فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۵۰۱ تا ۱٬۵۲۰ مورد از کل ۱٬۹۹۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
در بررسی رابطه سرمایه اجتماعی با سلامت، تفکیک دو نوع سرمایه اجتماعی ساختاری و شناختی و توجه به آن دو مهم است. بعلاوه، اکثر نظریه پردازان و محققان معتقدند سرمایه اجتماعی نه تنها به صورت مستقیم، بلکه بیشتر به واسطه متغیرهای روان شناختی مانند افزایش عزت نفس، بر احساس سلامت افراد تأثیر می گذارد. هدف مقاله حاضر با اتکای به موارد فوق، بررسی رابطه هر دو نوع سرمایه اجتماعی (ساختاری و شناختی) و عزت نفس با احساس سلامت افراد متأهل شهر یاسوج بوده است. روش انجام پژوهش کمّی – پیمایشی بوده و از ابزار پرسشنامه برای دستیابی به داده ها استفاده شده است. برای اندازه گیری احساس سلامت، از پرسشنامه سلامت خودسنج ( PHQ ) اسپیتزور و دیگران [1] استفاده شد. بر اساس فرمول لین، تعداد 400 نفر از زنان و مردان متأهل شهر یاسوج به عنوان نمونه تعیین شدند. روش نمونه گیری تحقیق، طبقه ای – سهمیه ای و تصادفی بوده است. نتایج تحقیق نشان داده اند متغیرهای رضایت اجتماعی، عزت نفس، حمایت اجتماعی، مشارکت در امور مذهبی، تعامل با خویشاوندان، رابطه با دوستان و دید و بازدیدهای دوره ای با آشنایان، به ترتیب، بالاترین همبستگی مثبت و معنی دار را با احساس سلامت پاسخگویان داشته اند؛ سه متغیر رضایت اجتماعی، عزت نفس و رابطه با دوستان توانسته اند 17درصد از واریانس احساس سلامت پاسخگویان را تبیین کنند. در مورد چگونگی سازوکار تأثیرگذاری سرمایه اجتماعی بر احساس سلامت می توان گفت بعد ساختاری سرمایه اجتماعی به واسطه تأثیرگذاری بر بعد شناختی آن و هر دو، به واسطه ارتقای عزت نفس افراد بر احساس سلامت آنان تأثیر می گذارند.
رابطه اضطراب کرونا در مادران با تعامل والد-کودک و پرخاشگری کودکان در ایام قرنطینه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۶۲
139-154
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضرتعیین رابطه اضطراب کرونا در مادران با تعامل والد-کودک و پرخاشگری کودکان در ایام قرنطینه بود. طرح پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مادران دارای کودک 6 تا 12 ساله شهر تهران در اردیبهشت 1399 بود. برای انجام این پژوهش، از روش نمونه گیری و اجرای اینترنتی استفاده شد. پرسشنامه های مورد استفاده در پژوهش حاضر عبارت بودند از مقیاس اضطراب کرونا ویروس (CDAS)، مقیاس رابطه والد-کودک، پرسشنامه پرخاشگری کودکان دبستانی. درنهایت داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-24 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که بین اضطراب کرونا در مادران با رابطه مثبت کلی در تعامل والد-کودک رابطه منفی معنادار(511/0-=r)، و با پرخاشگری رابطه مثبت معنادار (601/0=r) وجود داشت. علاوه براین، اضطراب کرونا در مادران به ترتیب با ضرایب بتای 324/0- و 428/0 پیش بینی کننده معنادار رابطه مثبت کلی بین مادران و کودکان و پرخاشگری کودکان بود(01/0>p). بنابراین با ارائه مداخلات و آموزش های به موقع و مناسب جهت کاهش اضطراب ناشی از بیماری کرونا در مادران، می توان تعاملات والدین و کودکان را بهبود بخشید و مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان را کاهش داد .
