سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
دوره رضاشاه دوره جدیدی در برخورد حکومت مرکزی با ایالات و عشایر و گروه های قومی بود. بررسی و تجزیه و تحلیل این برخورد جدید جز در پرتو تحولات تاریخ معاصر ایران از مشروطه به بعد و نیز بررسی و ماهیت قدرت نوظهور رضاشاهی امکان پذیر نیست. ماهیت سنتی قدرت پالتریمونیالی ویژه جامعه ایران که ناشی از شرایط متعددی بود، در دوران قبل از مشروطه باعث شده بود که حکو مت های مرکزی همواره سازوکار خاصی را در کنش خویش نسبت به حکومت های محلی و مرکز گریز و گروه های قومی و ایلات و عشایر در پیش بگیرد. این واکنش، واکنش بررسی علل و عوامل و زمینه های تاریخی پیدایش مساله قومیت و قوم گرایی و نیز ارزیابی سیاست قومی دولت های حاکم بر ایران برای شناخت دقیق موضوع و فایق آمدن بر بیثباتی سیاسی ناشی از تضادهای قومی ضرورت تام دارد. بر اساس این شناخت می توان تشخیص داد که چرا با وجود تغییرات اساسی در ساختار جامعه ایرانی در قرن حاضر، مساله قومیت ها در ایران هم چنان به عنوان یک عامل بی ثباتی باقی است. در مقاله حاضر به بررسی این علل و عوامل و زمینه ها در مورد یکی از قومیت های ایرانی یعنی قوم لر پرداخته خواهد شد.پس از اشاره ای مختصر در مورد ریشه نژادی و قومی قوم لر و وضعیت فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی آنها به بررسی سیاست های قومی رژیم پهلوی (اول و دوم) طی سال های 1304 تا 1357 در مورد قوم لر به عنوان نقطه مرکزی بحث پرداخته میشود. در این مقاله اشکال برخورد رژیم پهلوی با قوم لر از جمله شیوه برخورد خشونت آمیز، ایجاد پیوندهای سببی و مصلحتی، تطمیع و بخشودگی مالیاتی، اسکان اجباری عشایر و تخته قاپو کردن ایلات و طوایف لر و تغییر شیوه معاش و سایر موارد مورد بررسی قرار خواهند گرفت. و در نهایت به تاثیر سیاست های اصلاحی پهلوی بر روی ساختار اجتماعی این قوم اشاره ای خواهیم داشت و نشان می دهیم که چگونه این بنیان قدیمی مورد تهدید و تخریب واقع شده است. متقابل خود را در پی داشت که در تاریخ ایران به روابط حکومت های محلی و مرکزی تعبیر شده و باعث تعاملاتی در روابط محلی و مرکزی گشته و نیز باعث تعاملاتی در روابط حکومت های مرکزی و محلی و گروه های قومی با ساختارهای معیشتی مبتنی بر مناسبات تولیدی خاص خود و ساختارهای سیاسی قومی و ایلی و عشیره ای شده بود. واقعیت این است که ایران آن چنانکه برخی از پژوهشگران مدعی اند، همواره فارغ از بحران های قومی نبوده و انکار این قضیه نادیده گرفتن واقعیت ها و معضلاتی است که بایستی به رفع آن همت گماشتو راهکارهایی را جستجو کرد. از طرف دیگر، برخلاف دیدگاه بعضی دیگر از محققان علوم اجتماعی سیاسی گروه های قومی در ایران آن چنان نیستند که بتوان ایران را کشوری فاقد هویت و انسجام اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قلمداد کرد. هر دوی این نظر گاه ها به دلیل بی توجهی، گوشه هایی از واقعیت ها و حقیقت های تاریخی کشور ایران را انکار کرده اند. واقعیت این است که با توجه به تعاریفی که از قوم، قومیت و قوم گرایی ارائه شده و با توجه به حضور گروه ها و اقوام متعدد در عرصه تاریخ ایران و گسترش و رواج زندگی ایلی و عشیره ای در ایران نمی توان مرز بندی خاصی را در مورد حدود واژة قوم و واژه های ایل و عشیره و قبیله در ایران ارائه داد. در ایران وجود و قدمت و سابقة نوعی زندگی ایلی و عشیره ای و هجوم اقوام انیرانی از قدیمی ترین ازمنه که هر کدام به شکلی در پیوند با این نوع شیوة زندگی بودند، باعث شده است که نتوان قدمت را جدای از قوم و قوم گرایی دانست، زیرا از یک طرف، صحنه سیاسی تاریخ کشور ایران مملو از جبهه گیری های ایلات و عشایر است که دارای خصایص نژادی، گروهی و فرهنگی و معیشتی مشترکی بوده اندو از طرفی، مواجه با نوعی زندگی ایلی و عشیره ای گشته ایم که هیچ پیوندی خارج از خصایص و مشترکات قومی نداشته و ایلات و عشایر متعدد در واقع در ایران در قالب یک کل وسیع تر و واحدی کلان بنام قوم قابل تعریف بوده اند. زندگی ایلی و عشیره ای در واقع شیوه ای از زندگی تولیدی و معیشتی بوده که بدلیل فراهم بودن شرایط محیطی تداوم یافته و باعث استمرار و ریشه داری خصلت های ویژه جامعه ایلی و عشیره ای گردیده که تمایل به کسب قدرت سیاسی همواره در سایة آن خصلت ها که در نهاد آن بصورتی بالقوه بوده به فعلیت در می آمده و در درون واحد کلان قومی این خصلت بالقوه، گاه منشاء تسلط یک گروه قومی با ساختار معیشتی ایلی و عشیره ای بر سرنوشت سیاسی ایران می شده است و سران و رهبران و نخبگان سیاسی گروه های ایلی و عشیره ای برای مسلط ساختن سروری خود و دست یافتن به موقعیتهای مطلوب با پیوندهای فرا ایلی و فراقبیله ای با محیط پیرامونی خویش و گروه های ایلی دیگری به تشکیل اتحادیه های قومی و مساعدت به یکدیگر، تفوق قدرت سیاسی خویش را مسجل می ساخته اند. این پدیده، نوعی از بسیج قومی است که به شکل سنتی و در قالب و ظرف زمانی و مکانی قابل تفسیر است. از این جهت ما شاهد گسترش و غلبه زندگی ایلی و عشیره ای بر ساخت سیاسی قدرت در ایران بوده و هم شاهد هجوم و نفوذ اقوام و گروه های قومی که این سرزمین را مناسب برای این نوع از شیوة می دیده اند، بوده ایم. این مساله به شدت بر تنوع نژادی و قومی و گسترش دامنه این نوع زندگی افزوده و در طول تاریخ کشور شاهد بحران ها و خلاء های سیاسی بوده ایم که ناشی از حضور فعال ایلات و عشایر و گروه های قومی درونی آنها و در نتیجه ستیزه و کشمکش های آنها صورت گرفته و باعث شکاف های متعدد اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شده است. این مساله صحنه سیاسی کشور را به صورت میدانی برای جولان ایلات و عشایر و گروه های قومی در آورده که هر کدام در دورههای بحران سیاسی، تلاش داشته اند با اتکاء به توان ایلات و عشایر و گروههای قومی و نظام و سازمان ایلی و عشیره ای خود که متکی بر قوت مردان شمشیر و خصلت های پیوند دهنده و انسجام بخش ایلی و قومی بوده راه را برای تسلط بر قدرت سیاسی هموار سازند و صحنه سیاسی را عاری از قدرت های رقیب و همآورد خویش سازند و با سرکوب و مرعوب ساختن قدرت های رقیب، دورانی از آرامش و تسلط بر سایر گروه ها را بوجود آورند و آنها را با سازوکارهای خاصی تحت نفوذ خود در آورند. این تمایل شدید به کسب قدرت سیاسی در میان گروه ها و اقوام متعدد و ایلات و عشایر، گاه در دوران های متعدد تاریخی باعث فروریختگی کلی قدرت سیاسی، ایجاد یک خلاء سیاسی و زوال دوران تمرکز سیاسی و حاکمیت دوره ای ملوک الطوایفی و گسترش نظام خان خانی و هرج و مرج سیاسی شده است. تعادل قدرت در میان گروه های متعارض و متحارب قومی و ایلی و عشیره ای باعث بوجود آمدن چنین وضعیت هایی به صورت مکرر در تاریخ ایران شده که نمونه های بارز چنین حالتی را می توان در دوران اشکانیان، سلاجقه، روزگار پایانی حکومت ایلخانان در ایران، دوره حکومت قراقویونلوها و آق قویونلوها، زمان فرو پاشی دولت تیموری، فرجام روزگار صفویان و زندیان و اوائل قاجار جستجو کرد. در این دوران تنها تشکیل یک اتحادیه ایلی و عشیره ای در قالب یک واحد کلان قومی تحت شرایط خاصی میتوانست بر وضعیت بحرانی فائق آید. تمکین و پذیرش قدرت مسلط و فائق، گاه چنان بر سایر گروه های قومی و ایلی و عشیره ای دشوار می آمد که در کوچکترین فرصتی که راهی برای ابراز وجود را فراهم می شد، دست به عصیان و شورش و نافرمانی علیه قدرت غالب میزدند. از این رو تاریخ ایران مملو از جدال قدرت های مرکزگرا و مرکزگریز بوده است. برای روشن شدن این جریان، مقدمتاً به چگونگی گسترش این نوع رابطه و دلایل گسترش و نفوذ زندگی ایلی و عشیره ای و افزایش لایه های قومی بر اثر نفوذ و هجوم اقوام ایرانی و تورم لایه های قومی و افزایش تضادهای بین گروه ها و ایلات و عشایر در ایران حاشیه غربی ایران و سیاست حکومت های مرکزی ایران در قبال آنان را تا قبل از دوران مشروطه بررسی می کنیم و در پایان به بررسی سیاست های قومی رضاخان در برخورد با مردم منطقه لرستان و لردهای ساکن در لرستان و ایلام فعلی (پشتکوه) می پردازیم. الف) درآمدی بر گسترش تنوع نژادی و قومی در ایران بررسی های تاریخی در خصوص زندگی ایلی و عشیره ای و چگونگی هجوم گروه های قومی و نژادی مختلف به سرزمین ایران نشانگر رشد و تنوع فزاینده گروه های قومی در داخل فلات ایران است. بدون تردید اولین با اهمیت ترین موضوعی که در بسط گسترش این نوع تنوع قومی و نژادی و در گسترش این نوع از معیشت تاثیر بسزا دارد، مساله جغرافیا و عوامل طبیعی است. تاریخ نشان می دهد که جامعه ایرانی به طور کلی تحت تاثیر دو نوع نظام جغرافیایی، یکی محیط جغرافیایی خارج از فلات ایران و دیگر نظام جغرافیایی خود فلات ایران بوده است. این دو نظام بدون شک نقش اساسی در شکل گیری زندگانی ایلی و عشیره ای و گسترش و تنوع قومی و نژادی داشته اند. در خود محیط جغرافیایی فلات ایران، هم سرزمین های سوزان و کویری، هم کوهستانهای سرد و ناهموار و خشن و هم جلگه ها، باغ و بستان های بسیار مطلوب و حاصلخیز و آباد وجود داشته و تنوع شدید آب و هوایی باعث شکل گیری و تنوع در نوع معیشت و شیوه زندگی تولیدی شده و از این جهت از زمان های قدیم از کانون های تمدنی دنیای قدیم به شمار می رفته است. این اختلاف عجیب آب و هوایی، دو مورخ برجسته و ایرانشناسی نامی ریچارد. ن. فرای و رمن گیرشمن را چنان تحت تاثیر قرار داده که آن را سرزمین شگفتی ها و عجایب نامیده اند. (1) این نظام طبیعی و محیط جغرافیایی برای ایجاد و تداوم یک نوع تنوع فرهنگی وتنوع زندگی و امور معیشتی بوده و این مساله باعث شکل کیری شکاف های فرهنگی و اقتصادی در بافت زندگی اجتماعی مردمان ساکن این سرزمین شده است، به طوری که در هیچ ملتی نمی توان یافت که لطیفه های شیرین و متنوعی همانند لطیفه های ساکنان مختلف نواحی شهری و روستایی و اقوام و گروه های مختلف ایرانی برای همدیگر ساخته باشند. این لطیفه ها ناشی از تعارضات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و طبیعی و عوامل جغرافیایی و تاثیرات ناشی از آن است. احاطه بودن سرزمین ایران بوسیله نواحی جغرافیایی خشن، چون صحراهای ترکستان و آسیای مرکزی در شرق و عربستان در کنار سواحل مجاور جنوب غربی، باعث شروع حرکت اجتناب ناپذیر صحرانشینان شرقی و غربی به حدود مرزهای