فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۴۰۱ تا ۴٬۴۲۰ مورد از کل ۵۲٬۹۰۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، واکاوی مفهوم سوژگی با رویکردی پروبلماتیک و بررسی نسبت آن با نقد و نظریه ی ادبیات کودک و نوجوان است. در بررسی جریان تفکر درباره ی سوژگی، آگاهی و کنش گری، ویژگی های اصلی این مفهوم قلمداد می شوند. اندیشه و عمل آگاهانه در دیالوگ با دیگری، مستلزم فرض دو طرف در این رابطه است. من در برابر تو، که در این رابطه یک قطب بر قطب دیگر غالب می شود و این غلبه به شکلی پنهان رخ می دهد. به این ترتیب اگرچه آگاهی هر دو طرف، به دلیل انباشت و تعامل آگاهی هایشان، ارتقا می یابد و می بالد، اما هویتی برساخته پیدا می کنند و طرف ضعیف تر، مغلوب هژمونی گفتمان غالب می شود. در نتیجه طرف مغلوب در واقع نمی اندیشد بلکه اندیشیده می شود و با اینکه فکر می کند مختار بوده، تنها در میان امکان های موجود انتخاب کرده است. مفهوم کلیدی در فهم بهتر این رابطه که این پژوهش با نگاهی باختینی به آن می پردازد، بیناسوژگی است که بر فرایندی بودن این رابطه تأکید می کند و حرکت از بودن به شدن را در مذاکره ای سودمند پیشنهاد می دهد. توجه به مفهوم سوژگی در نقد و نظریه ی ادبیات کودک جهان در سال های اخیر چالش برانگیز بوده است، اما در ایران، پژوهش مشخصی در این زمینه یافت نشد. پرسش اصلی پژوهش این است که چطور می توان رابطه ی بین دوگانه ها را بهبود بخشید و رابطه ای بیناسوژگانی را جایگزین نگاه دوقطبی به سوژه ها کرد؟ در پایان، با نگاهی به کتاب ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش ، اثر جمشید خانیان، تلاش شد تا فرایند بیناسوژگی میان نویسنده و قهرمان داستان بررسی شود تا به این ترتیب کارایی این بحث ها در قلمرو ادبیات کودک و ظرافت های نقد با این رویکرد آشکار گردد. به نظر می رسد خانیان توانسته با آگاهی بخشیدن و کنش مند کردن سوژه های داستانش به آن ها تشخص ببخشد و آن ها را توانمند کند تا در دل یک مذاکره ی بیناسوژگانی واقعیت داستانی را بسازند.
مقایسه کاربردِ افعال در غزل های عاشقانه و قلندری سنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۹
203 - 226
حوزههای تخصصی:
فعل، مهمترین رکن جمله است و شیوه کاربرد فعل در یک اثر، دغدغه های نویسنده برای ایجاد لایه های معنا و ارتباط تأثیرگذار با مخاطبان و کارکردهای روانی او را نشان می دهد. آیا می توان همچون شخصیّت، فعل را به برون گرا، درون گرا و خنثی تقسیم کرد؟ پاسخ حاصل از یافته های این مقاله توصیفی- تحلیلی، به این پرسش مثبت است و بررسی غزل های سنایی نشان می دهد که چون سنایی در غزلیات عاشقانه به عشق های شهوانی و دست یافتنی دوره غزنویان می پردازد، گرایشی برون سو گرایانه دارد و فعل هایی کُنشی، حرکتی و برون گرا را به کار می گیرد. اما، سنایی در غزل های قلندری که بیان رندانه مفاهیم و معانی عرفانی با واژگان تغزلی، عاشقانه و هنجارشکنانه است، معناگرایی و تازگی حال و هوا و عمق تجربه روحی خود و چندلایگی سخن را با کاربست فعل های درون گرا نشان می دهد. در این بخش، فعل های درون گرا، مفاهیمی چون: کشف و شهود، درون پروری، معرفت قلبی و توجه به احوال درونی و روحانی را نشان می دهند. تفاوت شیوه کاربرد فعل در غزل ها نشان می دهد که میان عمل و زندگی در حالِ تغییر سنایی با اندیشه های نو شونده او رابطه ای منطقی برقرار بوده است. بسامد بالای کاربرد فعل امر و خبری (است، بود، بدان و...) در قلندریات، مؤید جنبه تعلیمی سخن است.