معرفی گزیده ای از منابع مرتبط با حوزه مطالعات زنان
منبع:
کتاب ماه ۱۳۸۸ شماره ۲۱
حوزههای تخصصی:
آنچه بر جوان امروز مى گذرد
حوزههای تخصصی:
تاثیر مهد کدک در رشد مفاهیم ذهنی کودکان
حوزههای تخصصی:
تأثیرمؤلفه های نوگرایی در حمایت خویشاوندی خانواده های شهر یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طی چند دهه اخیر نهاد خانواده و نظام خویشاوندی، در پی نوسازی و نوگرایی، تغییر و تحولات ژرفی را تجربه کرده است. گذر از سنت به مدرنیته سبب شده است که نهاد خانواده و کارکردهای آن در جامعه ما به شدت دگرگون شود. در همین راستا این مقاله درصدد واکاوی این مسئله است که آیا عناصر نوگرایی در حمایت خویشاوندی خانواد های شهر یزد نقش داشته اند؟ یافته های تحقیق حاضر، که با تکنیک پیمایش، ابزار پرسشنامه، و نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای از 384 سرپرست خانوار های شهر یزد به دست آمده است، نشان می دهد که پاسخ این سؤال مثبت است. بدین ترتیب بین متغیرهای زمینه ای درآمد، سن، و جنس، رابطه معنی داری با حمایت خویشاوندی وجود دارد. در بین مؤلفه های نوگرایی، فردگرایی عمودی، سودگرایی، و عرفی شدن، رابطه معنی دار و معکوسی با حمایت خویشاوندی وجود دارد. همچنین متغیر جمع گرایی نیز رابطه معنی دار و مثبتی با حمایت خویشاوندی نشان داد. اما دو متغیر عقلانیت و فردگرایی افقی رابطه ای با حمایت خویشاوندی نداشتند. همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که این تحقیق بیش از 17 درصد از واریانس حمایت خویشاوندی در بین خانواده های شهر یزد را تبیین کرد.
کودکان کوچه
حوزههای تخصصی:
تجربه زیسته دختران فراری از «خانه»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال یازدهم زمستان ۱۳۹۴ شماره ۴۴
513-530
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی مفهوم خانه نزد دختران فراری پرداخته و با مطالعه تجربه زیسته این گروه تلاش شده تا به درکی مناسب از «خانه» نایل گردد و در گسترش دانش پایه موجود در خصوص پدیده دختران فراری نقشی درخور ایفا نماید. مطالعه حاضر به روش پدیدارشناختی و با استفاده از روش کلایزی انجام پذیرفته است. داده ها از طریق مصاحبه با 10 دختر در سن 15 تا 20 سال که مدت زمان زیادی از فرارشان نمی گذشت، جمع آوری گردیده است. یافته ها حاکی از درک پیچیده ای از خانه توسط شرکت کنندگان بود. در اصل، معانی خانه برای آن ها با «نبود» آن مرتبط بوده و هم زمان خانه ایده آل، واقعی، بی خانمانی و خانه جایگزین در ذهن این دختران لانه گزیده و در رفتارهایشان تجلی آن دیده می شود. بودن یا نبودن در این چارچوب، خود منشاء قضاوت هایی در خصوص آنان و شخصیت شان می باشد. در واقع درک معنای خانه به عنوان ساختی ذهنی، بخشی از شخصیت دختران را تشکیل داده و متأثر از هنجارها و ساختارهای غالب اجتماعی است. دخترانی که خارج از «خانه» باقی می مانند به عنوان منحرفان، ناقضان نظم اجتماعی و روسپی برچسب زده می شوند که از تصاویر اجتماعی «زن»، «دختر خوب» و «طبیعی» خارج شده و جامعه آن ها را به عنوان ساختار غیرزنانه و غیرخانگی برساخت می کند. خارج از خانه بودن، خود جواز چنین برچسبی را به تنهایی فراهم می آورد و منشاء مشکلات روانی، جسمانی و اجتماعی دختران فراری خواهد بود.
