فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۰۱ تا ۱٬۰۲۰ مورد از کل ۴٬۴۴۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
به دنبال پدید آمدن و رشد چشمگیر رایانه ها از اواسط سده گذشته میلادی، این تصور به وجود آمد که پیشرفت های مذکور به نقطه ای خواهد انجامید که در آن با همین روش های مطرح در علوم رایانه، می توان هوش انسانی را به صورت هوش مصنوعی بازسازی کرد و رایانه ها قادر به انجام اموری خواهند بود که از موجود هوشمندی مانند انسان بر می آید. در میان دانشمندان علوم رایانه ای، این پروژه با عنوان «هوش مصنوعی» (AI) شهرت یافت و نظریات گوناگونی پیرامون امکان موفقیت آن مطرح شد؛ گستره وسیعی از نظریات که در میان آنها اختلاف های شایان توجهی وجود دارد، تا جایی که برخی امکان آن را انکار کردند و گروه دیگری به گونه ای افراطی معتقدند که این پروژه به موفقیت نائل شده است و حتی همین رایانه های امروزی دارای هوش هستند و به خوبی فکر می کنند. دو رویکرد اصلی در زمینه ایجاد هوش مصنوعی وجود دارد: «نشانه گرایی» و «پیوند گرایی». در این مقاله تلاش می کنیم تا ضمن تبیین فلسفی رایج ترین دیدگاه ها در زمینه رابطه ذهن و بدن، هم در حوزه فلسفی غربی و هم اسلامی، امکان تحقق هوش مصنوعی را بر مبنای هر کدام از این دیدگاه ها، به صورت مجزا و با توجه به دو رویکرد نشانه گرایی و پیوندگرایی بررسی کنیم.
دین در نگاه مارکس و شریعتی؛ نقد و بررسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همواره در طول تاریخ دین و مطالعات دین شناسی، جذاب و از موضوعات چالشی بوده است. هیچ جامعه ای را در طول حیات بشر نمی توان یافت که فاقد دین و یا پرستش باشد. ازاین رو، رویکردهای گوناگونی در عرصه های مختلف علمی برای مطالعات دین شناختی پدید آمده است؛ روان شناسی دین، جامعه شناسی دین، مردم شناسی دین، پدیدارشناسی دین، الهیات، فلسفه دین، مطالعات ادیان، کلام و کلام جدید. براستی ماهیت دین چیست، تفسیر رایج برگرفته از معارف ناب الهی کدام است، در رهیافت های گوناگون دینی، نوع تفسیر مارکسیستی از دین، چه مؤلفه هایی را مورد توجه قرار می دهد. در این میان، دکتر شریعتی به عنوان یک متفکر اجتماعی، چه رویکردی در تفسیر دین اتخاذ کرده است. افزون براین، مرحله آغازین دین بشر توحید بوده است و یا شرک؟
این مقاله، با رویکرد تحلیلی و اسنادی به بررسی، مقایسه و نقد نظریه دینی مارکس و شریعتی می پردازد. بر این اساس، شریعتی در تفسیر دین، به رهیافت مارکسیستی روی آورده، و مرحله آغازین دین بشر را شرک تلقی می کند که انبیاء و رسولان الهی برای دعوت به توحید و یکتاپرستی به سوی بشر فرستاده شده اند. این تلقی و نظریه دینی شریعتی ناصواب و با تفسیر رایج در معارف ناب اهل بیت علیه السلام ناسازگار است.
جزمیت یا عقلانیتِ رویکرد تجربی ون فراسن؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کتاب رویکرد تجربی از آثار متأخر ون فراسن است که در آن هم بیان جدیدی از تجربه گرایی ارائه می کند و هم به تبیین نسبت آن با علم و دین می پردازد. رویکرد تجربی ون فراسن، که وجه بارز آن نگرشی منفی به متافیزیک است، قرار است در کنار معرفت شناسی جدید وی با عنوان اراده گرایی، که یک رویکرد غیرجزمی به عقلانیت است، دیدگاهی منسجم را نتیجه دهد. هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد،این انسجام پایدار نیست؛ زیرا روایت جدیدِ ون فراسن از تجربه گرایی هنوز گرفتار رگه هایی از جزم گرایی است که تلاش برای رهایی از آن، باعث نزدیک شدن وی به رویکرد عقلانیت نقاد می شود، اما در این صورت مواجهه وی را با متافیزیک تحت تأثیر قرار خواهد داد. در پایان، ضمن بیان مواردی از تاریخ علم بر این نکته تأکید خواهد شد که تجربه گرایی نباید هویت خود را با ضدیت با متافیزیک گره بزند.
