مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۲۱.
۲۲۲.
۲۲۳.
۲۲۴.
۲۲۵.
۲۲۶.
۲۲۷.
۲۲۸.
۲۲۹.
۲۳۰.
۲۳۱.
۲۳۲.
۲۳۳.
۲۳۴.
۲۳۵.
۲۳۶.
۲۳۷.
۲۳۸.
۲۳۹.
۲۴۰.
مولوی
حوزه های تخصصی:
مولوی، شاعر صوفی مسلک، از باب آشنایی با نغمات ساز، مفاهیم متعالی تصوف را از شاهراه آلاتی بریده از اصل وجود همچون چنگ مطرح می کند؛ مفاهیمی همچون منشأ ربوبی جوشش نوا، تقدم فنا بر بقا در سلوک الهی و مسئلة تقابل. لامارتین نیز به سبب آنچه از تعالیم مذهبی مسیحیت، کتب عهد قدیم و مباحث اسطوره ای آموخته است، برای رساندن این تعالیم الهی از چنگ بهره می گیرد؛ با این تفاوت که تقابل حاکم شرع و پیر چنگی (شرع و عرفان) به تقابل شاعر و حاکم جاه طلب مبدل می شود. همچنین، با نظر به تفاوت های فرهنگی موجود، استعارة چنگ نزد دو شاعر متفاوت است. صرف نظر از مواردی که چنگ در معنای حقیقی خود در آثار هر دو شاعر به کار رفته، در غالب موارد چنگِ لامارتین قلب انسان درحال تکامل است؛ حال آنکه چنگ در دفتر اول مثنویبه تن انسان تعبیر می شود. در این پژوهش، با تکیه بر تشابهات بدون ارتباط و قرابت معنوی در ادبیات تطبیقی، کارکرد چنگ در این دو اثر بررسی می شود.
زبان عشق در ادب فارسی
منبع:
هنر زبان دوره ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۲۰۱۸) شماره ۲
7-28
حوزه های تخصصی:
عشق ودیعه ای ازلی و بی منتهاست که حق تعالی در وجود همه ی کائنات و پدیده ها قرار داده است. بقا و هستی موجودات به واسطه ی عشق ممکن می شود و بدون وجود آن، جهانِ کائنات را آب و رونقی نیست. آثار نگاشته شده درباره ی عشق، از گذشته ای بسیار طولانی برخوردار است تاجایی که نخستین نشانه های اشعار عاشقانه ی ادب پارسی در آثار شعرا و عرفای قرن سوم و چهارم هجری ازجمله رودکی و با یزید بسطامی ملاحظه می شود. باتوجه به گستردگی و وسعت معنایی واژه ی عشق و عمومیت آن درمیان همه ی ملل جهان، اقوام مختلف با فرهنگ های گوناگون، هرکدام به تعریف و توصیف این کلمه پرداخته اند و آن را مقدّس شمرده یا ستوده اند. در عرفان و تصوّف اسلامی نیز این واژه رنگ وبویی خاص یافته است، همه جا و همه وقت، قدر دیده و برصدر نشسته و همواره مقدس شمرده شده است. در این مقال، به تعریف و توصیف این واژه ی گسترده و ناخویشتن دار پرداخته شده، زوایای مختلف آن کاویده، و به سؤالاتی چند درمورد آن پاسخ داده شده است؛ ازجمله چیستی عشق، پیدایش آن در ادبیّات فارسی و ظهور آن به صورت خاص در ادبیات عرفانی. همچنین نظر برخی از بزرگان عرفان اسلامی هم در این زمینه بیان شده است.
