مطالب
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۱۴۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
یوسف الخال، شاعر سوری و فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی، دو شخصیت ادبی هستند که انسان معاصر و دغدغه های او در زندگی اجتماعی، درکانون اندیشه آن هاست. تصویری که فروغ در دو دفتر«تولدی دیگر» و«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و الخال در «قصیده طویله» با بهره گیری از اسطوره «قهرمان» از انسان معاصر ترسیم می کنند، همانندی بسیاری دارد. بحران هویّت انسان در جوامع کلان شهری مدرن در نتیجة فاصله گرفتن او از ارزش های سنّتی و میراث معنوی، درونمایه اصلی این آثار است. نقطه اشتراک دو شاعر در این ارتباط، تأثیرپذیری عمیق از «تی.اس.الیوت» است که شعر او به عنوان یکی از آبشخورهای اصلی تحوّل در شعر مدرن عربی و فارسی قلمداد می شود. جستار پیشِ روی از رهگذر تحلیل درونمایه های مرتبط با اسطوره فوق الذکر به روش توصیفی تطبیقی در آثار دو شاعر، همانندی محتوایی آن ها در ترسیم چهره انسان معاصر را نشان می دهد. برداشت نهایی آن است که آثار یادشده، عرصه جدال نومیدی و امید برای رهایی انسان معاصر از بحران هویّت است.
خوانش امر سیاسی در سروده های فروغ فرخزاد از منظر رئالیسم انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه علوم سیاسی سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۷۶)
183 - 208
حوزههای تخصصی:
با کاربست روی کرد رئالیسم انتقادی و گردآوری داده با تکنیک تحلیل محتوای کیفی، نوشتار کنونی به بررسی امر سیاسی و مؤلفه های آن در سروده های فروغ فرخزاد (اشعار اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر، ایمان بیاوریم به فصل سرد) می پردازد و نشان می دهد که چندوچون بستر سیاسی و اجتماعی بر آفرینش و چگونگی ساختاردهی اثر ادبی نقش پررنگی دارد. از دریچه ی رئالیسم انتقادی می توان گفت فروغ پرورده ی زمانه ی خویش است و سروده های وی پیوندی ناگسستنی با بافت اجتماعی و سیاسی دارند. از این دریچه نگاه برانداز درانداز فروغ به امر سیاسی آشکار می گردد؛ یعنی وی همچون کنش گری شورنده در برابر کارکرد ساختِ سیاسی و اجتماعی می شورد و می کوشد با درهم شکستن بنیادهای آن به سوی رهایی و آزادی بگریزد. چنین گریختنی سویه ی دراندازانه ی سروده های فروغ را نمایان می سازد. با آگاهی گستری، او در نگاشته های خویش درانداختن بنیادهای زیستی دگرگونه را دنبال می کند، زیستی تهی از استبداد، مردسالاری، نابرابری، و ... ..
عنوان گزینی اشعار و کارکردهای زیبایی شناختی آن در شعر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی و تحلیل من های فردی و اجتماعی در شعر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان در هر جایگاه معرفتی که قرار گیرد هم خویشتن خویش را متمایز از دیگر عناصر هستی می داند و هم پیوسته در کنشی متقابل با پدیده های زیستی و جامعه شناختی به سر می برد. یکی از مباحث مهم در دانش جامعه شناسی بررسی ظرفیت وجودی انسان ها و شیوه برخورد آنان با مباحث پیرامون و شرایط اجتماعیِ خانواده، سرزمین و جهان است که از این دو پدیده اغلب تحت عنوان «من»ِ اجتماعی و «من»ِ فردی یاد می شود. بررسی اشعار فروغ فرخزاد که قسمت عمده ای از آن برخاسته از ضمیر ناخودآگاه انسانی و در پیوند با رمانتیسم و در نهایت سمبولیسم سیاسی- اجتماعی است، می تواند نمودهای گوناگون «منِ» فردی و اجتماعیِ فروغ را به عنوان زنی ایرانی در دوره ای از تاریخ اجتماعی ایران، که دوره گذار محسوب می شود تبیین کند. بررسی حاضر بیانگر آن است که علاوه بر وجود منِ تغزلی در همه دوره های شعری و زندگی فروغ البته با سیر نزولی، وجود تقابل و ناسازواری منِ فردی و اجتماعی و در نهایت غلبه من اجتماعی ِکمال گرا و تحوّل طلب و بیان نارضایتی ازآنچه که در جامعه انسانی می گذرد از نمودهای برجسته شعر فروغ خصوصا در نیمه دوم زندگی شعری فروغ محسوب می شود. فردگرایی و سپس اجتماعی شدن و «از نو اجتماعی شدنی» از سویی گویای تحول اجتماعی و تاثیری است که بر ایفای نقش اجتماعی فروغ گذارده است و از سویی دیگر شعر او را تصویرگر جامعه سرد و رو به اضمحلال قرار داده است.