بررسی شرایط امکان تحقق حقیقت مکان و سکنی گزیدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکان به عنوان یکی از مفاهیم پایه در معماری و شهرسازی از طریق معماری به عنوان هنر آشکار می شود. مبنای نظری این مقاله اندیشه «مارتین هایدگر» فیلسوف و پدیدارشناس آلمانی (1976-1889) است. بر این اساس برآنیم تا دریابیم مکان چگونه آشکار می شود و هنر (در اینجا معماری) اساساً چه نقشی درآشکارگی مکان ایفا می کند؟ در روزگار مدرن توجه به گوهر مکان به فراموشی سپرده شده و مکان به امری کمی تنزل یافته است. با استفاده از روش تحقیق پدیدارشناسی هرمنوتیک برای آشکار کردن و رسیدن به حقیقت مکان سراغ هنر می رویم. از دیدگاه هایدگر در هنر حقیقت آشکار می شود؛ چرا که هنر یکی از طرق اساسی تحقق حقیقت به معنای نامستوری است. بر همین اساس هنر معماری هنری است که می تواند مکان را به عنوان یکی از ارکان خود، نامستور و آشکار کند. معماری به واسطه «ساختن»، خصوصیات یک محیط را عینی می سازد و فضای خالی را به مکانی غنی برای رسیدن به هدفی به نام سکنی گزیدن، تبدیل می کند. معماری به عنوان هنر چیزی را بازنمایی نمی کند، بلکه حقیقت مکان را حاضر و دیدنی می سازد. هدف اصیل معماران این است که مکان را در نسبت با نوع هستی آدمی به عنوان وجود در جهان آشکار کنند و بی مکانی روزگار مدرن را کمرنگ نمایند. در این مقاله ابتدا دیدگاه هایدگر پیرامون کار هنری تبیین می شود و سپس در یک مطالعه تطبیقی تأثیر این دیدگاه در آشکار شدن مکان در معماری در مقام هنر مورد بررسی قرار می گیرد.
بررسی انتقادی اخلاق ارتباطی نادینگز با تأکید بر دیدگاه جوادی آملی در کتاب مفاتیح الحیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی انتقادی اخلاق ارتباطی نادینگز با تأکید بر دیدگاه جوادی آملی در کتاب مفاتیح الحیات است که نوعی اخلاق ارتباطی را مطرح می کند. دیدگاه نادینگز، که بر مبانی فلسفی فمینیسم، عاطفه گرایی، هستی گرایی، طبیعت گرایی عملگرا و قائل بودن به شر در جهان مبتنی است از دید کتاب مفاتیح الحیات جوادی آملی، که بر مبانی فلسفی حکمت متعالیه، عقل-گرایی دینی، مطلق گرایی، محوریت ارزشهای انسانی و احسن بودن نظام آفرینش مبتنی است، مورد نقد قرار گرفته است؛ بدین منظور این مقاله از روش توصیفی تحلیلی و مقایسه ای بهره می گیرد. نتایج حاکی است که به رغم نقاط مثبت دیدگاه نادینگز مانند تأکید بر عنصر عاطفه، برقراری ارتباط دو طرفه، که نیازمند درک متقابل است و دیدن دنیا از دید شخص مورد دلمشغولی از نظر نادیده گرفتن منابع خارجی تقدس، تأکید بیش از حد بر عنصر عاطفه و روابط رو در رو و نادیده گرفتن عقل، جنسیت گرایی، نسبیت گرایی و قائل بودن به شر در جهان دیدگاه جامعی نیست و لذا از دیدگاه دینی قابل نقد است. بنابراین از مبانی دیدگاه ارتباطی جوادی آملی می توان دلالتهایی مانند خدامحوری، محوریت ارزشهای انسانی به جای جنسیت، در نظر گرفتن عنصر عقل و عاطفه در کنار هم و پایه ریزی اصول ثابت و پایدار را در تبریت اخلاقی استنباط کرد.
