مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
هیدگر
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۵۱)
83 - 100
حوزه های تخصصی:
از دستاوردهای مشارکت هیدگر در طرح رویکرد دازین کاوانه در روان پژوهی، نقد بنیادین رویکردهای مبتنی بر علوم طبیعی در این حوزه است. مسئله کانونی در این زمینه، الگو قرار گرفتن علوم طبیعی برای پژوهش هایی است که روان پژوهان بدان اشتغال دارند. در این مقاله، با تکیه بر رویکرد مدارد باس، به وجوه مختلف چنین نقدی به عنوان زمینه ساز پدیدآمدن تحولات ایجابی در علوم روانی می پردازیم. محدودیت محاسبه گرایی، مسئله واقعیت، مسئله تبیین علمی ادراک، و خلط میان انگیزه و علّت رفتار انسانی چهار مؤلفه ای است که در این خصوص موردتوجه قرارمی دهیم. در حالی که بی تأمل رهاشدن موضوعات مورداشاره می تواند مطلق انگاری نسبت به علوم طبیعی به عنوان الگوی حقیقی فعالیت علمی در پژوهش های روانی را به همراه داشته باشد، پرسش گری، روان شناسان، روان پزشکان و تمامی پژوهشگرانی که به ادراک، رفتار و فهم تجارب انسانی می پردازند را دست کم از جزم اندیشی در این عرصه رها می کند و مسئله سازبودن ادعاهایی بی پایه همچون استقلال روان پژوهی از فلسفه، که دست کم از قرن نوزدهم میلادی، و با آغاز شکل گیری روان شناسی جدید، سوءتفاهم هایی را در این عرصه پدید آورده است، روشن می سازد.
بررسی تطبیقی تحلیل هیدگر از معبد یونانی و تحلیل هانری کربن از کعبه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر به نحو سنتی یکی از «مسائل اساسی پدیدارشناسی» بوده است؛ ازاین رو می توان از آن به عنوان معیاری برای مقایسه دو نوع پدیدارشناسی استفاده کرد؛ بدین ترتیب کار ما، مقایسه دو رویکرد پدیدارشناسانه با معیار زیبایی شناسی است. ما با بررسی نگاه مارتین هیدگر به یک اثر هنری (معبد یونانی) و مقایسه آن با تحلیلی که هانری کربن از یک بنای اسلامی (کعبه) ارائه می کند، برخی از قرابت ها و تفاوت های این دو نوع پدیدارشناسی را نشان داده ایم؛ پس از آن دریافتیم که پدیدارشناسی کربنی به نحوی از سنت پدیدارشناسی فاصله دارد، که تنها آن را به معنای دیگر می توان پدیدارشناسی نامید؛ و رویکرد کربنی بیش از آنکه حاکی از پدیدارشناسی سنتی باشد، رویکرد حکمی اسلامی را بازتولید می کند.
ادراک پیشامفهومی از خداوند: مقایسه دیدگاه کارل رانر و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۰
145-158
حوزه های تخصصی:
موضوع پایان متافیزیک در اندیشه برخی متفکران پسامدرن مثل هیدگر این شائبه را ایجاد می کند که فلسفه های سنتی برای بشرِ امروز ره آوردی ندارد؛ ولی رانر با اقتباس تومیسم استعلایی از جوزف مارشال و آمیختن آن با وجودشناسی هیدگر، خوانشی جدید از الهیات تومیستی را ارائه و امکان متافیزیک را نشان می دهد. رانر با ارائه تحلیل پدیدارشناسانه از فعالیت انتزاعی ذهن، سه عنصر مقایسه، نفی و استعلا را استخراج و ادعا می کند تمام جهت گیری های معرفتی بشر مسبوق به درک پیشاتأملی و فرامقولی از خداوند است. به نظر رانر، ماحصل یگانگی «علم به وجود عام» و «علم به خدا» انتوتئولوژی است که طبق آن، انسان در هر شناخت خود از جهان مادی، گویی به سوی خدا در حرکت است. ملاصدرا نیز بر پایة نگرش وجودی و اثبات عالَم به مثابة تجلی از مواجهة پیشامفهومی انسان با خدا سخن می گوید. این مواجهه بسیط، همگانی و خطاناپذیر است. بر حسب این مواجهه، خدا معروف، نزد هر جاهلی است و نفوس، مجبول بر معرفت حق اند. در فقرة انتزاع مفهوم وجود از خدا نیز به سه گام معرفتی در فلسفه صدرا اشاره می شود: امتناع دریافت حصولی خدا، دریافت شهودی از خدا و دلالت برهان به اطلاق مفهوم وجود بر خدا؛ بنابراین، هر گونه معرفت حصولی به خدا ریشه در مواجهه پیشامفهومی با خدا دارد.
