آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۰

چکیده

اجازه بدهیم با چند تمهید نظری کوتاه وارد بحث شویم: اول) تاریخ روایتی مستمر و بلاانقطاع از تولد و حیات بی ممات یک قدرت مطلقه نیست. هر قدرتی با مقاومت قرین است، به بیان دیگر، هر قدرتی اپوزسیون ساز است. وجود همین مقاومت است که از انسداد کامل قدرت جلوگیری می کند.

متن

مقـدّمـه‌


اجازه‌ بدهید با چند تمهید نظری‌ کوتاه‌وارد بحث‌ شویم‌:

اول‌) تاریخ‌ روایتی‌ مستمر و بلاانقطاع‌از تولد و حیات‌ بی‌ممات‌ یک‌ قدرت‌ مطلقه‌نیست‌. هر قدرتی‌ با مقاومت‌ قرین‌ است‌، به‌بیان‌ دیگر، هر قدرتی‌ اپوزسیون‌ساز (1) است‌.وجود همین‌ مقاومت‌ است‌ که‌ از انسداد کامل‌قدرت‌ جلوگیری‌ می‌کند. مألا نمی‌توان‌ به‌تامین‌ و تحفظی‌ مطلق‌ و پایدار اندیشید. هرنوع‌ امنیتی‌ نسبی‌ است‌. رویکردهای‌تمامیت‌نگر ارمغانی‌ جز ناامنی‌ و بحران‌به‌همراه‌ نداشته‌اند. "امنیت‌ مطلق‌" اسطوره‌ای‌است‌ که‌ جز در بستر گفتمانهای‌ هیمنه‌ ومرکزیت‌طلب‌، امکان‌ نشت‌ و حک‌ نیافته‌است‌. افزون‌ اینکه‌ امنیت‌ بیش‌ از آن‌که‌

مؤلف نخست سه مفروض اصلی خود را به شرح ذیل می‏آورد.

1- با عنایت به روایت موجود از تحولات تاریخ بشری، معلوم می‏شود که امنیت نسبی است.

2- ضریب تداوم و ثبات یک نظام مبتنی بر عوامل متعددی است. از آن جمله: انسجام‏بخشی، ایجاد یک ارتباط کارکردی مناسب بین مؤلفه‏ها، قابلیت تخصیص قدرتمندانه ارزشها، توانایی سمت‏دهی به تحولات و سرانجام افزایش آستانه تحمل نظام.

3- امنیت ملی با عنایت به هریک از اجزاء و ابعاد مذکور در بند دوم قابل تعریف تازه‏ای است. بنابراین اساس می‏توان گفتمان تک‏گفتاری پهلویسم را به نقد گذاشته و به گفتمان تازه انقلاب اسلامی وارد شد.

 تلاش اصلی مؤلف در این مقاله آن است که مؤلفه‏های عمده گفتمان امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را به بحث و بررسی بگذارد، در این‏باره بررسی صبغه مدرن انقلاب اسلامی، خدامحوری، تئوری ام‏القری، جنگ و امنیت، توسعه و امنیت و مهمترین سرفصلهای مهم این نوشتار را تشکیل می‏دهد. در پایان نیز مشکلات اساسی در به دست تعریف راهبردی شفاف از امنیت ملی در شرایط کنونی به بحث گذارده می‏شود.

واقعیتی‌ بیرونی‌ باشد، ماهیتی‌ ذهنی‌ و گفتمانی‌ دارد. مفهوم‌ "امنیت‌" صرفا در یک‌ رابطه‌ همنشینی‌ و یا جانشینی‌ با مفاهیم‌ دیگر همچون‌: "قدرت‌"، "منافع‌"، "اهداف‌"، "مصالح‌"،"تهدیدات‌" و که‌ همگی‌ مفاهیمی‌ مبهم‌، توسعه‌نیافته‌ (2) و سیالند، مصداق‌ و یامصداقهای‌ خود را می‌یابد. به‌ دیگر سخن‌، نمی‌توان‌ "ما وضع‌ له‌" واحد و شفاف‌ وجوهری‌ حقیقی‌ و لایتغیر برای‌ مفهوم‌ امنیت‌ فرض‌ کرد. میان‌ "موضوع‌ له‌" واژه‌ امنیت‌ و"مستعمل‌ فیه‌" آن‌، نه‌ به‌ نحو تضمن‌ و نه‌ به‌ نحو التزام‌، هیچ‌ رابطه‌ای‌ وجود ندارد.(3)