کارکرد فرهنگ و زبان عامه در تکوین گفتارنوشت های عرفانی (بر اساس معارف بهاء ولد، معارف ترمذی، معارف سلطان ولد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فرهنگ و زبان عامه مرزهایی مشترک و متداخل با ادب رسمی دارد و تعامل این دو حوزه با یکدیگر در تاریخ ادبی ما همواره وجود داشته ؛ اما در برخی جریان های سبکی و فکری این تعامل پررنگ تر بوده است. یکی از گونه های نثر که پیوندی عمیق با ساحت زبان و فرهنگ عامه دارد گفتارهای شفاهی اهل عرفان است که برخی با نام «معارف» شهرت یافته اند. نقش پذیری از این ساحت تنها منحصر به استفاده زیبایی شناسانه از چند عنصرِ متاثر از فرهنگِ زیستِ گوینده نیست؛ بلکه پیوندی استوار با روساخت و زیرساخت این آثار دارد. نوشته حاضر به روش توصیفی تحلیلی و با هدف درک و شناسایی بهتر تعامل ادب رسمی و ادب عامه در حوزه ادب عرفانی به واکاویِ سه اثر معارف بهاء ولد، معارف محقق ترمذی و معارف سلطان ولد پرداخته است. جست وجو در رشته های درهم تنیده این متن ها با حوزه های فرهنگ و زبانِ مردم و تحلیلِ بسترها و اجزایِ ساختِ تصاویر آفریده شده افزون بر آشکار ساختن جزییاتی ارزشمند و گاه فراموش شده از زبان و فرهنگ عامه و تحولات آن در گذر زمان، در فهم بهتر این متون و شناخت دقیق تر ساختار اندیشگانی و فرهنگی گویندگان آن نیز سودمند بوده و رویکردهای مردم گرایانه ایشان را هم پدیدار ساخته است.
Etude du déclinisme en littérature contemporaine française(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Un ensemble de discours déclinistes, publiés depuis le début du XXIe siècle, notamment rédigés par les spécialistes et professeurs de littérature, proclament la dévalorisation, la crise, l'oubli et voire la mort de la littérature et des études littéraires. Pour étudier la nature et les cibles de ce déclin en littérature contemporaine, cet article se propose, d’une part, de présenter ces textes apocalyptiques suivant une approche descriptive, et d’autre part, de les distinguer les uns des autres selon une approche comparative et surtout contrastive, tout en se basant sur les trois catégories de menaces déjà évoquées en 2011 par Dominique Viart. Une conception très retreinte et esthétique, remontant au XIXe siècle et notamment diffusée et défendue par le système éducatif et la théorie littéraire, se trouve à l’origine de toutes ces inquiétudes devant la perte de l’autonomisation de la Littérature dans une société marquée par le capitalisme cognitif. Il est peut-être temps de recourir également à une conception élargie et pragmatique de la littérature, en interaction avec les autres moyens modernes d’expression et en contact avec le monde réel, et de mettre fin à toute hégémonie des approches monologales au profit d’une lecture actualisante avancée par le philosophe suisse Yves Citton.
La Poétique de l’Escalier dans les Récits de Pierre Bergounioux(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Recherches en Langue et Littérature Françaises Année ۱۵, No ۲۸, L’hiver Et Le printemps ۲۰۲۱
65 - 80
حوزههای تخصصی:
L’escalier, susceptible d’être porteur du sens est un lieu favori parmi certains auteurs, qui mérite un regard à part et particulier. Étant frappés par l’abondance du mot « Escalier » dans La Maison rose de Pierre Bergounioux, nous avons été amenés à vérifier cette fréquence dans les autres récits de Pierre Bergounioux. Ainsi avons-nous fait une lecture attentive des récits de Pierre Bergounioux depuis 1984 jusqu’à 1996 pour y déceler la trace de l’ « escalier » . Par la suite, nous avons choisi à part La Maison rose , les autres récits intitulés Catherine , Ce Pas et le suivant , La Bête faramineuse , Miette et La Mort de Brune dans lesquels « l’escalier » , à première vue, comme un élément banal, nous semble-t-il, offre un sens significatif et joue un rôle définitif. Ainsi, par une démarche totalisante et synthétique, nous avons analysé tous les cas où le terme « Escalier » est apparu dans lesdits récits et puis nous avons classifié les résultats trouvés selon la fonctionnalité que l’escalier s’attribue dans chaque circonstance. Par conséquent nous avons réussi à reconnaître neuf fonctions pour les escaliers de Pierre Bergounioux : l’escalier de contact, de peur, d’obstacle, de suicide, de sensation, de découverte, de classe, d’honneur et enfin l’escalier de bonheur . Après cela, notre attention a été attirée sur la dualité oppositionnelle cachée au sein de chaque fonction trouvée. Donc en nous appuyant sur la méthode bachelardienne, nous nous sommes efforcés de percer dans l’imaginaire de l’écrivain et de dégager les dialectiques contradictoires nées de chaque fonction. Et les classifier sous l’axe horizontal ou vertical.