ایران برای ادامه حیات خود و باعث هجوم اقوام و قبایل و طوایف متعدد نژادی به ایران شده است که علاوه بر نابودی مختصر حیات طبیعی، اقتصاد شهری و روستایی نیز تحت سلطه اقوام صحرا گرد و استپ نشین قرار گرفت. این اقوام و گروه های استپ نشین همه روزگار خود را جز در یک نظام متحرک کوچی و ایلی و عشیره ای گذرانیده بودند. این روند فزاینده هجوم اقوام صحراگرد و اقتصاد بسته معیشتی آنها با بهره گیری از نیروی مردان جنگاور خود را با وارد شدن در سرزمین ایران، اقتدار سیاسی خشن خود را حاکم گردانید و بر اثر ورود عناصر جدید نژادی و قبیله ای به طور کلی فلات ایران را صحنه رقابت های نژادی و قبیله ای، قومی و ایلی و عشیرهای قبایل متعدد و استپ نشین برای قبضه قدرت سیاسی و یا اختصاص دادن یورت و چراگاه به هموطنان خود گردانید. این حمله و هجوم اقوام کوچ نشین نواحی همجوار، از عوامل غالب شدن کشاکش ها و تضادهای قومی و گروه های ایلی و عشیره ای و گسترش حیات متحرک و کوچ نشین در ایران و تنوع قومی و نژادی مردمان ساکن این سامان شده است. رشد زندگی ایلی و عشیره ای و قومی در ایران بعد از اسلام را باید از هجوم عرب و هجوم قبایل و عشایر کوچ نشین حوزه های غربی مرزهای ایران مورد تفحص قرار داد. با نظری بر گذار و سیر تاریخی کشورمان اثبات می شود که در طول قرن ها دگرگونی های وسیعی بر اثر ورود اقوام گوناگون با زندگی ایلی و عشیره ای صورت گرفته و بر زندگی اجتماعی، اقتصادی و مالی و فرهنگی و بر نیز فضای سیاسی جامعه ایران تاثیر گذاشته اند. اما این نکته را نباید فراموش کنیم که به رغم تحولات و ورود و خروج اقوام ایرانی، همواره فرهنگ لطیف و انعطاف پذیر ایرانی در نهایت بر تمام این قالب های قومی غلبه یافته و در عین حال از آن تاثیراتی پذیرفته و این تاثیرات قومی هم اینک در میان گروه های قومی جامعه ما نمود دارند. اسامی تیره ها، طوایف، قبایل و ایلات و اقوام چنان مختلف و متعددند که بر شمردن آنها ملال آور است و رشد و گسترش آن تا قرن پیش که مغلوب مظاهر تمدن و مدنیت جدید و نظام سیاسی معاصر شدند، بیانگر این مدعاست. برعکس هر چه به عقب برگردیم، متوجه میشویم که از شمار این اقوام و قبایل و گروه های نژاد و قومی کاسته می شود و به یک و یا چند عنصر خاص محدود می شود. در حالی که هر چه از ابتدای تاریخ ایران به سوی امروز نظر اندازیم، متوجه رشد فزاینده و رقابت های شدید گروه ها و اقوام متعدد در صحنه تاریخی ایران می شویم. این افزایش و قدرت گیری و تنوع نژادی و قومی و گسترش حوزه زندگی ایلی و عشیره ای جز در قالب هجوم های مکرر به سرزمین ایران از طریق نواحی جغرافیایی همجوار قابل تفسیر نیست. تامل در این اوضاع جغرافیایی و طبیعی کلام زیبای مورخ شهیر رنه گروسه را به یاد می آورد که در بیان اوضاع کشوری نظیر ایران و تهدید آن به وسیله اقوام استپ نشین می گوید: « جامعه هایی که اراضی حاصلخیز و زرد رنگ چین شمالی یا باغ و بستان های ایران را محل کشت و کار خود قرار داده یا در اراضی سیاه کثیف به کشاورزی پرداخته اند، احاطه شدهاند. از چمنزارهای بسیار ضعیف با شرایط جوی و وضع اقلیمی وحشت انگیزی ، چنانکه هر ده سال یکبار منابع آب محو و علوفه نیز معدوم می شود و گاو و گوسفند با صاحبان بیابانگردشان می میرند و از بین می روند با چنین اوضاع و احوالی حملات متناوب و یورشهای موسمی بیابانگردان و حملات متناوب و یورش های موسمی بیابانگردان و حملات صحرانوردان به اراضی دایر، جزء قوانین طبیعی به نظر می رسد و این نکته را باید علاوه نمود که شرایط خشن محیط نیز آنها را برای فرماندهی پرورانده است. جامعه شهر نشین غالباً دچار انحطاط شده اند. در برابر یورش مهاجمین بیابانگرد تاب مقاومت نمی آورد . صحراگردان بدون هیچ بیم و هراسی بر محترمترین و نجیب ترین اورنگ های شهر یاری می نشینند و میشوندخان بزرگ چین یا پادشاه ایران، امپراتور هند و سلطان روم».(2) البته تا حدودی زندگی متحرک ایلی و عشیره ای در ایران قبل از اسلام مسبوق به سابقه دیرین بودو نظام جغرافیایی درونی ایران نیز همان طور که گفته شد، تناسب خاصی برای تدوام و گسترش این نوع زندگی داشت و همین چشم انداز وسیع بود که مورد نظر اقوام و گروه های مهاجم به این سرزمین شد. لکن این نوع از زندگی در ایران اختصاص به گروه شوپداران یا چوبداران، گوسفنداران و شبانکارانی داشت که علاوه بر داشتن رمه های بزرگ یک نوع زندگی کشاورزی نیز داشته اند. این شبانان ایرانی الاصل که در منابع قرون اولیه اسلامی نیز نمود پیدا کرده اند، به این شیوة معیشت خود ادامه داده اند. جغرافیانوسیان قرن دوم و سوم از این شبانان تحت عنوان « رموم» یا « زموم» یاد کرده اند. رموم یعنی رمندگان و رمه داران و کوچندگان . با هجوم قبایل عرب تا حدودی بر این لایة رمنده ایرانی افزوده شد. چون خود عرب ها چیزی از نوع همین کوچندگان بودند که در زندگانی رحله الشتاء و الصیف بسر می بردند، حدود پنجاه هزار خانواده کوچنده عرب را به خراسان سوق داد و در سایر مناطق ایران نیز اقوام و قبایل عرب سکونت گزیدند و بدین صورت لایة کوچ نشین عرب تبار بر لایة شبانان ایرانی افزوده گشت. این دو گاه رقیب همدیگر و بر سر مراتع و چراگاه با یکدیدگر در جنگ و ستیز بودند. اصطخری در کتاب المسالک و الممالک هم از رموم ایرانی الاصل و هم از رموم عرب تبار یاد می کند و نیز از قدرت و توان این رمه داران که دارای سواران و مردان جنگی و برده و غلام بوده اند نام میبرد که حاکی از زندگی اشرافی و توان بالقوة آنان جهت دستیابی به قدرت سیاسی است.(3) با هجوم اعراب روند فزاینده زندگانی شبانی و تنوع قومی در ایران شروع شد. حرکت ترکها و اغوزها و سپس مغولان و تاتارها و پس از آن هجوم اقوام ترکمن و قبایل قزلباش روز به روز بر لایة قومی و نژادی افزود و کلیت زندگی گروه های قومی و نژاد و و ایلیاتی و عشیرهای را در ایران شکل داد. گسترش این نوع زندگی و افزایش تنوع قومی در زمان هجوم مغول به مرزهای ایران به اوج خود رسید و بر دامنه تنش گروه ها و اقوام در زمان هجوم مغول به مرزهای ایران به اوج خود رسید و بر دامنه تنش گروه ها و اقوام متعدد افزود به طوری که منجر به ایجاد یک خلاء سیاسی و حاکمیت دوران خانخانی و ملوک الطوایفی بعد از سقوط و قدرت و سلطه مرکزی ایلخانان در ایران شد. قبل از دوره مغول، به علت گسترش و حفظ فرهنگ شهری با وجود نفوذ ترکها و اغوزها و سلاجقه هنوز بدلیل حضور مرکزیت سیاسی و حاکمیت دیوان سالاری ایران و حضور معنوی دستگاه خلاقیت که عامل پیوندهای سیاسی و معنوی گروه های مختلف ترک و ایرانی و سلجوقی و عرب بودند، قدرت و نفوذ گروه های قومی علی رغم رقابت هایی که با هم داشتند در شکل واحد خود در ساختار سیاسی و معنوی قدرت سلطان و خلیفه حل شده بود و تا حدودی نیز اقوام و ایلات کمتر تمایل به تحرک داشتند. در نتیجه تعارفات و برخوردهای قومی تحت الشعاع السطه و قدرت حکومت مرکزی بود و بیشتر آنها نیز جذب کانون های شهری می شدند. در همین زمان بود که کانون های شهری بزرگ مثل اصفهان، ری، طوس، نیشابور، مرو، بخارا و سمرقند، شکل گرفتند. علاوه بر این، به علت این که هجوم ترکان سلجوقی از سالها پیش در مرزهای نزدیک به فلات ایران مسکن گزیده بودند، القای خصلت شهر نشینی و یکجا نشینی در آن ها ثمر بخش بود. اما مغولان و تاتارها از سرزمین هایی بلرخاسته بودند که انسی با فرهنگ یکجا نشینی نداشتند و به همین دلیل با هجوم های خود بسیاری از مراکز شهری و متمدن ایران آن روز را به نابودذی کشانیدند و بر ویرانه های آنها برای اسبان و گله های خود جو کاشتند. (4) گروه و ایل و عشیره یا قبیله آنها برای تسلط گروه قومی خود بر سرزمین ها و مناطق مختلف به کشاکش و ستیزه می پرداختند و یا اینکه سعی داشتند اگر نتوانستند به عنوان قدرت مسلط مرکزی بر سایر گروه ها خود را تحمیل کنند، حداقل در حوزه حکومت محلی اقتدار خود را حفظ نمایند. یکی از این گروه های قومی و بومی ایران لرها بودند که همواره بدلیل بهره مندی از موقعیت خاص جغرافیایی، خصلت ها و ویژگی های مشترک قومی و اتکاء بر قدرت ایلی و عشیره ای لرستان به صورت یکی از کانون های مرکز گریز در مقابله با حکومت مرکزی و سایر گروه های مرکزی درآمد بودند و جز در موارد نادر تن به انقیاد و پذیرش سلطه حکوکت مرکزی نمی دادند و گاه در خود سری و استقلای سیاسی چنان پیش می رفتند که پیوستگی خود را به دربار سلاطین عثمانی اعلام می داشتند (5) یا خود را مستقل و خود مختاری یافته و به خود لقب ملک و شاه می دادند.(6) ب) سیاست حکومت مرکزی در قبال قوم لر تقابل و تضاد نهاد سلطنت و نهاد خلافت در روزگار پایانمی سلجوقیان باعث غلبه و گسترش یک نظام گریز از مرکز و تضعیف نظام مرکز گرای سلاجقه شد و نهاد اتابکب از درون ساخـتار متمرکز و رو به اضمحلال آن سر بر آورد و حکومت سلجوقیان با رشد این نظـام مرکز گریز به شدت تجزیه گردید. (7) قلمرو حکومت سلجوقیان از آناتولی تا آسیای مرکزی تحت سیادت لله ها، رهبران سیاسی گروه ها و نخبگان محلی گروه ها و اقوام مدعی حکومت درآمد. گروهها، اقوام، ایلات و عشایر و رهبران آنها هر کدام کوس « انا و لاغیری» می نواختند. لرها یا قوم لر که تا حدود اوایل قرن ششم بدلیل عدو اتحادی که داشتند، تحت سیادت سلجوقیان یا خلفای عباسی بودند، در قرن ششم با ضعف سلطه مرکزی سلجوقیان و سپس ضعف نظام خلافت با تشکیل اتحادیه قبایل و طوایف لر بزرگ تحت لوای اتابکی حالت خودمختاری پیدا کردند و لرستان به دو قسمت لر بزرگ (بختیاری و کهگیلویه و بویر احمد) و لر کوچک (لرستان فعلی و ایلام در حاشیه غربی مرزهای فعلی ایران ) تقسیم گردید. لرستان کوچک تحت قیادت و سروری خاندان خورشیدی با تشکیل اتحادیه از طوایف متعدد لر کوچک از نیمه دوم قرن ششم تا نیمه اول قرن یازدهم حدود شش قرن فعال مایشاء بود.