            دوم‌) چنان‌چه‌ یک‌ نظام‌ را ترکیبی‌ سازواره‌ از "فرایندها"، "کارکردها" (4)، "نقشها"،"ساختار"، "نرمها و قواعد"، "محیط‌"، و "بازیگران‌" (5) تعریف‌ کنیم‌، ضریب‌ تداوم‌ وثبات‌ آن‌ به‌ عواملی‌ چند از جمله‌: توانایی‌ آن‌ نظام‌ در حفظ‌ و تثبیت‌ مرکز ثقل‌ و یا عامل‌انسجام‌، ثبات‌ و مشروعیت‌ بخش‌ خود (از رهگذر تولید و بازتولید مستمر نرمهای‌هنجاری‌ و ارزشی‌)، تعریف‌ دقایق‌ و عناصر (مؤلفه‌ها) سازنده‌ خود را در یک‌ رابطه‌سازواره‌، منطقی‌ و کارکردی‌ نسبت‌ به‌ هم‌، ایجاد قابلیت‌ استفاده‌ شوندگی‌ و یا دردسترس‌ بودن‌ (قابلیت‌ تخصیص‌ قدرتمندانه‌ ارزشها (6) در سطح‌ جامعه‌ و حراست‌مقتدرانه‌ از آنها در مقابل‌ حوادث‌ و تهدیدات‌ زمانه‌)، مهندسی‌ دیواره‌ای‌ اسفنجی‌ (و نه‌شیشه‌ای‌) و تقویت‌ ظرفیت‌ هضم‌، سمت‌دهی‌ و یا تطابق‌ با حوادث‌ و متغیرهای‌ محیطی‌،تقلیل‌ و تخفیف‌ استعداد "دگر"سازی‌ و طرد و افزایش‌ آستانه‌ تحمل‌ نظام‌، بستگی‌ دارد.

            سوم‌) امنیت‌ ملی‌ را می‌توان‌ به‌ اعتبار هر یک‌ از اجزاء تشکیل‌دهنده‌ نظام‌ (مواردفوق‌) و یا ترکیبی‌ قراردادی‌ از آنان‌، تعریف‌ کرد. تهدیدات‌ نیز عمدتاً موضوع‌ تعریف‌ وبازتعریف‌ هستند ونه‌ موضوع‌ شناخت‌. از این‌رو همان‌گونه‌ که‌ به‌ تعبیری‌ وبری‌ می‌توان‌تهدیدات‌ مبتنی‌ بر کنشهای‌ عقلانی‌ معطوف‌ به‌ هدف‌، ارزش‌، عاطفه‌ سنت‌ داشت‌،همان‌گونه‌ نیز می‌توان‌ از تهدیدات‌ ناظر بر "ساختار"، "مولفه‌های‌ مختلف‌ قدرت‌"،"کنشگران‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌"، "تمامیت‌ ارضی‌"، و سخن‌ گفت‌. درجه‌ فوریت‌ واولویت‌ تهدیدات‌ رابطه‌ مستقیمی‌ دارد با درجه‌ تهدیدشوندگی‌ کلیت‌ و مرکزیت‌ یک‌نظام‌، بی‌تردید، بنا بر مقتضیات‌ محیطی‌ (فرهنگی‌، اجتماعی‌، سیاسی‌، ایدئولوژیک‌ و)حاکم‌ بر یک‌ سیستم‌ و "نظام‌ صدقی‌" مسلط‌ بر آن‌، مرکز ثقل‌ها  در نظامهای‌ مختلف‌ وحتی‌ در یک‌ نظام‌ در دوران‌های‌ متفاوت‌، امری‌ طبیعی‌ و بدیهی‌ جلوه‌ می‌کند.

2

            در بستر گفتمان‌ تک‌ گفتار پهلویسم‌، امنیت‌ ملی‌ صرفا به‌ مدلولهای‌ سخت‌افزاری‌دلالت‌ می‌داد. امنیت‌ و قدرت‌ مترادف‌ نظامی‌گری‌ تعریف‌ می‌شدند. حریم‌ "ملی‌" به‌راس‌ هرم‌ جامعه‌ خلاصه‌ شده‌ بود. توهم‌ "امنیت‌ مطلق‌" سایه‌ سنگین‌ خود را بر سرتاسراین‌ گفتمان‌ افکنده‌ بود. آستانه‌ تحمل‌ نظام‌ محدود به‌ "خود"یهای‌ ثبت‌ شده‌ بود. استعداد"دگر"سازی‌ و طرد نظام‌ سیری‌ کاملا فزاینده‌ داشت‌. دیواره‌ امنیتی‌ نظام‌ شیشه‌ای‌ تعریف‌شده‌ بود و هر صدا، نوشته‌، تصویر و رفتار ناهمخوانی‌ آن‌ را به‌ لرزه‌ درمی‌آورد. تاکید بریک‌ مؤلفه‌ قدرت‌ جامعه‌ را کاملا کاریکاتوریزه‌ کرده‌ بود و یکی‌ از اندامها به‌گونه‌ای‌ناهنجار رشد کرده‌ بود و سایر اعضا نحیف‌ و آسیب‌پذیر رها شده‌ بودند. رژیم‌ درگرداب‌ یک‌ نوع‌ "دیالکتیک‌ سوردل‌" عمیق‌ گرفتار آمده‌ بود، و برای‌ مصون‌ ماندن‌ ازتهدید خارجی‌ به‌ دامان‌ خود او پناه‌ برده‌ بود. فضای‌ امن‌ نظام‌ جایی‌ در زیر سایه‌ یکی‌ ازدوقدرت‌بزرگ‌ترسیم‌ شده‌ و در آرامش‌ ناشی‌ از این ‌سایه‌، جزیره ‌آرامی ‌تصویر گردیده ‌بود.