بررسی مقایسه ای مفهوم پدیدار نزد کانت و هیدگر، دلالت ها و نتایج هریک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
233-246
حوزه های تخصصی:
پدیدار نزد کانت امری است که صرفاً از طریق ادراک حسی حاصل شده است و به عبارتی صرفاً معتبر به اعتبار فاعل شناسا است و با وجود نفس الامری هیچ گونه سنخیتی ندارد، زیرا ما از آن رو که شهودی جز شهود حسی نداریم راهی به شناسایی اشیاء فی نفسه نداریم صرف نظر از ظهوری که برای ما دارند. پس اشیاء فی نفسه قابل شناسایی نیست، ولی این پرسش باقی است که چه نسبتی بین شیء فی نفسه و پدیدارها وجود دارد؟ آیا می توان بین این دو قائل به تباین بود و هیچ گونه سنخیتی بین آنها قائل نشد؟ پاسخ هیدگر به این پرسش ها چیست؟ وی به کمک تحلیل مفهوم پدیدار و شقوق مختلف ظهور داشتن، نظر کانت را غیر قابل پذیرش می شمارد. پرسش های مقاله حاضر این است که چه ضرورتی کانت را به تفکیک بین پدیدار و شیء فی نفسه کشانده است؟ و این تفکیک منجر به چه نتایجی شده است؟ و تحلیل هیدگر از مفهوم پدیدار و مفاهیم همبسته آن از قبیل ظهور و نشانه و... بر چه مبانی و پیش فرض هایی استوار است و چه نتایجی را به بار خواهد آورد؟ و بالاخره آن که وجوه اشتراک واختلاف نظر دو فیلسوف در این مسئله چیست؟
بازاندیشی فلسفه تاریخ در تفکر علم الأسمایی تاریخی؛ تبیین حکمت تاریخ از منظر فردید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فردید فلسفه تاریخِ مدنظرِ خود را علم الاسماء تاریخی نام می نهد. در تفکر فردید اندیشه تاریخی که حاصل تجلّی و غیاب اسماءالله در عرفان ابن عربی آن گونه که در کتاب فصوص الحکم و در آثار شارحان او آمده است به همراه حوالت تاریخی در فلسفه هیدگر، فیلسوف شهیر قرن بیستم آلمان است درهم آمیخته می شود و با نوآوری هایی به صورت علم الاسماء تاریخی درمی آید. بسیاری از اندیشمندان، جمعِ اندیشه تاریخی ابن عربی و هیدگر را که متعلق به دو سنت تاریخی متفاوت هستند کاری مهمل و بی معنی، و حاصل آن را ملغمه ای بی مبنا و بنیاد دانسته اند. نگارندگان هرچند به فلسفه تاریخِ مدنظر فردید انتقاداتی را وارد دانسته، ولی معتقدند کار فردید بازاندیشی دو سنت متفاوت در شرق و غرب جهان و جمع آوری آن در دستگاه فکریِ مخصوص به خود است. پرسش اصلی تحقیق، این است که تفکر علم الاسماء تاریخی فردید دارای چه بصیرت هایی برای محققان رشته تاریخ دارد؟ مدعای این پژوهش آن است که هرچند می توان ایرادهایی به اندیشه تاریخی فردید وارد کرد، ولی برای کسانی که تاریخ را به صورت حرفه ای مطالعه می کنند، بصیرت های بنیادین و اساسی دارد که تاکنون در میان دانشگاهیان رشته تاریخ مغفول مانده و این مقاله سعی بر تبیین و وصفِ این نحوه تفکر دارد.