محورهای اندیشگی شعر فروغ فرخزاد در پیوند با برخی عناصر سبک شناسیک
حوزههای تخصصی:
فروغ فرخزاد (1345-1313ﻫ. ش.) از چهره های مشخص و صاحب سبک شعر معاصر و شاید همه ی ادوار شعرفارسی است که روند تکاملی شعر امروز، از رمانتیسیزم نوقدمایی تا رئالیزم وسمبولیسزم اجتماعی در سیرِ شعر او به سمت جوهری متعالی و شریف، قابل مشاهده است. جایگاه ویژه ی فروغ در ادب فارسی در درجه ی نخست به دلیل صدای خاص زنانه ای است که از شعرش شنیده می شود. درک شاعرانه ی عمیق فروغ، ناشی از دیدی تازه است و موجب تولدی دیگر در شعر امروز. سبک شخصی وی با نگاه زنانه ی آزاد و ژرف، شعر و زندگی را درهم می آمیزد و یگانگیِ عمیقش با طبیعت، تکرارهای طبیعی و طنینِ حسیِ کلام را رقم می زند. مختصات شعری در حوزه ی معنی، شامل مضامین انسانی و اجتماعی و در حوزه ی صورت شامل تناسب و هماهنگی میان عناصر سازنده ی صورت یعنی ادبیت و زبان شعر است و ساختمان، سازش و همنوایی صورت و معنی یا تعبیر و مضمون است. در این پژوهش، به شیوه ی اسنادی به استخراج مقوله های تکرار شونده ی اندیشگی پرداخته می شود و ضمن تحلیل بن مایه های فکری شاعر، خطوط پیوند آنها با برخی عناصر سبک شناسیک شعر پررنگ می شود. محورهای برجسته ی اندیشگی در شعر فروغ (مرگ، انسان، زن، عصیان و مدرنیته) موجد زبان و بیانی خاص گشته است.
مرگ و مرگ اندیشی در اشعار اخوان ثالث، شاملو و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ و زندگی پیوسته دو عنصر مهم و برجسته در دیدگاه اندیشمندان بوده است؛ شاعران معاصر ایران به مرگ از چشم اندازهای گوناگون نگریسته اند. در این میان، سه شاعر شاخص پس از نیما، (خوان، شاملو و فروغ) اهمیت ویژه ای دارند.در این جستار به شیوه ی تحلیل محتوای کیفی، اندیشه و احساس سه شاعر معاصر ایرانی، (اخوان، شاملو و فروغ) درباره ی مرگ و زندگی ارزیابی شد؛ به این منظور با جستجو در دیوان این شاعران، همه ی شعرهایی که مضمون مرگ و زندگی در آن ها یافت می شد، واکاوی شد و سپس از این رهگذر، مباحثی مانند تصویر زندگی، مرگ، سیر تحول فکری سه شاعر، دنیای پس از مرگ و سرانجام شهادت و هراس از مرگ بررسی شد. یافته های پژوهش نشان داد که تصویر نازیبای زندگی و بیزاری از مرگ و گاه هراس از آن، در آثار اخوان کم و بیش بدون تغییر نمایان است که گاه ملایم و گاه بی تفاوت و توأم با ریشخند است، اما در نگاه شاملو، زندگی با عشق زیباست و با وجود جان کاهی، چیزی کم ندارد. او زیستن در میان نامردمان و ظلم پذیران جامعه را بدترین نوع مرگ می داند و مرگ در راه عقیده برای او زیبا و تحسین برانگیز است؛ مرگ طبیعی را نیز به اجبار و به عنوان قانون طبیعت می پذیرد. در نگاه فروغ، سیر تحول بیش تر مشهود است. زندگی را با همه ی پوچی اش دوست دارد. در ابتدا اگر خواهان مرگ است به دلیل بیزاری از زندگی است؛ اما کم کم مرگ در نگاه او زیبا می شود و با واژه هایی روشن، شاعرانه، ترسیم می شود.