(8) آل خورشید از نیمه دوم قرن ششم با بهرگیری از موقعیت خاص جغرافیایی و با غلبه و تسلط بر لرستان کوچک و قبایل و طوایف متعدد لر و با تدبیری جدی بر پهنه جغرافیایی که از شمال بر کردستان و کرمانشاه از جنوب خوزستان و از شرق به لرستان بزرگ و بختیاری و از غرب به حدود مرزهای فعلی ایران و عراق محدود بود فرمانروا گشتند و با وجود جنگ و ستیزها و تحولات تاریخی و تهاجمات حکومت های پراکنده و ملوک طوایفی روزگار پایان ایلخانان و دنیای پرآشوب ناشی از سقوط آنها و حتی تهاجم تیمورلنگ و ترکمانان، توانستند قلمرو کوچک خود را با اتکاءبه توان قوم لر و ایلات و عشایر لرستان حفظ کنند. در این زمان که حکومت های محلی متعدد و به جان هم افتاده بودند و قلمرو همدیگر را محل چپاول و غارت قرار داده بودند، لرستان با بهرمندی از رهبری سیاسی خاندان خورشید و قدرت ایلات و عشایری پیش سلیر حکومت های محلی برخوردار از ثبات و آرامش به خویشتن مشغول و حتی تیمور به رغم لشکر کشی و کشتاری که از لرها به عمل آورد، ناچار شد برای ادراه امور، این قوم را به خورشیدیان واگذار کند و ضمن اسارت ملک عزالدین لر، فرزند وی سیدی احمد را به امارات بر لرستان و قوم لر گماشت و ناگیز حاکمیت آنها را به رسمیت شناخت.(9) همزمان با تکاپوی مرشد زادگان خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی جهت دستیابی به مسند فرمانروایی ایران، لرستان و قوم لر بیش از هر زمان از ثبات سیاسی داخلی و از مسند فرمانروایی ایران، لرستان و قوم لر بیش از هر زمان از ثبات سیاسی داخلی و از خودمختاری و استقلال برخوردار بود. اتابکان لر علاوه بر تسلط و نفوذ در میان قبایل و ایلات و عشایر لر و تنظیم امور داخلی لرستان، ارتباطات خارجی نیز با خداوندگاران و سلاطین عثمانی داشتند و با سلاطین عثمانی داشتند و با سلطان عثمانی مکاتبه و مراوده داشتند و به چنان هیبتی دست یافته بودند که خود را « شاه» و « ملک» سرزمین لرستان می شناختند. (10) این القاب به خوبی بیانگر تمایل آنان به استقلال مطلق و حتی توسعه طلبی به خارج از لرستان و دستیابی بر سایر گروه ها و حکومت های محلی دیگر و رسیدن به سلطنت و سلطه فائقه بر سراسر قلمرو ایران را نشان می دهد. به خاطر همین تمایل شدید به حفظ استقلال داخلی و توسعه طلبی سیاسی بود که ملک شاه رستم لر به طور جدی همزمان با عزم شاه اسماعیل جوان صفوی برای تسخیر کل مملکت ایران و اتحاد آن در تحت حکومت ملی و مذهبی، بشدت به مقابله با وی پرداخت و باعث برخورد و جنگ های شدیدی بین لرها و سپاهیان شاه اسماعیل صفوی شد. عامل اصلی این برخورد بدون شک خود الوار و ملک شاه رستم بودند و گرنه شاه شاه اسماعیل قبل از برخورد، آنها را به اطاعت خود فراخوانده و دعوت به صلح کرده بود. ملک شاه رستم و لرها تحت فرمانش که بیش از سه قرن تا آن زمان به طور مستقل بر لرستان فرمانروا بود، نمی توانست نظاره گر بر باد رفتن استقلال مملکت خود باشد. از این رو زمانی که ملک شاه رستم لر با بزرگان و امراء و سران قبایل و ایلات و عشایر لر به مشاورت نشست که تکلیف خود را با شاه اسماعیل معین کند بزرگان لر در جواب ملک شاه رستم و در پاسخ به مکتوب و فرمان شاه اسماعیل به امیر خود اظهار داشتند که ما: « می رویم بر سر راه او چنان شمشیر می زنیم که اگر احیاناً گرفتار نشود، دیگر ارادة جنگ با لرها را نکند»(11) سیاست کلی شاهان صفوی از شاه اسماعیل تا شاه عباس برای مقابله با قوم لر و سایر گروههای قومی و ایلات و عشایر بطور کلی بر اصل تحبیب قلوب و آرام نگه داشتن آنها جهت استقرار و تثبیت پایه های حکومت ملی و مذهبی استوار بود. لیکن تثبیت این پایه ها و حفظ وحدت ملی در چارچوب مرزهای مشخص تاریخی بر اساس یک اتحاد مذهبی در کشور با وجود نیروهای متمرد و گردنکش محلی و قومی که همواره عامل اصلی تزلزل وحدت بودند، منافات داشت و این وحدت کامل به همین دلیل تا عصر شاه عباس اول صفوی به اجرا در نیامد. اعمال این سیاست در مورد لرستان و قوم لر تا عصر شاه عباس ادامه یافت. شاه اسماعیل صفوی بانی سلسله صفوی علی رغم سرکشی و نبردهای شدید که لرها با او درانداختند و بسیاری از سپاه قزلباش را نیز به قتل رساندند، با تسلیم شدن اتابک ملک شاه رستم لر و لرهای تحت امرش، ملک شاه رستم را در ملک آباء و اجدادیش ابقاء کرد و لوا و منشور و فرمان اتابکی و فرمانروایی او را بر ایالت لرستان صادر کرد و لرستان به صورت یکی از ایالتهای دولت صفویه درآمد. شاه اسماعیل صفوی به خوبی به این مساله واقف بود که تسلط بر لرها و منطقه لرستان تنها از طریق ابقاء این شاه کوچک محلی که جزو خاندان با نفوذ و معتبر در میان قبایل و عشایر لر بود امکان پذیر است. (12) پس از شاه اسماعیل پادشاهان دیگر تا عصر عباس اول همین رویه را به صورت کج دارو مریز ادامه دادند. خاندان خورشید میان قبایل و عشایر لر دارای نفوذ و اعتبار بسیار بودند. آنان که تا آن زمان بیش از سه قرن فرمانروایی داشتند، خود از بطن ایلات و عشایر لر بودند و خدم و حشم بسیار و فرمانی نافذ داشتند؛ بدین جهت پادشاهان صفوی و حکومت مرکزی صفویه جانب احتیاط را نگه داشتند و مقام و منصب فرمانروایی آنان را بر لرستان و لرها به رسمیت شناختند، منشور و فرمان رسمی حکومت لرستان را صادر کردند، آن را به صورت ایالتی تابع در آوردند، به رهبران لر هدایا و انعام میبخشیدند، از عصیان ها و طغیان های آنان چشم پوشی میکردند و با خاندان محلی و حاکم لر پیوندهای مصلحتی و سیاسی و روابط خانوادگی ایجاد میکردند.(13) در زمان شاه طهماسب تلاش برای بسط و توسعه سلطه حکومت مرکزی و ایجاد وابستگی شدید لرها و حکومت محلی به دولت صفوی صورت گرفت و شاه بدنبال گماشتن یک حاکم غیر بومی و غیر محلی بر لرستان بر آمد لیکن این تلاش فرجام خوبی نداشت و باعث طغیان و شورش عشایر لر گردید و به تحریک رهبران محلی، والی و فرستاده شاه طهماسب از لرستان اخراج گردید.(14) همجواری این ولایت در عصر صفوی با امپراتوری عثمانی، دشمن سرسخت حکومت مرکزی ایران و ویژگی ها و امتیازات خاص جغرافیایی و صعب العبور بودن آن منطقه و وجود طوایف و ایلات و عشایر سرکش لر، بارها برای حکومت صفوی تا عصر شاه عباس باعث دردسرهای بزرگ شد و آنها را از تن دادن به حکومت صفویه باز می داشت، خاصه اینکه تن دادن به سلطه حکومت مرکزی همراه با التزام جهت پردالخت باج و خراجی به حکومت مرکزی بود. از این جهت لرستان از زمان شاه اسماعیل تا سال 1005یا 1006 هـ . ق از پردردسرترین ولایت های مرکز گریز بود و لرها ناآرام ترین مردم قلمرو صفویان به شمار میرفتند. سیاست شاه عباس پس از بازسازی مجدد ساختار قدرت نظامی حکومت صفویه و کاستن نفوذ قزلباش ها و تربیت و ترتیب لشکر غلامان خاصه، با استحکام بخشیدن به قدرت و سیاست مرکزگرا و کاستن قدرت و توان قزلباش ها و حکام، امراء، گروه ها و اقوام متعدد که همواره عامل اصلی در تزلزل سلطه حکومت مرکزی بودند، همراه بود. دوره شاه عباس همراه با تلاش های او در جهت تمرکز بخشیدن به سلطه سیاسی اقتصادی و ایجاد قدرت نیرومند در صحنه سیاست خارجی برای قدرت های محلی و قومی و خاندان های حکومتگر ناخوشایند بود. زیرا این دوره، دوره نابودی فروتنی و تسلیم آنان در مقابله با حکومت روبه رشد و مرکز گرای شاه عباس بود. شاه عباس ضمن اتخاذ یک سیاست خارجی مناسب در مقابل عثمانی ها و ازبک ها (15) به برطرف کردن ضعف های داخلی ساختار حکومت خود پرداخت و به حیات نظام مرکز گریز در صحنه سیاست داخلی پایان بخشید. عمده ترین و سرسخت ترین ایالت شورشی در این زمان لرستان و قوم لر بودند که از اوایل سلطنت او، لرهای لرستان و اتابک عاصی و نافرمان آنها شاهوردی خان بارها و بارها از فرمان شاه عباس سربرتافته بود، امراء و فرستادگان او را به تمسخر گرفته بود و ایالت و ولایات همجوار لرستان محل نصب و غارت قرار داده بود. به طوری که او و لرهای تحت امرش در لرستان ضمن حمله به قلمرو علیشکر (حدود همدان ) اغورلو سلطان بیات میر، دست نشانده شاه عباس را به قتل رساند و بیات ها را غارت کرد و کشتاری در آن حدود به راه انداخت و پس از دزدی و غارت و شرارت با غرور بسیار به لرستان بازگشت. (16) شاه عباس که از این حرکت جسارت آمیز بشدت عصبانی بود با تجهیز سپاهیان خویش یکسره بدون آسایش شبانه روزی بر لرستان تاخت و طی جنگ و گریز های بسیار بر لرها و سران آنها دست یافت و اتابک عاصی شاهوردی خان را در کنار رودخانه صمیره به دار آویخت و ضمن انقراض سلطه خاندان خورشیدی (اتابکان لر)، یک خانواده وابسته محلی و تحت امر و مطیع را بر لرستان بنام سلسه والیان لر ولایت دارد. (17) آنها از زمان شاه عباس تا عصر رضاخان بر لرستان، پیشکوه و پشتکو فرمانروا بودند . و در اواخر عصر قاجار حکومت آنها منحصر به منطقه پشتکوه شد. شاه عباس برای تسلط بر مناطقی از قبیل کردستان، لرستان، خوزستان و گرجستان که ویژگیهای قومی، فرهنگی، جغرافیایی و مذهبی خاصی داشتند، دست به ایجاد نظام والیگری زد. همجواری در مرز عثمانی و حضور این گروه های قومی و مذهبی و فرهنگی مختلف میتوانست باعث دردسرهای بسیاری برای شاه عباس شود، خاصه این که حضور خاندان های کهن و با نفوذ در این مناطق می توانست عامل مضاعفی برای خارج شدن از زیر سلطه حکومت مرکزی و پیوستن به دولت توسعه طلب عثمانی باشد. از این رو شاه عباس پس از سرکوب گردنکشان و رهبران ایلات و عشایر این مناطق، سیاست تعامل پذیری خاصی را در قبال این مناطق در پیش گرفت. لرستان، کردستان و خوزستان را به صورت چهار والی نشین مستقل درآورد و امتیازات ویژه ای برای حکومت های محل آنها برقرار کرد و در عین حال قدرت و ثبات و تسلط سیاسی خود بر مملکت را نیز به رخ آنها کشیده بود. این امارت های والی نشین از طرف شاه دارای امتیازات خاصی بودند و مرتبه و اعتبار بسیاری داشتند و مانند حائلی بین دولت صفوی دولت عثمانی بودند و در عین حال سدی در مقابله با توسعه طلبیهای آن کشور. در لرستان با انقراض سلطه دیرینه اتابکان لر و روی کار آمدن یک حکومت محلی و وابسته و جایگزینی شیوة حکومت والی گری بجای اتابکی، لرها تحت نظارت و ساطه حکومت محلی درآمدند و لرها و فرمانروایان آنجا در زمان شاه عباس بدلیل سیاست های وی که وارث بلافصلش صفی نیز از آن بهرمند گردید، همواره مجری دستورهای حکومت مرکزی بودند و نفوذ حکومت مرکزی در لرستان چنان شد که قادر بود به عزل و نصب والیان لر بپردازد. ضعف دولت صفوی بعد از حکومت شاه عباس دوم باعث خودسری مجدد لرها و فرمانروایان محلی لر شد و حکومت مرکزی قار به کنترل لرستان و فرمانروایان آنجا نشد به طوری که یک بار والی لر با بدور انداختن هدایای شاه صفوی سر از اطلاعات برتافت. (18) این نوسان قدرت و عدم اطاعت از حکومت مرکزی چندین بار در اواخر دولت صفوی تکرار شد و این خود ناشی از یک اصل ثابت و پایدار در تاریخ ایران و روابط حکومت های مرکزی با اقوام و گروه ها و فرمانروایان محلی بود: هر