فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۶۱ تا ۱۸۰ مورد از کل ۲٬۱۸۶ مورد.
منبع:
Journal of Archaeology and Archaeometry, Volume ۲, Issue ۱ - Serial Number ۵, June ۲۰۲۳
11 - 26
حوزههای تخصصی:
The purpose of this study is to the development of creative industries through the development of cultural quarters within historical contexts as a creative strategy that affects the city as a whole and provides the field of competition and the possibility of being present at international levels. The research method is descriptive-analytical and its type is applied-developmental. The geographical area under study is "Karim Khan" street in Tehran, which has a rich historical and cultural identity. Therefore, using the hierarchical analysis process and "Lisrel" software, the cultural quarters' indicators were ranked and each one's importance was extracted. The findings, according to the calculations of the importance coefficient and the compatibility coefficient of each of the indicators in the study area, show that the "walkability" criterion, "the drivers of the creative economy", and the meaning index of a cultural quarter, the criterion of "evocativeness and urban memory" with importance coefficients of 0.62, 0.78, and 0.65 in the quarter have been assigned the highest rank among other indicators. And as a result, it was shown that the economic importance of sidewalks and the presence of active horizontal grains on the edges, the permeability of the passages, the safe accommodation for pedestrians, the facilities for the transportation of cars and their related services, as well as the quality of urban furniture and green spaces in the quarter as underlying factors. The instrument of creative development and the formation of the cultural quarters are the most important.
بررسی و شناسایی باستان شناختی شهرستان درمیان، خراسان جنوبی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پیام باستان شناس سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
127 - 145
حوزههای تخصصی:
شرق ایران به ویژه خراسان جنوبی یکی از مناطقی است که تحقیقات باستان شناسی محدودی در آن انجام شده است و با وجود داشتن آثار تاریخی فراوان، سیمای باستان شناسی آن ناشناخته باقی مانده است. شهرستان درمیان یکی از مناطق استان خراسان جنوبی است که نسبت به سایر شهرستان های استان کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. این شهرستان در شرق استان قرار گرفته و هم مرز با کشور افغانستان است. با توجه به بررسی باستان شناسی که در سال ۱۳۹۴ و در سطح شهرستان صورت گرفت، تعداد ۲۱۳ اثر تاریخی در آن شناسایی شد. این آثار شامل محوطه های تاریخی، مسجد، قلعه، برج، حمام، آرامگاه، آسیاب ، آسباد، حوض انبار، قبرستان، غار های تاریخی و سنگ نگاره است که قدمت آن ها به دوره های پیش از تاریخ (هزاره سوم پ.م) تا دوران اسلامی متأخر (پهلوی) باز می گردد. بیشترین تعداد این محوطه ها مربوط به دوران اسلامی بوده و کهن ترین آنها، محوطه شاه ولی، مربوط به هزاره سوم پ.م است. نظر به این که بسیاری از آثار تاریخی این شهرستان برای نخستین بار شناسایی شده بودند، ضرورت داشت که در پژوهشی مستقل به بررسی و تحلیل آن ها پرداخته شود. بدین سبب، هدف اصلی این پژوهش، بررسی و تحلیل آثار تاریخی شناسایی شده شهرستان درمیان است. روش تحقیق در این پژوهش به صورت توصیفی و تحلیلی بوده که داده های آن از طریق بررسی میدانی و مطالعات کتابخانه ای جمع آوری شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که آثار تاریخی این شهرستان، نسبت به برخی از مناطق هم جوار از قدمت کمتری برخوردار است، اما عموماً با حوزه های فرهنگی شمال شرقی و جنوب شرقی ایران ارتباطات نزدیکی داشته است. علاوه بر این، چنین مشخص شد که شهرستان درمیان در دو بازه زمانی دوره اشکانی و سده های میانی اسلامی از اهمیت و رونق زیادی در منطقه برخوردار بوده است.
مروری بر استحصال و ویژگی های آلیاژهای مس – آرسنیکی در دنیای باستان (مقاله مروری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی شک یکی از مهمترین عناصر آلیاژکننده در دنیای باستان، عنصر آرسنیک است که نقش مهمی در دست ساخته های آلیاژهای اوایل عصر برنز را ایفا کرده است. آلیاژهای مس آرسنیکی و برنزهای آرسنیکی بی تردید به عنوان یک آلیاژ ساخته شده دست بشر از جایگاه ویژه ای در بین باستان شناسان و محققان فلزگری کهن، برخوردار است. آرسنیک به عنوان یک عنصر آلوده کننده و ناخالصی در تمام محیط به صورت پراکنده وجود دارد و فلزگر باستان با توجه به معایب و مضرات این عنصر برای اهداف آیینی و کاربردی، در تولید آلیاژ مس آرسنیکی استفاده کرده است. آرسنیک به عنوان یک عنصر چالش برانگیز در ساخت این آثار و همچنین ویژگی های خاصی که در سطح این آثار ایجاد می نماید، ظاهر می گردد که از مهمترین ویژگی این عنصر در ریخته گری، ایجاد جدایش معکوس در سطح این آثار است که ایجاد پدیده عرق آرسنیک در این آلیاژها می نماید. مواد معدنی اولیه مورد استفاده در ساخت این آلیاژها اولوینیت Cu2(AsO4)(OH) یا کیلنوتیس Cu3(AsO4)(OH)، سولفور آرسنید آهن FeAsS و انارژیت Cu3AsS4 هستند که یا به صورت احیاء مستقیم یا به روش ذوب همزمان Co-Smelting مورد استحصال قرار گرفته اند، و یا اینکه آرسنیک به صورت آگاهانه از طریق Speiss، در تولید آلیاژ مس آرسنیکی در هزاره سوم مورد استفاده قرار گرفته است. از استحصال این فلزات چندین محصول دیگر همراه با ذوب همزمان که شامل مات Matt، اشپایس Speiss و سرباره Slag است، ایجاد می شوند. هدف اصلی این مقاله با توجه به اهمیت موضوع آلیاژهای مس آرسنیکی در حوزه باستان شناسی و بررسی های فلزگری کهن، ارائه یک بررسی جامع در مورد روش های استحصال، ویژگی های فیزیکی این آلیاژها و نقش آرسنیک و تاثیر آن به عنوان عنصر آلیاژی در شکل گیری سطح نقره ای و همچنین محصولات جانبی دیگر به عنوان موضوعی پراهمیت در بررسی آلیا ژهای اوایل عصر برنز، پرداخته شده است.