نقش دازین در هنر اندیشیِ هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
45-63
حوزه های تخصصی:
هنراندیشی محصول دوره دوم اندیشه هیدگر است که در آن رویداد اندیشی بر هستی شناسی بنیادین سیطره می یابد. در بادی امر به نظر می آید که از نقش ویژه دازاین در هنراندیشی کاسته شده است؛ اما به واقع می توان گفت وجود و دازاین برای هیدگر دو رویِ یک سکّه اند. هر جا که اندیشیدن به وجود ممکن است دازاین نیز به شکلی ناگزیر حضور می یابد و اهمیت هنر برای هیدگر از آن روست که هنر، حقیقتِ وجود را به آشکارگی می آورد. در این مطالعه تلاش می شود نقش های متفاوت دا-زاین در هنراندیشی به دید آید. نقش دا-زاین از آن رو اهمیت می یابد که به عنوانِ گذرگاه هنر اجازه می دهد رویدادِ هنر روی بدهد و از خلال آن، خودِ وجود زبان آور شود. سپس جایگاه دا-زاینِ هنرمند و شاعر (آفریننده)، مخاطب یا نگاه دار، بررسی می شود. پس از طرح پرسش از شیوه بودن دا-زاین در هنراندیشی به نقش های مختلف دا-زاین به عنوان هنرمند، مخاطب و نگاه دار پرداخته می شود. دا-زاین در هنراندیشی اگرچه نیوشای "وجود" و قابلی بدونِ فعلیت است اما مسئولیت پذیری و پروا سبب می شود بارِ امانتِ وجود را بر دوش بکشد، پیش آمدِ حوالت یک ملّت (قوم) از طریقِ او شکل می گیرد. از این وجهه نظر پس از ابداع و سرودن، دازاین نابود نمی گردد بلکه در کسوت مخاطب و نگاه دار، موردِ خطابِ وجود قرار می گیرد و در نهایت به این پرسش پاسخ داده می شود که چه چیزی سبب تحول در اندیشه هیدگر شده و او را به سوی هنر اندیشی جذب کرده است.
نقادی بنیان های پژوهش در دوره مدرن از منظر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد فرهنگ سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۷
53 - 79
حوزه های تخصصی:
پژوهش های متداول دوره مدرن، در حوزه های مختلف علوم انسانی امروزه به جزء لاینفک علم تبدیل شده است. برخی دیدگاه های انتقادی که توسط متفکرانی همچون هایدگر ارائه شده است به نقد و ارزیابی این نگاه می پردازد. در این مقاله نگارنده سعی خواهد کرد ضمن تعریف و بیان ویژگی های پژوهش مدرن از منظر هیدگر، نقد های او را بیان نماید. هایدگر ضمن برشمردن اشکالات بنیادین نظام های پژوهشی موجود، چاره این مشکلات را در نگاه پدیدارشناسانه به علم جستجو می کند و مدعی است که باید در مبانی نظام های پژوهشی تغییرات جدی به وجود آورد. مقاله حاضر به روش کتابخانه ای سعی دارد این نقد ها را استخراج کند. نتایج حاصل از این بررسی را می توان در تبیین الزامات فلسفی روش های پژوهشی به کار گرفته شده در حوزه های گوناگون علوم به ویژه علوم انسانی و جرح و تعدیل آنها، توجه به روش های تحقیق پدیدارشناسانه و ویژگی ها و کارآمدی های آن، بهره گیری سازمان یافته و توسعه گرایانه از روش های پژوهشی بومی و توجه و به کارگیری روش های پژوهشی با توجه به برنامه های کلان ملی ملاحظه نمود که این نقد ها برای جامعه ایرانی که به دنبال یافتن نیازمندی های بومی خود از بستر پژوهش های علمی است، حائز اهمیت است.