گاه شاه و حکومت مرکزیی قادر بود شعاع قدرت و سلطه خویش را بر تمام نواحی و مناطق مختلف کشور گسترش دهد، حکومت های محلی و اقوام و عناصر مرکزگریز مطیع سیات مرکزگرای حکومت مرکزی می شدند و هر گاه ضعف بر ساختار سیاسی قدرت مرکزی غلبه میکرد شاه و قدرت حاکمه توانایی به انقیاد کشانیدن قدرت اقوام و گروه ها و حکومت های محلی را نداشتند. این مساله تمایلات مرکزگریزانه و استقلال خواهانه حکومتهای محلی را تقویت می کرد و نسبت به اوامر و دستورهای مرکزی بی اعتنا می شدند. از مرگ شاه عباس اول به بعد بدلیل ضعف های ساختاری حاکم بر نظام سیاسی دولت صفوی و کاهش شعاع قدرت مرکزی، مناطق کردستان، لرستان، گرجستان و خوزستان نسبت به حکومت صفوی بی اعتنا شدند، به طوری که والیان گرجستان و خوزستان از عوامل مؤثر در سقوط دولت صفوی بودند؛ ولی لرستان و لرها در این زمان بدلیل اینکه مورد اعتماد شاه بودند، تنها نیروی متمرکز و قوای دفاعی مملکت در مقابله با افغان ها بودند. عدم توفیق لرها و پیروزی افغان ها باعث شد که لرها و حکومت محلی لرستان، منطقه خود را از توسعه طلبی دولت عثمانی و نیز افغان ها حفظ کند و با روی کار آمدن نادر شاه به وی پیوستند. در عصر کریم خان، لرهای حاشیه غربی تحت امر والی، بدلیل رقابت و هم چشمی که با کریم خان داشتند نسبت به سلطه حکومت کریم خان ناراضی بودند و لرستان در این عصر است که به لرستان فیلی و شورشی معروف شد. خیزش کریم خان زند و طوایف لر و لک به سردمداری وی باعث غلبه کریم خان و سروری طوایف لرولک و تفوق آنها بر سرنوشت سیاسی ایران گردید. اما هم چشمی و رقابت خاندان والیان لر که خودشان را شایسته تر از کریم خان در دست یابی بر سلطه سیاسی و تفوق بر قدرت سیاسی ایران می دانستند، باعث جدال بین لرها فیلی به سردمداران اسماعیل خان فیلی والی و سرور طوایف لر ساکن در حاشیه غربی ایران (لرستان فعلی و ایلام) با کریم خان زند شد. لرستان فیلی و خاندان والیان لر به عنوان یکی از سرسخت ترین ایالات و ولایات از در ستیزگی با دولت کریم خان وکیل درآمد و اسماعیل خان فیلی والی لر همراه علی مردان خان بختیاری یکی از بزرگان لر نلحیه بختیاری به چالش و کشاکش سیاسی با کریم خان زند پرداختند و آرزوی دست یافتن بر تاج و تخت ایران را در سر میپروراندند. (19) در نهایت رهبر ولایت لرستان با ظهور آغامحمد خان قاجار به قاجارها که از دشمنان درجه یک کریم خان زند بودند پیوست.(20) روابط قدرت مرکزی و قوم لر در دوره تسلط قاجاریان از زمان فتحعلی شاه، وارد مرحله دیگری شد. فتحعلی شاه طرح محدود کردن قدرت لرها و عشایر لر و سایر حکومت های محلی را در سر می پروراند و این مساله روابط فتحعلی شاه و حکومت های محلی و ایلات و عشایر بخصوص قوم لر و بزرگان و سرداران محلی آنجا را به شدت تیره ساخت. سیاست های فتحعلی شاه در مبارزه و تحدید نفوذ گروه ها و سایر اقوام و سران و ایلات و عشایر و حکومتهای محلی آنها صرفاً تداوم چالش دو نیروی مرکزگرا و مرکز گریز محسوب نمی شد بلکه سیاست های وی علیه حکام و گروههای محلی و بومی مناطق و ولایت های ایران بیشتر ناشی از فزون طلبی اشرافیت نوظهور قاجاری بود.این اشرافیت قبیله ای نوظهور سلسه قاجار خواهان جاه و مقام و تیول ومنصب و کرسی فرمانروایی بود و دائماً در دربار شاه قاجار به دسایس و رقابت هایی با یکدیگر مشغول بودند، فتحعلی شاه هم برای اینکه شورش و طغیان احتمالی آنان را کنترل کند و هم برای بسط و نفوذ سلطه قاجارها و اشراف قاجاری بر ایالات و ولایات مختلف و حذف قدرتهای محلی، امراء و شاهزادگان را بر سر مناطق مختلف فرستاد. این سیاست جدال و کشمکش نیروهای محلی و بخصوص نخبگان محلی و رهبران سیاسی ایلات و عشایر و اقوام محلی با دولت مرکزی را به دنبال داشت و لرستان نیز ازاین قاعده مستثنی نبود. فتحعلی شاه با گماشتن یکی از مقترترین شاهزادگان قاجاری (محمد علی میرزا دولتشاه)، نیمی از قلمرو لرنشین را تحت نظارت حکومت مرکزی درآورد و سلسله محلی و منطقه نفوذ آن را محدود به پشتکوه لرستان و پشتکوه را ضمینه حوزه نفوذ قدرت مرکزی ساخت (21) و اختلافات شدیدی را نیز بین خاندان های محلی آنجا ایجاد کرد. بدین صورت نیمی از لرستان تحت حکومت و سلطه قدرت مرکزی درآمد و لرستان پشتکوه که کمتر از نیمی از قلمرو بود، بر نظارت خاندان والیان لر باقی ماند. این سیاست از دو سو سبب عصیان و طغیان مکرر عشایر لر و خاندان محلی پشتکوه علیه حکومت مرکزی شد. حس جاه طلبی و فزون خواهی شاهزادگان قاجار که بر منطقه فرمانروا شده بودند، باعث جدال دائمی آنها و قبایل لر گردید و حکام منصوب همواره از کنترل و ایجاد امنیت داخلی و ایجاد ثبات سیاسی در منطقه عاجز بودند و لذا همواره متوسل به راه کارهای سرنگونگرایانه می شدند. ایلات و عشایر لر و نیز متنفذین و خوانین محلی لر نیز مکرراً مانع از اجرای سیاست های حکومت مرکزی میشدند. این دوره خودسرس در لرستان همواره با حضور و ظهور پدیده ای جدید در صحنه تاریخ ایران و ایالات و مناطق مختلف بود وآن حضور و نفوذ و رخنه پدیده استعمار در لایه های شکننده و قابل نفوذ قبایل و عشایر و اقوام مختلف بود. سیاست قاجارها، نظارت نیم بندی حکام محلی بر عشایر لر پیشکوه را از بین برد و خود شاه و شاهزادگان نیز قادر به کنترل و ایجاد ثبات سیاسی و داخلی در منطقه لرستان نشدند و این عامل مضاعف در تشدید خودسرس لرها شد و البته این مساله ناشی از مشی غلط و فزون طلبی قاجارها و حکام اعزامی بود. (22) حکام عملاً هیچ گام مؤثری در جهت عمران و آبادانی منطقه برنداشتند و از این رو عشایر آنجا همواره در مقابله و تضاد با نیروهای اعزامی از مرکز بودند. عشایر سگوند، حنوند، بیانوند و دیرک وند (23) دائم در عصیان و طغیان بودند. لیکن منطقه پشتکوه که در دست والیان لر و حکام محلی آنجا باقی مانده بود، کاملاًعشایر و طوایف لر آنجا تحت نظارت و سلطه والی پشتکوه بودند و از عصر فتحعلی شاه تا عصر ناصرالدین شاه وفاداری نسبت به حکومت مرکزی وجود نداشتند و کاملاً خودمختار بودند (24) و به حکومت مرکزی اعتنایی نداشتند. عصر ناصری دوره ای است که قدرت و شکوه سلطنت ناصری بیش از هر زمان دیگر در عصر قاجار بر کلیه شئون مملکتی سایه گستر شده بود. بسط و نفوذ قدرت شاه قاجار که مظهر کامل دولت مرکزی بود. در سراسر کشور عملاً دایرة نفوذ متنفذین محلی را هرچه بیشتر تنگ تر نمود و قدرت مرکزی جایگزین قدرت های محلی شد. لرستان پیشکوه تحت نظارت شاه مستبد و خونریز قاجار درآمد و عشایر لر و طوایف آنجا سرکوب و منکوب شدند. سطوت و قدرت ظل السطانی حسینقلی خان ابوقداد، سرکش ترین و قدرتمند حاکم پشتکوه و فرمانروای مطلق العنان کوهستان های زاگرس ، لرهای رام نشدنی آنجا را چنان مرعوب ساخت که حتی پشتکوه، دورترین و صعب الوصول ترین ایالت را در حوزه اقتدار نفوذ حکومت مرکزی درآورد. (25) پس از برکناری ظل السلطان ، مجدداًو ایلات لرستان ـ چه پیشکوه و چه پشتکوه ـ سر از فرمان برتافتند و اعزام شاهزادگان قاجار برای ایجاد امنیت و آرامش در لرستان به جایی نرسید و وقوع انقلاب مشروطه نیز عامل مضاعف دیگر را در ایجاد خودسری در لرها و لرستان بود. با شروع جنبش مشروطه طلبی، لرستان و سران و رهبران لر ـ چه در منطقه پیشکوه و چه پشتکوه ـ تحت تاثیر وعده های شاهزاده مستبد قاجار که به جذب قلوب سران لر و مردم لرستان پرداخته بود بسیج آنها برای انقلاب مشروطه، بهره گرفت و جنگجویان لر تحـت فرمان سران و رهبران محلی برای سرکوب مشروطه خواهان بسوی تهران حرکت کردند. شاهزاده سالارالوله با پیوند سببی با بزرگ ایل کلهر از کردهای کرمانشاه و شاه آباد غرب (اسلام آباد فعلی ) داوودخان کلهر و والی پشتکوه، غلامرضا خان فیلی، امیر جنگ و نظرعلی خان طرهانی هر سه این ها را وادار کرد که نیروهای تحت امر او را اعزام کنند ولی این اتحادیه با شکست در مقابله با مشروطه خواهان مواجه شد. (26) پس از رفع غائله شاهزاده سالارالدوله و رفع مزاحمت آنها و انتخاب احمدشاه به سلطنت، از آنجا که دیگر شاه شخصاً محور تصمیمگیری ها نبود و قانون می بایست در مورد نحوه اجراء و اداره سیاسی ولایات و ایالات تصمیم می گرفت، امراء و فرمانروایان ولایات دیگر منتخب شاه نبودند بلکه این نظام مشروطه و پارلمانی بود که می بایست شکل اجرای حکومت در ایالات و ولایات را مشخص کند و سرنوشت گروه ها و اقوام و ایلات و عشایر را رقم بزند. اما چون زمینه های مساعدی برای اجرای کامل نظام پارلمانی وجود نداشت، هنوز نظام سنتی ایلی و عشیره ای و رهبران محلی اقوام و گروه ها در جامعه مسلط و فعال بودند. بنابراین مجلس و نظام پارلمانی نتوانست بدلیل مشکلات بی شمار بر اساس روابط و نظامات قانونی و پارلمانی به حکومت خانخانی افوام و عشایر در مناطق مختلف پایان دهد. لرستان و لرها تا قبل از حاکمیت نظام نیم بند پارلمانی حداقل در بسیاری از موارد بدلیل وجود قدرت فائقه سلطان و حکومت مرکزگرایی برخی شاهان تن به انقیاد دولت مرکزی می دادند. اما در دوران بین وقوع انقلاب مشروطه تا ظهور رضاشاه لرها و منطقه لرستان دیگر به طور کلی از قید و بند اطاعت و حاکمیت حکومت مرکزی رهایی یافت، زیرا حکومت مشروطه اختیارات شاه را محدود کرده بود و خود نیز قادر به اعمال نظامات قانونی نبود. از طرفی شاه شخصاً نیز چنان ضعیف بود که آن جرات و جسارت را نداشت که بتواند از ورای محدودیت ها و نظامات نیم بند پارلمانی شخصاً آمرانه سران و رهبران و عشایر مناطق مختلف من جمله لرستان را به اطاعت از حکومت مرکزی وادارد و از این جهت در منطقه لرستان عامل مشروطه، عامل مضاعفی در خودسری و رهایی لرستان و لرها از قید و بند حکومت مرکزی بود و نیز عامل مضاعفی در شدت برخوردهای بعدی لرها در منطقه لرستان با نیروهای نظامی رضاخان بود. قبل ازاینکه وارد بحث اقدامات و سیاست های اتخاذ شده در دوره حکومت پهلوی اول در قبال لر بشویم بهتر است با نتیجه گیری کلی از مباحث فوق سازوکار کلی روابط حومت های مرکزی و سیاست های آنها را در قبال لرها و واکنش و عملکرد متقابل لره و احکام محلی لرستان را در برابر حکومت های مرکزی ایران بیان نماییم. ج) اقدامات حکومت مرکزی در قبال لرها (از قرن ششم تا قرن سیزدهم) مهمترین اقدامات حکومت مرکزی عبارت بودهاند از: 1- سیاست سرکوب و واداشتن به اطاعت و انقیاد از طریق قدرت نظامی و مقید ساختن آنها به پرداخت باج و خراج و نیروی نظامی محلی جهت ارائه خدمات نظامی به حکومت مرکزی ( بنیچه محلی ). 