بهره برداری از جانوران در دوره ی مس و سنگ قدیم (دالما) در زاگرس شمالی، مطالعه ی جانورباستان شناختی بازمانده های استخوانی تپه سیلوه پیرانشهر، شمال غرب ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مجموعه های بقایای جانوری دوره ی مس و سنگ قدیم یا همان دوره ی دالما در شمال غرب ایران اندک است و مطالعه ی جانورباستان شناختی در مورد بخش ناچیزی از آنان صورت پذیرفته است. بدین صورت دانش ما از سازوکارهای معیشتی و الگوهای احتمالی آن در جوامع مس و سنگ نیازمند بهبود است. این مطالعه که بر بقایای مهره داران مس و سنگ قدیم در تپه ی سیلوه دشت پیرانشهر صورت پذیرفته است، حاکی از وجود سازوکارهای چندگانه ی بهره برداری از جانوران در قالب فعالیت های معیشتی است. نتایج این پژوهش نشان از آن دارد که در هزاره ی پنجم پیش از میلاد در این محوطه، اقتصاد معیشتی مبتنی بر بهره برداری از گونه های اهلی همانند بز (Capra hircus)، گوسفند (Ovis aries) و گاو (Bos taurus) بوده است. بیشترین میزان بقایای جانوری یافت شده از لایه های مس و سنگ قدیم این محوطه متعلق به گوسفند اهلی (Ovis aries) است. شواهدی از حضور حیوانات وحشی همچون گوزن زرد ایرانی (Dama mesopotemica)، آهوی گواتردار (آهوی ایرانی) (Gazella subgutturosa)، لاک پشت (Testudines) و اسب سانان (Equidae) نیز به دست آمده است. بقایای استخوانی جانوران وحشی از فراوانی اندکی نسبت به بقایای جانوران اهلی برخوردار است که می تواند مؤید ارجحیت کمتر شکار نسبت به دامپروری باشد. از سوی دیگر بر مبنای تخمین زمان مرگ، ذبح گاو در سنین بزرگسالی و ذبح گوسفندان در پیش از بلوغ و نیز بزرگسالی انجام می شده است. این سازوکارهای چندگانه ی بهره برداری می توانند نمایانگر شیوه های مختلف سودجستن از گونه های جانوری (استفاده از نیروی کار، بافت ماهیچه ای و نیز فرآورده ای ثانویه)، افزایش مهارت های انسان در سازگاری با پیرامون و کنترل جانوران، دیرین اقلیم و نیز چگونگی تعادل جمعیت انسانی در زیست بوم زاگرس شمالی در هزاره ی پنجم پیش از میلاد باشند.
Review Paper: Bioarchaeology; Archaeological study via the biological perspective(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Journal of Archaeology and Archaeometry, Volume ۲, Issue ۲ - Serial Number ۶, August ۲۰۲۳
67 - 73
حوزههای تخصصی:
Biological samples such as bones, tooth, and hair obtained from archaeological excavations are mainly used for dating measurements. However, these findings provide valuable information about the diet, lifestyle or migration, and genetic interaction of communities, and disease because the biochemical content of biological tissues such as bones, teeth, and hair changes under the influence of the lifestyle of the past population. Therefore, it seems that human remains' biochemical, microscopic, and histological studies could be advantageous for clarifying the dark events of the past societies. Bioarchaeology, as an interdisciplinary science, assesses the historical-cultural relationships in ancient samples and human remains like hair, bone, or tooth by biological tools and techniques. In this science, the biological data of specimens are combined with archeological information to obtain a more accurate sociology of past civilizations. The purpose of the present review article is to familiarize archeology researchers with the usual methods in bioarchaeological studies.
Interpretation of Arms and Armor in Fakhr-e Modabbir Mobarākshāh’s Ādāb al Ḥarb wa’l Shujācah (Two Passages from Chapter 11 and 19)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
۲۸۶-۲۶۱
حوزههای تخصصی:
Fakhr al-Dīn Muḥammad ibn Manṣūr Mubarākshāh al-Qurashī was born around 1150 CE, probably in Ghazna, and eventually joined the court of Quṭb al-Dīn Aybak, the first Turkish Mamlūk or “Slave King” of northern India. He died around 1224 CE. His Ādāb al Ḥarb wa’l Shujācah (“Rules of War and Bravery”) was a treatise on statecraft in the Persian tradition of “Mirrors for Princes”. A substantial, if idealised discussion of warfare, it includes sections on tactics, troop organisation, various weapons, sieges and many military-historical anecdotes. Nevertheless, these chapters also include more recent, more localised Indian and Turkish elements, plus otherwise lost aspects of military practice or theory. For example, the essentially traditional Islamic or ʿAbbāsid sections include Chapter 12 which describes “How to arrange an army firmly and to maintain that (arrangement)”. The first part of Chapter 13 describes “How to bring the army to a halt and the (best) place to do this”. Some specifically military chapters of theĀdāb al Ḥarb wa’l Shujācah are clearly based upon ʿAbbāsid military theory as developed during the 8th to 10th centuries CE; notably sections such as “How to arrange an army firmly and to maintain that (arrangement)”, and “How to bring the army to a halt and the place to do this”. Other sections reflect more recent Indo-Islamic, Indian and Turkish military ideas, as well as otherwise lost aspects of earlier military practice, plus plans of military arrays, idealised encampments and exercises in the tradition of Islamic furusīyah military training manuals. Chapter 11, which is interpreted here, concerned the characteristic features, advantage and usage of a wide array of weapons. Chapter 19, which is also interpreted here, focussed on various aspects and variations in the array and deployment of an army for battle.