بررسی جلوه های مختلف عشق و میزان حضور هر یک در شعر فارسی نوجوان (از 1380 تا 1396 خورشیدی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عشق از مهم ترین درون مایه های شعر فارسی و از حساس ترین موضوعات دوران نوجوانی ست که در ادوار مختلف جلوه های گوناگونی پذیرفته است. هدف این پژوهش استخراج و تبیین جلوه های عشق در شعر فارسی نوجوان است. پیش ازاین جلوه های عشق در شعر و داستان کودک و نیز رمان نوجوان بررسی شده است، اما به طور ویژه در شعر نوجوان بررسی نشده اند. در این پژوهش از 26 شاعر مطرح حوزه ی نوجوان، 76 مجموعه شعر فارسی که برای نخستین بار از «1380 تا 1396خورشیدی» به چاپ رسیده اند به روش توصیفی تحلیلی بررسی شد. در این پژوهش با بررسی و تحلیل نشانه های درون متن و تفکیک اشعار با دامنه ی تأویل محدود، مشخص شد که شعر عاشقانه ی نوجوان این برهه چه جلوه هایی دارد و شاعران در پرداخت هر یک از این جلوه ها به چه نشانه ها و موضوعاتی توجه داشته اند. بر این اساس جلوه های مختلف عشق در شعر نوجوان این دوره به ترتیب فراوانی عبارتند از: عشق به جنس مخالف، عشق میان والدین و فرزند، عشق میان انسان و خدا، عشق میان دو دوست، عشق به رهبر دینی، عشق انسان به آفرینش و طبیعت و عشق به وطن. شاعران در پرداخت جلوه های مختلف عشق، به فرهنگ ایرانی اسلامی، نیازهای عاطفی نوجوان، آیات قرآن، عناصر طبیعت، عناصر دنیای مدرن، نمادهای اسطوره ای عشق و نمادهای ملی توجه داشته اند.
اقتباس صورت و معنا در سروده های امیری فیروزکوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
127 - 150
حوزههای تخصصی:
اقتباس و بازآفرینی معانی و مضامین متون مختلف، همواره از سده های گذشته تاکنون نزد آفرینشگران متون ادبی امری ساری و جاری بوده است. امیری فیروزکوهی در گستره شعر معاصر، شاعر سنت گرای صاحب سبک با زبان و بیان خاص خود است که با طبع لطیف و نکته سنج خود و با احاطه و اشراف خوبی که بر زبان و ادب فارسی و عربی داشت، توانست معانی و مضامین شعری متنوعی را در سروده های خود بیافریند و عرضه نماید. باوجود این، او در پرداخت مضامین و معانی شعری، از متون دیگر نیز تأثیر پذیرفته و در اغلب موارد به طرز هنرمندانه ای در سروده هایش مندرج ساخته است. در مقاله حاضر به روش توصیفی و تحلیلی، دیوان امیری از منظر تأثیرپذیری از متون مختلف نقد و بررسی شده است. یافته های پژوهش آشکار می سازد امیری برخلاف گمان برخی از پژوهشگران، صرفاً متأثر از صائب تبریزی نیست. شاعر در بخشی از مضمون پردازی هایش متأثر از قرآن و احادیث است و در بخشی دیگر، از متون ادبی منظوم و منثور دیگر شاعران و نویسندگان ایرانی و غیرایرانی، بویژه شاعران معروف سده های پنجم تا یازدهم هجری همچون خاقانی، سعدی، مولوی و صائب، تأثیر پذیرفته است.