            دیری‌ نپایید که‌ پارادایم‌ امنیتی‌ شاه‌، ناامنی‌ فزود. دگر درون‌ کارگزار و پیشتاز تغییری‌ژرف‌ شد. چهره‌ چهارم‌ قدرت‌ (قدرتی‌ که‌ از زیر جوشید نه‌ از بالا، پخش‌ بود نه‌ متمرکز،همه‌ چیز و همه‌ جا را بستر بروز و ظهور خود قرار داد، عمدتا چهره‌ نرم‌افزاری‌ و پنهان‌داشت‌ و نه‌ صرفا سخت‌افزاری‌ و آشکار) وارد چالشی‌ شالوده‌شکن‌ با چهره‌ نخست‌(قدرت‌ متمرکز، فیزیکی‌، و متکی‌ بر عامل‌ انسانی‌) آن‌ شد. تار و پود گفتمان‌ کلام‌ محورپهلوی‌ درهم‌ تنیده‌ شد و بر ویرانه‌های‌ آن‌ گفتمانی‌ دیگر مبتنی‌ بر "نظام‌ صدقی‌" اسلامی‌به‌ منزلتی‌ هژمونیک‌ رسید.

3

            محیط‌ برآمده‌ از انقلاب‌ و یا از منظر دیگر، محیطی‌ که‌ انقلاب‌ در آن‌ روییدن‌ گرفت‌،محیطی‌ کاملاً ایدئولوژیک‌ بود. ایستارها و هنجارهای‌ ارزشی‌ همه‌ چیز را در خودمجذوب‌ کرده‌ بودند. شکل‌بندی‌ (فرماسیون‌) اجتماعی‌ دگرگون‌ شده‌ بود. "خود" و"دگر" تعریفی‌ بس‌ متفاوت‌ یافته‌ بودند. سویه‌های‌ کارکردی‌ نظام‌ (در عرصه‌ درون‌ و برون‌) اهدافی‌ انقلابی‌ را نشانه‌ رفته‌ بودند. مرزهای‌ جغرافیایی‌ جای‌ خود را به‌ مرزهای‌ایدئولوژیک‌ داده‌ بودند. هویت‌ اسلامی‌ جایگزین‌ هویت‌ ملی‌ شده‌ بود. ملتها بر جایگاه‌و منزلت‌ دولتها تکیه‌ زده‌ بودند. "نه‌" بزرگ‌ انقلاب‌، موازنه‌ای‌ منفی‌ بین‌ دو ابرقدرت‌مسلط‌ جهانی‌ ایجاد کرده‌ بود. تمام‌ زنجیره‌های‌ دفاعی‌ ـ امنیتی‌ گسلیده‌ شده‌ بودند. وامنیت‌ نظام‌، امنیتی‌ آرمانی‌ تعریف‌ شده‌ بود.

            امنیت‌ آرمانی‌ "حفظ‌" را در گرو "بسط‌" قرار داد. در مرکز ثقل‌ گفتمان‌ امنیتی‌،پاسداری‌ از "ارزشها" را نشاند. به‌ ارزشها نیز از منظری‌ کاملا ایستاری‌ و ایدئولوژیک‌نگریست‌. حفظ‌ "خود" و حفظ‌ "تمامیت‌ ارضی‌" صرفا در سطح‌ و نگاهی‌ دوم‌ موضوع‌تامل‌ و تدبر قرار گرفتند. برای‌ "سیاست‌" نیز مصداقهای‌ مکتبی‌ جست‌وجو کرد. چهره‌مادی‌ "منافع‌" و "مصالح‌" زدوده‌ شد. "تهدیدات‌" به‌ اعتبار میزان‌، شدت‌ و قدرت‌آسیب‌زاییشان‌ نسبت‌ به‌ تمامیت‌ و هویت‌ ارزشی‌ نظام‌، تعریف‌ و طبقه‌بندی‌ شدند. ازمنظری‌ فراملی‌ به‌ امنیت‌ ملی‌ نگریسته‌ شد و ستونهای‌ امنیتی‌ نظام‌ انقلابی‌، جایی‌فراسوی‌ مرزها و در میان‌ جامعه‌ بزرگ‌ معتقدین‌ بنا شدند. قدرت‌ "متافیزیکی‌" جایگزین‌قدرت‌ "فیزیکی‌" شد. و نهایتا رویکرد نرم‌افزارانه‌ (امنیت‌ مبتنی‌ بر مشروعیت‌ و مقبولیت‌نظام‌) به‌منزلة‌ رویکرد مسلط‌ امنیتی‌ کاملا فضا را برای‌ طرح‌ رویکردهای‌ سخت‌افزارانه‌تنگ‌ کرد.

            اگرچه‌ ابعاد مختلف‌ این‌ نوع‌ رویکرد تئوریزه‌ نشده‌ بود، لکن‌ از آن‌جایی‌ که‌ چنین‌نگرشی‌ به‌ جامعه‌، سیاست‌ و امنیت‌ ملی‌ اساسا درآمد طبیعی‌ انقلاب‌ بود و کاملا باگفتمان‌ و "نظام‌ صدقی‌" برآمده‌ از آن‌ همخوانی‌ داشت‌، بسادگی‌ و به‌ طبیعی‌ترین‌ شکل‌در سطح‌ تصمیم‌سازیها و جهت‌گیریهای‌ استراتژیک‌ نظام‌ رسوب‌ کرد. تک‌ هسته‌ای‌ بودن‌(تأمین‌ و تحفظ‌ آرمانها بمثابه‌ ثقل‌ گفتمان‌)، راهبرد "بسط‌ محورانه‌" (تاکید بر تئوری‌"انقلاب‌ مستمر" در مقابل‌ تئوری‌ "بقاء")، جهت‌گیریهای‌ غلیظ‌ ایدئولوژیک‌ (طرح‌دارالسلام‌ در مقابل‌ دارالحرب‌) از شاخصه‌های‌ بارز این‌ نوع‌ نگرش‌ بودند.

