مطالب مرتبط با کلیدواژه
۶۱.
۶۲.
۶۳.
۶۴.
۶۵.
۶۶.
۶۷.
۶۸.
پسامدرنیسم
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
31 - 54
حوزه های تخصصی:
سیاست و رفتار دولت های مختلف در یک کشور در عرصه های سیاسی، امنیتی- نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... با یک دیگر تفاوت دارد. این پژوهش در پی پاسخ به این سوال اصلی است که «چرا سیاست امنیتی- نظامی ایالات متحده در دولت های ترامپ و بایدن (و اصولاً تمامی دولت های ایالات متحده) متفاوت و متضاد می باشد؟». در این پژوهش از پسامدرنیسم و مفهوم «دولت در حال جریان» به منظور بررسی و فهم تفاوت های دولت های مختلف ایالات متحده بهره گرفته می شود، زیرا از منظر پسامدرنیسم هویت دولت هیچ گاه کامل نمی گردد. دولت همیشه در حال قوام یافتن [یا تکوین یافتن] است، اما هرگز به آن لحظه نهایی کامل شدن دست نمی یابد. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی می باشد. متدولوژی این پژوهش مبتنی بر روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه است. هدف پژوهش حاضر آن است که با کاربست پسامدرنیسم و مفهوم «دولت در حال جریان» به فهم چرایی تفاوت در استراتژی امنیتی- نظامی ایالات متحده در دولت های ترامپ و بایدن نائل آید. نتیجه کلی آن است که «هویت متفاوت، ناتمام و ناکامل دولت های مختلف ایالات متحده (در این جا دولت های ترامپ و بایدن) موجب گردیده که آن ها گفتمان های مختلفی را در حوزه امنیتی- نظامی مطرح نمایند و این گفتمان های مختلف موجب اعمال و کاربست کردارهای اجرایی و سیاست های متفاوت در حوزه امنیتی- نظامی شده است».
تحلیل حقوقی تحول مفاهیم قدرت و نظم عمومی در اندیشه های نوین جهانی در دوره تاریخی پسامدرن(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
دستاوردهای نوین در حقوق عمومی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
95 - 66
حوزه های تخصصی:
موضوع قدرت از جمله مواردی است که پیوسته مورد بحث و مناقشه اندیشمندان و فلاسفه سیاسی و حقوقی بوده است. بر این اساس، نظریات مختلف در خصوص مفهوم آن مطرح شده است. به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، نگرش جدید به مفهوم قدرت در بستر اندیشه نو، با دیدگاه های «توماس هابز» آغاز می شود. وی به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان سیاسی عصر مدرن، برای نخستین بار به تئوریزه کردن مفهوم قدرت پرداخت که در آن قدرت، بر مبناید مفهوم حاکمیت و در رابطه با دولت بیان می گردد. سایر اندیشمندان نیز در این راه گام نهاده اند. با نگاهی به اندیشه های فوکو در دوران پسامدرن در رابطه با قدرت، الگویی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی که مجموعه ای از الگوها و نظریه ها را برای یک جامعه شکل می دهد(پارادایم) خلق و ایجاد گردید. از این منظر در دوران پسامدرن قدرت و روابط آن، متمرکز در نهاد دولت نیست بلکه متکثر در شبکه جامعه است و نظم عمومی بر اساس اصل تفاوت و خاص بودگی افراد و گروه هاست. وجوه تحولات قدرت در دوران پسامدرن شامل: نفی خصلت سیاسی قدرت، مولد و مثبت بودن قدرت، شبکه مندی و سیالیت روابط قدرت و نفی فراروایت های مشروعیت بخش قدرت، است. قدرت و نظم عمومی، دو مقوله مرتبط با هم در اندیشه حقوقی و سیاسی مدرن هستند؛ پیوند آنها را در رابطه دولت و جامعه به وضوح می توان درک کرد. در وضعیت پسامدرن، برداشت و تلقی از جامعه و دولت، دگرگون شده است.
خوانش پسامدرنیستی اسطوره در مرگ یزدگرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره، با آدمی زاده شده، تغییر و تحول پیدا کرده و در پیکره داستان ها و حکایات و همراه با آثار هنری و ادبی تداوم یافته است. نمی توان حضور اساطیر را در فرهنگ، ادبیات و هنر، از جمله هنرهای نمایشی –که از روزگار آیسخولوس، اوریپید و آریستوفانس تا سینمای روزگار ما با اسطوره پیوند استواری دارند- و نیز در گونه ها و مکتب های مختلف ادبی و هنری نادیده گرفت. رویکرد جدی به روایت های اسطوره ای، یکی از مؤلفه های اصلی ادبیات و هنر پسامدرنیستی نیز هست، اما با استفاده روایت های کلاسیک و حتی مدرنیستی متفاوت است. نگارندگان کوشیده اند در این نوشتار با تحلیل ساخت و محتوا و تبیین ویژگی های محتوایی- ساختاری فیلم مرگ یزدگرد، ساخته بهرام بیضایی، با تکیه بر مؤلفه های پسا مدرنیستی موجود، کاربست اسطوره را در فیلم نشان دهند و تبیین کنند که این اثر، دارای مؤلفه هایی از قبیل "تناقض، بی انسجامی، بینامتنیت، و نگاه پست مدرن به اسطوره" است. نگاه ویژه به اسطوره (دگرگونی اسطوره، دگردیسی اسطوره قهرمان و تقدس زدایی از اسطوره به کمک نقیضه) و بازتاب ویژه آن در مرگ یزدگرد، بیش از دیگر مؤلفه های روایت پسامدرنیستی به چشم می آید.