بازخوانی غزلیات شمس از منظر کهن الگوی نَفْس در اندیشة یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در روانشناسی تحلیلی یونگ، نَفْس (Self) یکی از اصطلاحات بسیار حائز اهمیت است. از نظر او، نَفْس کهن الگویی است که می توان آن را مبنای قوام یافتن فرد دانست. مطابق با نظریة یونگ، هر یک از ما با گذشت زمان آرام آرام رشد می کنیم و با از سر گذراندن فرایندی که یونگ آن را «فردانیت» می نامد، آن کسی می شویم که هستیم. یونگ کلّ شخصیت را نَفْس می نامد. از منظر وی، نمی توان نَفْس را به طور کامل شناخت. نَفْس نماد تمامیت است و مسیح، نمونة کهن الگوی آن است؛ چراکه او مظهر تمامیتی از نوع الهی است. یونگ برای نَفْس ویژگی های مختلفی را برشمرده است. از طرفی، ما در غزلیات شمسمولوی و به طور کلی، در ادبیات عرفانی، با روح، جان یا دل مواجه هستیم که با الگویی که یونگ تعریف می کند، همخوانی دارد. در این مقاله، سعی کرده ایم علاوه بر تبیین کهن الگوی نَفْس از منظر یونگ، آن را با ویژگی های روح، جان یا دل در غزلیات شمستطبیق دهیم و به بررسی ویژگی های آن بپردازیم.
بررسی انتساب شش غزل از دیوان کبیر به مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از بنیادی ترین زمینه های پژوهش، تصحیح متون ادبی است. با وجود آثار دست اول و درخور اعتماد از یک متن، پژوهش های دیگر نیز پایة استواری خواهند داشت. یکی از متون ارزشمند ادبیات فارسی دیوان کبیرمولوی است که استاد فروزانفر حدود 50 سال پیش آن را تصحیح کرد و پس از آن هیچ تصحیح علمی انتقادی و درخور اعتمادی از این اثر ارائه نشد؛ البته پژوهشگران همواره این تصحیح را نقد کرده اند و می کنند. باتوجه به حجم دیوان کبیرو شیوة سرایش مولوی، اشعار بسیاری به دیواناو وارد شده است. در این پژوهش باتوجه به مسائل نسخه شناسی و معرفی نسخه های استفاده شدة استاد فروزانفر، همچنین با بررسی سبک و زبان اشعار مولوی، شش غزل از دیوان کبیرنقد و بررسی می شود که در دیوان شاعران دیگر نیز وجود دارد. از این شش غزل، سه غزل در دیوانعطار یافت شد و غزل های دیگر به سنایی و بوعلی سینا و رودکی نسبت داده شده است. در این مقاله درستی انتساب این اشعار به گویندگانشان ارزیابی می شود.
مراتب انسانی از منظر مولوی و کی یرکگارد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تطبیق آرای اندیشمندان سبب می شود تا به درک مشترکی از نوع بینش آنان برسیم. در این پژوهش با روش تطبیقی، مراتب انسانی را از منظر جلال الدین محمد مولوی (604 672ه.ق)، عارف و شاعر شرقی و سورن کی یرکگارد (1855 1813م)، پدر مکتب اگزیستانسیالیسم بررسی کرده ایم. مولوی و سورن کی یرکگارد، دو تن از متفکران تاریخ بشرند که به دلیل اشتراک و همگونی نوع نگاهشان به هستی، آرای مشترکی داشته اند و این اشتراک آرا به ویژه درباره انسان و مراتب انسانی جای تأمل دارد. آنان در مقام متفکران دینی، از دو سوی عالم و در دو زمان ناهمگن، فرد را مسئول سرنوشت خود می دانند. هر دو برای کمال انسانی مراتب و مراحلی قائل اند؛ مولوی برای تبدیل شدن به انسان کامل که مقام والای انسانی است عبور از دو مرحله ی انسان ناقص و مجاهد را متذکر می شود و کی یرکگارد نظر خود را در قالب سه سپهر زیباشناسانه، اخلاقی و دینی مطرح می کند. این مراحل و مراتب، قرابت زیادی با هم دارند که به شرح آن پرداخته ایم.