4

            اما انقلاب‌ اسلامی‌ با تمامی‌ وجوه‌ و ابعاد مدرنش‌ انقلابی‌ بود با نام‌ خدا. گفتمان‌انقلاب‌ اسلامی‌ نه‌ تنها مذهب‌ را به‌مثابة‌ "دگر"ایدئولوژیک‌ خود تعریف‌ نکرد بلکه‌ تار و پودی‌ کاملا مذهبی‌ یافت‌. انقلاب‌ اسلامی‌ روح‌ جهان‌ بی‌روح‌ شد. (7) انقلاب‌تهیدستان‌ (8) با تکیه‌ بر چهره‌ متفاوتی‌ از قدرت‌ یعنی‌ چهره‌ معنوی‌، روحانی‌ وایدئولوژیک‌ (چهره‌ سوم‌ و چهارم‌ قدرت‌) به‌ شالوده‌شکنی‌ و اسقاط‌ قدرت‌ پنجم‌ نظامی‌جهان‌ پرداخت‌. انقلاب‌ همچنین‌، انقلاب‌ دگرایدئولوژیک‌ (اسلام‌) غرب‌ بود. طنین‌صدایی‌ بود که‌ شان‌ مرکزی‌ و گفتمان‌ تک‌ گفتار و کلام‌ محور غرب‌ را به‌ چالشی‌ بنیان‌کن‌فرا خواند. نظام‌ نوپای‌ برآمده‌ از انقلاب‌، نظم‌ حاکم‌ جهانی‌ را دستخوش‌ تغییری‌ ژرف‌کرد. متغیرهای‌ بی‌بدیلی‌ را به‌ محیط‌ بین‌المللی‌ تزریق‌ کرد و قدرتهای‌ بزرگ‌ را با"تهدیدات‌" و "فرصتها"یی‌ چند مواجه‌ کرد. از منظر استراتژهای‌ امریکایی‌ تردیدی‌ نبودکه‌ برآیند بین‌ تهدیدات‌ و فرصتها، به‌طور فزاینده‌ای‌ به‌ نفع‌ تهدیدات‌ درحال‌ تغییر بود.دیگر تردیدی‌ نبود که‌ می‌باید انقلاب‌ اسلامی‌ مهار شود و اسقاط‌ رژیم‌ انقلابی‌ نیز دردستور کار قرار گیرد. جنگ‌ هشت‌ساله‌ عراق‌ علیه‌ ایران‌، برجسته‌ترین‌ وکاراترین‌استراتژی‌ طراحی‌ شده‌ در جهت‌ پوشش‌ این‌ هدف‌ بود.

            جنگ‌، انگیزه‌های‌ ناسیونالیستی‌ و ملی‌ ما را تا حدودی‌ احیاء کرد. "تمامیت‌ ارضی‌" و"حب‌ وطن‌" (سرزمین‌ مقدس‌ = ام‌القری‌) وارد آحاد تعریفی‌ امنیت‌ ملی‌ شدند. جنگ‌"بسط‌" را در گرو "حفظ‌" قرار داد. "حفظ‌" فریضه‌ای‌ لازم‌ و اوجب‌ واجبات‌ شد. جنگ‌ مارابه‌ تدافع‌ فراخواند، اما فرهنگ‌ جنگ‌ ما را به‌ سوی‌ تئوری‌ بقاء نکشاند و کماکان‌ برانقلاب‌ مستمر تاکید ورزیدیم‌. جنگ‌ بر باور ما نشاند که‌ راه‌ قدس‌ از کربلا می‌گذرد."دگر" ما صرفا عراق‌ نبود، ما تمامیت‌ کفر را در مقابل‌ خود می‌دیدیم‌. جنگ‌ بین‌دارالسلام‌ بود و دارالحرب‌.

            تئوری‌ حفظ‌ ام‌القری‌ نیز در بطن‌ و متن‌ خود خبر از نوعی‌ بسط‌ می‌داد. برای‌ حفظ‌ام‌القری‌ می‌بایست‌ هاله‌های‌ سمپاتیک‌ آنرا در اقصی‌نقاط‌ جهان‌ محفوظ‌ و مربوط‌ نگاه‌داشت‌. اندیشیدن‌ به‌ ام‌القری‌ خارج‌ از مدار علقه‌ها و پیوندهای‌ ایدئولوژیک‌ (آن‌چه‌ یک‌امت‌ را معنا می‌بخشد)، و نیز به‌ ایدئولوژی‌ خارج‌ از مدار جهانشمولی‌ و حقیقت‌ محوری‌آن‌، مجالی‌ برای‌ طرح‌ و بحث‌ نداشت‌. سعی‌ کردیم‌ بین‌ "ارزشها" و "واقعیتها"، بین‌"هستها" و "بایدها" آشتی‌ برقرار کنیم‌ و منویان‌ آرمانگرایانه‌ خود را در بستر زمان‌ و مکان‌جاری‌ سازیم‌. مآلاً گفتمان‌ امنیتی‌ که‌ در این‌ دوران‌ روییدن‌ گرفت‌ نه‌ صرفا بر محور"حفظ‌" بل‌ توأمان‌ بر دو محور "بسط‌" و "حفظ‌" استوار بود.