2ـ سیاست تحبیب و جذب قلوب و بخشودگی مالیاتی و جذب مقام محلی و ایجاد حکومت های وابسته به خود. 3ـ سیاست گماشتن امیران و فرماندهان غیر بومی بر منطقه لرستان که عملا همواره ناموفق بود. 4ـ سیاست شکستن قدرت های محلی از طریق کوچ اجباری حکام و فرماندهان و رهبران سیاسی و بومی لرستان و ایالات و عشایر قوم لر ( مانند سیاست های شاه طهماسب و شاه عباس در قبال لرها و کوچ آنها به مناطق خوار و ورامین و قزوین و الموت ) و دور کردن آنها از امکانات و منابع محلی. 5ـ سیاست گرفتن زمین و گروگان از بزرگان و سرکردگان ایلات و عشایر لر و نگه داشتن آنها در پایتخت و مرکز به عنوان وثیقه های اطاعت از سیاستهای حکومت مرکزی و پرداختن به موقع باج و خراج و مالیات دیوانی و تامین امنیت و آرامش منطقه لرستان (تیمور ملک عزالدین را به اسارت برد تا فرزندش سیدی احمد مجری اوامر باشد و) 6ـ سیاست ایجاد پیوندها و وصلت های سیاسی و مصلحتی سببی به دو صورت به دامادی گرفتن شاهزادگان و نجبای محلی لر و نگه داشتن آنها در پایتخت تحت این عنوان و یا نیز استفاده از نفوذ شاهزاده خانم های خاندان ساطنتی و وصلت دادن آنها با حکام محلی و نجبای لر و کسب اطلاعات و اخبار صحیح و درست از حرکات آنها از طریق این ناظران خانگی. 7ـ دادن احکام و فرامین رسمی و منشورهای فرمانروایی به نخبگان محلی و رهبران و سران لر از طرف شاه و دادن طبل و خلعت و لقب و نشان و مدال و شمشیر مرصع به حکام لرستان (مانند فرمان و هدایای ناصرالدین شاه به حسینقلی خان و). 8ـ ایجاد روابط صمیمانه با حکومت های محلی، دادن امتیازات ویژه و حتی گاه دادن جکم اعلان جنگ و صلح با برخی از حکام لر در محال و منطقه با عثمانیها (نظیر امتیازات ویژه شاه عباس به والیان لر و سلیر ولات چهارگانه و ) و داشتن تعاملات وسیع در ورابط حکومت های مرکزی و محلی در نتیجه حفظ ثبات سیاسی در مناطق دور افتاده و ایجاد روابط دو جانبه و رضایت آمیز در برخی موارد. 9ـ سیاست براندازی خاندان ها و سلسله های حکومتی محلی که دارای قدرت و اقتدار و خدم و حشم در میان ایلات و عشایر بودند (مانند نابودی و انقراض اتابکان لر خورشیدی بوسیله شاه عباس و سیاست براندازی والیان لر پشتکوهی بوسیله رضا شاه و ) 10ـ سیاست نفاق افکنانه بین خاندانهای محلی و ایلات و عشایر و گروه های قومی (سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن)؛ مانند سیاست های فتحعلی شاه و فرزندان او در قبال والیان لر و سیاست شاهزادگان قاجار در میان ایلات و عشایر لر پس از وی و سیاست خدعه و نیرنگ ظل السلطان ار فریب و کشتار خاندان های محلی لر. د) واکنش قبایل لر در قبال سیاست حکومت مرکزی در قبال حکومت سیاست های مرکزی برای به انقیاد کشانیدن لرها و رهبران محلی آنها، حکومت های محلی لر با توجه به میزان قدرت و توان نظام سیاسی مرکزی نسبت به آن دو عملکرد داشته اند: اول ـ در صورتی که قدرت مرکزی سرکوبگر بود، سعی می کردند با ارائه پاره ای از خدمات با آنها وارد یک رابطه متقابل شده و بدین وسیله رابطه حسنه و دو جانبهای را پی ریزی نمایند . و یا اینکه تحت فشار و سلطه حکومت مرکزگرا مطیع و منقاد بی چون و چرای سلطه مرکزی می شدند و خدمات ناخواسته ای را ارائه میدادند. از آنجمله: 1ـ در تثبیت حکومت و ایجاد ثبات سیاسی در مناطق تحت سلطه و نفوذ خود در جهت تقویت و تایید حکومت مرکزی جدیت و تلاش داشتند. 2ـ در عمران و آبادانی منطقه کوشا بودند و در ارائه خدمات مالیاتی، مواجب، اعانات و هدایا کوتاهی نمی کردند. 3ـ با دادن سهمیه نیروهای نظامی منطقه لرستان (بنیچه محلی) از قبیل مردان جنگاور و شمشیر زن لر، دولت را در مخاطرات یاری رسانده و امنیت داخلی را فراهم می آورند. 4ـ حافظ و انتظام دهنده حدود و ثغور مرزهای ایران در حاشیه غربی مناطق لر نشین بودند. 5ـ به خواسته های حکومت مرکزی تن در داده و با آن تعامل داشتند و سعی می کردند که زمینه نارضایتی آنها را فراهم نسازند. دوم ـ در صورتی که حکومت مرکزی ضعیف و ناتوان بود و قادر به اعمال سیاست های مرکزگرایانه نبود و شعاع قدرت او جز در حوالی پایتخت در اعمال قدرت بر سایر مناطق من جمله در لرستان ناتوان بود، عشایر و قبایل قوم لر امر رهبران مرکز را نادیده می گرفتند و تحت امر نخبگان محلی سر از اطاعت و انقیاد حکومت مرکزی بر می تافتند و بی اعتنا و مطلق العنان می شدند، در این شرایط: 1ـ حکومت محلی و عشایر لر تن به باج و خراج نمی دادند. 2ـ مجبور به ارائه خدمات و ارائه نیروی انتظامی و سهمیه سرباز به حکومت مرکزی نبودند. 3ـ در اداره امور داخلی و سیاست های منطقه ای کاملاً فعال مایشاء و خود مختار بودند. 4ـ در جهت تضعیف واحد سیاسی مرکز و تفوق سلطه سیاسی خود تلاش می کردند و سعی داشتند تا بر کرسی فرمانروایی ایران برسند و یک بار هم موفق شدند. 5ـ در مواردی که خلاءحاکمیت مرکز سیاسی احساس می شد و حالت ماوک الطوایفی بوجود می آمد و نظارت مرکزی بسیار ضعیف می شد با عناصر خارجی سر و سری پیدا می کردند و باب مکاتبات و مراودات سیاسی را میگشودند و گاه قرار دادهای محلی منعقد می کردند. در دوره اتابکان خورشیدی مدتی امرای لر خود را تابع دولت عثمانی اعلام کردند و در روزگار پایان قاجار والی پشتکوه با نمایندگان سیاسی دولت بریتانیا قردادهایی در مورد نفت دهلران امضاء کرده یا در مورد اختلاف ایلات و عشایر لر با شاهزادگان قاجاری، برخی سران ایلات و عشایر لر تحت نفوذ عناصر دو نیروی خارجی روسی یا انگلیسی و گاه آلمانی بودند.(27) ه ) سیاست قومی رضاخان در لرستان لرستان با ظهور رضاخان به طور کلی مشتمل بر دو نقطه لرستان پشتکوه و ارستان پیشکوه بود که حوزه استان های لرستان و ایلام فعلی را در بر می گرفت. از اوائل عصر قاجار این تقسیم بندی صورت گرفته بود و حکام قاجار برای محدود کردن حکام محلی و تسلط بر لرها حوزه پیشکوه را تحت نظارت حکومت مرکز در آوردند. (28) لیکن با وجود این وضعیت، امنیت و ثبات سیاسی در این منطقه بسیار متزلزل و نااستوار بود و لرستان همواره دستخوش قتل و غارت و ناامنی و شورش و اغتشاش و والی منطقه پشتکوه نیز از ید اقتدار مرکز خارج بود. لرستان عمدتاً بدلیل تاثیر گذاری سه عامل عمده از اوائل از اوائل قاجار به بعد تا ظهور رضاخان به صورت یکی از خودسرترین و ناآرام ترین و بیثبات ترین ایالات و ولایات ایران درآمده بود. واژه لر و لرستان تداعی گر خودسری، نا آرامی، قتل و کشتار بود. این عوامل که هر یک به نحوی بر شدت نا آرامی سال های قبل لرستان افزوده بودند عبارتند بودند از: 1ـ عملکرد نادرست قاجارها در برخورد با ایلات و عشایر لر و تحدید قلمرو و والیان لر و خارج کردن لرستان از زیر نظارت نیم بند این حاکمان محلی عامل افزایش تنش در هر دو منطقه پشتکوه و پیشکوه علیه دولت و در میان خود ایلات و عشایر لر بود. 2ـ ورود و نفوذ استعمارگران و تسلیح و تجهیز لرها و فروش اسلحه به عشایر لر(29) و نفوذ در میان برخی خاندان ها و امراء و رؤسای ایلات و عشایر برای اعمال نیات استعماری خویش بخصوص از طرف انگلستان با فرستادن سیاحان، مستشاران نظامی و سیاسی خود به این مناطق و ارتباط با برخی نخبگان محلی لر در ایجاد نا امنی و اغتشاش و عدم ثبات سیاسی نقش بسیار داشت و این مساله از عوامل مؤثر در واکنش های بعدی الوار در خلع سلاح شد. 3ـ مساله مشروطیت بدلیل عدم توانایی استقرار نظام پارلمانی نه نتها هیچ نفعی به حال منطقه لر نشین و لرستان نداشت، بلکه باعث شد که برخی از شاهزادگان مستبد و خود خواه قاجار که از دوران قبل نفوذ و اقتداری در این منطقه بهم زده بودند، با سوء استفاده از این ارتباط، لرها را به جنگ های ضد مشروطه خواه مسلح نماید گویا شاهزاده سالارالدوله حتی طرح لرستان مستقل را مطرح ساخته بود. (30) این مساله عمل مضاعف دیگری در ایجاد شورش و عصیان در میان طوایف و ایلات و عشایر پیشکوهی و پشتکوهی بود. ضعف استقرار نظام مشروطه و عدم توانایی در بکارگیری ابزارهای قانونی برای متمرکز سیاسی کشور و سرخوردگی قشر روشنفکر از عدم برآورده شدن انتظارات خود انجامید. ضعف سلطه قاجارها، بروز جنگ جهانی اول و تحولات جهانی و برقراری نظام بلشویکی، همه زمینههای سقوط سلسله قاجار و بروز کودتای 1299 فراهم آمد و رضاخان سردار سپه پس از کودتا 1299 تا اواخر سلطنتش بر اقتدارگرایی شدیدی استوار بود. این روند از کودتا و سردار سپهی تا قبضه کردن تاج و تخت سلطنت و سپس سلطه او بر قوای سه گانه نظام حذفی صاحبان قدرت و قداره به خوبی نمایان است. حذف و سرکوبی اقوام و گروه های ایلی و عشیرهای و خوانین و امراء و حکام و خاندان های متنفذ محلی، همه در حوزه این رضا خان در مورد اقوام و گروه های ایلی و عشیره ای بخصوص در مورد لرستان و لرها در حوزه همین سیاست کلی اقتدار گرایی و ماهیت قدرت نوین متمرکز و سلطه رضاخان قابل تفسیر است. تا قبل از حکومت رضاخان و با وجود تمام کشاکش هایی که حکومت های متمرکز و قدرتمند ایران در دوران مختلف تاریخی با کانون های پراکنده محلی و گروه های قومی و ایلات و عشایر داشتند و هنگامی که بر این کانون ها و گروه های قومی سلطه پیدا یکردند، یک نظام تعامل پذیری خاصی را در پیش می گرفتند و قدرت های برتر و مسلط مرکزی پراکنده و قدرت های محلی و اقوام و گروه ها روابط خاصی برقرار می کردند، چنانکه در مورد لرستان و لرها بطور مفصل مورد بررسی قرار گرفتند. حکومت مرکزی و مسلط با همه ترفندها و سیاست هایی که برای تثبیت قدرت سیاسی در میان لرها و ایلات و عشایر آنجا در پیش گرفته بودند، با در پیش گرفتن نوعی تعامل پذیری در ارتباط با آنها بخش از اختیارات خود را در حوزه محلی لرستان به خود لرها واگذار می کردند و به توزیع قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی در مقابل دریافت خدمات محلی آنها می پرداختند و قدرت های محلی ار، گروه های ایلی و عشیرهای به رهبری نخبگان لر علی رغم تمرد و مرکزگریزی که از یوغ حکومت مرکزی داشتند، زمانی که سر تسلیم در مقابل سلطه حکومت فائقه فرود می آوردند، حدمات بسیاری را ارائه می دادند. این تعاملات دو جانبه بیشتر ناشی از ماهیت سنتی قدرت در دوران قبل از مشروطیت و استقرار سلطه قدرت نوظهور و سلطه جوی رضاخانی بود. بنابراین وجود ماهیت سنتی قدرت باعث شد که حکومتها برای سلطه بر لرستان و سایر گروه