تقابل یا تعامل دین و فلسفه
حوزههای تخصصی:
موضوع دین و فلسفه و چگونگی ارتباط آن ها با یکدیگر مسأله ای است که همواره مورد سؤال بوده و پیروان ادیان و فلاسفه را بر آن داشته است تا پاسخی برای آن بیابند. اهمیت این مسأله بدان جهت است که دین و فلسفه هر دو در زندگی انسان حضوری پر رنگ داشته و بسیار مورد توجه بوده اند. گروهی رابطه ی میان آن دو را تقابل دانسته و آن ها را در تعارض با یکدیگر می بینند و گروهی دیگر بر این باورند که دین و فلسفه دو مقوله ی جدای از هم هستند که وقتی می توانند نقش خود را با موفقیت در زندگی بشر ایفا نمایند که در مسائل یکدیگر مداخله نکنند و تنها به وظیفه ی خود بپردازند، اما نباید فراموش کنیم که فلسفه در حوزه ی اندیشه و نظر با دین دارای مباحث و مسائل مشترکی است که باعث ایجاد تعامل در میان آن دو می شود. نگارنده در این نوشتار سعی نموده است که ابتدا تعریفی صحیح و جامع از هر یک ارائه دهد، سپس راه هایی را که در مقابل اندیشمندان هر دو حوزه وجود دارد بیان می نماید. در ادامه اختلافاتی را که تا کنون میان فلاسفه و پیروان ادیان بوده است، به اختصار توضیح داده سرانجام تأثیراتی را که با وجود این اختلافات، فلسفه و دین بر یکدیگر گذاشته اند، بررسی می نماید. از نظر نگارنده با وجود اختلافاتی که میان افراد وجود داشته است، همواره دین بما هو دین با فلسفه بما هو فلسفه در تعامل با یکدیگر بوده اند.
نقش ابر ذهن در رمزگشایی از چند دستگاه الهیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف و انگاره بنیادین این مقاله، پاسخ به این پرسش است که آیا می توان الگویی به دست داد تا از رهگذر آن بتوان چندین دستگاه عرفانی، فلسفی و کلامی را بهتر فهمید و دقیق تر بازشناسی کرد؟ ادعای این مقاله آن است که می توان این کار را انجام داد. روش این مقاله به این صورت است که در وهله اول، با مدد گرفتن از عالم خیال چنین فرض می کنیم که همه آنچه از زمان مهبانگ (big bang) تاکنون رخ داده، که شامل هزاران میلیارد ستاره و سیاره می شود، همگی کل یکپارچه ای را تشکیل می دهد که از آن به ""جهان هستی"" تعبیر می کنیم. سپس این گونه فرض می کنیم که این جهان بزرگ یا جهان ماده، فاقد شعور و آگاهی نیست، بلکه جزء جزء آن از اتم هایی تشکیل شده است که یک شعور و آگاهی بسیار مرموز و اسرارآمیز همه اینها را به هم به گونه ای پیوند داده که این طرح کلان از آن برآمده و حاصل شده است (جالب است که در فیزیک امروز نظریه ریسمان بسیار به این فرض ما نزدیک است). این مقاله اصلاً در پی اثبات این فرض یا نفی آن نیست. روش این است که اگر جهان هستی به این صورت فرض شود و در واقع، آن را همچون یک کل و یک ذهن بزرگ انگاشته شود، این فرض دست کم دو کارکرد خواهد داشت. الگوی مورد نظر تصویری از جهان به مثابه یک اَبَرذهن یا ذهن برتر است؛ یعنی، می توان کل هستی و پدیده های آن را همچون یک ذهن بزرگ فرض کرد و همه کارکردها و نقش ها و فرآیندهای ذهن انسانی را برای آن متصور شد. در یک ذهن، پدیدارهای ادراکی بسیار گوناگون و متنوعی وجود دارد. اینک اگر کل هستی؛ یعنی این صدمیلیارد کهکشان و این کیهان بسیار بسیار بزرگ را به منزله یک ذهن بینگاریم، همان حکم ها را می توانیم در میان پدیده های هستی جاری کنیم. به دیگر سخن، همه باشندگان و هستی ها را می توان از جنس آگاهی انگاشت و در عین حال، با یک نگاه خُردنگر و چیستی نگر، می توان پدیده های موجود را از یکدیگر سلب کرد و گفت درخت سنگ نیست؛ اما از سوی دیگر، با نگاهی کلان نگر، می توان به همه پدیده ها به عنوان امر یکپارچه واحدی نگاه کرد و همه اموری را که از هم سلب می کردیم، به یکدیگر نسبت دهیم و میان آنها اتحاد برقرار کنیم و بگوییم مثلاً درخت سنگ است. این مقاله درصدد است تا نشان دهد که دستگاه عرفانی ابن عربی و دستگاه های فلسفی اسپینوزا و وایتهد (الهیات پویشی) چنین طرحی را دنبال کرده اند. از این گذشته، از رهگذر کشف این کلید می توان دستگاه کلامی کرامیه و الهیاتشان را نیز به صورت قابل فهمی بازخوانی کرد.