بررسی زمینه های نوستالژی در سروده های نازک الملائکه و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوستالژی از اصطلاحاتی است که از علم روانشناسی وارد عرصه ی ادبیات شده است. در جستار پیش رو نگارندگان بر آنند تا با استفاده از شیوه ی توصیفی – تحلیلی به بررسی این پدیده ی روانی در سروده های دو شاعر معاصر عراقی و ایرانی «نازک الملائکه» و«فروغ فرخزاد» بپردازند. تحقیق نشان از آن دارد که اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی روزگار شاعران، عدم توجه به زن، فاصله های طبقاتی، از دست دادن عزیزان و... باعث شده است که این دو شاعر به ناخودآگاه خود رجوع نمایند و با حسرت و دیدی تراژیک از آن روزگاران یاد کنند. مهمترین دستاورد پژوهش آن است که بن مایه های نوستالژیک، مانند اوضاع سیاسی و اجتماعی، یاد مرگ، یاد عشق، اندوه هبوط، یاد کودکی، یاد زادبوم، آرمان شهر، یاد عزیزان را در سروده های هر دو شاعر می توان یافت با این تفاوت که در بیان برخی مسائل تفاوت هایی نیز در کلام و اندیشه این دو شاعر دیده می شود.
تجلی اصالت هایدگری در تحلیل بصری شعر «تنها صداست که می ماند» اثر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
271 - 294
حوزههای تخصصی:
اشعار فروغ فرخزاد عمدتاً از منظر زندگی نامه ای یا فمینیستی مورد بررسی قرار گرفته و اغلب محتوای زبانی یا معنایی آنها تحلیل شده است. این مقاله با مطالعه عناصر بصری شعر «تنها صداست که می ماند» از فرخزاد ، سعی دارد نشان دهد چگونه زیبایی شناسی شاعر با درهم شکستن مرز واقعیت و فراواقعیت، می تواند انسان را در پرتو وضعیت هستی گرایانه (اگزیستانسیال) خود آشکار سازد. دراین راستا، پرسونای شعر به ارائه معادل تصویری برای مفاهیم هایدگری همچون «ترس آگاهی اگزیستانسیال»، «فناپذیری»، «هستی -به- سوی- مرگ»، «ندای وجدان» و «شدن» می پردازد که نقشی کلیدی در دغدغه اصلی این مطالعه، یعنی اصالت، دارند. درواقع، فرخزاد با القای معانی چندگانه به تصاویر عینی شعر، آنها را به سوی انتزاع سوق داده، دنیای شاعرانه را مملو از حس ترس آگاهی و اضطراب می نماید. این ناتوانی کلمات در برپایی معنا، پرسونای شعر فرخزاد را از هرگونه هویت ثابت محروم ساخته، او را به سوی بازتعریف «بودنِ» خود به عنوان «شدن» سوق می دهد. به علاوه، ظهور تصاویر انتزاعی نور و صدا این امر را برای پرسونا ممکن می سازد تا از دنیای غیر اصیل «همگنان» فراتر رفته، به حالت ناپایدار اصالت دست یابد.