5

            در کنار و همراه‌ با جنگ‌، امریکا سعی‌ کرد تااز تمامی‌ فرصتهای‌ ناشی‌ از تهدیدانقلاب‌ بهره‌ لازم‌ را ببرد. شورای‌ همکاری‌ خلیج‌ را درمقام‌ هژمون‌ جدید منطقه‌ ایجادکرد، حضور بیشتری‌ در منطقه‌ یافت‌، تسلیحات‌ بیشتری‌ را بفروش‌ رسانید، وابستگی‌افزونتر اعراب‌ به‌ خود را تقویت‌ کرد، با برجسته‌ کردن‌ تهدید ایران‌، تهدید اسرائیل‌ راتحمل‌پذیر کرد و شرایط‌ صلح‌ اعراب‌ و اسرائیل‌ را بوجود آورد، حضور شورویها درمنطقه‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار داد و معضل‌ افغانستان‌ را در جهت‌ منافع‌ خود به‌گونه‌ای‌ حل‌ وفصل‌ کرد، و نیرو و توان‌ نظامی‌ و اقتصادی‌ دو هژمون‌ مطرح‌ منطقه‌ (ایران‌ و عراق‌) را به‌شدت‌ تحلیل‌ و تقلیل‌ داد.

            در هر فرض‌ جنگ‌ به‌ پایان‌ رسید. شرایط‌ بعد از جنگ‌ رویکردی‌ مک‌ نامارایی‌ (9)(امنیت‌=توسعه‌) را به‌ نخبگان‌ تصمیم‌ساز ما دیکته‌ کرد. گفتمان‌ حفظ‌ محورانه‌ چهره‌شفاف‌تری‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ در دوران‌ جنگ‌ بود، پیدا کرد. صیانت‌ ذات‌ از رهگذر رشد وتوسعه‌ مسالمت‌آمیز در مرکز ثقل‌ گفتمان‌ امنیتی‌ ما نشست‌. امنیت‌ بدون‌ توسعه‌ و توسعه‌بدون‌ امنیت‌ کجراهه‌های‌ بیش‌ نیستند. ایرانی‌ آباد و آزاد و مستقل‌ بباید ساخت‌ تا امنیت‌جامعه‌ تحقق‌ بپوشد. الگوی‌ موفق‌ "توسعه‌ ملی‌" الگوی‌ موفق‌ راهبرد امنیت‌ ملی‌ هم‌خواهد بود و بستر مناسب‌ برای‌ پیشبرد امر توسعه‌، چیزی‌ جز امنیت‌ نیست‌. عدم‌ توسعه‌یعنی‌ گرفتار آمدن‌ در همان‌ منطق‌ دیالکتیک‌ سوردلی‌ (پناه‌ بردن‌ به‌ قدرت‌ خارجی‌ برای‌فرار از تهدید او) که‌ رژیم‌ گذشته‌ محصور آن‌ شده‌ بود. درآمد چنین‌ رویکردی‌، گفتمان‌امنیتی‌ "حفظ‌/ رشد" محور بود که‌ به‌ رغم‌ تلاطمات‌ و تحولات‌ نسبتا ژرف‌ دوران‌ بعد ازجنگ‌ کماکان‌ سایه‌ سنگین‌ خود را رهیافتها و راهبردهای‌ سیاست‌ داخلی‌ و خارجی‌ ماافکنده‌ است‌.

6

            به‌ اعتقاد نویسنده‌ این‌ سطور، مشکلات‌ اساسی‌ در به‌ دست‌ دادن‌ تعریف‌ و راهبردی‌شفاف‌ در وضعیت‌ کنونی‌ نظام‌، اساسا ناظرند بر:

            اول‌) محیط‌ کدر تصمیم‌سازی‌: اگرچه‌ روح‌ حاکم‌ بر محیط‌ اجتماعی‌، فرهنگی‌،سیاسی‌ و اقتصادی‌ در دهه‌ نخست‌ انقلاب‌ به‌ دلایلی‌ چند از جمله‌: فضای‌ غلیظ‌ انقلابی‌ و ایدئولوژیک‌، فشردگی‌ بیشتر صفوف‌، رهبریت‌ فره‌مند (کاریزماتیک‌) امام‌، تهدیدات‌جدی‌ درون‌ و برون‌، عدم‌ مجالی‌ مناسب‌ برای‌ بروز و ظهور خطوط‌ و مواضع‌ مختلف‌سیاسی‌ ـ اجتماعی‌، و نسبتا شفاف‌ و یکدست‌ بود، اما در دهه‌ دوم‌، خصوصا با پایان‌یافتن‌ جنگ‌ و رحلت‌ امام‌، روند فزاینده‌ای‌ را در کدر و چندسویه‌ شدن‌ محیط‌ کلی‌ حاکم‌بر جامعه‌ شاهد هستیم‌. چنین‌ محیطی‌ مقتضیات‌ خود را بر ذهنیت‌، اندیشه‌ و رفتارنخبگان‌ تصمیم‌ساز نظام‌ تحمیل‌ کرد و امکان‌ ارائه‌ تعریف‌ و ترسیم‌ راهبردهای‌ امنیتی‌ رابا مشکلی‌ جدی‌ مواجه‌ ساخت‌.