سعدی: مردی از ایرانشهر (بررسی بازتاب اندیشه ایرانشهری در آثار سعدی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۹
185 - 206
حوزههای تخصصی:
اندیشه ایرانشهری، بخصوص وجه سیاسی آن، نظام اندیشگی حاکم بر تمامی تاریخ ایران باستان است که با وجود همه تغییرات، در دوره اسلامی نیز تداوم یافته است؛ در میان آثار بازمانده از شاعران و نویسندگان ادب پارسی، از کلیله و دمنه نصرالله منشی که اثری داستانی ست، گرفته تا مرصادالعباد نجم الدین رازی که به تبیین جهان بینی عرفانی و تعلیم آداب صوفیانه پرداخته است، می توان بازتاب اندیشه ایرانشهری را آشکارا مشاهده کرد. سعدی نیز مردی از ایرانشهر است که با وجود تحصیل علوم اسلامی در نظامیه و تأثیر از وجه صوفیانه تفکر اسلامی، آثار او، گلستان و بوستان، را می توان جلوه گاه روشنی از اندیشه ایرانشهری نیز به شمار آورد. آنچه از بررسی آثار سعدی به دست آمده است، نشان می دهد که تمامی مؤلفه های این اندیشه، شامل داشتن نگاه طبقاتی به هستی (بخصوص اجتماع انسان ها)، صدرنشین بودن پادشاه در هرم طبقاتی جامعه، الهی دانستن پادشاهی و قائل شدن فرّ ایزدی برای پادشاه، عین قانون دانستن رای و سخن او، لزوم عمل به خویشکاری، مفهوم خاص دادگری، توجه ویژه به فضیلت اعتدال و توصیه مکرر به میانه روی، خرسندی و قناعت به آنچه نظم کیهانی در اختیار آدمی قرار داده و در نهایت یکی دانستن دین و پادشاهی در آثار سعدی نمودی آشکار دارند.
بازخوانی انگاره معاصر نزد تذکره نویسان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۷۲
۵۶-۳۱
حوزههای تخصصی:
در این مقاله «معاصر» به مثابه یک «مفهوم» نزد نخستین مورخان ادبیات فارسی یعنی تذکره نویسان بررسی شده است. سعی شده این مفهوم دقیقا به همان طریقی که شناسا (یعنی تذکره نویسان فارسی) آن را تجربه کرده و شناخته است، توصیف شود. ابتدا بحثی مقدماتی درباره ریشه های لغوی «معاصر»، و سپس معانی امروز ی آن و برداشتها از معاصر آورده می شود. این بررسیها نشان می دهد که برداشت از معاصر تا چه اندازه به اوضاع فرهنگی و اجتماعی وابسته است. پس از طرح این مقدمات از معانی «معاصر» نزد تذکره نویسان سخن گفته می شود. برداشتهای همزمانی، تازه و جدیدبودن، همتایی و هم سطحی سه برداشتی است که تذکره نویسان از معاصر داشته اند. نشان داده شده است که برای تذکره نویسان این برداشتها سیال، و دلایل سیالیت آنها بررسی شده است. سیالیت این برداشتها باعث شده است تذکره نویسان از معیارهای محدودکننده ای مانند هم مشربی، هم طرزی و معاشرت بهره ببرند. این استفاده از آن رو بوده است تا آنان در نگارش از معاصران با حدود و ثغور دقیقتری کارشان را به انجام رسانند و ناخواسته و خواسته از سیالیت مفهوم معاصر بکاهند.