بررسی پارادوکس صفات احد در اندیشه فلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در اندیشه فلوطین جهان از سه اقنوم احد، عقل و نفس تشکیل شده است. مهم ترین این سه، اقنوم احد است و اصلی ترین مسئله فلسفه فلوطین، شناخت احد و صفات و ویژگی های اوست. دیدگاه فلوطین دراین باره دووجهی و میان سلب و ایجاب است. گاه هرگونه صفت و نامی را از احد سلب می کند تا آنجا که انتساب هر صفتی به او را غیرممکن می سازد و گاه اوصاف و ویژگی های متعددی را به او نسبت می دهد. این دیدگاه متناقض سبب شده که وی را از قائلان به الهیات سلبی به حساب آورند. اما با بررسی مبانی و استدلال های هر یک از صفات سلبی و ایجابی روشن می گردد که سلب صفات از نظر فلوطین به سلب محدودیت ها و نقص ها از احد اشاره دارد. او بر اساس دو مبنای بساطت حقیقی و عینیت صفات با ذات، به صفات ایجابی احد نیز باور دارد و احد را واجد همه صفات کمالی می داند. بدین ترتیب و نیز با توجه به وجوه دیگری مانند جمع میان تشبیه و تنزیه، کثرت جهات بشری و اطلاق مقسمی تناقض در دیدگاه وی رفع می گردد.
همدردی در آیین بودایی و فلسفه شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«همدردی» (کرونا)، یکی از آموزه هایی است که اهمیت آن در دو جریان اصلی آیین بودا (ترواده و مهایانه)، به یک میزان نیست. همدردی سومین مقام از مقامات چهارگانه معنوی است که در ترواده، تنها مقامی برای ارهت و در مهایانه، علاوه بر ویژگی اصلی بودیستوه، منجر به نجات نیز می گردد. برای آرتور شوپنهاور (1788-1860)، آموزه ودایی «تو همانی»، همان وحدت متافیزیکی است که همواره از آن سخن می گفت. وی همین آموزه را زیربنای اصل همدردی می داند. او زیربنای رنج را مایا دانسته و معتقد است زدودن مایا از طریق درک حقیقت هستی، یعنی درک همان آموزه تو همانی، منجر به تحقق آموزه «نه- خود» و فرادانش حقیقی می گردد. رهایی از سنساره نیز زمانی اتفاق می افتد که آموزه «نه- خود» عملی گردد؛ یعنی کرونا و پس از آن، نیروانه محقق می گردد. این سیر در آیین بودای مهایانه بسیار پررنگ است. درواقع، همدردی مشخصه اصلی آیین بودای مهایانه است که هدف نهایی بودیستوه است. نجات یا رستگاری، چیزی است که فلسفه شوپنهاور آن را به سختی ممکن می داند و از این جهت، فلسفه وی به آیین بودای ترواده نزدیک می شود.