رابطه کنش و روایت در تفکر هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
23 - 44
حوزه های تخصصی:
مفهوم کنش در اندیشه هیدگر با فهم و طرح افکنی امکان ها مرتبط است. طرح هایی که دازاین (چونان آنجای وجود) پیش می افکند، تداعی گر طرح (plot) در روایت هستند. گرچه روایت از اصطلاحات هیدگری نیست، برخی مفسران براساس مفاهیم تاریخمندی و زمانمندی دازاین، برداشت روایت گرایانه ای از اندیشه وی داشته اند. در این نوشتار بر تفسیری متمایز که مدعی روایتمندی بنیادین دازاین است، متمرکز می شویم و ارتباط آن با کنش را بررسی می نماییم. فرضیه اصلی ما این است که میان کنشمندی و روایتمندی دازاین، وابستگی متقابل و دوری هرمنوتیکی وجود دارد و هردو به جهت مساوقت با فهم و طرح افکنی، در بنیاد و ساختار اگزیستانسیال دازاین هم سرچشمه اند. هدف این بحث این است که نشان دهیم چگونه نحوه روایت و تفسیر ما از زندگی و فهم خویش، می تواند تعیین کننده نوع کنش های ما باشد. تحلیل این تأثیر، نقش مهمی در فهم ما از نحوه اثرگذاری انواع روایات از جمله داستان ها، فیلم ها، نقدها و ... بر رفتار و خودفهمی ما دارد. درخواهیمیافت که فهم ما از موقعیت و امکان هایی که داریم، نوع کنش ما را شکل می دهند و هر کنش به منزله فهم، گستره ای از امکان ها را می گشاید که در غیرآن صورت بر ما فروبسته می ماند؛ این دور پیوسته ادامه دارد و عالم ما را می گسترد.
نقد و بررسی ترجمه کتاب درآمدی به متافیزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم خرداد ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۷۹)
269-282
موضوع مقاله حاضر نقد و بررسی ترجمه کتاب در آمد به متافیریک اثر مارتین هیدگر است. هدف از آن کمکی هر چند نا چیز به غنای بیشتر فن ترجمه آثار تخصصی در حیطه فلسفه غرب است.روش و یا به عبارت بهتر رویکرد مقاله از حیث دریافت روح کلی حاکم بر ترجمه هرمنوتیکی و از حیث بررسی جزئیات ترجمه تطبیقی است. ترجمه درآمد به متافیزیک تا حدود زیادی از عهده این کار برآمده است و مترجم توانسته است خواننده فارسی زبان را به جهان متن وارد کند گرچه متن مترجم مبرای از برخی ایرادها و اشکالهای مربوط به معادل ها و عبارات نیست. در مقاله حاضر تلاش شده است خلاصه ای از متن گزارش شود و آنگاه برخی ایرادهای مطبعی، دستوری و اشکالهای مربوط به معادلها و عبارات گوشزد شود. ترجمه در مجموع سلیس و روان و قابل فهم است و این نشان از دانش و تجربه و زحمات مترجم محترم دارد.
ادراک زیبایی شناسی آگاهی در پدیدارشناسی از نظرگاه هوسرل، هیدگر و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
135 - 150
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر می کوشد نشان دهد در آموزه روان شناختی پدیدارشناسی به سببِ کاربست روش فروکاست آیدتیک، ادراک معرفت شناختی آگاهی به ادراک زیبایی شناختی آگاهی تبدیل می شود. دستاورد مهم این مقاله تمرکز بر این چرخش انقلاب گونه است که تمهیدات آن از هوسرل و آموزه فروکاست آید تیک او مایه می گیرد؛ زیرا براساسِ این روش، حیات استعلایی آگاهی از حالت شهود ذوات در ذهنیت محض به علمی عینی کننده تبدیل می شود تا سبب قوام بخشی (وجودبخشی) اشیا شود؛ اما سرانجام کاربست آموزه فروکاست آیدتیک نزد هیدگر قرارگرفتن وجود خاص آدمی به جای آگاهی است تا آگاهی اگزیستانس پدیدار شود. نویسنده نتیجه می گیرد براساسِ کاربست این آموزه و یکی شدن آگاهی و آزادی که شاخصه مهم اگزیستانس است، در نزد سارتر هدف نهایی آموزه فروکاست آیدتیک، عدم سازی است؛ زیرا آگاهی محض، خالی از محتوا و عدم است. به این ترتیب، آگاهی در عین حال که خودانگیختگی است، آگاهی هم هست؛ لذا آگاهیْ صرافت محض و فاقد ماهیت شناخته می شود و می توان آن را به «طرح» تعریف کرد؛ زیرا می تواند خود را آزادانه بیافریند، انتخاب و ابداع کند. پس آگاهی همان اگزیستانس است. این گونه از ادراک حیات استعلایی آگاهی را می توان عمیق ترین ریشه ادراک زیبایی شناسی آگاهی دانست که سرانجام پدیدارشناسی را به «فلسفه عمل» تبدیل می کند؛ اما نمونه های مهم خودانگیختگی و نظرگاه زیبایی شناختی آگاهی که در اینجا طرح آگاهی خوانده می شود، در تخیل و عواطف به روشنی دیده می شود.