بازتاب تأویلهای قرآنی مثنوی مولوی در مثنوی های سلطان ولد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی از آثار بزرگ عرفانی است که مولوی در این مجموعه با گفتمان قرآنی خود آموزه ها و تعالیم بسیاری را در اختیار سالکان قرار می دهد. وی در عرصه تأویل آیات قرآن نیز نظرات خاصی دارد و با ذوق عرفانی خود سعی کرده جوانب مختلف معنایی آیات قرآن را تشریح کند. اولین کسی که به تقلید از مولانا به سرودن مثنوی پرداخت و از آموزه های مثنوی معنوی بهره برد، فرزندش سلطان ولد است؛ وی اگر چه در عرصه عرفان به تجربیات جدیدی دست یافته، لیکن منظومه فکریش بسیار متأثر از بزرگان طریقه مولویه خصوصاً پدرش مولاناست. تأمل در مثنویهای سه گانه او نشان می دهد که بسیاری از تأویلهای قرآنی مثنوی مولانا در این آثار بازتاب یافته است. نگارندگان در این جستار نظرات مولانا در مورد تأویل و معانی خاصی را که از آیات قرآن بیان می کند، بررسی می کنند و میزان تأثیر آنها را در مثنویهای سلطان ولد آشکار می سازند. بر اساس نتایج این پژوهش مشخص می شود که مولانا و به تأسی از او سلطان ولد کلام خود را تفسیر قرآن می دانند و معتقدند که گفتار اولیای فانی مانند وحی راهگشای انسانهاست؛ پس مفسر قرآن اولیای الهی هستند، نه سخرگان هوس. در نظرگاه آنها قرآن لایه های معنایی متعددی دارد و تکیه بر ظاهر قرآن به هیچ روی شایسته مردان الهی نیست. مولانا بر آن است که اولیای واصل فقط تا بطن سوم قرآن را درک می کنند، لیکن سلطان ولد معتقد است افراد روحانی تا بطن سوم را درک می کنند و درک لایه های معنایی دیگر در انحصار اولیای معشوق است.
رویکرد مولانا به مفهوم خرد در مثنوی معنوی
بسیاری از اندیشمندان به دلیل رویکرد مشتاقانة مولوی به عرفان و نکوهش های گاه به گاه وی از عقل چنین تصور می کنند که مثنوی را نسبت چندانی با خرد نیست، این درحالی است که خرد بنا بر نظام اندیشگی مولانا به سه نوع مقدماتی، خُرد و کلان تقسیم شده و هر یک با کارکردها و ویژگی هایی متفاوتی مطرح می شوند. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، پس از معرفی انواع خرد در مثنوی، ویژگی های آنها را مورد بررسی قرار می دهد و نتیجه می گیرد که خرد مورد انتقاد مولانا خرد خُرد است که به دلیل دچار شدن به آفات نفسانی نمی تواند به فهم حقیقت نائل شود.
مآخذ استشهادات شعری فارسی مکتوبات مولانا و تکملة آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در هر نوشته ای آثار ذوق و اندیشه دیگران را می توان دید. مولانا هم از طریق مصاحبت با بزرگانی همانند بهاء ولد، محقّق ترمذی و شمس تبریزی و هم با مطالعة منابع عمدة فرهنگ اسلامی و آثار و اشعار نویسندگان و شاعران فارسی زبان و تازی گوی از آنان تأثیر پذیرفته است. یکی از راه های آشنایی با منابع فکری و ذوقی مولوی، جست و جوی مآخذ اقوال و افکار اوست. پیداکردن مآخذ استشهادات شعری آثار منثور، کمک می کند تا تنوّع حوزة مطالعاتی او را بشناسیم. مکتوبات مولوی را در ترکیه فریدون نافذ و در ایران توفیق سبحانی تصحیح و چاپ کرده اند. گولپینارلی نیز آن را با مقدمه و تعلیقات مفیدی به ترکی ترجمه کرده است. هر سه استاد در حواشی تصحیح و ترجمة خود، سعی کرده اند گویندگان اشعار را معرّفی کنند. توفیق سبحانی که تعلیقات آن دو را در دست داشته، یافته های خود را نیز بر آن ها افزوده و در مجموع، مأخذ 75 مورد از 153 استشهاد شعری را معرفی کرده است. حدّاد عادل نیز در «احوال دل گداخته»، مأخذ تعداد دیگری از اشعار را روشن کرده است. در این مقاله، ضمن بحثی کلّی دربارة استشهادات شعری مکتوبات و چند و چون آن، مأخذ تعداد دیگری از اشعار برای اولین بار معرّفی می شود.