تحلیل کارکردهای صرفی و نحوی زبان شعر فروغ فرخزاد در زمینه بازتاب اضطراب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان خانه اندیشه است. احساسات، عواطف، اندیشه ها و همه آنچه در ضمیر آدمی نهفته است، تنها از طریق زبان و با نشانه های زبانی امکان بروز می یابد، اما آنچه زبان شاعران را از زبان مردم عادی متفاوت می کند، دقت و ظرافتی است که از طریق گزینش و چینش اجزای کلام و صورت بندی نحوی، احساسات و عواطف را به بهترین شکل آشکار می کند. پژوهش حاضر در چارچوب نظریه دستور چامسکی مبنی بر بروز معنا در نحو و نیز رویکرد روان زبان شناسی، می کوشد با بررسی زبان شعر فروغ فرخزاد نشان دهد که مهم ترین کارکردهای مقوله های صرفی و نحوی در بازتاب «اضطراب» در شعر او کدام اند؟ بر این اساس، از میان دفتر های شعری فروغ، تعداد پنجاه شعر برگزیده و تحلیل شد. نتایج حاصل نشان می دهد که نحو شعر فروغ در مقول ه های چینش گروه های اسمی و فعلی، هم خوانی اجزا و گروه ها با یکدیگر، تکرارها و جابه جایی ها در بیشتر موارد بازتاب دهنده «اضطراب» است. از سوی دیگر، مقوله های صرفی همچون انتخاب واژه ها، قیدها، صفت ها و عبارت ها در همین حوزه معنایی قرار دارند و اضطراب حاصل از چینش های نحوی را به شدت تقویت می کنند.
بررسی جلوه های آنیموس در اشعار فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، و طاهره صفّارزاده(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال ششم پاییز ۱۳۹۵ شماره ۲۰
31 - 42
حوزههای تخصصی:
آنیموس و آنیما مطابق با نظر یونگ کهن الگوها یا آرکی تایپ هایی هستند که در ناخودآگاه تمام بشریّت وجود دارند و مشترک هستند و همین که به خودآگاه فرد می رسند، نمودهای مختلفی می یابند. یگانگی با این کهن الگوها سبب تکامل مرد و زن می شود. در این مقاله، تلاش کردیم تا به بررسی جلوه های آنیموس در اشعار سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و طاهره صفّارزاده بپردازیم و جنبه ها و نمودهای مختلف آن را در آثار این شاعران نشان دهیم. تقدّس آنیموس در گفتار زنان، به وضوح تجلّی می یابد. آنیموس در نظر شاعران زن هم منجی شاعر و هم منجی بشریّت است. تکیه گاه و امنیّت دهنده است. زنان به دستیابی و اتّحاد با آنیموس یا نیمه پنهان وجود خود نیازمندند و در طول زندگی خود، همواره به دنبال دستیابی و یگانگی با این کهن الگو هستند. پروتوتایپ یا پیش نمونه معشوق مذکّر ایرانی، مشابه با شخصیّت های اساطیری هستند. عوامل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی در شکل گیری و رشد آنیموس و نوع نگرش به آن در زنان، مؤثّر است. هرچند تظاهر و نمودهای آنیموس به شکل واحدی نمی باشد امّا سرانجام نتایج واحدی به دست می آید.
کمیت و کیفیت زمان در شعر «باد ما را خواهد برد» فروغ فرخزاد
منبع:
رخسار زبان سال اول تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
۷۳ – ۵۷
حوزههای تخصصی:
مقوله ی زمان یکی از درگیری های انسان معاصر است و به دلیل ترکیب چند وجهی و استعاری اش به دشواری می توان تعریفی از آن ارائه داد. از میان شاعران زن ایرانی کسی که بیش از همه به طور هستی مدارانه به زمان پرداخته، فروغ فرخزاد است. از میان مجموعه اشعار وی، دو دفتر آخر او بازتاب گسترده ای از مفهوم «تنهایی ابدی» انسان و چالش آشتی ناپذیرش با جنبه ی دلهره آور زمان را در بر دارد. در این مقاله سعی شده است با دیدی نو در باب زمان به بررسی شعر « باد ما را خواهد برد» فروغ فرخزاد بر اساس نظریه ی «کمیت و کیفیت زمان» پرداخته شود. طبق نتایج و رهیافت های این پژوهش، بخش ابتدائی شعر «باد ما را خواهد برد» حاکی از پیامدهای بُعد طولی و خطی زمان است که کمیت زمان را در پی دارد. ولی صحنه پردازی ها و توصیفات بخش انتهایی شعر ما را با تاویل های متفاوتی رو به رو می کند که به قصد تجسم همین دم مطرح شده است و به کیفیت زمانی می انجامد. این پژوهش ضمن ارائه ی کلیاتی در باب کمیت و کیفیت زمان، با استناد به سخنان هایدگر و کوندرا به خوانش شعر «باد ما را خواهد برد» فرخزاد می پردازد.