زبان و نسبت آن با تکنولوژی در فلسفه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هایدگر در همه ادوار اندیشه خود به مقولات زبان و تکنولوژی توجه خاصی دارد. در این مقاله نشان داده شده است که نوع برداشت و تلقی هایدگر از این دو مقوله ظرفیت بررسی هم ارز این دو را ایجاد می کند. برای این منظور ابتدا نسبت زبان با تفکر و هستی مطرح شده، سپس تفاوت زبان سنتی با زبان تکنولوژیکی و نیز نحوه صحیح سلوک با تکنولوژی از منظر هایدگر بیان شده است. در نظر او، باید به زبان طبیعی و زبان سنتی آری گفت که تاریخمند و اصیل است، امری مقدر که هستی در آن «رخ» می نماید. این زبان ماندگار است و از امکانات زبان محافظت می کند. در مقابل، زبان منفی همان زبان تکنولوژی است که زبانی منطقی، گرفتار در روزمرگی و تحت دیکتاتوری عموم و علوم طبیعی است و وظیفه آن فراهم آوردن نشانه ها است. بر این نگاهِ راهگشای هایدگر نقدهایی وارد است که در مقاله مطرح شده اند.
نسبت انسان و جهان در اندیشه هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین فیلسوفان اگزیستانسیالیست نامدار آلمانی در سده بیستم «مارتین هیدگر» است. بنیادی ترین پرسش از نگاه هیدگر، پرسش از «هستی» است که متأسفانه هماره به دلیل توجه بیش ازحد به هستندگان به جای هستی، مورد غفلت قرار گرفته است؛ ولی این پرسش تنها از راه بررسی و شناخت تنها پرسشگر هستی، یعنی «دازاین» انجام شدنی است. منظور از دازاین، وجود انضمامی یا «در جهان بودن» است؛ ولی مراد از «جهان» نیز، عالم اشیای فیزیکی یا جهان پیرامون ما نیست، بلکه مراد از آن، دل مشغولی ها و دل بستگی های ما است که برخلاف پندار رایج، نه تنها تقابلی با انسان ندارند، بلکه ذاتاً آن روی سکه وجود آدمی و درنتیجه از وجود وی جداناپذیر هستند.
فلاطوری و پرسش از خاستگاه هایِ قرآنیِ فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله ضمن اشاره به انواع رویکردها به فلسفه و حکمت اسلامی در عالم معاصر، به بررسی رویکرد متفاوت عبدالجواد فلاطوری می پردازد . فلاطوری بر خلاف خوانش های عمدتا شرق شناسانه از فلسفه اسلامی ،که این سنت را ذیل سنت نوافلاطونی در فلسفه فهم می کنند ، می کوشد تا نقش آفرینی قرآن در فلسفه اسلامی را با توجه به مطالعات تطبیقی و زبانی معاصر تبیین کند . از سوی دیگر در تقابل با خوانش صدرایی و نوصدرایی معاصر و از قضا همسو با هایدگر ، فلسفی شدن کلام و الاهیات اسلامی را مورد نقادی جدی قرار می دهد. طبق تحلیل فلاطوری ، فلسفه و حکمت اسلامی حاصل برخورد دو جهان بینیِ از اساس متفاوت یعنی جهان بینی حاکم بر فلسفه و علوم یونانی و جهان بینی قرآنی است.آنچه از برخورد این دو جهان بینی به وجود آمد فلسفه ای بود که اگر چه در صورت بیشتر یونانی ولی در محتوا عمدتا قرآنی بود .بنابراین این فلسفه نه یونانی صرف ، نه قرآنی صرف و نه آمیزه و التقاطی از این دو بلکه جریانی مستقل و ویژه بود که از سنتز و برآیند آن دو به وجود آمد.