ها و اقوام با ابزارهای سنتی قدرت سیاسی به ارتباط های دو جانبه بپردازند. برخلاف آن دوره رضاخان، دوره جدیدی در برخورد با گروه های قومی و ایلات و عشایر لر بود. بروز و ظهور تفکر پرسی اصلاحات در کشور، گروه اصلاح طلب و روشنفکران را در حمایت از ماهیت یک قدرت سلطه جو و انجام اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انقلاب از بالا سوق داد. این دوره جدید که همراه با تغییر ماهیت قدرت سنتی و تعامل پذیر ایران در مورد با گروه های قومی بود،به جایگزینی قدرت سلطه جو و غیر انعطاف در برابر گروه های پراکنده محلی و اقوام و ایلات و عشایر انجامید. قدرت های محلی و قومی دیگر توانستند در دایره و حوزه سیاست های اقتدار گرایانه این قدرت نوظهور قرار نگیرند. قدرت جدید به هیچ وجه با آنها تعامل نداشت بلکه با ابزارهای نوینی که با ابزارهای قدرت سنتی بسیار متفاوت بودند، خواهان حذف و نابودی (31) و ادغام آنها در دایره این قدرت سلطه جو بود. مشخصه ها و ابزارهای اصلی این قدرت نوظهور عبارت بودند از: وجود نظام متمرکز و قدرتمند و نوین نظامی، برخورداری از نظام اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متمرکز و تلاش در جهت وابسته کردن و ادغام نظام های اقتصادی، اجنماعی و فرهنگی پیرامون و پراکنده قومی با نظام مرکز و تلاش جهت نوسازی در هر یک از این عرصه ها. لرستان در مواجه با اینقدرت نوظهور بدلیل ماهیت شدیداً سنتی قدرت و سلطه و نفوذ رهبران ایلات و عشایر قوم لر، یکی از سرسخت ترین کانون هایی بود که در مقابل این تغییرات بشدت به مقابله پرداخت و به نسبت این واکنش شدید حکومت مرکزی نیز دست به خشونت متقابل زد و به قلع و قمع و حذف نظام اقتصاد بسته عشایری و فرهنگ و سنت های قبیله ای لرها و نوسازی و ادغام آن در حوزه مرکزی پرداخت. و) اقدامات نظامی رضاخان در لرستان لرستان به دلیل بهرمندی از استقلال در اداره امور داخلی، چه در حفظ امنیت داخلی و چه در ایجاد ارتباط با ولایت های همجوار از حدود قرن پنجم همواره متکی به نیرو و توان نظامی ایلات و عشایر داخلی حوزه ایالت بود. رهبران و حاکمان و فرمانروایان محلی لر همواره با نگهداری عده ای سرباز آماده به انتظام امور داخلی ولایت خود می پرداختند و در عین حالی سران تیره ها و طوایف توشال ها موظف بودند در واقع بحرانی از جوانان طوایف تحت امر خود نیروی نظامی مورد نیاز والیو فرمانروا آماده کنند. این خودبسندگی نظامی همواره یکی از خصوصیات ذاتی ایلات و عشایر بود که سایر گروه ها و حکومت مرکزی را همواره به چالش فرا می خوانده است و مایه غرور و عصیان و شورش عشایر لر بود. احساس نیاز به نیروی خود بسنده باعث می شد که حکام لرستان و سران ایلات و عشایر لر هر کدام افرادتحت امر خود را مجهز به سلاح های مختلف کنند و در تدارک تهیه و شمشیر و قداره و سلاح ناریه باشند. واقع شدن منطقه لرستان در حاشبه مرزی و نیز لزوم دفاع از مملکت خویش در مقابل حمله و هجوم نیروهای خارجی نیز از جمله عوامل مؤثر در تدارک و تجهیز لرها بود. همجواری در مرزهای دولت عثمانی و نزدیکی به خلیج فارس و خوزستان باعث می شد که رهبران محلی هم برای جلوگیری از توسعه طلبی های دولت عثمانی در حدود و ثغور غربی ایران و هم برای حفاظت از احشام و زندگی شخصی در محیط کوهستانی کردستان اقدام به تهیه سلاح کنند. لرستان همواره دارای سپاهی مجهز بود که در خدمتگزاری به شاه ایران در مواقعی که تن به انقیاد میداد، بسیار کارآیی داشت و آماده برای ارائه خدمات در انتظام امنیت داخلی و یا کمک به نیروی مرکزی را سرسخت ترین دشمن خود می دانستند، زیرا برقراری سلطه قاجارها بر لرستان با تقسیم لرستان به دو منطقه، ایجاد نفاق و دشمنی در بین لرها و با سرکوب و خشونت (32) علیه لرها همراه بود. این مساله باعث شد که ایلات و عشایر قوم لر برای دفاع از خود در مقابله بافزون خواهی ها و سیاست های سرکوبگرانه قاجارها خود را تسلیح و تجهیز کند و از این رو خرید و فروش سلاح در لرستان شایع بازار بود. گرانبهاترین مایمکل در این سرزمین تفنگ بود. (33) قتل و سرقت برای تصاحب سلاح بسیار اتفاق میافتاد. نزدیکی به جنوب و حوزه نفوذ استعمار انگلیس باعث شده بود که تجار عرب از طریق خلیج فارس سلاحها و تنفگ های بسیاری به بازار لرستان سرازیر کنند و حتی به قیمت های گزاف بفروشند. تفنگ های مارتینی ساخت انگلستان در میان لرها خریدار فراوان داشت. نزاعهای قبیله ای باعث می شد که هر قبیله در این سرزمین خود را مسلح کند، زیرا مجبور بودند برای حفظ امنیت قبیله و عشیره خود در مقابل و عشایر دیگر لر، بر قدرت و توان خود بیفزایند. عشایر پشتکوهی تحت امر والیان لر کاملاً مسلح بودند. لرد کرزن در مورد حسینقلی خان ابوقداره گزارش می دهد که فقط والی 12000 هزار سوار مسلح و آماده می تواند تجهیز نماید، هرگو گروته که در زمان اغتشاش ها و خودسرس شاهزاده سارالدوله از لرستان دیدار کرده، گزارش می دهد که آخرین والی لر پشتکوه برای کمک به شاهزاده سالارالوله که وعده و طرح لرستان مستقل را مطرح کرده بود، هزار سوار مسلح به تفنگ های مارتینی و 1500 تفنگچی پیاده برای سرکوبی مشروطه خواهان اعزام کرد که این رقم تنها 3/1 ارتش و نیروهای مسلح تحت امر والی بودند.(34) دزدی اسلحه کاری پسندیده بود، چنانکه والی غلامرضاخان، سربازی را که موفق شده بود از غورخانه دولتی مستقر در شوشتر صد قبضه تفنگ سرقت کند و آنها را به والی ببخشد، به پاس این عمل به مقام سرهنگی در ولایت خود رسانید. اتکاء به توان نظامی در نظر رهبران و سران ایلات و عشایر لر چنان اهمیت داشت که والی بزرگ پشتکوه در جواب گروته ـ سیاح آلمانی ـ که از سرزمین تحت امرش تعریف می کند، می گوید: « لر رفاه و آسایش نمی خواهد. تنها چیزی که می خواهد تفنگ خوب و چراگاه است.»(35) حاکمیت چنین وضعی در لرستان برای قدرت نوظهور رضاشاهی قابل قبول نبود. شورش ها و عصیان های عشایر لرستان همواره باعث ناآرامی های دیگر در ایالات همجوار می شد. لرستان در اصل حائلی بین خوزستان و مرکز نیز بود و این مساله کاملاً با سیاست تمرکزگرایی رضاخان تضاد داشت در نتیجه، لرستان در صدر برنامه های او قار گرفت و خلع سلاح و ایجاد امنیت نیز از اولین برنامه هایی بود که باید در لرستان به اجرا درآید. امیر احمدی در خاطرات خود به طور اغراق آمیزی اظهار می دارد که بیش از نیمی از جمعیت سیصد هزار نفری عشایر لر مسلح بودند.(36) برای مقابله با نیروهای لر، اقدام به اعزام نیروهای نظامی شد. قدرت سلطه جوی مرکزی با اتکاء به ارتش مرکزی به حذف و سرکوبی ارتش های پراکنده محلی و نیروهای مسلح ایلات و عشایر لر پرداخت. رضاخان درست بعد از کودتا با قبضه کردن قدرت نظامی و تشکیل سـتاد مرکزی ارتش و اقدام به تجهیز و نوسازی ارتش کرد. طرح تشکیل سپاه متحد الشکل و گذراندن قانون نظام اجباری راه را برای جذب نیروهای نظامی مناطق مختلف در سراسر ایران فراهم آورده بود. این بار نیز ورود نیروهای دولتی همچون گذشته همراه با خشونت و بی رحمی بود. هیچ اقدام اساسی برای دادن تامین و اطمینان به ایلات و عشایر لر صورت نمی گرفت. طرح خلع سلاح بدون برنامه ریزی و اقدامات اولیه صورت گرفت. لرها به تامین امنیت داخلی ایالت از سوی دولت اعتماد نداشتند تا سلاح های خود را تحویل دهند. از این رو با عدم اطلاعات باعث تشدید خشونت نیروهای نظامی شدند و جنگ و گریز های بسیاری را سبب گردد. خلع سلاح به آسانی صورت نگرفت و دولت ونیروهای اعزامی در لرستان شروع ایجاد قلاع و پایگاه های نظامی کردند. (37) دولت مصمم بود که بر اساس تمایلات سلطه جویانه خود و همسو با سیاست های استعماری بریتانیا به سرکوب قدرت امراء و خوانین متعدد بپردازد. از سال 1302 تا سال 1304 بسیاری از عشایر لر خلع سلاح شدند. این عمل همراه با کشتار و خونریزی بسیار بود. شدید ترین زد و خورد در امر خلع سلاح بین عشایر بیرانوند حنوند و نیروهای دولتی صورت گرفت. یکبار در دی ماه 1302 امیر احمدی با حیله گری تمام دست به کشتار عشایر بیرانوند زد و عده بسیاری از زنان و کودکان و مردان آن را به قتل رسانید.(38) پس از خاع سلاح عشایر پیشکوه، امراءنظامی رضاخان متوجه قسمت پشتکوه شدند و قاصدان و جاسوسانی به حوزه حکومت والی پشتکوه اعزام داشتند. عشایر لر پشتکوهی تحت امر والی که همراه شیخ خزعل فرمانروای عشایر عرب از عشایر لر بختیاری از سالها قبل پیمانهایی با یکدیگر منعقد کرده بودند، دست به تشکیل یک اتحادیه سه جانبه و تشکیل کمیته ای بنام کمیته قیام سیاست زدند که بیتاثیر از سیاست های دولت بریتانیا نبود. دولت بریتانیا همواره کوشیده بود که برای حفظ منابع وسیع نفتی جنوب که ثروت سرشاری عاید آنان می کرد؛ دست به استحکام و بسط نفوذ خود در میان عشایر عرب و لر در منطقه زند و حکومت های محلی و عشایر آنجا را تحت کنترل و نفوذ خود درآورد و سال ها از تجهیز آنها در جهت حفظ منافع خود آنها را آنجا را تحت کنترل و نفوذ خود درآورد و سال ها از تجهیز آنها در جهت حفظ منافع خود بهره می برد. (39) پس از پیروزی انقلاب بلشویکی، یکی از طرحهای دولت بریتانیا برای مبارزه با نفوذ قدرت تازه به دوران رسیده در شورای حداقل در حیطه و حدود منطقه جنوب طرح ایجاد حکومت های خودمختاردر میان عشایر عرب، لرهای لرستان بخصوص پشتکوه و عشایر بختیاری بود. (40) لیکن با یک چرخش سیاسی دولت بریتانیا دوستان دیرینه خود را فراموش کرد و آنها را به نفع حکومت سلطه جوی مرکزگرای دوستان دیرینه خود را فراموش و آنها را به نفع حکومت سلطه جوی مرکزگرایی رضاخان که بهتر میتوانست منافع آن را در جنوب و در مقابله توسعه طلبی های دولت بلشویکی حفظ کند وجه المصالحه قرار داد. تا سال 1304 اکثر سلاح های موجود در میان ایلات و عشایر لر جمع آوری شد و والی پشتکوه نیز به عراق پناهنده شد و عشایر پشتکوه نیز خلع سلاح شدند و تحت نظارت نیروهای اعزامی از مرکز درآمدند.