بررسی فرونشست سطح زمین در برج گنبد کاووس استان گلستان
حوزههای تخصصی:
برج گنبد کاووس بلندترین برج آجری جهان یکی از مهم ترین آثار باستانی ایران در استان گلستان است. نظر به اهمیت حفاظت از آثار باستانی و تاریخی بررسی میزان فرونشست دشت گرگان در محدوده این برج به منظور ارزیابی تأثیر آن بر تغییر شکل برج حائز اهمیت است. به علت عدم مدیریت روند استخراج منابع آب زیرزمینی در دشت گرگان متأسفانه این دشت دچار فرونشست گسترده سطح زمین با بیشینه نرخ ۲۲ سانتی متر در سال شده است. یکی از سازه های حساس واقع در منطقه فرونشست دشت گرگان برج گنبد کاووس است. میزان فرونشست در محدوده این برج شش سانتی متر در سال است. همچنین تغییرات نرخ فرونشست در محدوده برج و اطراف آن قابل توجه است. به منظور حفظ و نگهداری این برج اقدامات مقابله ای با آثار مخرب فرونشست بر برج و اقدامات جلوگیری از روند فرونشست دشت گرگان پیشنهاد می شود.
مطالعه تطبیقی روند پیچیدگی های اجتماعی-اقتصادی فلات مرکزی و جنوب غرب ایران در نیمه دوم هزاره پنجم پیش ازمیلاد
حوزههای تخصصی:
موضوع و هدف پژوهش حاضر، مقایسه روند پیچیده شدن جوامع پیش ازتاریخ در فلات مرکزی و جنوب غربی ایران در نیمه دوم هزاره پنجم پیش ازمیلاد و ارزیابی شاخصه های پیچیدگی و هم چنین، تحلیل چرایی و چگونگی وقوع آن ها است. منطقه های یادشده، دو نقطه محوری برای آغاز تحولات اجتماعی و اقتصادی در این دوره بودند که در هزاره چهارم پیش ازمیلاد نقش مهمی در مبادلات تجاری و برهم کنش های فرهنگی بین شرق و غرب فلات ایران ایفا کردند. متغیرهای فناوری و صنعتی، اصلی ترین شاخص های پیچیدگی در فلات مرکزی بودند؛ مؤلفه های کشاورزی و دام داری در مرتبه فرعی قرار داشتند. روند پیچیده شدن جوامع جنوب غربی ایران، در اصل بر بنیاد کشاورزی، دامپروری و منابع آبی تکیه داشت و متغیر های فناوری، صنعتی و واردات مواد اولیه نیز حائز اهمیت بودند. چگونگی پدیدارشدن فن مدیریت و تولید سفال ها در محوطه های شاخص کاوش شده در گستره ای از فلات مرکزی تا بخشی از دشت های شرقی زاگرس مرکزی و جنوبی و نیز جنوب غرب ایران را به منظور شناخت سطح پیچیدگی ها، ارزیابی و مطالعه تطبیقی گردید. داده های موجود، ازجمله شباهت سفال نخودی منقوش لایه های V-II قره تپه قمرود با محوطه های مناطق فارس (مرحله اول باکون A) و جنوب غرب ایران (شوشان متأخر I 4700-4400 پ.م.) موجب تقویت نظریه وجود ارتباطات فرهنگی بین فلات مرکزی و جنوب غرب ایران شده است. تحلیل ساختاری برهم کنش ها بین دو منطقه با رویکرد بوم شناسی فرهنگی و برمبنای پنج الگوواره شامل: همسان سازی، تخصصی کردن، همزمان سازی و خودسازماندهی، تراکم مؤلفه های اقتصاد جغرافیایی و تمرکز قدرت نشان داده است که برخی جوامع از نیمه دوم هزاره پنجم پیش ازمیلاد براساس این اصول پنج گانه، موجب تقویت هم دیگر شده، جوامع پیچیده را به وجود آوردند. بر پایه الگوواره های یادشده، نتایجی در چارچوب شاخصه های اقتصادی-جامعه شناختی نظیر ایجاد سامانه های تولید و توزیع، خانواده های کارآمد، هرم های قدرت و ابرنخبگان، ازبین رفتن هم رایی عمومی و نخبگان درحال گسترش حاصل گردیده است. مدارک و داده های پژوهش ازطریق مطالعات کتابخانه ای، گردآوری شده که با استفاده از برخی روش های توضیح تغییرات فرهنگی و نظریه های پیچیدگی اجتماعی-اقتصادی مورد تحلیل قرار گرفته اند.