فراداستان تاریخ نگارانه در نمایشنامه اژدهاک از سه برخوانی اثر بهرام بیضایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فراداستان تاریخ نگارانه از مباحث مهم و شایسته تأمل در پسامدرنیسم است. فراداستان، نتیجه گذار از ادبیات کلاسیک، رئالیسم و مدرن است؛ متنی پست مدرنیستی است که فاصله و تفاوت داستان و غیرداستان را در هم می شکند و گونه ای نو و متناسب با جهان بینی پسامدرن را خلق می کند. نه تنها تعریف جوهره ذاتی پست مدرنیسم دشوار است، بلکه تشخیص خاستگاه تاریخی آن نیز مبهم است. نظریه پردازان بسیاری معتقدند که پست مدرنیسم، ادامه دهنده مدرنیسم است؛ چراکه مدرنیسم یک جریان ناتمام و بدونِ پایان است. همچنین پست مدرنیسم از هر گونه تعریف قاطع و قرارگیری در یک قالب پرهیز می کند. بهرام بیضایی به عنوان یکی از مهم ترین نمایشنامه نویسان ایرانی، از اساطیر و حماسه در نگارش آثارش کمک گرفته است. اژدهاک از این دسته است. نمایشنامه اژدهاک از سه بَرخوانی نوشته بیضایی نمونه ای از یک فراداستان است که در آن تاریخ و اساطیر به گونه های دیگر زاده می شوند و حیات می یابند. در این پژوهش که به شیوه تحلیلی توصیفی نگاشته شده، خاستگاه پسامدرن، هنر پسامدرن و پسامدرن در ادبیات نمایشی و فراداستان تاریخ نگارانه تحلیل شده و در ادامه، نمایشنامه ذکرشده به عنوان یک فراداستان بررسی شده و در پایان نتایج ارائه شده است.
بررسی ناپدیدی هنر در عصر فراواقعیت از منظر بودریار با تاکید بر آثار ریچارد پرینس به مثابه مصادیق آن اندیشه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از دهه 1960 به بعد با رشد فزاینده شمار تصاویری که در زندگی روزمره رسوخ می کردند، مفهوم وانموده به مرور وارد مباحث نقد هنری گردید. از نظر بودریار در فرهنگ پسامدرن، وانموده ها بر همه وجوه زندگی بشر سلطه یافته اند و به هیچ روی قابل تشخیص از امر واقعی نیستند. ایماژها در عصر پسامدرن نه تنها ادعای نمایش واقعیت را ندارند بلکه خود را به جای آن معرفی می کنند. افزون بر این نقشی که عکاسی در دوره پسامدرن ایفا می کند، بسیار تحت تاثیر اندیشه های بودریار است. عکاسان پسامدرن بر اتمام جهان تصویری تاکید می کنند و معتقدند تنها حقیقتی که اکنون در اختیار ماست، جهان عکاسی شده است. متفکران پسامدرن و از جمله بودریار نیز بر این اندیشه اند که بازنمایی همه آن چیزی است که هست و می تواند باشد. ریچارد پرینس از جمله هنرمندان پسامدرنی است که با از آن خودسازی تصاویر دیگر هنرمندان، تمایز میان اصل و کپی را مخدوش می کند. این پژوهش می کوشد ضمن تحلیل چرایی آرای بودریار درباره ناپدیدی هنر معاصر، به تبیین آثار پرینس به مثابه مصادیق آن اندیشه بپردازد و به روش توصیفی و تحلیلی نشان دهد که وی از ماهیت تصویر به عنوان وانموده بهره گرفته است.