(41) از دیگر سیاست های قدرت سلطه جوی رضا شاهی جهت ایجاد ثبات و امنیت در لرستان، مساله تحت قاپو و یکجانشین کردن لرها، فعالیت های اقتصادی عشایر پشتکوه بر دو مدار عمده گله داری و کشاورزی استوار بود. دو نوع شرایط جغرافیایی و اقلیمی متفاوت یکی در مناطق و دشت های کوچک و دره های حاصلخیز کوهستان های زاگرس که دارای آب و هوای مناسب و زمین های حاصلخیز و متناسب برای فعالیتهای کشاورزی بودند و دیگری بلندیهای سرد و کوهستانی و قله های کوهستان های سرسبز که دارای مراتع وسیع با شرایط اقلیمی متضاد آب و هوایی که باعث می شده هر کدام از آنها در فصلی یا بخشی از ماههای سال مساعد برای سکونت و فعالیت های معیشتی و تولیدی انسان کوچرو و حشم دار باشد و بدین صورت طبیعت متضاد کوه و دشت و وجوه آب و هوای دوگانه انسانهای کوه نشین و کوچ نشین منطقه زاگرس را همواره به دو نوع فعالیت متضاد وامی داشت و به دنبال خود به حرکت در میآورد. (42) و از قدیم ترین ایام تا به امروز لرستان همچنان به عنوان یکی از غنی ترین و سرزمین های مناسب برای پرورش احشام و زندگی گله داری به شمار می رود.(43) بنابراین شیوه شیوه معیشت عشایری برای لرها از لزومات ناگزیر طبیعی در لرستان پیشکوه و پشتکوه بوده و چنان بر نهاد آنها تاثیر نهاده که تا به امروز همچنان در بسیاری از مناطق آن لایتغیر باقی مانده است. این خصوصیت و ویژگی فصلی، انسان گله دار و حشم دار کوهستان های زاگرس را همواره به نوعی تحرک و جابجایی در پی یافتن مرتع و چراگاه وامی داشته است. این حرکت و کوچ عمودی مابین مناطق سردسیر و گرمسیر، گاهی دشت و گاهی کوهستان، منبع تغذیه دام ها و حیوانات آنها را فراهم می ساخته کلیه ایلات و عشایر قوم لر بندرت در مناطق روستایی و یا شهری سکونت می کردند و دائماً در تحرک و کوچ بودند؛ به طوری که زمان اقتدار حسینقلی خان و غلامرضاخان والیان پشتکوه حتی یک خانه گلی وجود نداشت (44) و والیان لرستان پشتکوه اساساً مردم را از سکونت در یکجا منع میکردند تا مبادا خصلت های ایلی و عشیره ای و قدرت جنگاوری آنها کاهش می یابد. ولی پشتکوه لرستان همراه ایلات و عشایر تحت فرمانش دائم در حرکت بود. اردوگاه او مرکب از سیه چادر های بسیاری بود که به صورت یک شهر متحرک همواره با والی در حرکت گرمسیری و سردسیر بود.(45) از جمله طرح های مورد نظر که پس از فراهم آمدن امنیت و خلع سلاح و نیز همراه با آن صورت گرفت، طرح اسکان عشایر کوچ نشین و تخته قاپو کردن این عشایر بود. نظارت بر تحرکات ایلات و عشایر و یکجانشین کردن آنها کار بسیار دشواری بود. طرح اسکان عشایر نیز متاسفانه همانند طرح خلع سلاح بدون برنامه ریزی های دقیق صورت گرفت . پیشنهادها و طرح هایی که تهیه شد، بسیار ناقص و همان هم به دلیل نفوذ و سلطه نظامیان و تعدیات و زورگویی آنها به طور صحیحی با اجرا در نیامد و مطالعاتی در این زمینه صورت نگرفت. حکومت مرکزی کسانی نظیر فیروز میرزا نصرت الدوله، وزیر مالیه، حسن رئیس حاکم لرستان و بروجرد، محمود فاتح و یکی و دو نفر از مهندسین روسی را برای بررسی طرح ها و پیشنهادها در زمینه فراهم آوردن شرایط مناسب برای اسکان عشایر به لرستان اعزام کردند. پیشنهادهایی در این زمینه به مرکز اعزام شد و تصمیماتی هم در هیأت دولت برای اجرای برخی از این پیشنهادها گرفته شد؛ اما مطالعات چندان دقیق و حساب شده نبود. طرح تخته قاپو که امیر احمدی آن را ابداع خویش می خواند (46)، برای لرها امری بسیار ناگوار بود زیرا از یک طرف می بایست از تمام فعالیتهای تولیدی خویش که معیشت ایلی و عشیره ای و مبتنی بر مرتع و دام بود دست بکشند و از طرف دیگر ربه تولید و فعالیت در حوزه ای روی آورند که چندان مورد علاقه آنان نبود و امکانات و منابع آن نیز به طور مناسب فراهم نیامده بود. از این رو با مقاومت شدید به مقابله برخواستند. طوایف ایلات و عشایری که بوسیله نیروی نظامی و تحت فشار آنها مجبور به اسکان در یک محل می شدند، با مشکلات بسیاری روبرو بودند که هیچ انگیزه و علاقه ای برای آنان جهت ادامه آن ایجاد نمی کرد. سیاستهایی که در این زمینه تهیه امکانات رفاهی اسکان عشایر در نظر گرفته شده بود، بسیار ناقص و نارسا بود. کمک های مالی اندکی از طرف حکومت مرکزی پهلوی اول به این مسأله مهم ـ تخته قاپو کردن ـ اختصاص داده شد. تغییر شیوه تولید ایلی و عشیره ای مبتنی بر مرتع و دام به شیوه تولید کشاورزی برای دامدارانی که بذر کافی و گاو کافی جهت تدارک کشت و زرع نداشتند بسیار مشکل بود. عشایر اسکان یافته اغلب تمایلی نیز به تغییر شیوه تولید نشان نمی دادند و از طرفی ارتش نیز به حد مطلوب نتوانسته بود حافظ و موجد امنیت کافی برای عشایری باشد که اسکان یافته و خلع سلاح شده هیچ وسیله ای دفاعی برای جلوگیری از تعدیات مأمورین نظامی و سایر عشایر دشمن نداشتند؛ در حالی که مورد هجوم عشایر رقیب و خلع سلاح نشده قرار میگرفتند (47) و این مسأله باعث یأس و ناامیدی آنها می شد. در برخی موارد به تخته قاپو کردن عشایر لر و کوچ و اسکان آنها در خارج از حوزه لرستان می پرداختند چنانکه تعدادی از این سران و بزرگان ایلات لر را به همراه عشیره و طایفه شان به حدود خراسان و قزوین و زنجان سوق و در مناطق مختلفی اسکان دادند. به توجهی به وضعیت لرها در این موارد به شکلی خفت بار و غیر قابل تحمل بود به طوری که کوچانیدن لرها به خراسان سبب خشم و نارضایتی شدید آنها شد و باعث شورش و عصیان آنها گردید و مخاطراتی را برای حکومت مرکزی به وجود آورد. لرهای تبعیدی از خراسان به سوی لرستان به راه افتادند و از خراسان تا ارک را دستخوش غارت کردند و به دوایر دولتی به خصوص ژاندارمری حمله کردند و زمانی که به لرستان وارد شدند حدود پنج هزار نیروی مسلح را تشکیل میدادند. (48) این گونه پیشامدها از عدم توجه به قضیه تخته قاپوی لرهای اسکان داده شده و عدم طرح و برنامه درست حکایت می کرد. سیاست ها فقط برای تحت کنترل درآوردن ایلات و عشایر لر صورت می گرفت و هیچگونه تسهیلاتی که واقعاً بتواند به جلب رضایت کامل عشایر لر منتهی شود، صورت نمی گرفت. ساختن قلاع و برجهای نظامی برای ایجاد امنیت در لرستان از جمله این سیاست ها بود. قلاع نظامی در مناطق حساس و در مسیر جاده ها و راههای تردد عشایر لر ساخته می شدند تا بر اعمال و تحرکات آنها نظارت داشته باشند و از غارت و شرارت و دزدی و حمله به عشایر اسکان یافته جلوگیری کنند. از جمله اهداف دیگر قلعه سازی نظامی، فراهم آوردن زمینه عمران و آبادانی در لرستان و ارتباط دادن شبکه های ارتباطی ایالت لرستان به حوزه های پیراموانی این ولایت بود و همچنین ارتباط دادن شبکه راه های ایالتی به مرکز در جهت توسعه ارتباطات و ایجاد ثبات و امنیت در لرستان بود. در اجرای برنامه قلعه سازی و راه سازی، بخصوص ارتش بسیار فعال بود. طرح و اجرای این دو پروژه نسبت به سایر عملکردهای دولت موفق تر بود. بسیاری از بزرگان، امراء نظامی و مهندسین فنی خارجی برای اجرای این پروژه به لرستان اعزام شدند و مهندسین و متخصصین فنی راه سازی روسی و ارمنی و قفقازی با حقوق و مزایای کافی استخدام شدند.(49) بودجه هایی از طرف هیأت دولت به راهسازی در لرستان اختصاص داده شد و تصمیماتی برای تهیه مخارج و ابزار مورد نیاز راهسازی اتخاذ شد. (50) کار راهسازی در سایه حکومت نظامی صورت می گرفت. قلعه های بسیاری در طول مسیر راهها برای حفاظت از کارگران و مهندسین راهسازی و ابزار و لوازم راه سازی ساخته شدند تا از تخریب احتمالی آن توسط ایلات و عشایر جلوگیری شود. راههای خرم آباد به بروجرد، به دزفول و خوزستان از طریق تنگ فنی از عمده ترین پروژه های راهسازی بود که در عصر رضاخان به اجرا درآمد و رضاشاه شخصاً برای افتتاح آنها به لرستان مسافرت کرد. ایجاد شبکه راهسازی هم در جهت حفظ ثبات و امنیت و دسترسی سریع به ایالت لرستان و هم در ایجاد ارتباطات اجتماعی و اختلاط امتزاج اجتماعات تأثیر بسزایی داشت. تسطیح و آماده سازی راه ها در لرستان در سریع ترین زمان ممکن صورت گرفت. استفاده از توان کاری و نیروی کار ارزان قیمت عشایر لرستان از عوامل مؤثر در این سرعت عمل بود. از جمله سیاست های دیگر در دوره رضاشاه که درباره لرها و در منطقه لرستان به اجرا درآمد اقدام به نوسازی فرهنگی و تغییر فرهنگ و سنت های محلی لرستان بود. در این زمینه سیاست خاصی اعمال شد. بردن ابزارهای جدید حکومتی به میان عشایر و بسط و توسعة نفوذ ادارات وابسته به مرکز، برقراری سلطه ادارات متمرکز سیاسی، اقتصادی و اداری نظیر مالیه اداره طرق و فواید عامه، تأسیس گمرکات در حدود مرزی، تأسیس مراکز نظامی و تأسیس مراکز جدید فرهنگی در آنجا مانند اداره معارف همه زیربنای تغییر فرهنگی در لرستان شدند. از جمله اقدامات فرهنگی که در لرستان صورت گرفت ایجاد مراکز شهری بخصوص در حدود خرم آباد، ایجاد واحدهای روستایی، اقدام به تغییر لباس در میان عشایر لر، اعزام جوانان لر به سربازی، تأسیس مدارس نوین (51)، بردن مظاهر جدید تمدنی مانند روزنامه، سینما و تئاتر به میان عشایر لر و وادار ساختن فرزندان عشایر و بزرگان لر به تحصیل و اعزام برخی آنها به تهران جهت ادامه تحصیل همه حکایت از یک تغییر اساسی در ساختار زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در لرستان داشت. این تغییر در جهت جایگزین کردن نظام نوین فرهنگی و اجتماعی به جای نظام محلی و سنتی لرستان صورت گرفت. متأسفانه نقص در اجراء و ضعف برنامه ها، کمبود اعتبارات، برخوردهای خشن، ایجاد تغییرات اجباری در نظام های سنتی، رقابت های امرای نظامی و چشم و همچشمی آنان در کشتار و قتل عام و خونریزی عشایر مفلوک لر (52) و سرکوب و اعدام بسیاری از بزرگان لر که مستحق مجازات مرگ نبودند، ریشه داری سنت ها و شیوه معیشتی ایلی و عشیره ای همه عواملی بودند که باعث عدم کارایی صحیح این اقدامات وسیع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ناکارآمدی آنها در عرصه حیات سنتی و ایلی و عشیره ای لرستان شد. نتیجه گیری بررسی تاریخی از سرنوشت قوم لر به خوبی نشان می دهد که این قوم یکی از کهن ترین اقوام ایرانی الاصل و ساکن در فلات ایران بوده اند. سکونت در مناطق صعب العبور، ایجاد پیوندهای سنتی و سببی در میان عشایر لر، همجواری با مرزهای دولت عثمانی، موقعیت ویژه و مناسب جغرافیایی، گویش و زبان و فرهنگ مشترک و پیوسته، عدم اختلاط با سایر گروههای قومی همگی نشان دهنده وجود خصلت های انسجام دهنده قومی در میان لرهای منطقه لرستان است. این خصلت همیشه باعث ایجاد پیوندهای ایلی و عشیره ای و تشکیل اتحادیه های نیرومند سیاسی در میان قبایل لر بوده بطوری که دو از پایدارترین و قدرتمندترین حکومت های محلی را در ایران بنا نهادند. یکی سلسله اتابکان لر خورشیدی که حدود شش قرن بر لرستان فرمانروایی مطلق العنان بودند(از هجوم مغول تا عصر شاه عباس 1006) و دیگری سلسله والیان لر علوی که حدود بیش از سه قرن (از زمان شاه عباس صفوی 1007 تا 1307) بر این مملکت فرمانروا بودند. رفتار نامناسب حکومت های مرکزی ایران در استفاده از شیوه های نامناسب در به انقیاد کشیدن لرها و منطقه لرستان و عدم توجه به اجرا و اعمال برنامه های عمرانی در لرستان باعث شده بود که که لرها برای شانه خالی کردن از زیر یوغ حکومت های مرکزی که جز کسب منافع مرکزی خود اهداف دیگری را در منطقه دنبال نمیکردند، همواره در ستیز و کشمکش باشند تا امنیت و سرنوشت داخلی قلمرو خود و حتی دفاع از حدود و ثغور خارجی را خود به دست گیرند و همواره به استقلال درونی خود قانع باشند. این مسایل، ایالت لر نشین لرستان را به صورت یکی از مشکل آفرین ترین ایالت های ایران در آورده بود و باعث رشد و تداوم خصلت های مرکز گریزانه همراه با غرور و آزادمنشی و عصبیت های خاصی در در میان عشایر لر شده بود. این وضعیت بدلیل سیاست های نامناسب حک.