            دوم‌) تلون‌ و تعدد گفتمانی‌: مشی‌ ومنشهای‌ گوناگون‌ سیاسی‌ از یکسو، و قرائتهای‌متفاوت‌ و گاه‌ متضاد از اسلام‌، همراه‌ با برداشتها و تعاریف‌ مختلف‌ از تهدیدات‌ وآسیب‌پذیریهای‌ نظام‌ از طرف‌ دیگر، موجب‌ شکل‌گیری‌ گفتمانهای‌ امنیتی‌ بسیار متنوع‌ ومتعددی‌ شدند که‌ عمدتا در چارچوب‌های‌ تنگ‌ و باریک‌ جناحی‌ ـ سیاسی‌ و یاتخصصی‌ ـ حرفه‌ای‌ گرفتار آمده‌ بودند.(10)

            سوم‌) دویا چند هسته‌ای‌ (اوربیتالی‌) بودن‌ مرکزیت‌ ثقل‌ گفتمان‌ امنیتی‌: پاره‌ای‌ ازگفتمانهای‌ امنیتی‌ اساسا مبتنی‌ بر یک‌ مرکز ثقل‌ هستند. چنان‌چه‌ منافع‌ و اهداف‌ حیاتی‌دیگری‌ وجود داشته‌ باشد (که‌ معمولا وجود دارد) در لایه‌های‌ بیرونی‌تر نسبت‌ به‌ مرکزتعریف‌ می‌شوند و نه‌ در کنار آن‌. در این‌ حالت‌ تدوین‌ رهیافتها و راهبردهای‌ امنیتی‌ بسیارسهل‌ انجام‌ می‌گیرد. مرکزیت‌ ثقل‌ گفتمان‌ امنیتی‌ ما، در محدودترین‌ شکل‌ آن‌، توسط‌ دومقوله‌ (هسته‌) ناهمخوان‌ و غیرتعریف‌ شده‌ نسبت‌ به‌ هم‌ اشغال‌ شدند. سعی‌ کردیم‌ایده‌آل‌ها و آرمانها (ارزشها) را در کنار واقعیت‌های‌ زمانه‌ خود بنشانیم‌ و پیوندی‌ بین‌ دودیدگاه‌ و گفتمان‌ ایده‌آل‌ محور و واقع‌نگر (بدون‌ روشن‌ کردن‌ نقاط‌ افتراق‌ و اشتراک‌ این‌دو) به‌ وجود بیاوریم‌. تشخیص‌ "مصلحت‌"های‌ نظام‌ که‌ اساسا در هنگامه‌ تقابل‌ و تلاطم‌این‌ دو رخ‌ نموده‌ بود، نیز در کادر ضابطه‌ای‌ مشخص‌ و تعریف‌ شده‌ جاری‌ نشد. ازاین‌روبنابر اقتضای‌ زمانه‌ و تجویزات‌ مش‌ و منشی‌ خود، گاه‌ ثقل‌ گفتمان‌ امنیتی‌ را متوجه‌ بعدنخست‌ کردیم‌ و گاه‌ به‌ توجیه‌ "اصل‌"بودن‌ بعد دوم‌ پرداختیم‌. فرهنگ‌ سیاسی‌ دیجیتالی‌(صفر و صد) موجود نیز در این‌ آشفتگی‌ اندیشه‌ و نظر بی‌تاثیر نبود. پاره‌ای‌ از ما به‌پیروی‌ محض‌ از تئوری‌ "مرد خردمند" و تئوری‌ "بازیها" در حل‌ مشکلات‌ امنیتی‌ خودروی‌ آوردیم‌، و عده‌ دیگرمان‌ تئوری‌ حصارکشی‌ (به‌ دور خود و ارزشهایمان‌، البته ‌آنگونه‌ که‌ در قرائت‌ ما معنا می‌یافتند) را در دستور کار خود قرار دادیم‌.

            چهارم‌) عدم‌ تعین‌ و تعریف‌ دقیق‌ دقایق‌ و عناصر شکل‌دهنده‌ گفتمان‌ امنیتی‌: بعداز گذشت‌ نزدیک‌ به‌ دو دهه‌ از حیات‌ نظام‌، هنوز سویه‌های‌ استراتژیک‌ امنیت‌ ملی‌(بسط‌ محوری‌، حفظ‌ محوری‌، رشد محوری‌ و یا ترکیبی‌ از آنان‌) بر کسی‌ روشن‌ نیست‌.مضافا این‌که‌ مشخص‌ نیست‌ که‌ می‌باید از کدامین‌ منظر (سخت‌افزاری‌، نرم‌افزاری‌،پلورالیستی‌،) به‌ امنیت‌ ملی‌ نگریست‌، و جامعه‌ای‌ "امن‌" را بر مبنای‌ آن‌ طراحی‌ کرد.

