نظریه نشانه شناسیِ گریماسی عمدتاً ازطریق نوشته های دکتر حمیدرضا شعیری به فارسی زبانان معرفی شده است. این نظریه پیچیدگی های خاصِ خود را دارد، اما شیوه معرفیِ این نظریه و مفاهیمِ بنیادین و مبانیِ روش شناختیِ آن در حوزه زبان فارسی به گونه ای بوده است که نه تنها به ایضاح این پیچیدگی ها نینجامیده، بلکه خود بر تعقید و ابهام این حوزه افزوده است. در مقاله حاضر، با تأکید بر آخرین کتاب شعیری در این زمینه، یعنی نشانه معناشناسیِ ادبیات: نظریه و روش تحلیل گفتمان ادبی (1395)، نشان داده خواهد شد که مهم ترین عوامل ابهام حاکم بر نوشته های مؤلف درباب نشانه شناسیِ گریماسی، عبارت اند از: 1. فقدان نگاه تاریخیِ مؤلف به نظریه نشانه شناسی، 2. آشفتگی در تعاریف، تقسیم بندی ها و کاربرد اصطلاحات، و 3. کاربرد معادل های فارسیِ نارسا برای اصطلاحات فنیِ نظریه نشانه شناسیِ گریماسی. مقاله با این جمع بندی به پایان خواهد رسید که مؤلف کتاب نتوانسته تصویر دقیقی از چگونگیِ کاربرد این نظریه و روش خاصِ آن در حوزه ادبیات به دست دهد و مقدماتی ترین پرسش هایی که هنگام کاربردِ نظریه و روشی خاص در بررسی و ارزیابیِ متون ادبی سر بر می آورند نه در کتاب موردنقد و نه در هیچ یک از دیگر نوشته های مؤلف پاسخ روشنی نگرفته اند.