تخریب لنگرهای کنشی معنا: تحلیل تلاطم شوشی در گفتمان ادبی (مطالعه موردی این سگ می خواهد رکسانا را بخورد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحریب لنگرهای کنشی به فضایی گفتمانی اطلاق می گردد که در آن به تدریج کنش قادر به پشتیبانی روایت یا پیشبرد آن نیست و به همین دلیل دچار فروپاشی گشته و جای خود را به شوِش می دهد. این فروپاشی کنشی را تخریب لنگرهای کنشی معنا در گفتمان می نامیم. نشانه-معناشناسی، کارکرد سنتی معنا را به سوی کارکردی گفتمانی که در آن هیچ معنای از پیش محقَقی وجود ندارد، سوق می دهد. هدف پژوهش بررسی نشانه-معناشناسی و تحلیل نظام های گفتمانی کنشی و شوشی در اثر این سگ میخواهد رکسانا را بخورد به قلم قاسم کشکولی است. در این پژوهش علاوه بر تحلیل روایت های گفتمانی موجود که از نوع کنشی یا شَوِشی هستند، مشخص خواهد شد چگونه با نفی نظام کنشی جریان تلاطمی حضور سوژه، راه را بر تفتیدگی معنا و ناپایداری روایی می گشاید. در واقع هر کدام از ویژگی های کنشی و شوشی و ابعاد چندگانه مطالعه نظام های گفتمانی در چارچوب رویکرد نشانه-معناشناسی گفتمان در این اثر به نوعی مشهود است. بنابراین مسئله اصلی این است که ببینیم چگونه چگونه لنگرهای کنشی یکی پس از دیگری تخریب گشته و جای خود را به شوش هایی متلاطم و غیرتعینی می دهند. همچنین چگونه تعلیق کنش، مکانیکی شدن زمان، گسست در پیوند عناصر کنشی و جابجایی ناگهانی عناصر روایی سبب تخریب لنگرهای معنایی گشته و تلاطم معنایی و شوِشی را در پی دارد.مسئله اصلی تحقیق این است که ببینیم این کارکردهای نوسان پذیر بر مبنای کدام جریان و روابط درون متنی تولید گشته و سپس بر اساس چه الگویی و در قالب کدام فرآیند نشانه- معنایی گسترش یافته تا به تولید معناهایی سیال، در گریز، تلاطم پذیر منجر شود. در واقع در مقاله حاضر سعی بر آن است که به این پرسش ها پاسخ داده شود: 1- چه عواملی باعث تخریب لنگرهای معنایی در اثر مورد مطالعه می گردد؟ 2- مهمترین وجوه بازنمود گفتمان شوشی در این سگ میخواهد رکسانا را بخورد کدامند و چگونه این وجوه ما را به سوی گفتمانی سیال و پساروایی سوق می دهد؟
تجربه مزه و نامزه؛ تجربه عرفانی آفاقی و اَنفسی بهاءِ ولد و لائوزه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
296 - 318
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله، بررسی توصیفی- تحلیلی تجربه عرفانی اَنفسی و آفاقی بهاء ولد و لائوزه است که براساس آراء والتر استیس تبیین شده است. در تجارب بهاء ولد که از آن با استعاره «مزه» نام برده شده است، هر دو سنخ تجربه عرفانی یافت می شود. در تجربه عرفانی آفاقی، خدا در حاق و واقعیت پدیدارهای حسی نهان است و ذات هستی را شکل می دهد. بهاء در پشت تمام پدیدارهای نفسانی، روحانی، مادّی و فیزیکی خدایی را تجربه می کند که عامل و متصرّف در آن ها است. تجربه عرفانی اَنفسی بهاء با نفی حواس، صورت و اعیان حسی و رسیدن به وحدانیت که عالم «بی چون»، «بی چگونگی» و «لامکان» است، محقّق می شود. حقیقت الله وجودی مبتنی بر «عدم، سادگی و محو» است. در تجربه عرفانی لائوزه هم هر دو سنخ تجربه عرفانی یافت می شوند که برخلاف تجربه بهاء، آن را استعاره «نامزه» نام نهاده ایم. در تجربه آفاقی لائوزه، نه تنها هستی و طبیعت، تجلی گاه دائو است، بلکه او در جهان حضوری دائمی دارد و هستی و طبیعت رهرو اوست. در تجربه عرفانی اَنفسی لائوزه، دائو امری کاملاً ناشناختنی و عدمی است که از هرگونه تجربه شناختی گریزان بوه و تنها نفسِ «انسانِ برین» قادر به آگاهی از آن است.
