آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۶

چکیده

هدف این مقاله، بررسی توصیفی- تحلیلی تجربه عرفانی اَنفسی و آفاقی بهاء ولد و لائوزه است که براساس آراء والتر استیس تبیین شده است. در تجارب بهاء ولد که از آن با استعاره «مزه» نام برده شده است، هر دو سنخ تجربه عرفانی یافت می شود. در تجربه عرفانی آفاقی، خدا در حاق و واقعیت پدیدارهای حسی نهان است و ذات هستی را شکل می دهد. بهاء در پشت تمام پدیدارهای نفسانی، روحانی، مادّی و فیزیکی خدایی را تجربه می کند که عامل و متصرّف در آن ها است. تجربه عرفانی اَنفسی بهاء با نفی حواس، صورت و اعیان حسی و رسیدن به وحدانیت که عالم «بی چون»، «بی چگونگی» و «لامکان» است، محقّق می شود. حقیقت الله وجودی مبتنی بر «عدم، سادگی و محو» است. در تجربه عرفانی لائوزه هم هر دو سنخ تجربه عرفانی یافت می شوند که برخلاف تجربه بهاء، آن را استعاره «نامزه» نام نهاده ایم. در تجربه آفاقی لائوزه، نه تنها هستی و طبیعت، تجلی گاه دائو است، بلکه او در جهان حضوری دائمی دارد و هستی و طبیعت رهرو اوست. در تجربه عرفانی اَنفسی لائوزه، دائو امری کاملاً ناشناختنی و عدمی است که از هرگونه تجربه شناختی گریزان بوه و تنها نفسِ «انسانِ برین» قادر به آگاهی از آن است.

تبلیغات