معرفت و موقعیت های مرزی در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۶
83-117
حوزه های تخصصی:
برخلاف تصور رایج که متون عرفانی را فاقد گزاره های معرفتی و فلسفی می داند، گزاره ها و مبانی شناختی و فراشناختی به وفور در متون عرفانی، به ویژه مثنوی مولوی به چشم می خورد. مولوی از نقش شاکله ها، ذهنیت ها و موقعیت ها در شکل گیری شناخت آدمی آگاهی دارد.اگرچه این مکتب اگزیستانسیالیسم بود که نخستین بار تجربه های وجودی را مفهوم سازی کرد، از آن زمان که بشر وجود داشته است، خود را درگیر آن ها یافته است. متفکرانی مانند مولوی، از این تجربه های وجودی سخن گفته اند. از دیدگاه مولوی، شناخت ما از خود و جهان شناختی براساس اعتباراتی است که آن ها را قطعی و جزمی می پنداریم، اما با قرارگرفتن در موقعیت هایی درمی یابیم که چندان قابل اطمینان نیستند. او برای نشان دادن بی اعتباری شناخت و ذهنیت های مشروط، غالباً شخصیت های داستان های خود را در وضعیتی شکننده، بحرانی و مرزی قرار می دهد تا به محک تجربه وجودی، عزیمت ها و شاکله های نادرست و منفی آن ها که بدیهی، طبیعی و معتبر جلوه می کنند، دستخوش واسازی و دگرگونی شوند. در این موقعیت های مرزی (به تعبیر یاسپرس) و تجربه اضطراب ناشی از آن ها، تکیه گاه های اعتباری و تصورات قالبی انسان ها فرومی ریزد و امکان تجربه ها و منظرهای نو همچون امکان تجربه فراسوی محدودیت ها یعنی تعالی و هستی در خود شکل می گیرد.
بررسی مفهوم تکاملی مرگ در اشعار مولانا براساس نظریه استعاره شناختی مدل فرهنگی استعاره زنجیره بزرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نگاه زبان شناسان شناختی، استعاره مفهومی به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی در قالب تصورات ملموس اطلاق می شود. در این پژوهش، از میان راهکارهای مختلفی که لیکاف و ترنر در تحلیل استعاره مفهومی استفاده کرده اند، با استفاده از ویژگی سلسله مراتبی مدل استعاره زنجیره بزرگ، به بررسی مفهوم تکامل در اشعار مولانا پرداخته می شود. بررسی اشعار مولانا نشان داد خصوصیت سلسله مراتبی استعاره زنجیره بزرگ که نشان دهنده نوعی تکامل است، در نظام ذهنی مولانا نیز برقرار است. او تکامل انسان را در گذشتن از قالب جمادات و گیاهان و حیوانات و حتی خود انسان و رسیدن به مراتب بالاتر یعنی فرشتگان و قرب الهی بیان می دارد که این دو مرتبه اخیر از نظر زبان شناسان شناختی دور مانده است. مولانا شرط گذشتن و عبور از مراتب پایین تر را مردن و فنا می داند و آن را با نوعی استعاره جهتی یعنی حرکت روبه جلو نشان می دهد که در آن، درک استعاری ویژگی های یک ماهیت در یک سطح، از طریق ویژگی های یک ماهیت در سطح دیگر امکان پذیر است؛ یعنی هر بار با زایشی مجدد روبه رو هستیم. با توجه به ماهیت جهانی جسم انسان و محققاً الگوهای جهانی تعاملات فیزیکی ما با جهان، این نوع رابطه در میان فرهنگ های مختلف همچنان تا حدی یکسان عمل می کند، اما جهان بینی و تجربیات مولانا تکاملی افزون تر از نگاه زبان شناسان برای انسان ترسیم کرده است.
دقوقی، فراداستانی پسامدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فراداستان یکی از رویکردهای مدرن داستان نویسی در ادبیات داستانی پسامدرن است که عموماً پیدایش آن را محصول قرن بیستم میلادی می دانند. در ایران نیز پژوهشگران دیرینه، پیدایش و نمود این تکنیک داستان نویسی را عمدتاً در آثار داستانی معاصر دهه 70 به بعد می دانند، اما نگارنده بر آن است که در مثنوی مولوی، شگردهای داستان نویسی فراداستان به کار رفته است. پژوهش حاضر با بررسی مؤلفه ها و شگردهای اساسی فراداستان درداستان دقوقی از دفتر سوم مثنوی مولوی به شیوه توصیفی-تحلیلی به این پرسش پاسخ می دهد که آیا می توان مولوی را نویسنده ای فراداستانی و پسامدرن دانست؛ و اینکه کدام یک از شگردهای این سبک پسامدرن در داستان دقوقی به عنوان یک اثر کلاسیک فارسی وجود دارد. مطابق نتایج، داستان دقوقی روایتی کاملاً فراداستانی و پسامدرن است که نویسنده آن در خلق این داستان، از بسیاری از مؤلفه ها و شگردهای سبک فراداستان مانند چارچوب بندی فراداستانی، اتصال کوتاه، بازی های زبانی، تناقض و ناسازه، و اقتباس بهره برده است.