بررسی نقش فهم در پیوند پدیدارشناسی و هرمنوتیک در تفکر هیدگر و ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
59-81
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی هرمنوتیکی (hermeneutical phenomenology)، رویکرد فلسفی ای است که از ترکیب دوگرایش مهم پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه ی قاره ای به وجود آمد. هیدگر(1976-1889) را می توان بنیانگذار پدیدارشناسی هرمنوتیکی دانست که با تأثیر از لوازم پدیدارشناسی هوسرل درنسبت با معنی و تفسیر، و شعار معروف او یعنی به سوی خود چیزها، با نوآوری درهردو نگرش، میان آنها پیوند برقرار کرد. ریکور(2005-1913) نیز تحت تأثیر مفهوم اپوخه در پدیدارشناسی هوسرل، پس از هیدگر به نحو بدیعی این پیوند رابرقرار می سازد. تفاوت آنها در این است که به بیان ریکور، هیدگر راه کوتاه تحلیل هستی شناسانه دازاین را در برقراری این پیوند دنبال می کند و ریکور راه طولانی تحلیل معناشناختی آثار و نشانه های انسان را پیشنهاد می دهد. فرضیه ی اصلی در پژوهش حاضر این است که نشان دهیم با وجود تفاوت در نوع رویکرد آنها به این پیوند، می توان "فهم" را یکی از مهمترین لوازم امکان برقراری این پیوند دراندیشه ی دو فیلسوف تلقی کرد. دیدگاه مشترک دو فیلسوف درباره ی فهم را می توان دلیلی براین مدعا دانست. اهمیت اثبات این فرض این است که می توان با بررسی همه ی امکان های فهم، بستر گسترده ای از امکانات در این پیوند یافت که افق های متعددی در حوزه های هرمنوتیک، معرفت شناسی، هستی شناسی و پدیدارشناسی بگشایند و ما را در مسیر درک حقیقت یاری نمایند.
خوانش پدیدارشناختی میشل آنری از پاتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
83-100
حوزه های تخصصی:
سؤال اصلی مقاله این است که پاتوس « pathos » چیست و چه ارتباطی می تواند با هنر داشته باشد ؟ پاتوس یکی از مفاهیمی است که در اندیشه ارسطو، از اهمیت زیادی برخوردار است. تا جایی که در پژوهش های معاصر بر اهمیت پاتوس و نقش بنیادین آن در خوانش اندیشه ارسطو بسیار تأکید می شود. یکی از نخستین اندیشمندانی که در دوران معاصر به پاتوس توجه کرده هایدگر بوده است. پس از آن میشل آنری پدیدارشناس فرانسوی در نسبتی انتقادی با هیدگر متوجه پاتوس شده است و خاستگاه نظری این مقاله نیز ریشه در اندیشه های آنری درباره پاتوس دارد. میشل آنری، خوانشی انتقادی از هایدگر و هوسرل دارد و پدیدارشناسی خود را «پدیدارشناسی زندگی» می نامد. او معتقد است زندگیِ حقیقی نامرئی است و معنی مخفی زندگی، به عنوان پاتوسی است که تنها می تواند در درون خود تجربه شود. به عقیده آنری، هنر به ویژه هنر انتزاعی توانسته این معنای نامرئی را نشان دهد. او وظیفه هنر را نه افشای جهان بیرونی، بلکه بیان درونی پاتوس های زندگی می داند. همچنین او هنر را، راه نجات انسان از جهان بینی مدرن می داند. آنری ریشه «پاتوس» را از یونان می گیرد، اما معنایی که از آن برداشت می کند از تلقی مرسوم تاریخی اش متفاوت است. درنهایت، او پاتوس را درد و لذتی می داند که موجب رهایی و ارتقا می شود و آن را در مرکز زندگی انسان قرارمی دهد و در این راستا، خاستگاه هنر را در زندگی قرار می دهد و معتقد است برخی آثار هنری می توانند به خوبی آن را نشان دهند.