مُهر استوانه ای تپه گوهرگوش نورآباد لرستان مُهری به سبک آشور نو؟ در زاگرس مرکزی
حوزههای تخصصی:
مهرها اگرچه بیشتر با رویکرد تاریخِ هنری موردمطالعه قرار می گیرند، اما می توانند منبع مهمی برای مطالعه وضعیت اجتماعی-اقتصادی جوامع باستانی باشند. مُهر موردمطالعه در پژهش حاضر توسط یک راهنمای محلی به هنگام بازدید نگارندگان از تپه گوهرگوش واقع در روستای فتاح آباد از توابع شهرستان دلفان استان لرستان از داخل خاک های حفاری غیرمجاز در بخش جنوبی تپه یافت شده است. پیش تر از محوطه های مختلفی در میان رودان نیمه غربی و حتی مناطق مرکزی ایران مهرهایی قابل مقایسه با نقش مُهر گوهرگوش از نظر سبک شناسی معرفی و مورد مطالعه قرار گرفته اند. در پژوهش پیش رو تلاش می شود با مطالعه و مقایسه سبک شناسی و شمایل نگاری مهر تپه گوهرگوش که از این پس با این عنوان آمده است، با نمونه های مشابه به پرسش هایی در ارتباط با سبک شناسی و تاریخ گذاری آَن پاسخ داده شود. اصلی ترین پرسش های این پژوهش این است که مُهر تپه گوهرگوش به چه دوره زمانی تعلق دارد؟ سبک آن بومی است یا متأثر از مناطق دیگر است؟ بافت و بستر تاریخی-سیاسی هم زمان با دوره زمانی احتمالی آن چه نقشی در نفوذ این مهر با این سبک در پیشکوه داشته است؟ در پاسخ با این پرسش ها فرضیه های مختلفی را می توان مطرح کرد؛ از جمله: به احتمال خاستگاه و سبک مهر مورد مطالعه آشوری است، و فرض دوم این که، خاستگاه آن بومی ولی متأثر از سبک آشوری است؛ هم چنین به احتمال تاریخ آن نیمه اول هزاره اول پیش ازمیلاد است. فرض بعدی در پاسخ به پرسش دوم است که به احتمال ظهور حکومت الیپی در سده های اولیه هزاره اول پیش ازمیلاد (به احتمال در پیشکوه)، نقش مهمی در نفوذ و گسترش سبک های هنری و سنت های سفالی منطقه ای و فرامنطقه ای در این حوزه داشته است. در ادامه این پژوهش، تمام این پرسش ها و فرضیات مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت. با مطالعه مهر گوهرگوش از جنبه های مختلف، به احتمال این مهر به سبک آشورنو و بین سده های نهم تا هفتم پیش ازمیلاد است. کشف آن در تپه گوهرگوش می تواند سرنخی از روابط زاگرس مرکزی با آشور در این بازه زمانی باشد.
بررسی و مطالعه الگوی استقراری محوطه های سده های میانی دوران اسلامی بیجار گروس بر اساس تحلیل های GIS(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شهرستان بیجار در مرتفع ترین نقطه شرق استان کردستان و در محور ارتباطی شمال غرب به غرب قرار گرفته است. فعالیت های پژوهشی در ارتباط با دوران اسلامی در این منطقه به ندرت به انجام رسیده، بنابراین مطالعه ی زیستگاه های انسانی نقش به سزایی در بازسازی برهم کنش های منطقه ای و فرامنطقه ای دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی و شناسایی مکان های استقراری بر اساس تحلیل SPSS و Arc GIS جهت درک جایگاه منطقه در مطالعات باستان شناختی غرب ایران و شناخت عوامل تأثیرگذار بر شکل گیری محوطه ها با بهره گیری از روش های تحلیل کمی از نوع آمار استنباطی، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون خطی چندگانه است. همچنین یافته های سفالی بیانگر رواج سنت های فرهنگی سلجوقی، ایلخانی، تیموری و صفوی در این بخش از غرب ایران است. ساکنان این محوطه ها بیشتر ارتباطات فرهنگی به صورت محلی، منطقه ای و فرامنطقه ای داشته اند. این پژوهش با رویکرد توصیفی- تحلیلی سعی دارد به سؤالاتی پاسخ دهد که مهمترین عوامل زیست محیطی در شکل گیری محوطه های سده میانی بیجار چه بوده است؟ و ترسیم الگوی استقراری منطقه طی دوران اسلامی به ویژه سده های میانی چگونه بوده و چه مفهومی برای توزیع زیستگاه های می توان در نظر گرفت؟ در نتیجه این پژوهش با بررسی متغیرهای گوناگون از جمله ارتفاع از سطح دریا، راه ها، جهت و میزان شیب زمین، نزدیکی به رودخانه، کد های ارتفاعی در شکل گیری محوطه ها نقش بسزایی داشته است. جهت به دست آوردن الگوی استقراری منطقه در دوران اسلامی (سده های میانی) با استفاده از تحلیل خوشه ای، سه الگو به دست آمده و از نظر فرهنگی نتایج نشان می دهد که مواد فرهنگی نشان دهنده تأثیرات مناطق هم جوار است.
