آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

از دستاوردهای مشارکت هیدگر در طرح رویکرد دازین کاوانه در روان پژوهی، نقد بنیادین رویکردهای مبتنی بر علوم طبیعی در این حوزه است. مسئله کانونی در این زمینه، الگو قرار گرفتن علوم طبیعی برای پژوهش هایی است که روان پژوهان بدان اشتغال دارند. در این مقاله، با تکیه بر رویکرد مدارد باس، به وجوه مختلف چنین نقدی به عنوان زمینه ساز پدیدآمدن تحولات ایجابی در علوم روانی می پردازیم. محدودیت محاسبه گرایی، مسئله واقعیت، مسئله تبیین علمی ادراک، و خلط میان انگیزه و علّت رفتار انسانی چهار مؤلفه ای است که در این خصوص موردتوجه قرارمی دهیم. در حالی که بی تأمل رهاشدن موضوعات مورداشاره می تواند مطلق انگاری نسبت به علوم طبیعی به عنوان الگوی حقیقی فعالیت علمی در پژوهش های روانی را به همراه داشته باشد، پرسش گری، روان شناسان، روان پزشکان و تمامی پژوهشگرانی که به ادراک، رفتار و فهم تجارب انسانی می پردازند را دست کم از جزم اندیشی در این عرصه رها می کند و مسئله سازبودن ادعاهایی بی پایه همچون استقلال روان پژوهی از فلسفه، که دست کم از قرن نوزدهم میلادی، و با آغاز شکل گیری روان شناسی جدید، سوءتفاهم هایی را در این عرصه پدید آورده است، روشن می سازد. 

تبلیغات