گونه های گوناگون فایده گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در چند دهه اخیر فیلسوفان فایده گرای بی شماری در زمینه اخلاق هنجاری فعالیت گسترده ای داشته، کوشیده اند با ارائه تفسیر جدیدی از «بیشینه سازی» ویا «خیر»، فایده گرایی را از گزند انتقادهای مطرح شده علیه آن برهانند. همین امر موجب پیدایش گستره گسترده ای از رویکردهای گوناگون و آشتی ناپذیر فایده گرایانه شده است که از آن میان می توان به دوگانه های «واقعیت گرا»/ «اگرگرا»، «عینیت گرا»/ «ذهنیت گرا»، «کنش گرا»/ «منش گرا»، «بیشینه سازی مطلق»/ «بیشینه سازی کافی» و «لذت گرا»/ «ترجیح گرا» اشاره کرد. این دوگانه ها به ترتیب در پاسخ به پرسش های بنیادین زیر درباره دو مفهوم «بیشینه سازی» و «خیر» مطرح شده اند: فاعل برای تشخیص بهترین گزینه ، باید عملی را در نظر بگیرد که فکر می کند در موقعیت مورد نظر «به احتمال زیاد انجام خواهد داد» یا باید عملی را در نظر بگیرد که «در شرایط آرمانی می تواند انجامش دهد»؟ عمل درست عملی است که «در عالم واقع» و «در عمل»، «بیشترین خیر» را ایجاد کند یا عملی است که فاعل «انتظار دارد» یا «فکر می کند» که «بیشترین خیر» را به وجود می آورد؟ ملاک «بیشینه سازی خیر» فقط برای داوری درباره «کنش» فاعل است یا هم «کنش» و هم «منش» او؟ برای «بیشینه سازی خیر» باید سراغ «بیشینه سازی مطلق» آن برویم یا «بیشینه سازی کافی»؟ آیا «خیر» چیزی است که فاعل از آن بیشترین «لذت» را می برد یا چیزی است که فاعل آن را بر چیزهای دیگر «ترجیح» می دهد؟ این مقاله بر آن است با «تبیین» و «تحلیل» این پرسش ها و یافتن پاسخ های آن ها، مهم ترین و ناآشناترین دوگانه های جدیدی را که در چند قرن اخیر در فایده گرایی مطرح شده اند واکاوی کند.
تحلیلی بر تبیین علمی از دیدگاه وسلی سمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سمن ادعا می کند که تبیین یک امر عینی، چیزی بیش از یک معرفت توصیفی است که در مورد دنیا کسب می شود. شاخصی که سمن برای تبیین علّی به عنوان تبیین علمی به دست می دهد بر دو اصل بنیادین استوار است: 1. نسبت آماری؛ 2. روابط علّی. چیزی که خود سمن مدعی است اگر به خوبی تکمیل شود کلید فهم ما از دنیا خواهد بود. در این نوشته نخست استدلال می کنیم که تبیین از نظر ذهنی و عینی امری ذومراتب است و دانشمندان در فعالیت های خود از «استنتاج به بهترین تبیین» استفاده می کنند. دوم بیان خواهیم کرد که علیت امری عقلانی و فلسفی است که ضرورت رابطة علّی از نتایج آن محسوب می شود، لذا رویکرد احتمالاتی از علیت شأن وجودی ندارد.
سیر تحول الاهیات اخلاقی کاتولیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الاهیات اخلاقی مسیحی، تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است. عهد جدید، منشأ اصلی اخلاق مسیحی است. محور تعالیم حضرت عیسی7، ملکوت خدا بود؛ و تحول درونی، شرط ورود به ملکوت تلقی می شد. اخلاق مورد نظر پولس، فضیلت محور بود و به جای تأکید بر اوامر و نواهی بیرونی، بر درونی شدن اخلاقیات توجه داشت. تعالیم اخلاقی آبای کلیسا بیش تر موعظه ای، شبانی، مدافعانه و تعلیمی بود. تا حدود هزار سال، علم اخلاق منسجم و نظام مندی وجود نداشت؛ حتی اگوستین که با نظریه پردازی درباره مفهوم فیض، تأثیر زیادی بر تفکر کلیسا داشت، الاهیات اخلاقی منسجمی طرح نکرد. توماس آکوئینی با رویکردی فلسفی، نظام مندترین و مفصل ترین مباحث مربوط به فضایل و رذایل را بیان کرد. با این همه، الاهیات اخلاقی، باز هم بخشی از الاهیات به شمار می آمد. تا این که بعد از شورای ترنت و به ویژه با اثر آلفونس لیگوری، الاهیات اخلاقی از الاهیات اعتقادی متمایز شد. با تصویب خطاناپذیری پاپ در شورای اول واتیکان، مرجعیت تعلیمی کلیسا شروع به مداخله در تبیین امور اخلاقی کرد. در دوره معاصر نیز با توجه به پیشرفت های مسائل صنعتی و پزشکی، موضوعات جدیدی در حوزه اخلاق کاتولیک به وجود آمد.