دیگری به مثابه خود ارتباط شمس و مولانا از دیدگاه ژاک لکان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۱۷
95-114
حوزه های تخصصی:
مفهوم «دیگری»، از وجوه ممتاز و واسازانه دستگاه نظری ژاک لکان و یکی از مهم ترین فراروی های او از اندیشه فرویدی است. دستگاه فکری فروید بر مفهوم «خود» بنا شده بود. وی بخش اعظم مباحث مربوط به ناخودآگاهی روان را در رابطه با «خود»ی تعریف کرده بود که ذاتی روشن و قوام یافته داشت و حدفاصل «نهاد» و «فراخود» بود، اما لکان از همان آغاز در تعریف وجودی «خود» شک کرد و نشان داد در مراحل رشد روانی انسان، هیچ گاه تصویری یکه و همگن از «خود» وجود ندارد. به تعبیر لکان، «خود» همان دیالکتیک «خود-دیگری» شکل گرفته در مرحله خیالی و نمادین است. «دیگری» بخش وجودی «خود»، و از همان آغاز آمیخته با آن است. «دیگری» به طرق مختلف درونی می شود و آمیخته با «خود» همیشه در روان حاضر است (حتی برداشت و تصویر از «خود» نیز آمیخته «دیگری» ذهنی است). زمانی که «دیگری» به مثابه متعینی بیرونی وجود دارد، ممکن است به شدیدترین شکل ممکن درونی سازی و همذات پنداری شود و حیاتی ذهنی یابد؛ همان چیزی که در رابطه شمس و مولانا شاهدش هستیم: دو روح سرگشته ای که هریک امکانات ذهنی و روانی خود را در دیگری می بیند و هردو در طول فرایند کشف یکدیگر، مرتباً دیالکتیک «خود-دیگری» ذهنی شان را بر هم اعمال می کنند. اگر از منظر شمس به این رفت وبرگشت های روانی بنگریم، درمی یابیم که اساس رابطه او و مولانا، جابه جایی های مکرر موقعیت ذهنی عاشقی و معشوقی برای هردو آن هاست؛ به گونه ای که در تمثیل های مختلف تکرارشونده می توان وجوهی از این آیینه گردانی ها را در مقالات شمس یافت.
وحدت وجود در مثنوی مولانا و تائیه ابن فارض(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۸
183-203
حوزه های تخصصی:
ابن فارض از بزرگترین سرایندگان شعر صوفیانه در ادبیات عرب است؛ از سوی دیگر مولانا، خداوندگار عشق و عرفان در ادبیات فارسی است که زیباترین و مهمترین مضامین عرفانی در اشعار آن دو یافت می شود. جهان بینی و نگرش آن دو عارفِ بزرگ، با یکدیگر شباهت های قابل توجهی دارد و در بسیاری از موضوعات عرفانی مشابهت و مطابقت تام دارد. زیر بنا و شالوده اعتقادشان بر "وحدت وجود" و ادراک آن است. نظریه "وحدت وجود" از مهمترین مباحثی است که در عرفان از دیر باز مطرح بوده است، تا زمانی که ابن عربی در قرن هفتم آن را، به صورت حکمی و فلسف ی بیان کرد. بنابراین اندیشه این دو عارف بزرگ از جهاتی شبیه به اندیشه های ابن عربی است، با این تفاوت که ابن عربی به صورت مستدل و معقول مسأله "وحدت وجود" را مطرح کرده و مولانا و ابن فارض به صورت عاشقانه و با زبان شعر آن را بیان کرده اند. این دو عارف بزرگ، اگرچه هرک دام شیوه خاص ی در سلوک داشته اند، ولی به یک نتیجه واح د رسیده اند و آن رسیدن به وحدت از طریق عشق و شهود و فنا و... است. این امر اقتضا داشت، تا مقوله "وحدت وجود" و چگونگی نایل شدن به آن، در اندیشه و آثار منظوم این دو عارف شاعر بررسی و مقایسه شود.