واکاوی ترجمه های عین القضات همدانی در تمهیدات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
25 - 42
حوزههای تخصصی:
این پژوهش[1] با الهام از چارچوب نظریِ «تاریخ نگاریِ خُرد» (آدامو، 2006) روش ترجمه عین القضات در تمهیدات را به بحث می گذارد. بدین منظور، پس از مرور پیشینه مطالعاتی و معرفی اجمالیِ مبانی نظری و روش شناختی تحقیق، با تحلیل نمونه هایی ابعاد مختلف کنش ترجمانی عین القضات بررسی و تحلیل شده است. یافته های مقاله مبیّن آن است که عین القضات در مواجهه با التقاط زبانیِ عربی- فارسی به شیوه ای واحد واکنش نشان نداده است؛ بلکه به تناسب «نوع متن» واکنش ترجمانی و حدود عاملیت بینافرهنگی وی متفاوت بوده است. به طورکلی «تلفیق ترجمه و تفسیر در تمهیدات »، «قرابت معیارهای نگارش تألیفی و ترجمه ای»، «ملاحظه توأمان مخاطب خاص و عام»، «تلفیق (تقریباً همیشگی) مبدأمداری و مقصدگرایی» و «توجه به ویژگی های نوع متن در اتخاذ هنجارهای مقدماتی و عملیاتی ترجمه» از ویژگی های کردار ترجمانی وی در مسیر دستیابی به «تعادل منظورشناختی» بوده است. [1]. بخش هایی از این نوشته را یکی از نگارندگان نوشتار در سال 1396 در قالب سخنرانی در سومین همایش ملی رویکردهای میان رشته ای به آموزش زبان، ادبیات و مطالعات ترجمه در دانشگاه فردوسی مشهد ارائه داده است.
استخدام پرورده، گونه ای نویافته در بلاغت فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
97 - 114
حوزههای تخصصی:
اهل بلاغت استخدام را دارای سه حوزه استخدام تشبیهی، غیرتشبیهی و استخدام ضمیر می دانند. استخدام ضمیر بیشتر مربوط به زبان عربی است و در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد؛ اما دوگونه دیگر، در متون ادبی فارسی به وفور به کار رفته اند. در این پژوهش به سیر تعاریف استخدام از دیدگاه بلاغیون و چندوچون خلق استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی پرداخته ایم و پس از ذکر نمونه هایی از دیوان برخی از شاعران ایهام پرداز، گونه تازه ای از صنعت استخدام را معرفی کرده ایم که در زیرمجموعه استخدام تشبیهی و غیرتشبیهی قرار می گیرد. تفاوت این گونه استخدامی با گونه های دیگر در این است که شاعر در بافت کلام استخدامی، با افزودن یک یا چند مورد ایهام در سطح لغت یا ترکیب، طرفین استخدام را در یک کلمه یا ترکیب جمع می کند و با این شگرد، سطح تأویل پذیری و چندمعنایی شدن جمله را ارتقا می دهد. این گونه نویافته، به لحاظ فشردگی صنایع بلاغی، نسبت به گونه های شناخته شده استخدام، ارزش ادبی بیشتری دارد.
تحلیل جامعه شناختی ضعف صمیمیت عاطفی در تغزلات غنایی فرخی سیستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
169 - 186
حوزههای تخصصی:
فرخی سیستانی ازجمله شاعرانی است که تغزلات او دربردارنده ویژگی های چند طبقه مهم اجتماعی است. در این مقاله گزاره هایی که در تغزلات وی رابطه عاشق و معشوق را از نظر عاطفی، کم رنگ جلوه می دهد، نمود «ضعف صمیمیت عاطفی» دانسته شده است. مؤلفه هایی مانند «ترجیح عوامل قدرت بر معشوق»، «ترجیح عاشق بر معشوق» و «نمودهای عشق غیرطبیعی در زبان تغزلات فرخی» باعث ضعف صمیمیت عاطفی شده است که با ساختارهای بنیادین اجتماعی و تاریخی عصر وی پیوند می یابد. عشق در شعر فرخی، عشقی زمینی نانجیبانه و بیمارگونه است. نمود این نوع عشق در زبان شعر او، گاهی باعث به وجود آمدن گزاره هایی می شود که در آن ها صمیمیت عاطفی وجود ندارد. از سوی دیگر گزاره های هنجارستیز اجتماعی در تغزلات فرخی که با قراردادهای شعر غنایی ناهمسان است، تنها به یک رفتار فردی مربوط نیست، بلکه بیان کننده رفتار یک طبقه خاص اجتماعی است که با واقعیت تاریخی و اجتماعی عصر آن طبقه قابل تشریح است. در این مقاله که با روش تحلیل گزاره های شعری به نگارش درآمده، پیوند زبان شعر غنایی فرخی سیستانی با ساختار کلی جامعه عصر او از دیدگاه نظریه های جامعه شناسی ادبیات تشریح شده است.