بررسی انواع تابوشکنی و دلایل آن در شعر فروغ فرخزاد و احمد شاملو
واژه ی تابو در اصطلاح هم به معنای پاک و هم به معنای ناپاک و نجس است. به همین دلیل در دو حوزه ی مقدس و نامقدس کاربرد دارد؛ و در کل معنای آن، نوعی ممنوعیت و خطرناکی را می رساند که شکستن حریم آن انواع مؤاخذه ی بشری یا آسمانی را در پی دارد. از آنجا که ادبیات هر ملّت یکی از عرصه های به چالش کشیدن تابوهای آن ملّت است و با خصلت عادت ستیزی و هنجارگریزی که دارد، یکی از بهترین محل های تابوشکنی در میان سایر معارف بشری است. در ادبیات ما یکی از بسترهای بازشناسی و واکاوی تابوها، شعر دوره ی معاصر است. پرداختن به مسائل اجتماعی سیاسی و شناخت آثار ادبی مربوط به هر دوره نشان دهنده ی واقعیات و ذهنیات فردی و تجربیات شخصی هستند و جامعه ی سانسورنشده ی آن دوره را نشان می دهند. در این راستا تلاش شده، ضمن استفاده از اصطلاح تابوشکنی برای تعدّی به حریم ممنوع، تابوهای شکسته شده درآثار فروغ فرخزاد و احمد شاملو، مورد بحث و واکاوی قرار گیرد. هدف اصلی این پژوهش روشنگری بیشتر با مقوله ی تابو و تأثیر اوضاع اجتماعی سیاسی در شکستن تابوها است که می تواند برای کاوش های جامعه شناختی و روان شناختی مؤثر و مفید واقع شود. روش انجام تحقیق توصیفی تحلیلی است که با تحلیل شواهد درون متنی به روش کتابخانه ای انجام گرفته، که به نتایجی همچون تأثیرپذیری شاعر از فضای حاکم بر جامعه و همچنین جنبه های روانی و اجتماعی مؤثّر بر ذهن و فکر شاعر که منجر به شکستن تابوها می شود رسیده ایم.
چیدمان فرهنگ: بررسی تطبیقی مفهوم مرگ در آثار فروغ فرخزاد و فریدا کالو
حوزههای تخصصی:
مرگ واقعیتی انکارناپذیر و مسأله ای پیچیده است که در ادوار مختلف زندگی، ذهن آدمی را به نحوی به خود مشغول می-دارد. هنرمندان نیز از این قاعده برکنار نیستند. آنان به شیوه های مختلف مضمون مرگ را دستمایه ی آثار خویش قرار داده اند و از مناظر گوناگونی به آن نگریسته اند. بررسی دیدگاه فروغ فرخزاد و فریدا کالو، دو هنرمند برخاسته از دو فرهنگ و جغرافیای متفاوت که هر کدام در رشته های هنری متفاوتی هم فعالیت داشته اند، نسبت به موضوع مرگ، علاوه بر اهمیتی که از منظر مطالعات تطبیقی و بین رشته ای هنر دارد، روشنگر نکته های تازه ای راجع به هنر آنان نیز است.
پرسشی که پژوهش پیش رو می کوشد به آن پاسخ روشنی بدهد، چیستی موضع این دو هنرمند در برابر مسأله ی مرگ و پیگیری تحولات دیدگاه آنان در این باره است. از آنجا که طبق نظر صاحب نظران، هنر هر دو در ارتباطی تنگاتنگ با زندگی شخصی پر فراز و نشیب و سراسر تحول آن ها بوده، به نظر می رسد که دیدگاه آن ها نسبت به مسأله ی مرگ نیز دستخوش تحول بوده است. همان گونه که از نظر گذشت، این بررسی تنها معطوف به آثار این دو هنرمند است و موارد دیگر نظیر مصاحبه های شخصی، خاطرات، نقل قول ها و ... مد نظر قرار نگرفته اند.
روش پژوهش، تحلیلی و تطبیقی است و گردآوری اطلاعات آن به شیوه ی کتابخانه ای انجام گرفته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که هیچ یک از این دو هنرمند دیدگاه ثابتی نسبت به مفهوم مرگ نداشته و هر دو در برابر آن پویا و بالنده بوده اند. هر دو هنرمند در مسیری مشابه با یکدیگر، روندی تکاملی را در شناخت مفهوم مرگ پیموده اند.