القلب والروح فی قصائد شمس الغزلیة مع عنایة خاصة بصنعة التشخیص؛ دراسة موازنة(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال هشتم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۰
47-67
حوزه های تخصصی:
تعد فکرتا القلب والروح من أکثر الأفکار والمفاهیم تکراراً فی قصائد شمس الغزلیة من بین جمیع المفاهیم المجردة الواردة فی تلک القصائد حیث تحولتا إلی أهم تلک المفاهیم وأقواها. ومن جانب آخر فإن مولانا جلال الدین الرومی قد قام بتشخیص هذین العنصرین المجردین مرات عدیدة حیث تحاول هذه الصور إظهار هاتین الفکرتین والمیزات التی یتصف بها هذان العنصران فی أفکار مولوی وفی طریقته. تحاول هذه العجالة دراسة وتصنیف التشخیص لمفهومی القلب والروح محاولة معرفة الشحنة المعنویة لکل منهما والخروج منها بموازنة بینهما. یعتمد البحث المنهجین الوصفی والتحلیلی حیث یتم تصنیف وجوه الاختلاف عبر استخراج الشواهد والأمثلة وتصنیف مفاهیمها لتنتهی فی نهایة المطاف إلی مقارنة المعانی بینها فی نسیج کلام مولوی للخروج منها بنتائج للبحث. بالنظر إلی الصور التشخیصیة یمکن القول بأن هناک بوناً شاسعاً بین مفهومی القلب والروح المجردین من حیث المعنی ونطاق الاستخدام فالقلب عنصر ملموس وقریب إلی مولانا جلال الدین الرومی وهو قریب الصلة منه غیر أن الروح أبعد منه وهی بعیدة المنال للشاعر ونتیجة لذلک فإننا نشهد طریقة مختلفة فی نسبة الأفعال والمیزات والأوصاف الإنسانیة إلی کل منهما.
بررسی استعاره های جهتی در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی بهار ۱۳۹۷ شماره ۷۵
207-228
حوزه های تخصصی:
زبان از فرایندهایی است که خاصیت پیام رسانی و ارجاعی دارد و القاگر مضامین فرهنگی، آداب و رسوم، افکار و اندیشه یک قوم است. زبان از نظر زبان شناسی شناختی، علاوه بر انتقال مضامین ارجاعی، منعکس کننده مضامین شناختی، نظام ادراکی آدمی و القاگر مضامین انتزاعی موجود در ذهن است. بر این اساس، زبان شناسان شناختی بر معنا به عنوان عنصر قالب تکیه می کنند. از جمله نظریه پردازان حوزه معنی شناسی شناختی می توان به لیکاف و جانسون اشاره داشت که از استعاره به عنوان فرایند شناختی برای پیشبرد اهداف خود بهره می گیرند. از نظر لیکاف و جانسون، استعاره مفهومی امری است که سراسر زندگی روزمره را در حوزه شناخت و ادارک مبتنی بر تجربه احاطه می کند و از آنجا که زبان عرفان نیز انتقال دهنده مضامین شناختی و انتزاعی حاصل از تجربه شخصی عارفان است. بنابراین، بررسی استعاره مفهومی در الگوهای عرفانی مولوی به درک هرچه بهتر مفاهیم و مضامین ماورایی و متافیزیکی کمک خواهد کرد. با این توضیح، این پژوهش درصدد است تا با روش توصیفی تحلیلی بر اساس نظریه لیکاف و جانسون، استعاره مفهومی جهتی را در نمادهای حیوانی (پرندگان) غزلیات شمس بررسی نماید. نتایج پژوهش نشان می دهد که نمادهای متضمن معنای تعالی، از جمله روح و جان و نمادهایی که بیانگر مضامین ضمنی جسم و نفسانیات هستند، به ترتیب با استعاره های جهتی رو به بالا و پایین تطابق معنایی پیدا می کنند و خوشه های استعاری این مضامین نیز با کارکرد سلبی یا ایجابی آن الگوها همنوایی معنایی دارند.