بررسی تطبیقی کهن الگوی سایه در آراء یونگ و رد پای آن در غزل های مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه کارل گوستاو یونگ، انسان ها علاوه بر ضمیر ناخودآگاه شخصی یا فردی، بخش مشترک دیگری به نام ناخودآگاه جمعی یا فرافردی دارند. محتویات این بخش از روح و ذهن را کهن الگو ها تشکیل می دهند. یکی از این کهن الگو ها که نزدیک ترین چهره به ناخودآگاه شخصی و خودآگاهی ست، «سایه» نام دارد. کهن الگوی سایه، قسمت منفی و حیوانی، غریزی، زشت، نفرت انگیز و ناپسند آدمی ست. چیزی است که همه انسان ها مایل اند آن را از دیگران مخفی کنند. در این مقاله، پس از نگاهی کوتاه به مکتب روانکاوی یونگ، به تحلیل و تشریح کهن الگوی سایه پرداخته شده است و با در نظر گرفتن دو نقش مثبت و منفی برای سایه، چنانکه یونگ در نظریاتش تحلیل کرده است، در آغاز واژگان و در مرحله بعد مفاهیم و مفردات مربوط به این شاخصه در زبان مولانا و سرانجام، رمزهایی که در غزلیّات شمس آمده و با این کهن الگو قابل تطبیق است، بررسی شده است. با توجه به شواهد و نتایج حاضر در متن، جنبه منفی سایه با واژگانی چون گرگ، روح حیوانی و... ، مفاهیمی مانند «وجود نداشتن جان بی سایه»، «جان کژ اندیشه و یا بد اندیشه» و رمزهایی همچون نفس، دزد، فرعون، سگ، اشتر کین دار و غول نمایان شده است. در پایان، بخش کوتاهی به وجه مثبتی که شناخت این کهن الگو به دنبال دارد، در غزلیّات، اختصاص داده شده است. بارزترین ویژگی سایه در این مورد، خودشناسی و خداشناسی است.
اختفای الهی به مثابة مصداقی از شر بی وجه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینه ای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ می دهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود می داشت می توانست بی آن که خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری به مراتب فاجعه بارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متأخر خود این گونه شرور را که ما نمی توانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بی وجه می نامد.
در دهه های اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیده اند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستین بار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ آن بود که دست کم برخی از انسان ها هستند که برای سرسپردگی شان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه می کوشند تا قرینه یا نشانه ای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکار نساختن خود و اختفای نشانه های وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب می کند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بنده اش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بنده اش نداشته است.
اما پرسش این است که آیا اختفای الهی می تواند به مثابة مصداقی از شرور تلقی شود؟ و آیا به راستی برای اختفای خداوند توجیهی متصور نیست؟
اگرچه می توان اختفای خداوند را در صورت برهان شر بی وجه رو گنجاند و برهانی به ظاهر معتبر فراهم آورد، به نظر می رسد که این استدلال به عنوان یک برهانِ به لحاظ صوری شبه قیاسی، و نه حتی صورتاً قیاسی، بسیار شکننده است. آزادی اختیار و فاصله معرفتی می تواند پاسخی در برابر برهان اختفای الهی به مثابة مصداقی از شر بی وجه فراهم سازد.
بررسی انتقادی مفهوم آزادی از نظر آیزایا برلین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشه ها از سرشناس ترین و برجسته ترین لیبرال های دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشته بحث های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدی ترین آرای او و به نوعی مرکز ثقل اندیشه های اوست. به نظر او، آن چه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است قدرت انتخاب و گزینش گری اوست و آزادی از این جهت اهمیت ویژه می یابد که میدانی برای انتخاب انسان ها فراهم می آورد. در تمام جنبه های اندیشه برلین از جمله پلورالیسم ارزشی، رد جبرگرایی تاریخی، رد آرمان شهرگرایی و دفاع از دموکراسی (البته دموکراسی ای که جنبه های منفی آن به دست نیروهای روشن فکر و نقاد محدود و کنترل می شود) رد پای آزادی محوری و دغدغه دفاع از آن قابل درک و محسوس است. در این مقاله، ابتدا سعی می شود مفهوم آزادی مثبت و منفی از نگاه برلین تبیین شود و سپس جنبه های مختلف آن با نگاه نقادانه مورد بررسی قرار گیرد.