تحول هرمنوتیکی مفهوم پیشینی نزد هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
249 - 267
حوزه های تخصصی:
مراد از تحول هرمنوتیکی مفهوم پیشینی، تحلیل بنیادها و زمینه های عبور از رویکرد ریاضی مفهوم پیشینی و پایه گذاری فهم هرمنوتیکی آن در تفکر هیدگر است. بر اساس یک خوانش تفسیری میان این دو گونه مفهوم پیشینی نزد هیدگر گونه ای همپوشانی و تداخل دیده می شود. اما مقاله حاضر خلاف آن خوانش تفسیری نشان می دهد که مفهوم هرمنوتیک پیشینی بنیادهای متفاوتی دارد. در رویکرد ریاضی که میراث افلاطون برای تفکر کانتی است در اساس مفاهیم پیشینی، فاهمه ای با مفاهیم بکلی ایستا قرار دارد که مفاهیم باید بر اساس صور پیشینی از آن استنتاج شود. ولی هیدگر از یک سو آنجا-بودن را بجای فاهمه تفسیر می کند تا مقولات را بر بنیادی وجودی-هرمنوتیکی استوار سازد. پس فهم پیشینی وجود موجودات، جایگزین یافتن مفاهیم پیشینی در صور مکان و زمان می شود. همچنین درک مفهوم پیشینی به معنای هرمنوتیکی، مستلزم فهم افکندگی وجود انسان در عالم یعنی هرمنوتیک واقع بودگی است. این عالم به سبب ساختمان زمانی اش ساختاری پویا دارد لذا پیشینی هم پویا است چون بنابر مفهوم کارکردی چیزها شکل می گیرد. از سوی دیگر هیدگر با تأکید بر سنت و زبان به عنوان عوامل معنا دادن این عالم، جایگاه پدیدار معنا را به حقیقت وجود انتقال می دهد و آن را پیشینی همه پیشینی ها می نامد.
تحلیل خودفهمی در دیدگاه هستی شناسانه هیدگر و رویکرد معنا شناسانه ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فهم خویشتن در حوزه های مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بی واسطه می دانند و برخی نحوه ی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی می کنند. در تاریخ تفکر فلسفه ی غرب، به ویژه در حوزه ی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، می توان هیدگر و ریکور را به تعبیری نماینده ی این دو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستی شناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستی شناسانه ی هیدگر و رویکرد معناشناسانه ی ریکور در مسأله ی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشه ی هیدگر و ریکور در افق های مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستی شناختی و معرفت شناختی، محقق می شود و 2-می توان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه می دهد، بنیانی هستی شناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر می رسد می توان این مبنای هستی شناختی را به عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفت شناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. به این ترتیب می توان به نحوی مبنایی میان این دو رویکرد، پیوند برقرار کرد.
واکاوی ذات زبان و نسبت آن با حقیقت در افق هستی شناسانه مولانا و هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهم ترین دیدگاه مولانا درباب زبان، حکایتگری و گشودگی و رابطه آن با حقیقت است. مولوی زبان را فقط ابزاری برای تفیهم و تفاهم نمی داند؛ بلکه ذات و حقیقت آدمی را زبان می داند. از نظر او، زبان دارای ویژگی انکشاف و استتار حقیقت است. ازسوی دیگر، هیدگر نیز بر این باور است که «زبان سخن می گوید» و انسان زبانی است؛ از همه مهم تر «زبان خانه هستی است» و ازآن رو که انسان هم زیسته و همسایه زبان است، به سکونت گاه هستی فراخوانده شده است. زبان چیزها را می نامد و آنها را آنچنان که هستند، به گشودگی درمی آورد. هدف این پژوهش مطالعه تطبیقی دیدگاه مولانا و هیدگر درباره زبان و نسبت آن با حقیقت است که با روش تحلیل محتوا بررسی می شود. آنچه امکان چنین مقایسه ای را فراهم می آورد، این نکته است که هم مولانا و هم هیدگر، پرسش از زبان را به انفتاح و آشکارکنندگیِ وجود و موجودات و نسبت زبان با حقیقت پیوند می زنند. می توان مؤلفه ها و عناصر هستی شناسانه زبان را در نزد این دو متفکر از جهات مختلفی به طور تطبیقی مطالعه کرد که عبارت است از: گشودگی و انفتاح ذاتیِ زبان، هم زبانی، سکوت، محدودیّت ذاتی زبان و نسبت زبان با وجود، حقیقت و تفکر.