تحولات اجتماعی و فرهنگی در تطبیق با تغییرات لباس زنان قاجاری و اروپایی سال های 1900- 1925م. /1279- 1304ه .ش. (مطالعۀ موردی پوشش زنان تهران و لندن)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۳
۴۰۲-۳۷۷
حوزههای تخصصی:
وقوع جنگ جهانی اول در اروپا و انقلاب مشروطه در ایران، در دوران اوج مدرنیته و تلاش زنان در تحول جایگاه اجتماعی شان، ویژگی های متفاوتی در نوع پوشش زنان به وجود آورد. در این راستا تطبیق پوشاک زنان قاجار با زنان در اروپا کمتر موردتوجه بوده که در این پژوهش تطبیق با پوشاک زنان بریتانیایی و مشخصاً لندن انجام پذیرفته است. این پژوهش در تلاش برای پاسخ گویی به این پرسش است که، تحولات اجتماعی زنان تهران و لندن در بازه زمانی موردنظر تا چه اندازه در سبک پوشش آن ها مؤثر واقع شده و معنای نزدیک تری به زن مدرن را به وجود آورده است؟ فرضیه تفاوت در ماهیت تحولات اجتماعی دو کشور و سابقه قدیمی تر تغییرات مدرنیته در بریتانیا را نشان می دهد که در ایران بیشتر به صورت مظاهری از مدرنیزاسیون به وقوع پیوست. پژوهش حاضر از نوع کیفی و شیوه توصیفی با رویکرد مطالعات تطبیقی هنر است. یافته ها نشان می دهند که تحولات پوشاک زنان با نقش اجتماعی موردانتظار از زن معاصر در ایران مطابقت ندارد. تحولات پوشاک زنان در بریتانیا درپیِ تلاش برای کسب آزادی های مدنی بیشتر، به راحت تر، آزادتر و متنوع تر شدن لباس ها انجامید؛ اما در ایران تغییرات لباس زنان تقلیدی بود و تناسبی با تحولات اجتماعی نداشت؛ به گونه ای که بیشترین تغییرات در لباس اندرونی زنان حاصل شد که تحت تأثیر عواملی چون واردات بی رویه منسوجات متنوع و گاه ارزان قیمت، ورود چرخ خیاطی و... به نمونه های غربی مانند: پیراهن، بلوز دامن، کت ودامن و... تبدیل گردید و لباس بیرونی زنان قاجار هم چنان چادر، چاقچور و روبنده، منطبق با عرف جامعه بود؛ به عبارتی زنان اروپایی لباس خود را در سازگاری با فعالیت های اجتماعی تغییر دادند، ولی زنان قاجار نتوانستند در تقابل با عرف جامعه به تغییر لباس اجتماعی خود دست پیدا کنند.
کنکاشی در اصول خوشنویسی حاکم بر آثار چلیپا و کتیبه نگاری محمدصالح اصفهانی، براساس سه نظام کرسی، ترکیب و وزن بصری
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
313 - 338
حوزههای تخصصی:
محمدصالح اصفهانی، یکی از خوشنویسان و کتیبه نویسان مطرح دوره صفوی، حکومت شاه سلیمان و شاه سلطان حسین بوده است. براساس یافته ها، تعداد قابل توجهی از کتیبه های نستعلیق موجود در بناهای شهر اصفهان متعلق به وی است. افزون بر این، از محمدصالح، قطعات چلیپا نیز موجود است. بر این اساس، در مطالعات حوزه خوشنویسی و دست یابی به شیوه های تحلیل در آن، بررسی آثار وی حائز اهمیت است. هدف از این پژوهش، بررسی تفاوت های موجود میان قطعات چلیپا و کتیبه نگاری های محمدصالح اصفهانی در سه نظام کرسی، ترکیب و وزن بصری است. پرسش این است که، تفاوت های میان قطعات چلیپا و کتیبه نگاری های محمدصالح اصفهانی بنابر اصول حاکم بر خوشنویسی در سه نظام کرسی، ترکیب و وزن بصری چیست ؟ و دلایل آن ها کدام اند؟ فرضیه این پژوهش بیانگر این است که میان قطعات چلیپا و کتیبه نگاری محمدصالح تفاوت هایی وجود دارد که با توجه به اصول حاکم در سه نظام خوشنویسی ذکرشده، قابل شناخت و بررسی است. این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با مطالعه نمونه آثار محمدصالح اصفهانی، ازجمله کتیبه های موجود در سه بنای شهر اصفهان (مدرسه چهارباغ، امامزاده اسماعیل و سنگ قبر آرامگاه صائب تبریزی) و چند قطعه دست نویس (موجود در منابع موزه ای و کتابخانه ای) و استفاده از منابع کتابخانه ای تدوین شده است. نتایج پژوهش بیان می کند که تفاوت هایی در به کار بستن اصول خوشنویسی در سه نظام کرسی، ترکیب و وزن بصری در قطعات چلیپا و کتیبه ها وجود دارد که دلایل مختلفی ازجمله: محتوای متن، محدودیت های اجرا، دانگ قلم، سطح متناسب برای اجرای قطعه یا کتیبه و... بر آن تأثیرگذار است و محمدصالح اصفهانی با آگاهی و براساس دلایل مطرح شده، روش و اصول متفاوتی برای خوشنویسی آثار چلیپا و کتیبه نگاری آثار خود اتخاذ کرده است.