مت قاجار تشدید شد و نفوذ عناصر کشورهای استعمارگر در میان لرها نیز بر دامنه آن افزود و بروز انقلاب مشروطه باعث تشدید بحران و ایجاد هرج و مرج در منطقه شد. در اوایل حکومت رضا خان لرستان در خط مقدم برخورد با ماهیت قدرت نوظهور رضاشاهی قرار داشت و برای دفاع از ماهیت سنتی قدرت اقتصادی و اجتماعی خود سرسختانه به مبارزه پرداخت. این مسأله همراه با کنش خشونت آمیز دولت مرکزی باعث قتل و کشتار و خونریزی در میان عشایر لر شد و نوسازی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رضاشاهی در لرستان با خشونت نیروهای نظامی همراه شد و در سایه وحشتناک قدرت نظامیان صورت گرفت. تضاد و تقابل دو ماهیت متفاوت قدرت محلی و قدرت مرکزی در عصر رضاشاه، خشونت و بی رحمی، اعمال اصلاحات به سبک نظامی، ریشه داری سنت های ایلی و عشیره ای لرها، عدم برنامه ریزی و زمینه های صحیح برای اجرای برنامه هایی مانند خلع سلاح و تخته قاپو، همگی باعث شد که اقدامات گسترده رضاشاه در لرستان با شکست مواجه شود. زیرا اقدامات رضاخان باعث تضعیف پایه های اقتصادی کهنه و سنتی در لرستان شد، همان قدرتی که روزگاری فرآورده های دامی آن علاوه بر آوردن نیازهای مردم لر به بازارهای بین النهرین و استان های همجوار نظیر همدان، کرمانشاه و خوزستان سرازیر می شد. نابودی مختصر حیات اقتصادی عشایر لر به بهای استقرار شیوه های نوین و عرصه های جدیدی مانند کشاورزی و یکجانشینی و شهرنشینی که اساساً لرها هیچ گونه آشنایی اصولی با این گونه شیوه ها نداشتند و نیز علاقه ای به آن نشان نمی دهند، باعث بیکاری، رشد شهرنشینی و روستانشینی کاذب و واماندگی عشایر از عرصه فعالیتهای عشایری شد که تا به امروز ادامه دارد. باید متذکر شد که لرستان در عرصه تاریخ معاصر مشکل سیاسی را که امروزه در مورد قومیت مطرح است نداشته و پیوند عظیم فرهنگی لرها با فرهنگی ملی چنان است که شاید بتوان گفت که این منطقه به لحاظ فرهنگی یکی از پشتوانه های بزرگ ملی بشمار می رود. لیکن آنچه زیربنای فرهنگ محسوب میشود، شاخصه های مهم اقتصادی است که می تواند تقویت کننده و پشتیبان این فرهنگ غنی باشد. متأسفانه وجود مشکل اقتصادی و ضغف اصولی شاخصه های اقتصادی در منطقه باعث بوجود آمدن شکاف عمیق اقتصادی در لرستان با اقتصاد ملی شده است. اصلاحات رضاخان ساختار نیم بند اقتصاد سنتی را بر هم زد و بافت های اقتصادی کهنه ایلی و عشیره ای از هم گسیخت و تبدیل به یک اقتصاد وابسته کرد و در عوض در دورة محمد رضا نیز هیچ اقدام اصولی برای پرکردن این شکاف عمیق اقتصادی صورت نگرفت و صرفاً به رشد فرهنگ کاذب شهری، رشد مهاجرت عشایر و روستانشینان به شهر و اقتصاد وابسته منطقه ای منجر شد و توجهی نیز به رشد شاخصه های اقتصاد نوین و تکامل صنایع تولیدی نشد و مردم و عشایر لرستان از دو سو ضربه سختی را متحمل شدند که در نهایت تا به امروز ادامه یافته است. امروزه نیز رشد روزافزون نرخ بیکاری، عدم وجود سرگرمی و اشتغال برای جوانان باعث شده که نیروی انسانی و قوه جوان منطقه در معرض مشکلات خطر آفرینی مانند هرزگی، اعتیاد، بیکاری و خودکشی قرار بگیرد. امروز مشکل موجود در میان لرها اقتصادی است. در زمینه اقتصادی، شناسایی شاخصه های اصلی که می تواند به طرز صحیحی با مدیریت و برنامه ریزی علمی و مطلوبی احیاء شود و سرانجام اقدامات اصولی در این زمینه، می تواند موجب تقویت پیوستگی های عظیم فرهنگ محلی و منطقه ای لرستان با فرهنگ ملی شود و آن پشتوانه قوی را بیدار کند و در عین حال به شکاف های عمیق اقتصاد محلی یا اقتصاد ملی پایان دهد و سایر شکاف های موجود را که اصولاً پایه و اساس اقتصادی دارند مرتفع سازد. یادداشت ها 1- Frye, Richard,. The Heritage of Persia, 2nd ed., Sphere Books, 1976, pp.1-16 2 ـ گروه سه، رنه، امپراطوری صحرانوردان، عبدالحسین میکده، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1368، ص 5-4. 3 ـ اصطخری، المسالک و الممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، نشر بنگاه ترجمه، 1368)، ص 126. 4 ـ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، نشر امیرکبیر، 1363، ص 56. 5 ـ بدلیسی، شرف خان، شرفنامه یا تاریخ کردستان، به اهتمام محمد عباسی، تهران، نشر علمی، بی تا، ص 80. 6 ـ مؤلف ناشناس، عالم آرای شاه عباس صفوی، چاپ اول، به اهتمام یدالله شکری، تهران، نشر اطلاعات، 1363، صص 131 ـ 130. 7 ـ ر.ک: پایان نامه کارشناسی ارشد شهرام یوسفی فر، دانشجوی رشتة تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، شهریور 1375. 8 ـ مستوفی، حمیدالله، تاریخ گزیده، به تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران، نشر امیرکبیر، 1364، صص 550 - 551. 9 ـ پیشین، ص 73 ـ 72. 10 ـ مؤلف ناشناس، پیشین، ص 130 11 ـ همان، صص 131 ـ 132. 12 ـ اسکندربیگ، عالم آرای عباسی، ج اول، تهران، نشر امیرکبیر، 1364، ص 468. 13 ـ سفرنامه سانسون، ترجمه تقی تفضلی، چاپ اول، تهران، نشر ابن سینا، 1364، ص 119. 14 ـ بدلیسی، پیشین، ص 80. 15 ـ سیوری، راجر، ایران در عصر صفوی، احمد صبا، تهران، نشر کتاب، 1363، ص 73. 16 ـ یزدی، ملاجلال منجم، روزنامه ملاجلال یا تاریخ عباسی، به کوشش سیف الله وحیدنیا، تهران، انتشارات وحید، 1367، ص 161. 17 ـ ترکمان منش، پیشین، ج اول، صص 541 ـ 540. 18 ـ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، تهران، نشر صفی علیشاه، 1362، ص 282. 19 ـ گلستانه، محد امین، مجمل التواریخ، به اهتمام مدرس رضوی، تهران، چاپ دانشگاه تهران، 1344، صص 183 ـ 182 و 250 ـ 243. 20 ـ روضه الصفای ناصری، ج 9، ص 296. 21 ـ راولینسون، سرهنری، گذر از ذهاب به خوزستان، سکندرامان الهی بهاروند، تهران، نشر آگاه، 1362، صص 15 ـ 20. 22 ـ ادموندز، جان، سیسل، یادداشت های سفر لرستان، اسکندر امان الهی بهاروند (همراه رساله مینورسکی و مفربارون دوبلر درباره لرستان و لرها) تهران، نشر بابک، 1362، صص 128 ـ 112. 23 ـ بختیاری، سردار ظفر، خاطرات، تهران، نشر یساولی، 1363، صص 259 ـ 258. 24 ـ بارون، دوبد، سفرنامه لرستان، اسکندر امان الهی بهاروند و لیلی بختیار(بهمراه رساله لرستان و لرها و یادداشت های ادموندز) تهران، نشر بابک، 1362، ص 177، ایضاً. ر. ک. پایان نامه کارشناسی ارشد روح الله بهرامی، بررسی تاریخ سیاسی اجتماعی لرستان در عصر والیان لر (دانشگاه تربیت مدرس، 1375) فصل روابط شاه و والی. 25 ـ ضل السلطان، مسعود میرزا، تاریخ سرگذشت مسعودی، تهران، نشر یساولی، 1363، ص 286 و 276. 26 ـ کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران، نشر امیرکبیر، 1371، ص 189 و 188. 27 ـ آیرونساید، ادموند، خاطرات سیاسی و اسناد، بهروز قزوینی، تهران، نشر آینده، 1361، ص 186 ـ 190، همچنین، مرکز مطالعات تاریخ معاصر (بنیاد مستضعفان)، مرکز اسناد، سیاهه کلاسور اسناد مخصوص رضاشاه، سیاهه 254. ـ شیخ السلامی، جواد، نظری به کودتای سوم اسفند 1299، مجله سیاسی و اقتصادی، شماره 40 ـ 41، ص 15. -The Cambridge History of Iran, London, Combridge University Press, Vol. VII, The Tribes in 18th And 19th Century Iran. 28 ـ راولینسون، پیشین، ص 52 ـ 51. 29 ـ ادموند، پیشین، ص 99 ـ 98. همچنین: گروته، سفرنامه، مجید جلیل وند، تهران، نشر مرکز، 1369، صص 36 و 42. 30 ـ پیش بینی های شاهزاده سالارالدوله که امیدوار بود با طرح ایجاد لرستان مستقل بتواند ایلات لر را زیر پرچم خود گردآورد به کلی غلط از آب درآمد و حتی نزدیکترین اقوامش یعنی والی پشت کوه (غلامرضا خان) و داوودخان رئیس ایل کلهر که هر دو پدر زنان او بودند هستند از همکاری با او دریغ ورزیدند. (گروته، پیشین، ص 67). 31 ـ حسین ملکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 2، تهران، نشر ناشر، 1363، (ماجرای جنگهای لرستان). 32 ـ دبد، بارون، سفرنامه لرستان و خوزستان، محمد حسین آریه، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1371، ص 426. 33 ـ گروته، پیشین، ص 36. همچنین: سفرنامه سر اوستن هنری لایارد، ماجراهای اولیه در ایران، مهراب امیری، نشر وحید، 1367، ص 304. امیر احمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهش های تاریخ معاصر، 1373، ص 200. 34 ـ گروته، پیشین، ص 68 ـ 67. 35 ـ همان، ص 43. 36 ـ امیر احمدی، پیشین، ص 200 و 201. 37 ـ همان، ص 212. 38 ـ همان، ص 220. 39 ـ کسروی، تاریخ پانصدساله خوزستان، تهران، نشر خواجو، 1362، ص 191 ـ 190. 40 ـ آیرونساید، خاطرات، تهران، آینده، 1361، صص 190 ـ 186. 41 ـ بهار، ملک الشعراء، احزاب سیاسی در ایران، ج 2، تهران، نشر امیرکبیر، 1371، ص 168. 42 ـ گروته، پیشین، ص 36. 43 ـ گریشمن، رمن، هنر ایران، عیسی بهنام، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1371، صص 41 تا 80. 44 ـ بهرامی، روح الله، مرزبان سرزمین ایلام، مجله تحقیقات اسلامی، سال دهم، شماره 1 و 2، 1374، ص 188. 45 ـ گروته، پیشین، ص 188. 46 ـ امیر احمدی، پیشین، ص 332. 47 ـ بیات، کاوه، اسناد سپهبد شاه بخشی (عملیات لرستان)، تهران، نشر شیراز، 1376، صص 33 و 35. 48 ـ امیر احمدی، پیشین، ص 407 ـ 401. 49 ـ اسناد منتشر نشده در مورد لرستان. 50 ـ ر. ک. مصوبات دولت، جلسه پنج شنبه، 10 اسفند ماه 1306 و یکشنبه 13 اسفند ماه 1306. 51 ـ امیر احمدی، پیشین، صص 314 و 315. 52 ـ همان، صص 262 ـ 260.