باشندگی و مکان مندی تحلیل روایت زندگی بِشر حافی در تذکره الاولیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال سیزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۲۶
35 - 53
حوزه های تخصصی:
توجه به مکان به مثابه امری اصیل و مفهوم طبیعی در تفکر یونان باستان با تلقی از مکان به مثابه امری انتزاعی، ممتد، کمی و قابل اندازه گیری در اندیشه مدرنْ مفاهیم، نتایج و صورت بندی های متفاوتی را رقم زده است. با کمرنگ شدن گوهر مکان و حقیقت سکنی گزیدن در ساحت اندیشه مدرن، مارتین هیدگر با دیدنی کردن مکان و توجه به حقیقت مکان، به مفاهیم و اصطلاحاتِ در-جهان-بودگی دازاین، باشندگی، سکنی گزینی و مکان مندی او پرداخته است. به تعبیر هیدگر ما «باشندگانیم»؛ دازاینی ماهیتاً مکان مند، در جهانی مکان مند. جستار حاضر با توجه به گوهر و حقیقت مکان در اندیشه هیدگر به تحلیل و بازخوانی روایت بِشر حافی در تذکر ه الاولیاء پرداخته است و با تأکید بر این مهم که هست مندی دازاین در گرو موقعیت مندی اوست، به تحلیل موقعیتی که در «یک روز»، «در راهی» برای بشر حافی اتفاق می افتد، می پردازد و نشان می دهد که چگونه انتخاب و موضع گیری بشر حافی نسبت به یک اتفاق ساده و عادی، آن اتفاق را از آنِ بشر حافی می کند (رویدادِ از آنِ خودکننده) و امکان های پیش رویش را گسترش می دهد. در پس این رویداد، بشر حافی در یک پیام قدسی فراخوانده می شود و او در «راه» که به ظاهر محل گذشتن و عبور کردن است، به امنیت و آسودگی می رسد. در آن می باشد و سکنی می گزیند و این باشیدن، زمینه ساز وحدت چهارگانه / حضرات اربعه آسمان، زمین، میرایان و ایزدان می شود. زیستن و هستن بشر حافی در راه، با شدن و صیرورت محقق می شود و او در راه به باشندگی و آرامش می رسد.
مقایسه میان وجهه نظرهای هیدگر و گادامر درباب ایده های افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
177 - 202
حوزه های تخصصی:
تصور غالب راجع به فلسفه افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونه برتر آن ها در عالم ایده ها، گام مهمی جهت شکل گیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایده ها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل می دهند. ایده ها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این وجودشناسی و معرفت شناسی بدیع، مسائل مهمی پیش می آید؛ از جمله: نحوه نسبت اشیاء محسوس با نمونه برتر خود در عالم ایده ها به چه صورت است؟ نظرگاه ارسطو مبنی بر جدایی ایده ها از اشیاء محسوس به چه میزانی پذیرفتنی است؟ فرض وجود ایده ها چه تأثیری بر نظرگاه ما راجع به انسان (دازَین) و زندگی عملی او دارد؟ در این مقاله سعی بر این است که از منظر دو فیلسوف آلمانی؛ یعنی مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر، پرسش های مطرح شده را بررسی کنیم. درحالی که هیدگر اعتقاد دارد افلاطون با طرح آموزه ایده ها، آغازگر فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی و نامستوری و در نتیجه فراموشی وجود بوده است، گادامر اعتقاد دارد تفسیر هیدگر از افلاطون و کل تاریخ مابعدالطبیعه تحت تاثیر انتقادات ارسطو بوده است. گادامر با رجوع به خود محاورات افلاطون ازیک طرف، نسبت ایده ها و اشیاء محسوس را به روشنی توضیح می دهد و از طرف دیگر، تاکید می کند که ایده خیر در عین تعالی و پوشیدگی در تمام اعمال ما حضور دارد.