بررسی شیوه های تدفین دوره اشکانی در گورستان باستانی لیارسنگ بُن املش
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
119 - 143
حوزههای تخصصی:
مجموعه باستانی لیارسنگ بُن در روستای شیرچاک، بخش رانکوه شهرستان املش استان گیلان قرار دارد. این گورستان در ضلع شرقی مجموعه باستانی لیارسنگ بُن و در دامنه کوه آهینبَرتَله واقع شده است. در این گورستان 130 گور مورد شناسایی و کاوش قرار گرفت. براساس نتایج حاصل از تاریخ گذاری به روش رادیوکربن، دیرینگی این گورستان هم زمان با دوران اشکانی و ساسانی بین سال های 38 پ.م. تا 123 م.، و 45 پ.م. تا 80 م.، تعیین شده است. هدف از انجام این پژوهش مطالعه ساختار تدفین های اشکانی در گورستان لیارسنگ بُن درنظر گرفته شد. آن چه ضرورت پژوهش حاضر را توجیه نموده است، مستندسازی و انتشار مهم ترین دستاوردهای کاوش در زمینه شناخت ساختارهای تدفینی روزگار اشکانی در این منطقه است و هم چنین تلاشی برای مستندسازی حاصل کاوش ها پیش از تخریب محوطه توسط عوامل طبیعی و انسانی. نگارندگان، کوشش نمودند در پژوهش حاضر به این پرسش ها پاسخ دهند که در گورستان لیارسنگ بن چه ساختارهای تدفینی بیشتر مدنظر کنش گران وقت بوده است؟ دیگر آن که، این ساختارهای تدفینی با کدام ساختارهای تدفینی هم عصر در منطقه و بیرون منطقه قابل مقایسه است؟ نتیجه آن که از میان شیوه های متنوع تدفین در عصر اشکانی تنها سه شیوه دخمه ای، چاله ای و خمره ای در گورستان لیارسنگ بن شناسایی شد که به ترتیب بسامد گورهای دخمه ای، چاله ای و درنهایت خمره ای حاکی از تنوع تدفینی در این گورستان بوده است که ضمن شباهت با تدفین های منطقه ای، یادآور و مشابه نمونه های فرامنطقه ای بوده است. داده های این پژوهش ازطریق اطلاعات حاصل از شش فصل کاوش میدانی در گورستان لیارسنگ بُن گردآوری شده است و به روش تحلیل توصیف تاریخی و هم چنین مقایسه با سایر گورستان های هم افق به لحاظ تاریخی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
Investigation of the role of archeology studies and quality of rural environment in the development of tourism (case study: Varkaneh village, Hamadan; and Kandovan village, East Azerbaijan)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
Journal of Archaeology and Archaeometry, Volume ۲, Issue ۳ - Serial Number ۷, December ۲۰۲۳
69 - 87
حوزههای تخصصی:
With specialized research and activities, archeology introduces many features such as old and ancient areas, ethnicities, cultural traditions, artistic handicrafts and the diverse climate and ecosystem of Iran to attract tourists. The formation of a positive sense in tourists about tourism destinations, taking into account the synergistic approach, also strengthens the sense of pride in the local community. On the other hand, increasing the level of perceived quality of tourists leads to an increase in the satisfaction of tourists as customers of tourist places and becomes the basis for encouraging managers and planners to try to provide more services with better quality. If the environment of tourism destinations lacks the desired quality, it will affect the perception of the tourist about the space and as a result, his mental image of the environment. In addition to motivating and introducing tourist attractions, archeology can provide the basis for the participation of government institutions and private sector investors in order to provide facilities and revive tourism dimensions. Reconstruction of historical contexts, anthropology, linguistics, traditional arts and other related sciences, can provide a suitable platform for economic growth and development, along with the development of tourism in the region and the world for Iranian society. According to the above, in this study, the researcher attempted to investigate the role of archeology studies and the quality of the rural environment in the development of tourism. This study is applied in terms of purpose, descriptive-analytical in terms of data collection, and is based on observation, interview, questionnaire and statistical data. In the present study, two methods of documentary and survey studies have been used. The statistical population included experts in the field of tourism and planning. The statistical sample of the research is about n=10. In addition to seeing the sights and natural landscapes of those places, tourists become familiar with the customs and culture of that village. In this way, tourists are interested in buying village products, such as handicrafts, local products, etc., and this means an increase in the income of villagers who work directly or indirectly in this industry. Most studies are demanded and focused on visitors and their needs and motivations.
بازخوانی نظام مدیریت و حفاظت از میراث معماری با ابزار طبقه بندی در کشورهای شرق و آسیای مرکزی
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲۵
۳۸۸-۳۶۱
حوزههای تخصصی:
مدیریت میراث معماری امروزه با توجه به گستردگی آثار، محدودیت منابع مالی، تهدیدهای ناشی از توسعه و تغییر در مفاهیم و ارزش های اجتماعی، همواره با چالش های فراوانی روبه روست؛ بر این اساس وجود اصولی جامع برای مدیریت یکپارچه و اولویت بندی حفاظت ضروری است. اغلب کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه منطقه در زمینه طبقه بندی آثار میراث فرهنگی غیرمنقول به عنوان ابزاری برای مدیریت و حفاظت به چارچوبی منطقی دست یافته اند، ولی در ایران تاکنون سیاست و رویکردی مستقل در این زمینه ارائه نشده است. این پژوهش سعی دارد ازطریق بازخوانی قوانین اساسی، دستورالعمل های ملی و تجربیات کشورهای حوزه مشترک فرهنگی ایران در شرق و آسیای مرکزی، مفاهیم نظری در زمینه نظام طبقه بندی را توسعه دهد. پرسش اساسی، انواع رویکردها، مراتب طبقه بندی و چگونگی ارزیابی آثار در فرآیند تصمیم گیری کشورهای منطقه است. با توجه به ماهیت موضوع، رویکرد پژوهش کیفی است و با روش مطالعه اسنادی و سندپژوهی، ابتدا سیاست ها و اقدامات، بررسی و نظم دهی شده اند و سپس تحلیل محتوا به صورت توصیفی- تفسیری و تطبیقی انجام گرفته است. براساس یافته های پژوهش، دستیابی به سازوکاری مناسب در زمینه اولویت بندی سطح حفاظت برای اجرای سیاست های یکپارچه به منظور آگاهی بخشی جوامع محلی و مشارکت اقتصادی، احترام به حقوق مالکین خصوصی و تسهیل در تصمیم گیری های آینده از اساسی ترین اهداف طبقه بندی بوده است. طبقه بندی میراث معماری در نمونه های موردی با رویکردی مدیریتی-حفاظتی در یک سامانه مشخص صورت می گیرد. در این فرآیند پس از شناسایی جامع و لیست برداری آثار، براساس معیارهای اهمیت فرهنگی، تاریخی، معماری، ارزش های برجسته و منحصربه فرد بودن، اصالت و یکپارچگی، ویژگی های زیبایی شناختی و درمعرض خطر بودن، توسط شورای مشورتی با حضور مسئولین، متولیان، متخصصان، مالکین و جوامع ذی نفع، ارزیابی و سطح آن ها تعیین می شود. در این کشورها، طبقه بندی، به عنوان ابزاری برای تبیین شیوه مدیریت و سطح حفاظتی آثار درنظر گرفته شده است.
