زیباشناسی دائویی مبتنی بر نیروی خلاقانه دائو است که منشأیی پیشاوجودشناختی دارد. زمینه خاستگاهی خلاقیت که از دائو ناشی می شود، شالوده هنر را در تفکر دائویی تشکیل می دهد. معنابخشی در هنر و زبان در اندیشه دائویی با ادراک دائو و یگانگی با آن میسر است. هیدگر در آثار متأخرش در تحلیل خویش از زبان، تفکر و شعر، مسائل زیباشناختی ویژه ای را مورد توجه قرار می دهد و بر درونی بودن تعلق تفکر و شاعری به یکدیگر تأکید می کند. به علاوه، هیدگر دائو را تفکری شاعرانه می شناسد و بر آن است که وقتی تفکر شاعرانه رخ می نماید، وجود و اندیشه یکی و همان می شوند. در اندیشه دائویی، این همانی تفکر و شعر، عدم تمایزی زیباشناختی است که در ادبیات دائوییسم، هوان چِن (Huan Chen) خوانده می شود. تا زمانی که شاعر خود را با حقیقت عینی چیزها کاملاً یکی نداند، خودآگاهی شاعرانه تحقق نمی یابد و این همانا تفکر شاعرانه با تجربه مقدم بر وجودشناسی است که هیدگر بدان دست یافته بود. این مقاله در پی پاسخ گویی به این پرسش است که حس استحسانی در اندیشه هیدگر چگونه و تا چه حدی با زیباشناسی دائویی قرابت دارد. به عبارت دیگر، با توجه به نمونه های آثار دائویی و اندیشه های هیدگر می توان مفاهیمی مانند یگانگی، توازن و انکشاف را از منظر زیباشناسی در این دو تفکر بررسی کرد. چه بسا واکاوی این پرسش بتواند به فهم نگرش زیباشناختی هیدگر در آثار متأخرش کمک کند.
اکثر دینهای بزرگ دارای نظریاتی دربارة آخر الزمان هستند و دو دین هندویی و بودایی نیز چنین ارایی وجود دارد. در هر دو دین، حرکت جهان در زمان در خط مستقیم نیست، بلکه دایره ای است و جریانی است که کلیات آن تکرار می شود. در پایان هر دور وجود جهان باید به پایان برسد و پیش از آن برای ورود به دور جدید آماده شود. این پایان با حوادثی همراه است که در متون هندویی و بودایی پیش بینی شده اند و برای گذار از این مرحلة دشوار، وجودی الهی یا انسانی برتر نیز در نظر گرفته شده است که عامل این تغییر عظیم خواهد بود. نابودی شرارتها و بازسازی حیاتی فرخنده حاصل این تغییرات خواهد بود.
اوپنیشادهایِ کهن از مهم ترین منابع تفکر فلسفی ـ عرفانیِ هند بوده و هست، به گونه ای که تقریباً همه مکاتبی که خود را در چارچوب باورهای سنتی هندو می دانند (مکاتب آستیکه) کوشیده اند حقانیت و اعتبار دیدگاه های خود را با استناد به عباراتی از آنها اثبات نمایند. در این متون که توجه بسیاری از اندیشمندان در سراسر جهان را به خود معطوف ساخته است، می توان لطیف ترین و دقیق ترین اندیشه های حکمی هندو را مشاهده کرد. این آثار که به اعتقاد محققان نشان دهنده ترکیبی از اندیشه های آریایی و ماقبل آریایی هند است، بیانگر آموزه ها و نگرش های گوناگونی است، اما گرایش کلی آنها نشان دهنده نوعی چرخش از اندیشه ها و آثار پیشین هندو (بویژه وداها در معنای خاص) است، که می توان آن را چرخش از جهان بیرون به جهان درون و از ظاهر به باطن دانست. مهم ترین آموزه اوپنیشادی تأکید بر وحدت حقیقت (که آن را برهمن می نامد) و معرفتِ به «خود» حقیقیِ انسان یا آتمن به مثابه معبری برای درک و دریافت آن حقیقت یگانه است که با دیدن پرده های جهل و با عبور از لایه های گوناگون خود های دروغین و غیرحقیقی انسان امکان پذیر می شود.
استفاده برخی فیلسوفان دین در مباحث کثرت گرایی دینی، از حکایت معروف «فیل شناسی کوران» که در اصل، در متون جینی و سپس در متون بودایی آمده، می تواند به این بدفهمی بینجامد که در آموزه های جینی و بودایی، امکان استنباط مفهومی از کثرت گرایی دینی هست یا دست کم در این ادیان، زمینه هایی از قول به کثرت گرایی دینی قابل بازشناسی است. در این مقاله، کثرت گرایی در این معنا مد نظر است که تنوع و تکثر دینی موجود در عالم محصول خطاهای گوناگون بنیادگذاران و صاحبان ادیان مختلف نیست، و پیروان هر دین، بنابر روش خاص خود در کشف حقیقت، می توانند واقعا به حقیقت دست یابند و از این رو، صاحب هیچ دینی نمی تواند معتقد باشد که فقط او که به حقیقت نهایی دست یافته و دیگران، در صورتی که از روش پیشنهادی دینی او، تبعیت نکنند، بر خطا رفته اند. در این مقاله با بررسی مبانی معرفت شناسی جینی و بودایی معلوم می شود که در هر دو دین، معرفت های ناقص، در برابر معرفتی مطلق و کامل قرار داده می شوند و شناخت کسی که به مرحله نهایی معرفت می رسد، از همه معرفت های ناقص، برتر است و نسبی بودن معرفت را پایانی هست و کسی که «راه» را به درستی طی کند، از قید معرفت های ناقص و نسبی می تواند رها شود. از سوی دیگر در این مقاله نشان داده می شود که در آموزه های اصلی هیچ یک از این دو دین، و در اقوال بنیان گذاران و معلمان طریقت آنها، هیچ مفهومِ روشنی از کثرت گرایی دینی را نمی توان باز شناخت.