تحلیل مقایسه ای اشعار نازک الملائکه و فروغ فرخزاد از منظر نقد اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات از دیرباز به مثابه یکی از انواع هنری به شکل های گوناگون در زندگی بشر ایفای نقش کرده و از این حیث مانند همه فعالیت های فکری و معنوی انسان دارای هدف و منظور اجتماعی است. به همین علت است که ادبیات هر ملت، همواره به موازات تحولات جامعه، دستخوش دگرگونی گشته و به فراخور چنین رویکردی به آینه تمام نمای جامعه خویش مبدل می گردد. با مروری بر ادبیات ملل گوناگون می توان نحوه تأثیرپذیری آن از بسترهای سیاسی و اجتماعی را به خوبی مشاهده کرد. هم چنان که تحلیل و بررسی اشعار دو شاعر نوگرای عربی و پارسی، یعنی نازک الملائکه و فروغ فرخزاد مؤید همین دیدگاه است. نوشتار حاضر اشعار این دو شاعر را با روش توصیفی تحلیلی بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته است که هر دو شاعر تحت تأثیر شرایط اجتماعی جامعه خویش قرار داشته و به علت شباهت در فضای اجتماعی به موضوعات مشابهی همچون فقر و تضاد طبقاتی و مسائل زنان و آرمان شهر پرداخته اند.
پژوهشی در نقش موسیقایی «تکرار» و دیگر کارکردهای آن در شعر فروغ فرخزاد*(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر هنری است زبانی، و موسیقی لازمه طبیعت شعر است؛ زیرا این موسیقی است که معنی، تخیّل و عاطفه نهفته در شعر را به مخاطب منتقل می کند و باعث ایجاد همگونی در شعر می شود . موسیقی شعر یعنی نظام خاصی که در محور افقی و عمودی شعر وجود دارد. موسیقی شعر فارسی در ادوار مختلف بر چهار گونه بوده که عبارتند از: موسیقی بیرونی، موسیقی کناری، موسیقی درونی و موسیقی معنوی. در شعر معاصر بر خلاف شعر کلاسیک، به موسیقی بیرونی و کناری کمتر توجّه شده و در عوض شاعران در راه غنی سازی موسیقی شعرشان، بیشتر به موسیقی درونی روی خوش نشان داده اند. از جمله آرایه هایی که در موسیقی درونی شعر معاصر کارکرد فراوانی دارد، «تکرار» است؛ یادآوری می گردد تمامی آنچه را که آرایه های لفظی خوانده می شود، در حقیقت گونه هایی از تکرارهای هنری یا واج آرایی است زیرا وجه مشترک همه آنها چیزی جز تکرار واک ها نیست. تکرار در شعر فروغ از پرکاربردترین آرایه هاست؛ بنابراین در این پژوهش آن گروه از آرایه هایی که عناصر سازنده آنها بر تکرار واک ها استوار است، در شعر فروغ مورد بررسی قرار گرفت و نقش این «تکرار» در موسیقی شعر او بررسی گردید. غیر از کارکرد موسیقایی «تکرار» در شعر فروغ، می توان به کارکردهای دیگری همچون: وحدت شاعر و مخاطب، جان بخشی به واژگان، برجسته سازی مضمون، ایجاد مفاهیم تازه، القای حسّ درونی شاعر و توضیح و تفسیر مضمون، ایجاد وحدت لحن و اندیشه، تداوم بخشیدن به فعل یا حالتی، ایجاد مدخل های متعدد در شعر و حفظ شکل ذهنی آن اشاره کرد.