آسیب شناسی نقوش برجسته صخره ای نمونه موردی آرامگاه خشیارشا
حوزههای تخصصی:
آثار سنگی از زمان ساخت دچار هوازدگی و فرسایش میشوند. اولین مرحله حفاظت شناخت آسیب های وارده به اثر و رفع عوامل آسیب رسان است. در این پژوهش آسیب شناسی آرامگاه خشیارشا واقع در محوطه تاریخی نقش رستم با استفاده از مطالعات کتابخانه ای بررسی های میدانی زمین شناسی و مطالعات آزمایشگاهی انجام شد. نتایج مطالعات پتروگرافی نشان داد که این سنگ ها متعلق به سازند سروک هستند. ردیف رسوبی این سازند توالی لایه های سنگ آهک ضخیم و به رنگ روشن را نشان می دهد با انجام روش ژئوفیزیکی رادار نفوذی زمین GPR) دو دسته شکستگی اصلی و بزرگ در محدود آرامگاه خشیارشا شناسایی شد. روند غالب این شکستگی ها شمالی جنوبی و شرقی غربی است. در محل تقاطع شکستگی ها پدیده های انحلالی توسعه بیشتری یافته اند به طوری که حفرات انحلالی و تخلخل غاری بر روی اثر شکل گرفته اند. در این پژوهش حضور انواع گیاهان عالی و گلسنگ ها از نوع سیانوباکتری از طریق مطالعات میدانی مورد بررسی قرار گرفت.
مطالعه ساختاری و حفاظت و مرمت یک در دولنگه چوبی متعلق به ایوان شاهنشین خانه سوکیاس اصفهان
حوزههای تخصصی:
درهای چوبی در معماری ایرانی اهمیت ویژه ای دارند. حفاظت و مرمت این گروه از آثار مستلزم شناخت ساختار آن ها است. این پژوهش با ارائه گزارش مرمت و حفاظت در چوبی دو لنگه متعلق به ایوان شاه نشین خانه سوکیاس اصفهان روند انجام مطالعات ساختارشناسی و آسیب شناسی این در چوبی را نیز نشان می دهد در فرآیند صورت گرفته ابتدا آسیب شناسی اولیه اثر از طریق سنجش اسیدیته، رنگ سنجی سنجش درصد رطوبت تعادلی گونه شناسی و طیف سنجی مادون قرمز تبدیل فوریه صورت گرفت سپس با در نظر گرفتن اصول و مبانی مرمت و زیبایی شناسی این نوع از آثار اقدامات لازم از جمله اسیدزدایی پاک سازی بازسازی موزون سازی و غیره طراحی و اجرا شد. نتایج به دست آمده از مطالعات ساختار شناسی نشان داد که برای ساخت این اثر از چوب چنار استفاده شده و رطوبت تعادلی آن استاندارد است. در مطالعات آسیب شناسی ذیل آسیب های فیزیکی می توان به واکشیدگی تغییرات رنگی و ساییدگی ناشی از تأثیرات گردو غبار در سطح اثر اشاره کرد. بافت اسیدی شواهد هوازدگی نیز از جمله آسیب های شیمیایی شناسایی شده بودند آسیب های ناشی از حمله حشرات نیز به شکل حفرات متعدد در سطح اثر قابل مشاهده بودند. شواهدی از سوختگی نیز در قسمت پایینی لنگه چپ در وجود دارد که ذیل آسیب های شیمیایی مورد توجه است برای مرمت و حفاظت این در از روش پاک سازی پر کردن مفقودیها و ترک ها آفت زدایی و اسید زدایی استفاده شد.