Christian Images in Justin Kurzel’s Macbeth (2015)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Justin Kurzel’s film, Macbeth (2015) demonstrates a large number of Christian symbols and images. This comparative study seeks the relation between the Protestantism discourse of the Elizabethan era, and the religious visualizations and images used in Kurzel’s movie including the Cross, paintings, costumes and mise-en-scene. By applying Linda Hutcheon’s theory of adaptation to exploring the film, the meaning of these images can be found through contextualization. How Kurzel creates a new way to visualize the main socio-historical ideas of the original text will be examined. Stam’s model of intertextual dialogism helps a better understanding of how these images relate to the original setting. While Kurzel features an authentic medieval Scottish setting, he employs new visual ways to convey the socio-cultura context of the Shakespearean Macbeth. Concerning Macbeth (2015), it could be argued that there are still similar examples of the justification of violence and war in our contemporary era. By voicing the marginalized Macbeths, Justin Kurzel relates to similar unjust conditions in the contemporary time and place.
نقد و بررسی زمینه های دیالکتیکی غزلیات حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال هجدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۷۱
69-97
حوزههای تخصصی:
در این مقاله زمینه های دیالکتیکی غزلیات حافظ، بر اساس عناصر دیالکتیک و نوع سنتز آنها بررسی شد است. در این بررسی مشخص شده که مهمترین زمینه های دیالکتیکی غزلیات حافظ را زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبه کاری و توبه شکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان، عقل و عشق، شطح گویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بیریایی، دولت و فقر، عشق زمینی و عشق الهی، جبر و اختیار، درست دیدن و بددیدن، مرگ اندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری تشکیل می دهد که از این تعداد در پنج زمینه زهد و زندقه، تشرّع و عرفان، توبه کاری و توبه شکنی، شرع و خلاف شرع، مدح و عرفان دیالکتیک از نوع اول است؛ یعنی تز و آنتی تز از بین می رود و سنتزی نو به وجود می آید. در سه زمینه عقل و عشق، شطح گویی و مخالفت با آن، ریاکاری و بی ریایی دیالکتیک از نوع دوم است؛ یعنی تز و آنتی تز از بین نمی رود، بلکه در سنتزی نو ارتقا می یابد. در زمینه دولت و فقر، دیالکتیک از نوع سوم است؛ یعنی تز و آنتی تز در سنتزی الزاماً پارادوکسیکال جمع شده است. در زمینه عشق زمینی و آسمانی، دیالکتیک از نوع چهارم است؛ یعنی تز و آنتی تز اجزایی از کل (سنتز) به شمار می رود. در جبر و اختیار، درست دیدن و بددیدن، مرگ اندیشی و عرفان، حافظ قرآن و حافظ درباری، دیالکتیک از نوع پنجم است؛ یعنی تز و آنتی تز به تناوب اثبات می شود، اما همدیگر را نفی نمی کند و حتی به سنتز روشنی نمی رسد. بنابراین می توان گفت در غزلیات حافظ با توجه به تقابلهای دوگانه، انواعی از دیالکتیک وجود دارد و همین زمینه دیالکتیکی یکی از مبانی جمال شناسی شعر اوست.
نقد و بررسی کاربست نظریه نایدا در ارزیابی ترجمه های قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نزدیک به یک دهه است که نظریات ترجمه به ارزیابی ترجمه های قرآن راه پیدا کرده اند. هدف از انتخاب چارچوب نظری برای پژوهش، نظام مند شدن نقد و بررسی است تا از نقدهای پراکنده و سلیقه ای اجتناب شود، اما دیده می شود که در مواردی ناقدان از چارچوب نظریه خارج شده اند و یا فهم نادرستی از نظریه داشته اند و مطابق آن فهم نادرست به نقد ترجمه پرداخته اند. پژوهش حاضر به منظور بررسی این ارزیابی ها با روش توصیفی- تحلیلی آمیخته با نقد، پنج پژوهش مبتنی بر نظریه نایدا را در زمینه نقد قرآن به عنوان مطالعه موردی، مورد بررسی قرار داده تا لغزشگاه های پژوهشگران را در کاربست این نظریه بررسی کند. این پژوهش نشان می دهد ناقدان گاه در فهم معنای معادل صوری و پویا دچار اشتباه شده اند و مصادیق آن را به اشتباه در ترجمه ها یافته اند. در مواردی نیز با وجود اینکه نظریه نایدا را مبنای نقد خود قرار داده اند، اما نقد همچنان در مسیری متفاوت از این چارچوب حرکت کرده که در مواردی علت این امر به عدم تناسب چارچوب نظری با داده های تحقیق برمی گردد.