شعریه المفارقه التصویریه وأنماطها فی شعر فروغ فرخزاد وغاده السّمّان؛ دراسه مقارنه علی ضوء نظریه التلقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات فی العلوم الانسانیه دوره ۳۱ سال ۱۴۴۶ شماره ۴
105 - 128
المفارقه التصویریه، ظاهره بلاغیه، تتّسم بإبراز التناقض بین الذاتین، لإثبات الصفات الإیجابیه أو السلبیه التی تستجلی من خلال التصاویر المتناقضه التی کان من شأنها التوافق والانسجام، وذلک لإیحاء المفاهیم المستحدثه فی الواقع المعیش وبالتالی للإلمام بالمعضلات المعقّده فی المجتمع؛ ونظرا لاختیار الشاعر المعاصر هذه التقنیه البلاغیه، عالجناها فی مجموعتین الشعریه: "ولاده أخری" لفروغ فرخزاد و"الرقص مع البوم "لغاده السّمّان، للکشف عن مکنوناتهما النفسیه فی المجتمع الذکوری، مثل عدم التساوی بین حقوق الرجل والمرأه، أو لاستجلاء القضایا الاجتماعیه، مثل ظهور المثقفین المزیفین الذین یرون لزوم تطور البلاد، فی محاکاتهم العمیاء، الثقافه الغربیه والإباحیه ولقد وظّفنا فی هذا البحث، المنهج المقارن علی ضوء نظریه التلقی فی المدرسه الألمانیه. وأهم النتائج التی توصلنا إلیها، فهی کما یلی: توظیف الصوره المتناقضه للمرأه من قبل الشاعرتین، وتوظّف غاده السّمّان، صوره متناقضه للأشخاص المشهورین فی العصور السابقه؛ أما فروغ فرخزاد، تستخدم التناقض، فی صفات الأنبیاء الذین کانت من رسالتهم الکریمه هدایه الناس وإنذارهم؛ فتقلب هذه الصفات، وتوظّفها متناقضه فی المثقفین المزیفین الذین نسوا الهویتین الدینیه والثقافیه بسبب الفساد الخلقی.
تحلیل و مقایسه ویژگی های مکتب رمانتیسم در اشعار سهراب سپهری، اخوان ثالث و فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
مطالعات زبان و ادبیات غنایی سال پنجم تابستان ۱۳۹۴ شماره ۱۵
97 - 120
حوزههای تخصصی:
شکل گیری مکتب رمانتیسم در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم اتّفاق افتاد که نیازهای بشری از جمله نیازهای اجتماعی، فردی و معنوی مسبّب به وجود آمدن مکتبی با نام مکتب رمانتیسم شد و این نهضتی بود که بر علیه مکتب کلاسیسیسم قد علم کرد. در این پژوهش که با روش تحلیلی- توصیفی از طریق اسناد کتابخانه ای انجام شده است با نگاهی بر مکتب رمانتیسم در ادبیّات غرب و همچنین تأثیر آن بر ادبیّات معاصر ایران، کوشش شده است اشعار رمانتیک سه شاعر معاصر ایران، سهراب سپهری(1359 1307)، مهدی اخوان ثالث(1369 1307) و فروغ فرخزاد(1313 - 1345) از جنبه رمانتیسم و تأثیرگذاری این مکتب بر اشعار شاعران مذکور تحلیل و مقایسه گردد. با مطالعه و بررسی اشعار شاعران مذکور این نتیجه به دست آمد که از میان ویژگی های شعر رمانتیک، طبیعت، تنهایی عرفانی و امید به آینده روشن و خوش بینی در شعر سپهری، در شعر اخوان ثالث، یأس و ناامیدی، عشق به مردم و اعتراض به ناهنجاری های جامعه و در نهایت در شعر فروغ فرخزاد، عشق زمینی، مرگ و تنهایی به واسطه درد و رنج زندگی جلوه بیشتری دارد.