نقدی بر رویکرد ضدبیّنه جویانه پلنتینگا، از منظر فلسفه دین کاربردی(مقاله علمی وزارت علوم)
در پژوهش حاضر، از منظر فلسفه دین کاربردی، به نقد رویکرد ضدبیّنه جویانه پلنتینگا پرداخته شده است؛ با این هدف که نشان داده شود چگونه موضعی در معرفت شناسی، می تواند تبعات عملی منفی در پی داشته باشد. ادعای اصلی مقاله این است که ورود به عصر پسامدرن و فاصله گرفتن اندیشمندانی چون پلنتینگا از عقلانیت عام و فرو نهادن معیارهای آن، از جمله وظیفه مستند کردن دعاوی، به بیّنه کافی، در نهایت سبب شده است تا عقل، یا به کلی از حوزه مباحث دینی خارج گردد و یا از نوعی عقلانیت منطقه ای، سخن به میان آید. نتیجه این گذار، در هر دو حالت، مسدود شدن باب گفتگو میان پیروان ادیان مختلف از یک سو و دینداران و غیردینداران، از سوی دیگر، و در نهایت، محروم ماندن انسان ها از در اختیار داشتن معیارهای عام و مورد وفاق، در نقد باورهای یکدیگر است. انسداد باب گفتگو و نقد، وقتی در کنار این واقعیت قرار می گیرد که میان باورها و اعمال، پیوند وثیقی وجود دارد، مسأله ابعاد ناگوارتری می یابد؛ زیرا با از میان رفتن معیارهای عام نقد باورها، نقد اعمال برآمده از آن ها نیز مقدور نخواهد بود و همه گروه ها، از جمله گروه های افراط گرا می توانند خود را معاف از پاسخگویی در قبال اعمالشان بدانند و عملا جنایات احتمالی خویش را نیز موجّه جلوه دهند. شماره ی مقاله: ۴
تبلور پسامدرنیستیِ نظریه مرگ مؤلف در رمانِ «نویسنده نمی میرد، ادا درمی آورد»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۳ بهار ۱۴۰۱ شماره ۵۲
101 - 127
حوزه های تخصصی:
در پیِ نظریّه «مرگ مؤلّف» رولان بارت ( Roland Barthes )، اقتدار مؤلّف در نقد نو، با چالش جدّی و بی سابقه ای روبه رو شد. مرگ مؤلّف تأثیری آشکار در پسامدرنیسم داشته است، به طوری که برخی شگردهای پسامدرنیستی تبلوری از نظریّه مرگ مؤلّف اند که جایگاه مقتدرانه نویسنده را به مخاطره انداخته اند. بارت این دیدگاه سنّتی را که مؤلّف، منشأ متن، منبع معنا و تنها شخص صاحب صلاحیت برای تفسیر است، رد می کند. به باور او، «مرگ مؤلّف» برابر با تولّد خواننده است؛ چرا که معنا نه در مبدأ متن بلکه در مقصد متن است. پس، اگر مبدأ را «مؤلّف» و مقصد را «خواننده» بدانیم، معنا در مقصد شکل می گیرد و پدیدآورنده اثر، دیگر مرکز توجه و تأثیرگذار نیست و این، خود اثر است که در هربار خوانده یا دیده شدن از سوی مخاطب، تولید معنا می کند. در این مقاله، رمان «نویسنده نمی میرد؛ ادا درمی آورد» نوشته «حسن فرهنگی» بر اساس نظریّه «مرگ مؤلّف» بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که مؤلّف در این رمان پست مدرن، از شگرد هایی مانند قدرت اختیار و انتخاب دادن به خواننده (خواننده محوری)، اعتراض شخصیت به روند داستان و دخالت در نگارش آن، جدال شخصیت داستان با نویسنده و نافرمانی، تأکید بر داستان بودگی و عمل نوشتن، بینامتنیّت، و درآمیختن زندگی واقعی نویسنده با زندگی داستانی شخصیت ها استفاده کرده است. این شگردها از مؤلّف محوریِ متن، می کاهند و نقش خواننده را برجسته می کنند و رمان را به رمانی پست مدرن و مبتنی بر نظریّه مرگ مؤلّف بدل می سازند.
بشارت به عذاب الیم: نقدی پسامدرنیستی بر رمان ملکوت بهرام صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
151 - 195
حوزه های تخصصی:
نخستین فصل از رمانِ ملکوت اثر بهرام صادقی، با کتیبه ای آغاز می شود که آیه ای است از قرآن: «فَبَشِّر هُم بِعذاب الیم» [آن ها را به عذابی دردناک بشارت بده] (انشقاق: 24). می دانیم که از واژه «بشارت» در زبان عربی برای بیان اخبار شادی بخش و خجسته استفاده می شود، اما در این آیه از واژه «بشارت» برای بیان اخبار دردناک و عذاب آور استفاده شده است! در اینجا با آرایه ای ادبی سروکار داریم که اصطلاحاً آن را «استعاره تَهکّمیه» یا استعاره تمسخرآمیز می نامند، و رمان ملکوت را می توان شکل گسترش یافته همین استعاره دانست که تمثیل وار و با استفاده از برخی تمهیدات رایج در آثار پسامدرن تکرار و تکرار می شود. ما در این مقاله می کوشیم تا با استفاده از رویکرد نقدیِ پسامدرنیستی، این رمان را نقد کنیم و به تکنیک ها و ویژگی های خاص آثار پسامدرن در آن بپردازیم. در اینجا ابتدا رمان ملکوت را معرفی می کنیم و خلاصه ای از آن را به دست می دهیم، سپس درباره پسامدرنیسم در آثار ادبی بحث می کنیم و تکنیک های ادبی آثار پسامدرن (فراداستان، بینامتنیت، ازهم گسیختگی، طنز سیاه، تقلید ادبی، اعوجاج زمانی، کمینه گرایی، و نیز گروتسک) را معرفی می کنیم، و سرانجام در بخش پایانی مقاله از چگونگی استفاده از آن تکنیک ها در ملکوت سخن می گوییم.