بررسی عناصر زبان شناسی زیست محیطی در متون عرفانی با تکیه بر آثار بهاءولد، مولوی و بقلی شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان شناسی زیست محیطی یکی از شاخه های جدید زبان شناسی است که به بررسی نقش زبان در تخریب های محیط زیست می پردازد؛ زیرا با پذیرش اصل ارتباط بین زبان و تفکر در زبانشناسی، خواهیم پذیرفت که طرز تفکر ما بر نحوه برخورد و رفتار ما با طبیعت تأثیر می گذارد. زبانشناسان با بررسی و تجزیه و تحلیل متون، در جست و جوی الگوهایی ذهنی هستند که ارتباط انسان با طبیعت را اصلاح و بازسازی می کند. نگارندگان، با این پیش فرض که عارفان به سبب ارتباط تنگاتنگ با جهان هستی، برای بیان اندیشه های انتزاعی خود، بیشترین بهره را از عناصر طبیعت گرفته اند، بر این باورند که زبان عرفان قادر است الگوهایی ارایه کند که با ترویج آن ها، زیرساخت های فکری و فرهنگی مردم نسبت به محیط زیست در جهت مثبت دگرگون شود. نتیجه بررسی ها بیان گر آن است که در دنیای کنونی که محیط زیست هر لحظه بیشتر تخریب می شود، ترویج چنین الگوهایی در به کرد زیر ساخت های فکری و اندیشگی جامعه نسبت به طبیعت مؤثر است.
بررسی و تحلیل جایگاه زهد در اندیشه مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زهد به عنوان یکی از عوامل اصلی شکل دهنده تصوف، از مباحث مهم و مورد توجه صوفیه است که در متون عرفانی از آن سخن به میان آمده است. در این پژوهش دیدگاه های مولانا جلال الدین محمد بلخی درباره زهد بررسی شده است. مولانا تلقیات متفاوتی نسبت به زهد داشته و از منظرهای گوناگون به این مقوله نگریسته است. هدف پژوهش پاسخ به تبیین تلقیات متفاوت مولانا در باب زهد و چرایی نگاه های متفاوت از سوی او است. نگارندگان برای نیل به این هدف، واژه های زهد و زاهد را در آثار منثور و منظوم مولانا بررسی و تحلیل کرده اند و تلاش می کنند جایگاه ارزشی زهد و کارکردهای آن را در هر یک از این دو دسته از آثار نمایان و دلیل یکسان نبودن نگاه مولانا به زهد را تبیین نمایند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که مولانا از سه منظر فقیه، عارف و قلندر به زهد نگریسته است. از منظر نخست، زهد جایگاه والایی دارد و از دو منظر دیگر، امری کم ارزش است. به نظر می رسد میزان فردیت متفاوت مولانا در آثار مختلف، عامل ارزش گذاری متفاوت او در مورد زهد است.
آسیب شناسی مقاله های مثنوی پژوهی از نظر توجه به مشرب عرفانی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به سبب اهمیت مثنوی معنوی و بسیاری پژوهش های علمی، مقاله های گوناگون و پرشماری درباره این اثر نوشته شده است. هریک از این مقاله ها از دیدگاهی ویژه می کوشند جنبه ای از جنبه های مثنوی را تحلیل و تبیین کنند. شمار بسیاری از این مقاله ها به شرح بیت یا ابیاتی از مثنوی ، فهم متن ان و مطالعه تطبیقی مثنوی با اثار دیگر می پردازند. فهم مثنوی و شرح ابیات و تبیین منظومه فکری مولوی بدون شناخت دقیق و عمیق از سنت و مشرب عرفانی مولانا یا ممکن نیست و یا ناتمام و ناقص خواهد بود. متاسفانه با وجود نگارش مقاله های پرشمار و سودمندی که در باب مثنوی نگاشته شده است، بخش بسیاری از این مقاله ها به مشرب عرفانی مولانا توجهی نداشته اند. این پژوهش مقاله هایی را بررسی و تبیین می کند که درباره مثنوی در بین سال های 1380 تا 1395 در چهل و شش مجله علمی انتشار یافته اند. از مجموع 486 مقاله، در 36 مقاله توجه به شیوه عرفانی مولوی ضروری بوده است. از این 36 مقاله فقط 11 مقاله به این موضوع توجه کرده اند و از 11 مقاله نیز تنها در 7 مقاله، ان هم به طور غیرروشمند و نامنسجم، چنین تبیین شده است که شیوه عرفانی مولوی از روش ابن عربی متفاوت است. در هیچ یک از مقاله های حوزه مثنوی پژوهی، سنت و مشرب عرفانی مولوی تببین نشده؛ همچنین در هیچ یک برای دستیابی به اهداف پژوهش، به اصول و فروع شیوه عرفانی مولوی نیز توجهی نشده است.