            پنجم‌) فقدان‌ ملاکها و معیارهای‌ مشخص‌ و باثبات‌ (نسبی‌) برای‌ تعریف‌ "خودی‌"و "دیگری‌" امنیتی‌: چه‌ در بعد داخلی‌ و چه‌ در بعد خارجی‌، تاکنون‌ نتوانسته‌ایم‌ ملاک‌ ومعیار مشخص‌ و شایسته‌ای‌ برای‌ تشخیص‌ دوستان‌ و دشمنان‌ خود بیندیشیم‌. خصوصادر شرایط‌ فعلی‌ که‌ بسیاری‌ از ما امپریالیسم‌ خود را اساسا درونی‌ تعریف‌ کرده‌ایم‌ و"دگر" خود را در چهره‌ یاران‌ سالیان‌ انقلاب‌ و جنگ‌، جستجو می‌کنیم‌. در عرصه‌ خارجی‌نیز "خط‌ قرمز"ها، گاه‌ بسیار ضخیم‌ و سترگ‌ و گاه‌ بسیار ظریف‌ و متلونند. حتی‌ زمانی‌خط‌ قرمزهای‌ ما به‌ خطوط‌ نارنجی‌، زرد و سفید تبدیل‌ می‌شوند و مرز و ممیزه‌ بین‌"خودی‌"، و "دیگری‌" را گم‌ می‌کنیم‌.

            ششم‌) فقدان‌ تحلیل‌ مشخص‌ از اوضاع‌ مشخص‌: ذهن‌ فلسفی‌ و غیرحرفه‌ای‌ اکثرنخبگان‌ تصمیم‌ساز امنیتی‌ کشور، معمولا احتیاجی‌ به‌ در دست‌ داشتن‌ "داده‌" وپردازش‌ علمی‌ آنان‌ برای‌ تحلیل‌ حوادث‌ اتفاقیه‌ و یا پیش‌بینی‌ و تخمین‌ روند امور ندارد.هنر ما در آن‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ همه‌ فعل‌ و انفعالات‌ ملی‌، منطقه‌ای‌ و بین‌المللی‌ آگاهیم‌ وبرای‌ تحلیل‌ آنها اساسا احتیاجی‌ به‌ خبر پرورش‌ یافته‌ (اطلاعات‌) نداریم‌. بهره‌ جستن‌ ازعقول‌ منفصل‌ را نیز چندان‌ جایز نمی‌شماریم‌. کنشها و واکنشهای‌ ما عمدتا آغازی‌ درپایانها دارند: زمانی‌ که‌ حوادث‌ رخ‌ داده‌اند و بحرانها حادث‌ شده‌اند. فقدان‌ اطلاعات‌ وتحلیل‌ مشخص‌، شرایط‌ "عدم‌ امکان‌ تصمیم‌گیری‌"= در عرصه‌های‌ مختلف‌ را به‌همراه‌داشته‌ و یکنوع‌ ناکارکردگرایی‌ سیستمی‌ را موجب‌ گشته‌ است‌.

            هفتم‌) تصویر و طراحی‌ دیواره‌ای‌ شیشه‌ای‌ برای‌ "جامعه‌ امن‌" خود: سیستم‌ امنیتی‌ما فاقد دیواره‌ و لایه‌های‌ ضربه‌گیر لازم‌ است‌. دیواره‌ شیشه‌ای‌ نظام‌ هر صدا، نوشته‌، گفتار، تصویر، رفتار و اندیشه‌ مخالف‌ را بشدت‌ انعکاس‌ می‌دهد. در چنین‌ فضایی‌ همه‌چیز می‌تواند آسیب‌پذیری‌ و تهدید تعریف‌ شود همه‌کس‌ می‌تواند "دگر" ما تصویر شود.به‌ دیگر سخن‌، همه‌ چیز و همه‌ کس‌ ما را آزار می‌دهد، و در پس‌ هر آنچه‌ به‌ ذائقه‌مان‌خوش‌ نیاید و نتوانیم‌ آن‌را هضم‌ کنیم‌، دست‌ توطئه‌گری‌ را نهان‌ می‌بینیم‌. معمولا درچنین‌ سیستمهایی‌ استعداد بالقوه‌ و بالفعل‌ تبدیل‌ "خودی‌" به‌ "دیگری‌"، تبدیل‌ اپوزسیون‌"محافظه‌کار" به‌ اپوزسیون‌ "رادیکال‌"، تبدیل‌ جریانات‌ "فردی‌، فرهنگی‌ و آشکار" به‌جریانات‌ "جمعی‌، سیاسی‌ و پنهان‌" بسیار بالایی‌ نهفته‌ است‌.

