از سال 1990 و فروپاشی شوروی، جایگاه بازیگران اصلی نظام بین المللی بخصوص تنها ابرقدرت باقیمانده از زمان جنگ سرد، موضوع پرسش اساسی میان فعالان و صاحب نظران روابط بین الملل است. پرسش این است که ایالات متحده در قرن بیست ویکم چه نقشی دارد؟ آیا آمریکا را می توان امپراتوری دانست یا این کشور قدرتی امپریالیستی است که ضمن غارت ثروت کشورهای پیرامونی، با طرح و گسترش ارزش های فرهنگ سرمایه داری در جهان، در پی تثبیت موقعیت خویش در جهان می باشد؟ برخی از صاحب نظران، آمریکا را قدرت هژمون می دانند که در ایجاد و حفظ نظم در جهان نقش اصلی را بازی می کند و بدون هدایت و رهبری آن ثبات و امنیت جهانی از بین خواهد رفت. گروهی نیز با نگرش ها، انگیزه ها، و اهدافی متفاوت، نقش آزادی خواهانه برای ایالات متحده در جهان قائلند که می تواند ضمن گسترش دموکراسی، به تأمین اهداف خود بپردازد. در این نوشته، مبانی فکری و استدلال های موافقان و مخالفان سه دیدگاه اصلی فوق و دیدگاههای فرعی موجود در درون هر کدام از آنها بررسی شده است. همچنین مقاله تلاش دارد نشان دهد که در بررسی جهت گیری های ایالات متحده، کدام یک از دیدگاههای مزبور از توان تشریحی مناسب تری برخوردار است .