده، مبیّن این حقیقت نیز میتواند باشد که جامعه ما به نظریات کلیای همانند این دیدگاه که ابزاری تحلیلی برای هر شرایطی را به آنها میدهد علاقهمند است؛ از اینرو این کتابها مورد توجه قرار میگیرد و در مباحث روزمره جامعه نیز مشاهده میشود که در تحلیل وقایع از آنها بسیار استفاده میشود.
اما مقام حقیقت با هر دو مقام قبلی تفاوت دارد و به نظر بنده با توجه به نقدهایی که ذکرش رفت، مشخص میشود که این دیدگاه از اعتبار تاریخی لازم بهرهمند نیست و در ضمن تحلیلی که در نهایت به دست میدهد یکسویه است و نمیتواند در تبیین هرچه بهتر وقایع موفق عمل نماید. بنده توجه خوانندگان را به نقدهای وارده جلب میکنم و این که از نظریات کلیای که تن به هیچگونه آزمایشی درباب صدق و کذبشان نمیدهد، در حوزه تحلیل حوادث تاریخی باید پرهیز کرد.
فصلنامه: آقای زنجانی جنابعالی نیز در پایان اگر مطلبی برای تکمیل بحث دارید بفرمایید.
آقای زنجانی: اگر در عنوان کتاب وصف جامعهشناسی نیامده بود، محتوا به عنوان نزدیکتر میشد. وقتی شما عنوان را جامعهشناسی میگذارید شماری از ذهنیّتها نقش میبندد و از نظر من اگر ایشان واقعا دنبال یک پدیده توصیفی بودند، با عناوین دیگری میتوانستند وارد این عرصه بشوند. هرکسی که این کتاب را میخواند، سرانجام نمیفهمد آخر باید یقه چه کسی را گرفت، کدام یک از این عاملها تأثیرگذار در این قضیه است؛ مقدمهای دارد ولی نتیجه ندارد و نقد من بر ایشان این است که خود ایشان به نظر من مسایل را سفید و سیاه میبینند و در چنبره موضوعگیر افتادهاند؛ از اینروی باید در جامعهشناسی نخبهکشی بازنگری جدی انجام گیرد تا به اثری محکم همچون جامعهشناسی خودکامگی بدل شود.