بررسی خوف و رجا از دیدگاه عرفانی امام محمد غزالی و جلال الدین مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«خوف و رجا» از احوال عرفانی است که مثل دو بال سالک را هم از خواهش های نفسانی دور می کند و هم باعث امید او به وصال می گردد. غزالی خوف را نتیجه معرفت بنده به عظمت پروردگار و خطرات نفس اماره می داند. او فقط درجه معتدل خوف را قبول دارد و با توجه به نفس و احوال درونی انسان ، خوف را بر رجا ترجیح می دهد اما با توجه به منشأ خوف و رجا و توجه به صفات لطف و قهر خداوند، رجا را بهتر از خوف می داند. مولوی ایمان را عبارت از خوف و رجا، امید به رحمت خداوند و ترس از معصیت، می داند. او با توجه به احوال انسان ها خوف و هم رجا را می پذیرد. او خوف و رجا را جدایی ناپذیر می داند و در ترجیح یکی بر دیگری، رجا را بر خوف ترجیح می دهد. درعین اینکه غیرقابل فهم بودن مسایل عرفانی،انسان را از مطالعه علمی آن بازمی دارد اما با نگاهی موشکافانه می توان موانع فهم آثاررا از میان برداشت، از همین روی لزوم پژوهش هایی در این حوزه ضرورت می یابد. روش تحقیق این پژوهش توصیفی _ تحلیلی است که به مقایسه دیدگاه عرفانی امام محمد غزالی و مولوی در موضوع خوف و رجا پرداخته است.
بررسی فابل های مولوی در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمثیل روایی (آلیگوری) داستانی است به نظم یا نثر که دارای دو معنی است: معنی مقدماتی یا سطحی و ثانوی و باطنی که در زیر لایه سطحی قرار دارد. فابل یکی از انواع آلیگوری و عبارت است از حکایتی کوتاه- چه به نظم و چه به نثر- که به قصد انتقال درسی اخلاقی گفته شده باشد. در فابل شخصیت ها اغلب حیوانات اند. اما اشیای بیجان، انسان ها و خدایان نیز ممکن است در آن ظاهر گردند. فابل در تمثیل های عرفانی فارسی برای بیان مفاهیم عرفان نظری و دستورات عرفان عملی نیز به کار رفته است. از جمله جنبه های هنری کار مولوی در غزلیات شمس استفاده از تمثیل های روایی است. در بین این تمثیل های روایی 14 فابل وجود دارد. این فابل ها از لحاظ شیوه پردازش دو نوع است: 1. فابل هایی با کنش و عمل داستانی (6 تا)، 2. فابل هایی در قالب گفتگو یا داستان صحنه ای(8 تا). در هر دو دسته، طرح و عمل داستانی بسیار ساده و ابتدایی است و همه عناصر پیرنگ و روایت (بخصوص زمان و مکان) در آنها وجود ندارد. در همه فابل ها دو شخصیت حضور دارند و تعداد کنش ها بین دو تا هفت است. راوی در اکثر آنها دانای کل و زاویه دید بیرونی است. لحن بیشتر فابل ها طنزآمیز است.4 تا از فابل های مولوی تمثیل اخلاقی- عرفانی و 10 فابل تمثیل اندیشه است. مولوی در دسته اخیر به بیان مفاهیم عرفان نظری، مفهوم قرآنی لطف و مفهوم کلامی کسب پرداخته است