ارزیابی ترجمه دشتی و شیروانی از افعال خطبه شقشقیه نهج البلاغه مبتنی بر نظریه تعادل واژگانی نایدا
حوزههای تخصصی:
در حوزه ترجمه، نایدا نظریه تعادل را ارایه نموده و آن را فرآیندی می داند که به دنبال یافتن نزدیک ترین معادل طبیعی در زبان مقصد است. البته نظریه نایدا طی چند مرحله به این بلوغ رسیده است. حضرت علی (ع) در خطبه شقشقیه، با استدلال هایی، به بیان حق خلافت خود اشاره می نماید که با توجه به سبک ادبی خطبه، بررسی ترجمه آن می تواند مترجمان را در فعالیت های آتی یاری نماید. در خطبه، 70 فعل وجود دارد که نویسندگان با روش توصیفی-تحلیلی و کمک از معاجم و فضای حاکم بر خطبه، به دنبال معادل یابی صحیح آن ها هستند. در گام بعد معادل های صحیح با معادل های دو مترجم مقایسه گشت و مشخص شد هر دو مترجم در تعدادی از افعال فرآیند معادل یابی را به درستی انجام داده اند. هم چنین افعالی دیده می شود که هر دو مترجم یا یکی از آن ها در معادل یابی دچار خطا شده اند. در روند پژوهش آشکار شد که هر دو مترجم بیش از نصف افعال را صحیح معادل یابی نموده اند. تعداد معادل های طبیعی تر افعال در ترجمه شیروانی 45 و در ترجمه دشتی 37 فعل است که این نزدیکی (یعنی تفاوت 11.42 درصدی) با توجه به همعصر بودن دو مترجم، قابل توجیه است.
کاربست واقع گرایانه و غیر کنایی رنگ های سیاه و سفید در قرآن کریم و اشعار حافظ
حوزههای تخصصی:
رنگ ها اگرچه تنها بازتاب طول موج خاصی هستند، اما در تمدن های بشری، محملی برای بیان احساسات، توصیفات، تخیلات، رمزها و نمادها و دیگر شئونات انسانی شدند. اهمیت این موضوع چنان است که رنگ ها، هم در زبان مخلوقات و هم در کتاب های آسمانی در زبان خالق، با اشکال و مفاهیم مختلف مورد استفاده قرار گرفته اند. شعر حافظ نیز مملو از کارکردهای بیانی مختلف از رنگ است. دو رنگ سیاه و سفید که دلالت هایی بر ظلمت و نور، شب و روز، تاریکی و روشنایی دارند، به دلیل ظرفیت های قابل توجهی که در تصویرسازی دارند، هم به صورت کنایی و هم به شکلی غیر کنایی، در این دو متن شریف به کار رفته اند. این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و تطبیقی، به این نتیجه می رسد که هم قرآن و هم اشعار حافظ، دو رنگ سیاه و سفید را هم از جنبه های کنایی و هم به صورت غیر کنایی با بیانی طبیعت پرداز و واقع گرا مورد استفاده قرار داده اند که این کاربست رویکرد اصلی این جستار به شمار می رود. در بعضی موارد، کارکرد غیر کنایی آن ها مانند توصیف رنگ دست در معجزه موسی (ص) هم چنین رنگ پدیده های طبیعی کاملاً بر هم منطبق است. از دیگر کارکردهای غیر کنایی این دو رنگ در قرآن، می توان به رنگ راه هایی که در کوه ها وجود دارند، رنگ نور صبحگاهی، عیب و بیماری و خشک شدن گیاه و در اشعار حافظ هم به توصیف چهره پیامبر اکرم (ص) و نیز رنگ مار افعی اشاره نمود.