ارزیابی مقایسه ای نظریه اعتدال ارسطویی و نظریه اخلاقی اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی اخلاق عملی (اخلاق دستوری)
«نظریه اعتدال» که خاستگاهی یونانی دارد و بر پایه نظریه ارسطو بنیان نهاده شده است، به تدریج از قرون سوم و چهارم هجری به حوزه اخلاق اسلامی وارد و سبب شد حکیمان بسیاری چون ابن مسکویه و خواجه نصیرالدین طوسی آن را مبنای آثار اخلاقی خویش قرار دهند. طبق «نظریه اعتدال»، ملاک فضیلت آن است که انسان بر اساس عقل خود حد میانه را در هر عملی رعایت و از افراط و تفریط (که رذیلت محسوب می شود) دوری کند.
در این پژوهش کوشیده ایم با ارزیابی و مقایسه این دیدگاه با نظریه اخلاقی اسلام، که در متون اصیل دینی یعنی آیات و روایات آمده است، به دیدگاه صحیح و جامعی در این زمینه دست یابیم. در نهایت حاصل این کوشش، نمایاندنِ ناتمام بودن مبنای «نظریه اعتدال» ارسطویی است و نیز اثبات اینکه بر اساس نصوص معتبر دینی ، آنچه ملاک «سعادت» انسان و جامع همه فضیلت ها محسوب می شود «قرب به خداوند» است و در مقابل، «شقاوت» دوری از هر عملی است که انسان را به خدای متعال نزدیک کند.
نگاهی به نظریه اصلاح نژاد فرانسیس گالتُن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله حاضر بررسی و نقد نظریه اصلاح نژاد فرانسیس گالتُن است. گالتُن، پسر عموی چارلز داروین، با انجام مطالعات آماری بر روی افراد برجسته علمی، ادبی، ورزشی، و نظامی انگلستان در طول چندین نسل مدعی شد که هوش و قابلیت های طبیعی در انسان ها امری ارثی است. بر این اساس، وی نظریه اصلاح نژاد را مطرح ساخت که در جهت عکس نظریه داروین و بر مبنای انتخاب مصنوعی بود. هدف گالتُن از طرح نظریه اصلاح نژاد بهبود و اصلاح نسل و تبار انسان از طریق افزایش هوش و ممانعت از بلاهت و کودنی بود. درواقع، گالتُن مدعی بود، همانند حیوانات اهلی، انسان ها را نیز می توان با انتخاب مصنوعی اصلاح کرد. با شروع قرن بیستم ایده گالتُن به جنبشی اجتماعی و فراگیر در کشور های مختلف عالم از جمله انگلستان، امریکا و آلمان تبدیل شد و باعث تصویب قوانینی غیراخلاقی از سوی دولت ها همچون عقیم سازی اجباری و نظایر آن به بهانه اصلاح نسل شد. در آلمان نازی، جنبش اصلاح نژاد به ابزاری برای نژادپرستی و ارتکاب جنایت های بزرگ مبدل گشت. با این حال ایده اصلاح نژاد هیچ گاه به طور کامل از میان نرفت. پیشرفت های علمی در حوزه ژنتیک انسانی و کشف DNA انسان و نیز رمزگشایی از ژنوم انسانی همراه با عواملی دیگر باعث احیای نظریه اصلاح نژاد در سال های پس از جنگ جهانی دوم شد. جریان جدید اصلاح نژاد بر خلاف جریان اصلی آن، که ترکیبی از باور های علمی و شبه علمی بود، بر باور های علمی مبتنی بود. از این حیث اشکالات علمی وارد بر جریان اصلی اصلاح نژاد بر آن وارد نبود. با این حال نظریه اصلاح نژاد همواره، چه در گذشته و چه در حال، به دلیل پیامد های خطیری که داشته است و نیز سوءاستفاده های زیادی که از آن شده است مورد نقد های اخلاقی جدی بوده است. در نوشتار حاضر سعی شده است مهم ترین نقد های علمی و اخلاقی وارد بر جریان اصلی اصلاح نژاد مورد بحث و فحص قرار گیرد.