ساختارشناسی لعاب آبی فیروزه ای در سفال های به دست آمده از کاوش باستان شناسی محوطۀ تاریخی خانۀ مروّج در اردبیل
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۳
۲۸۴-۲۶۵
حوزههای تخصصی:
در پژوهش حاضر، پنج قطعه سفال با لعاب آبی فیروزه ای مربوط به سده های 8 تا 12ه .ق. به دست آمده از کاوش باستان شناسی محوطه تاریخی خانه «آیت الله مروّج (خلیل زاده)» در شهر اردبیل، جهت فن شناسی این گونه لعاب و شناخت نوع و مقدار عناصر موجود در آن مورد مطالعه قرار گرفت. برای نیل به این هدف از روش های آزمایشگاهی طیف سنجی اشعه ایکس (XRD) و طیف سنجی پراش انرژی اشعه ایکس (EDX) استفاده شد. این پژوهش ماهیت توصیفی- تحلیلی دارد و روش انجام آن به صورت ترکیبی از مطالعات آزمایشگاهی و تحلیل های مقایسه ای و آماری است. با توجه به داده های حاصل از نتایج آزمایش ها، می توان اظهار داشت که چهار قطعه از لعاب ها از دسته لعاب های قلیایی و تنها یک قطعه سفال، لعاب پایه سربی دارد. براساس اکسیدهای رنگ ساز شناسایی شده می توان گفت که در ایجاد رنگ آبی فیروزه ای، از عنصر واسطه رنگ ساز مس در هر پنج نمونه استفاده شده است و فقط در یک نمونه علاوه بر مس، اکسید کروم نیز به کار رفته است؛ به طور کلی، مهم ترین عناصر موجود در نمونه لعاب های مورد پژوهش، سیلیس، آلومینیوم، کلسیم، سدیم، پتاسیم و درصد ناچیزی از سرب است. براساس مطالعات آماری، بیشترین هم بستگی عناصر در نمونه های مربوط به سده های 8 تا 9ه .ق. وجود دارد و کمترین شباهت بین نمونه ای از دوره صفوی در مقایسه با سفال های سده های مذکور مشاهده شد.
گونه شناسی ریختی سنگ قبرهای بُرخوار در دوران اسلامی
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲۵
۲۸۱-۲۴۹
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش، سنگ قبرهای دوران اسلامی منطقه «بُرخوار» واقع در شمال اصفهان با هدف شناخت و طبقه بندی انواع گونه ها، به منظور پاسخ به پرسش های ذیل، به شیوه توصیفی-تحلیلی و با رویکردی گونه شناختی موردمطالعه قرار گرفته است. 1- از منظر ریختی، کدام گونه های سنگ قبور منقوش و کتیبه دار در برخوار وجود داشته است؟ 2- خصیصه های ساختاری و زمانی این گونه ها در مقایسه با یک دیگر و در مقایسه با گونه های رایج در دیگر مناطق، کدام موارد است؟ 3-کمّیت و نحوه پراکنش گونه های سنگ قبر در سکونتگاه های منطقه، به چه شکل بوده و حاوی چه اطلاعاتی است؟ براساس نتایج حاصل از این پژوهش، 404 سنگ قبر در آبادی های و محوطه های باستانی برخوار شناسایی شد. این سنگ های قبور به دوره های صفوی تا قاجار تعلق داشته و شامل 5 گونه، 7 زیرگونه اصلی و 29 زیرگونه فرعی است. اگرچه نحوه قرارگیری در این گونه شناسی مدنظر بوده است، با این وجود ساختار شکلی، مهم ترین ملاک این تقسیم بندی بوده و در مراتب بعد معیارهایی هم چون شیوه های ترکیب بندی آرایه ها، جنس و چگونگی ابعاد و احجام موردتوجه بوده است. گونه های اصلی شامل: عمودی ورقه ای، صندوقی، کتابی (شامل 4 زیرگونه اصلی)، محرابی (شامل 3 زیرگونه اصلی) و مطبق بوده و با نمونه های به دست آمده از دیگر مناطق ایران مطابقت دارد. به ترتیب، گونه های بالین دار، کتابی بزرگ، محرابی تیزه دار و صندوقی، رایج ترین گونه ها بوده و دو گونه محرابی هلالی و مطبق، کمترین میزان کاربرد را داشته اند. گونه صندوقی رایج ترین گونه دوره صفوی و گونه بالین دار و کتابی بزرگ، رایج ترین گونه های دوره قاجار بوده است. با توجه به نتایج حاصل شده مابین گونه های شناسایی شده و شرایط زمانی، جغرافیایی و مکانی سکونت گاه های منطقه، ارتباطات تنگاتنگی دیده می شود. گونه های عمودی بیشتر در مناطق کوهستانی و گونه های افقی در مناطق پست منطقه رواج داشته است.
Who were the Rus During the Samanid Period? A Reexamination of 9th-10th Persian and Arabic Textual Accounts in Light of Recent Archaeological, Genealogical, and Genetic Studies
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
۲۳۸-۲۲۱
حوزههای تخصصی:
This paper utilizes an approach that combines studies of Samanid period artifacts and textual accounts with modern genetic studies to explore the identity of the people who were involved in long distance trade from the far eastern regions of the Central Asia into Northern Europe. Although this study does not analyze the Samanid works, it reiterates and illustrates how important Iran/Persia was in the history of Europe as well as Central Asia. The information contained in the artifacts and texts gives us the evidence needed to understand the vast trade network and the people who were responsible for the movement of these goods, people and ideas. This study reconfirmed recent genetic studies that the people, collectively termed Rus or Vikings, were a mixture primarily of Scandinavians, Slavs, and Turks, with additional admixing with local populations. The importance of the Persian and Arabic sources addressing contact between the Rus and Eastern people has been thoroughly discussed by Thorir Jonsson Hraundal. In these texts, the Rus were referred to by different names including Majus, Northmanni, Urduman, Warank as well as by other names. One of his many observations is the unmistakable influence of Turkic culture on that of the Rus. This complex ancestry is supported by recent genetic studies and will be discussed in more detail below in light of archaeological evidence. Thus, the term Rus refers to a way of life rather than a homogenous ethnic or cultural group. However, this study refined the identity of the people responsible by observing a correlation between the distribution of the genetic haplogroup R1a sub-clade and the long-distance trade routes across Central Asia to Northern Europe, with the central focus in Eastern Europe. Despite the vast distance, the evidence indicates that there were cultural contacts between people with linked ancestry. The study is important because it begins to reveal the unexpected influence of Eastern cultures on those of Northern Europe.