بررسی زنانگی در شعر پروین اعتصامی ، فروغ فرخزاد، فاطمه راکعی ازنظر واژگان و معنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر، شعر را به عنوان روایتی از زبان در نظر می گیرد و براساس نظریات فرمالیست های روس در( برجسته سازی ادبی و هنجارگریزی زبانی )به تحلیل سطح واژگانی و معنایی شعر زنان شاعر در دوره های پیش از معاصر (پروین اعتصامی) ، معاصر (فروغ فرخزاد ) و دوره انقلاب (فاطمه راکعی) پرداخته، سپس متغیر جنسیت را در انتخاب واژگان و معنای شعر آنان بررسی می کند.نتایج به دست آمده، چنین است: واژگان به کاررفته در شعر پروین ، عموماٌ به طور مستقیم دلالت بر دیدگاه زنانه وی دارند ، گرچه اشعار مادرانه وی هم به لحاظ واژگان و هم به جهت معنا حاکی از زن بودن و مادربودن اوست .فروغ از واژگان دارای بارجنسیتی استفاده می کند و به لحاظ معنایی تحلیل دو گانه زن-مرد در شعر وی مطرح است .تاثیر زنانگی در شعر راکعی را در واژگان زنانه و نام های زنانه می توان دید .و به لحاظ معنایی ، وجه غالب شعرهای او مادرانه های اوست .راکعی این بعد را توسعه داده وحس مادری را در مقیاسی جهانی مطرح کرده است . روش تحقیق در این مقاله روش کیفی از نوع تحلیل محتوابوده است.و تاثیر زنانگی علاوه بر زبان معیار، بر زبان ادبی نیزثابت شد.
بررسی کهن الگوی منجی در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» فروغ فرخزاد(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
کهن الگوها، مفاهیم مشترکی هستند که ریشه در ناخودآگاه جمعی انسان ها دارند. این اصطلاح را نخستین بار یونگ در بحث ناخودآگاه جمعی اش مطرح کرد و آن را آرکی تایپ – الگوی نخستین، صورت مثالی، صورت ازلی- نامید. کهن الگوها را می توان شامل تصاویر، مایه ها و انگاره ها و نوع دانست. کهن الگوی منجی از انواع مایه ها و انگاره ها و مفاهیم مشترکی است که میان جوامع و فرهنگ ها و ادیان مختلف وجود دارد. منجی، فردی است که در زمانی خاص که اصولاً زمان پایان دنیا و دوره اوج سختی ها و بدبختی های انسان و سلطه تاریکی و پلشتی ها در این دنیاست، ظهور می کند. این اندیشه، علاوه بر این که دغدغه ذهنی انسان های گذشته و ادیان مختلف بوده است، اندیشه و تفکری است پویا و زنده که امروزه و تا زمانی که انسانی روی زمین نفس می کشد، در جریان خواهد بود. فروغ فرخزاد نیز، در جایگاه شاعری برجسته و متفکر، به این مسأله نظر داشت، بدان می اندیشید و این امر یکی از دغدغه های ذهنی او بود. مقاله حاضر، به بررسی «کهن الگوی منجی» در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» فروغ می پردازد. این شعر پنجمین شعر در دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. این مقاله با توجه به عناصر و اجزای خود شعر نشان می دهد که این فردی که فروغ از آن سخن می گوید، کسی نیست جز منجی.
واکاوی نیازهای روانی بشر در شعر فروغ فرخزاد با تکیه بر الگوی اریک فروم
حوزههای تخصصی:
اریک فروم، روان کاو انسان گرا، با تأکید بر تأثیر جامعه در شکل گیری نیازهای روانی بشر، پنج نوع نیاز اساسی را برای جامعه انسانی، تعریف کرده است. پژوهش حاضر، با بهره گیری از الگوی فروم و به شیوه تحلیلی توصیفی نیازهای روانی بشر را در اشعار فروغ فرخزاد بررسی می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که هر پنج نیاز روانی مطرح در نظریه فروم، در اشعار فروغ فرخزاد، دارای مصادیق مشخصی هستند: نیاز به پیوستگی در قالب عشق و پیوند با طبیعت نمود یافته است؛ نیاز به خلاقیت، با گرایش فروغ نسبت به شعر و شاعری، ارتباط دارد؛ هویت ایرانی، جهت گیری نسبت به مسئله دین و توجه به ریشه های دوران کودکی از دیگر نمودهای توجه فروغ فرخزاد به نیازهای روانی انسان در اشعار خویش است. همچنین مطابق با بررسی های فرومی، نمونه هایی از منش گیرنده، بهره کش، مرده گرا و بارور در اشعار فروغ مشاهده می شود که حاکی از تأثیر جامعه بر ایجاد کنش های روانیِ متن است. نتیجه آنکه بخش ناخودآگاه شعر فروغ فرخزاد، دربرگیرنده مجموعه مشخصی از نیازهای انسانی است که در صورت تأمین و تحقق، می تواند زمینه سعادت نوع بشر را فراهم آورد.