7

            تحقیقاً، جامعه‌ ما در شرایط‌ کنونی‌ با محیط‌ امنیتی‌ کاملا متفاوتی‌ (حداقل‌ در پاره‌ای‌عرصه‌ها) در مقایسه‌ با دهه‌ گذشته‌ مواجه‌ است‌. "دگر" خارجی‌ ما عمدتا با هدف‌استحاله‌ نظام‌، بهره‌ جستن‌ از چهره‌ سوم‌ و چهارم‌ قدرت‌ را در دستور خود قرار داده‌، و"دگر" داخلی‌ نیز بر مشی‌ و منش‌ مبارزاتی‌ جنبشهای‌ اجتماعی‌ جدید  تاکید می‌ورزد.بسیاری‌ از دشمنان‌ بیرونی‌ در جرگه‌ دوستان‌ درآمده‌اند. سیاست‌ تشنج‌زدایی‌ را دردستور کار خود قرار داده‌ایم‌ و بر دوستی‌ با اعراب‌ و اروپائیان‌ اصرار می‌ورزیم‌. در بعدداخلی‌ نیز به‌ رغم‌ فائق‌ آمدن‌ بر بسیاری‌ از مشکلات‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌، ناظر ظهور وبروز چهره‌های‌ نوینی‌ از آسیب‌پذیریها و تهدیدات‌ هستیم‌. کارکرد تولیدو باز تولیدفرهنگی‌ و ارزشی‌ ما با کاستیهای‌ جدی‌ مواجه‌ است‌. جامعه‌ جوان‌ ما در حال‌ یکنوع‌دگردیسی‌ بطئی‌ است‌. مواضع‌ جناح‌های‌ سیاسی‌ شفاف‌تر شده‌ و سطح‌ پایین‌ تحمل‌سیاسی‌ موجب‌ افزایش‌ چالشهای‌ سیاسی‌، خارج‌ از قواعد مشخص‌ بازی‌، شده‌ است‌.جریانات‌ و سازمان‌های‌ گونه‌گونی‌ با اهداف‌ مختلف‌ روییدن‌ گرفته‌اند و منزلت‌ و شان‌بازیگری‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ را برای‌ خود طلب‌ می‌کنند. رسانه‌های‌ بسیار متنوعی‌دست‌اندرکار در انداختن‌ طرحی‌ نو شده‌اند. قرائتهای‌ گوناگون‌ از مذهب‌، جامعه‌ وحکومت‌، مجال‌ بیشتری‌ برای‌ طرح‌ ونقد یافته‌اند. امنیت‌ اقتصادی‌ بیش‌ از همیشه‌ ذهن‌مردم‌ را به‌ خود مشغول‌ کرده‌ و بر روان‌شناسی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ ما تاثیر گذارده‌ است‌..

            ضرورت‌ طراحی‌ یک‌ "جامعه‌ امن‌" بر پایانه‌های‌ روابط‌ و مناسبات‌ سازواره‌ و تعریف‌و تحدید شده‌ میان‌: "ارزشها/ ایده‌آلها" و "واقعیتها"، "منافع‌" و "مصالح‌"، "درون‌" و"برون‌"، "خودی‌" و "دیگری‌"، "فرد" و "اجتماع‌"، "مردم‌" و "دولت‌"، "فرهنگ‌" و"اقتصاد"، "مذهب‌" و "سیاست‌"، "اهداف‌" و "قدرت‌" و بیش‌ از همیشه‌ اندیشه‌ و تدبیرما را به‌ یاری‌ می‌خواند. و این‌ مهم‌ جز در سایه‌ باور به‌ این‌ اصل‌ که‌ "امنیت‌" رفیع‌ترین‌"ارزش‌" یک‌ واحد ملی‌ است‌، ممکن‌ نیست‌.

یادداشتها

1ـ نگاه‌ کنید به‌ مباحث‌ میشل‌ فوکو در این‌ زمینه‌

2. See, Barry Buzan,People, States, and Fear: The National Security Problemin International Relations(UK: Wheatsheaf Books, 1983)

3 ـ نگاه‌ کنید به‌: محمدرضا تاجیک‌، مدخلی‌ بر مفاهیم‌ و دکترینهای‌ امنیت‌ ملی‌، و نیز سعید حجاریان‌، تحول‌ مفهوم‌ امنیت‌ در جمهوری‌ اسلامی‌، در توسعه‌ و امنیت‌ عمومی‌، جلد 1 و 2، معاونت‌ امنیتی‌ و انتظامی‌ وزارت‌ کشور، اسفند 1357

4 ـ کارکرد در این‌ نوشته‌ به‌ معنا و در ابعاد پارسونزی‌ آن‌ یعنی‌: "حفظ‌ الگو"، "نیل‌ به‌ هدف‌"، "انطباق‌"، "همبستگی‌ درونی‌"بکار می‌رود.

5. See: Peter J. Katzenstein (ed), The Culture of National Security: Normsand Identity in World Politics(NewYork: Columbia University Press,1996)

6 ـ نگاه‌ کنید به‌ تعریف‌ دیوید ایستون‌ از "سیاست‌"

7 ـ عنوان‌ مقاله‌ میشل‌ فوکو درباره‌ انقلاب‌ ایران‌ The Spirit of Spiritless World

8 ـ عنوان‌ مقاله‌ای‌ دیگر از فوکو درباره‌ انقلاب‌ ایران‌The Revolution of Bear Hands

9- See: McNamera R., The Essence of Security

10 ـ بی‌تردید، عدم‌ توفیق‌ لازم‌ و کافی‌ شورای‌ امنیت‌ در تمرکز نظرات‌ و تصمیم‌گیریها نیز در افزایش‌ دامنه‌ این‌ تلون‌ و تعدد بی‌تاثیر نبوده‌ است‌.

تبلیغات