از آنجا که دوره صفویه یکی از پربارترین دوره های هنری تاریخ ایران محسوب می شود بررسی و شناخت این دوره ضروری است. تبریز به عنوان اولین پایتخت صفویان آغازگاه این دوره طلایی به حساب می آید.
قرن نهم هجری، مصادف با قرن پانزدهم میلادی، دوران حکومت تیمور و جانشینان اوست که به رغم فراز و نشیب های فراوان در عرصه سیاسی و اجتماعی و وقوع جنگ ها و نزاع های بسیار، نزد صاحب نظران و محققان، دوره رشد و اعتلای هنرهای گوناگون ، به ویژه هنرهای نسخه پردازی و کتاب آرایی به شمار می رود. مرکز ثقل این حرکت هنری، سرزمین پهناور خراسان و کارگاه های هنری موجود درکتابخانه هاست. در این پژوهش، به صحافی و جلدسازی به عنوان یکی از هنرهای کتاب آرایی پرداخته شده و ویژگی های مکتب هنری خراسان مورد بحث واقع شده است. ابتکارات صحافان و مجلدان در آفرینش جلدهای معرق و کاربرد تکنیک های جدید در تزئینات داخل و روی جلد و همچنین استفاده از نقوش تزئینی جانوران و گیاهان از جمله ویژگی های بارز این مکتب است. بررسی متون تاریخی موجود نیز نشان از اهمیت کار و جایگاه والای این گروه از هنرمندان نزد دربار شاهان و شاهزادگان تیموری دارد. با وجود محدودبودن اطلاعات راجع به صحافان و جلدسازان و همچنین عدم ذکر نام ایشان روی آثار برجای مانده، به نام برخی از صحافان بنام خراسان در این مقطع زمانی و آثار برجای مانده از ایشان نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
در دوره قاجار به سبب مواجهه با غرب، تمایل دربار به تجربه دنیای مدرن و اشتیاق جهان غرب به شناخت دنیای شرق، نوعی دوگانگی سنتی و مدرن در بسیاری از مناسبات اجتماعی، فرهنگی و هنری جامعه نمایان شد.
نماد نام یا نمایهای است که افزون بر معنای قراردادیاش دارای معانی متناقضی باشد و چیزی ناشناخته و گنگ را بنمایاند. برخی از نمادها از تجربیات شخصی فرد ناشی میشوند اما برخی دیگر در بین تمام انسانها در تمام دوران مشترکاند. از نظر کارل گوستاو یونگ این مفاهیم مشترک بین انسانها زادهی ناخودآگاه جمعی بشراست وکهنالگو نامیده میشود. در بسیاری موارد یک انگاره یا نمایه از ناخودآگاه به خودآگاه راه مییابد و هنرمند یا فیلسوف آنچه به خودآگاهش راه یافته را در قالب یک اثر هنری یا فلسفی ارایه میکند. در هنگام تحلیل چنین اثری است که آگاهی از کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی مورد نظر یونگ مثمر ثمر واقع میگردد. نگارنده با تکیه بر چنین دیدگاهی نمادهای مربوط به حاکمیت عنصر بیگانه بر قوم ایرانی را در دو نگاره از شاهنامهی شاه تهماسب بررسی کردهاست. هر چند نمادهای موجود در اثر نگارگران این شاهنامه تا حدودی متأثر از نوشتار شاعر است اما نگارگر به عنوان هنرمندی مستقل، ردّی از نمادهای مورد نظر خود را در اثر به جا گذاشتهاست. هر دو هنرمند غلبهی بیگانه را امری مقطعی و گذرا دانستهاند و ظهور اسطورهی قهرمان و پیروزی هویت جمعی ایرانیان بر عنصر بیگانه را در اثر خویش نمادین ساختهاند.
نوشته حاضر ضمن اشاره به نظریه خاص اروین پانوفسکی درباره آیکونولوژی و آیکونوگرافی، تابلوی سفیران هانس هولباین را بر اساس این نظریه مورد تحلیل قرار می دهد.