نقدهای اسپینوزا بر انسان وار انگاریِ خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا سعادت شناسی خود را مبتنی بر تصویری غیر انسان وار از خداوند می سازد و بدین جهت با تشخیص علل گرایش های انسان وار انگارانه در حوزه الهیات و به طور خاص خداشناسی، به نقد چنین خدایی می پردازد. مقاله حاضر با روش منظومه گرایی مفهومی در صدد بیان نقدهای اسپینوزا بر انسان وار انگاری خداست. بدین صورت که مفاهیم اصلی و اشتقاقی ای را که اسپینوزا در اطراف این مسئله مطرح می سازد، مشخص کرده تا به منظومه ای از مفاهیم به هم مرتبط دست یابد و بحث های مرتبط با آن ها را نظام بخشد. این مقاله نشان می دهد که اسپینوزا ریشه انسان وار انگاری را اصولاً در نقص معرفتی بشر می داند. وی با نقد دو مفهوم اصلی «خلق» و «حدوث»، مفاهیم اشتقاقیِ عقل و اراده و حکمت (غایتمداری در فعل) را در این منظومه مفهومی مشخص کرده و چنین صفاتی را از جانب ذات ربوبی نفی می کند و بدین واسطه اطلاق خیر و شر اخلاقی و انفعالات عاطفی را نیز بر خداوند بی مبنا می سازد.
بررسی رابطة دین و اخلاق از نگاه نیچه(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
دین و اخلاق به عنوان دو موضوع همزاد بشر، همواره از دغدغه های اصلی انسان ها به شمار می رفته است. در طول تاریخ تفکر اخلاقی فلسفی، نظریاتی چند پیرامون ارتباط دین و اخلاق شکل گرفته است. یکی از این نظریه ها، تباین میان دین و اخلاق است. این نظریه معتقد است: هیچ گونه ارتباطی میان دین و اخلاق وجود ندارد. نیچه از جمله اندیشمندانی است که در نقد نظریه اخلاق مسیحی، به چنین نظریه ای رسیده است. وی دین و اخلاق را متباین دانسته، هدف اخلاق را رسیدن به قدرت و انسان اخلاقی را انسان قدرتمند می داند. این مقاله با رویکرد تحلیل و اسنادی، به بررسی رابطة دین و اخلاق از نظر نیچه می پردازد.
نگریستن از منظری سرمدی در باب زیبایی شناسی از منظر ویتگنشتاینِ متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زیبایی شناسی و به طور کلی امر رازآمیز نقشی اساسی در فلسفه متقدم ویتگنشتاین دارد. مبتنی بر این نظرگاه زیبایی شناسانه، زیبایی شناسی شیوه ای برای «بیانِ» امر رازآلود و نحوة واقع بودگی واقعیت هاست. بر این اساس، اثر هنری شیئی است که از وجهی سرمدی بدان نگریسته شده است. مبتنی بر نظرگاه زیبایی شناسانة ویتگنشتاین متقدم، ما هنگامی که اشیا را از این منظر مورد توجه قرار می دهیم، با به فراموشی سپردنِ کاربردها و سود و زیان های روزمره، آن ها را از این که اموری واقع در جهان به شمار آیند تعالی می بخشیم و آن ها را در چهارچوبِ کلی کران مند هم راه با حیرت و اعجابی ممدوح به نظاره می نشینیم. اثر هنری شی ء را در روابط ضروری اش با سایر چیزها می نمایاند و این نگاه به شیء از «منظری درست» است.
اگر، آن گونه که ویتگنشتاین متقدم عقیده داشت، گزاره های اخلاقی از آن رو که ناظر به ارزش مطلقی خارج از جهان اند «بی معنا» به شمار می آیند و تربیت اخلاقی جز از ره گذر بیان مصادیق و نمونه ها تحقق نمی یابد، هنر در این میان حکایت گر بهترین نمونه هاست.