امنیت از جایگاه ویژه ای در زندگی بشر برخوردار است تا جایی که از زمان پیدایش، انسان ها همواره به دنبال تامین، حفظ و گسترش آن بوده اند تا در سایه آن قادر گردند به کمال دست یابند. از این رو بخش عمده ای از مباحث نظریه های روابط بین الملل در دنیای جهانی شده کنونی، به بررسی مفهوم امنیت و چگونگی دستیابی به آن پرداخته اند. در علوم انسانی اسلامی، نظریه اسلامی روابط بین الملل نیز به عنوان یک پارادایم در حوزه نظریه پردازی روابط بین الملل دیدگاه خاصی از مفهوم امنیت و راه های کسب، حفظ و گسترش آن بیان می دارد.
مطالعه و شناسایی عوامل تأثیر گذار بر روابط ژئوپلیتیکی( همگرایی و واگرایی) از اولویت های اصلی جهت برقراری روابط خارجی مطلوب با همسایگان و دیگر کشورهای جهان است. روابط منطقه ای دو کشور همسایه و دوست- ایران و پاکستان، با وجود زمینه های متعدد همگرایی، در حال حاضر از جنبه های گوناگون واگرایانه است. پژوهش حاضر از نوع توصیفی- تحلیلی است که در آن با مراجعه به منابع معتبر کتابخانه ای ، علل و زمینه های اصلی واگرایی روابط ژئوپلیتیکی دو کشور تحلیل و توصیف شده است. مقاله با تقسیم عوامل واگرایی دو کشور به دو سطح اصلی(عواملی که به طور سُنتی در واگرایی دو کشور دخیل اند) و هم تکمیلی( نقش اصلی و اساسی عربستان سعودی در ادامة منازعات دو کشور، اختلافات دو کشور در افغانستان، نوع برخورد و منطق ایران در منازعات هند و پاکستان) روابط واگرایی دو کشور را شرح و بسط می دهد؛ سپس بر اساس تلفیقی از سطوح دوگانه، عواملی نظیر: 1 ) لزوم تش زدایی روابط ایران با عربستان سعودی؛2) اهمیت حل بحران سیاسی افغانستان؛3) اهمیت جایگاه(انرژیک) ایران در روند همگرایی هند و پاکستان و 4) مشارکت دوجانبه در سازمان های منطقه ای و جهانی ، را به عنوان گزینه های همگرایی روابط، پیشنهاد می دهد.
در رشته روابط بین الملل عمدتاً مفاهیم به کار گرفته شده به صورت کیفی، انتزاعی و غیرقابل محاسبه هستند، البته تلاش هایی در دهه های میانی قرن بیستم در جهت فرموله کردن، قابل محاسبه نمودن و آماری کردن برخی مفاهیم و گزاره ها در این حوزه صورت پذیرفته که با نواقص جدّی همراه بوده و به نوعی تلاشی ناکام در جهت ریاضیاتی کردن روابط بین الملل محسوب می شده است. اما به هر حال استمداد از نمادهای ریاضی و فرموله نمودن گزاره ها با در نظر گرفتن غیرقطعی بودن نتایج و انسانی بودن این حوزه، امری قابل اعتنا و مفید است، و به فهم دقیق تر پدیده ها در شرایط پیچیده کمک می کند. چارچوب نظریه بازی ها، در ادبیات تئوریک بازدارندگی، در زمره چنین اهتمامی محسوب می شود که در سال های ابتدایی قرن بیست ویکم تلاش های وافری در جهت توسعه این نظریه و مد ل های آن و قابل محاسبه و فرموله کردن مفاهیم و دال های کیفی در روابط بین الملل در اروپا و آمریکا صورت گرفته است. از سوی دیگر، نظریه های روابط بین الملل در دهه های اخیر جهت گیری روشنی به سمت دخیل کردن نرم ها و هنجارها در ادبیات و تحلیل خود داشته اند. تلاش نگارندگان در این مقاله بررسی نحوه تأثیرگذاری و مداخله نرم ها در حوزه روابط بین الملل از طریق نمادین و فرموله نمودن این مفاهیم در چارچوب تقریرات جدید در نظریه بازی هاست. در واقع تلاش نگارندگان در این نوشتار پاسخ به این پرسش است که «نرم ها، چه وقت، چگونه و تا چه میزان بر عملکرد کشورها در روابط بین الملل تأثیرگذارند».
به رغم مطالب فراوانی که درباره ی مدرنیزاسیون دوره ی رضاشاه نوشته شده است؛ هنوز ابهاماتی درباره ی آن وجود دارد. به خصوص به نظر می رسد درباره ی نقش دولت در تدوین سیاست های نوسازگرایانه (و نه در اجرای آن که بی شک از آن دولت است) اغراق شده است. این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که اگر نیروهای اصلی تدوین کننده ی پروژه های نوسازگر این دوره به خوبی شناخته نشود، شناخت ماهیت این نوسازی به اشکالات فراوان مواجه خواهند بود. بدین ترتیب سؤال اصلی این است که «منابع و دلایل تدوین سیاست های نوسازی های دولت رضاشاه چه بوده است؟» فرضیه ی این مقاله این است که «نوشته های روشنفکران به خصوص در سال های به قدرت رسیدن رضاشاه (1304-1299) منبع اصلی و فشار همسایه-های بیشتر مدرن ایران (روسیه/شوروی و ترکیه) از دلایل مهم تدوین این سیاست ها بود».