مقایسه رابطه با خانواده همسر در دو گروه افراد راضی و ناراضی از ارتباط مذکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال دهم زمستان ۱۳۹۳ شماره ۴۰
451-474
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر مقایسه ابعاد مختلف رابطه با خانواده همسر در افراد راضی و ناراضی از ارتباط با خانواده همسر بود. نمونه گیری به شیوه در دسترس از 6 شهر بزرگ ایران صورت گرفت. تعداد 735 نفر به پرسش نامه ارتباط با خانواده همسر پاسخ دادند. پس از بررسی نمره رضایت افراد از رابط ه با خانواده همسر، نم رات ص دک 80 و 20 تعیین و افراد دارای نمرات بالاتر و پایین تر از این نمرات به عنوان افراد راضی و ناراضی از ارتباط مشخص شدند. در نهایت 167 نفر به عنوان افراد راضی و 166 نفر به عنوان افراد ناراضی از رابطه با خانواده همسر مشخص شدند و پاسخ های آن ها به پرسش نامه رابطه با خانواده همسر مقایسه شد. بر اساس نتایج، زنان از رابطه با خانواده همسر ناراضی تر از مردان بودند. هم چنین ساکنین شهرهای تهران و کرج میزان رضایت کمتری از رابطه با خانواده همسر در مقایسه با ساکنین سایر شهرها گزارش کرده بودند. از طرفی افرادی که شهر محل سکونت خود، خانواده اصلی شان و خانواده همسرشان مشابه بود میزان رضایت بیشتری را به نسبت سایرین نشان دادند. هم چنین یافته ها حاکی از وجود تفاوت هایی در دو گروه راضی و ناراضی از رابطه با خانواده همسر در موارد دیگری همچون روند تحول رابطه با خانواده همسر، علل ایجاد تعارضات با خانواده همسر، موضوعات تعارض با خانواده همسر، نحوه واکنش به تعارضات با خانواده همسر، میزان سهم خانواده همسر در تعارضات زناشویی و میزان دریافت و ارائه کمک های مالی و غیرمالی بین زوج و خانواده همسر بود. بر اساس یافته ها مشخص شد که عوامل چندی با میزان رضایت از رابطه با خانواده همسر مرتبط هستند. این عوامل به سه دسته اصلی کنش ها و واکنش ها در فرد، خانواده همسر و همسر تقسیم می شوند. کنش ها و واکنش های این سه جزء و تعاملات بین آن ها می تواند میزان رضایت از رابطه با خانواده همسر را رقم بزند.
بررسی رابطه بین ساختار قدرت در نهاد خانواده با نگرش نسبت به سبک زندگی اسلامی (مورد مطالعه: خانواده های ساکن شهر گرگان)
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه شناخت تأثیر ساختار قدرت در نهاد خانواده بر نگرش نسبت به سبک زندگی اسلامی شهروندان شهر گرگان بوده است. روش تحقیق پیمایشی و جامعه آماری آن را کلیه شهروندان 15 سال به بالای ساکن شهر گرگان تشکیل دادند. از میان آنها 400 نفر به عنوان نمونه بر اساس توزیع نقشه ی حوزه بلوک های شهری در 40 بلوک با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی سیستماتیک انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. داده ها با استفاده از پرسشنامه جمع آوری گردید. نتایج نشان داد که ابعاد نگرش مردم نسبت به سبک زندگی اسلامی: بعد شناختی 45/4 از 5؛ بعد عاطفی 30/4 از 5 و بعد رفتاری 22/4 از 5 می باشد. بررسی رابطه بین ساختار توزیع قدرت در خانواده با نگرش نسبت به سبک زندگی اسلامی حاکی از آن است که از یک طرف حوزه ی توزیع قدرت در خانواده ارتباط معناداری با نگرش نسبت به سبک زندگی اسلامی ندارد و از طرف دیگر، بین شیوه ی اعمال قدرت در خانواده با نگرش نسبت به سبک زندگی اسلامی، رابطه مثبت وجود دارد.
پدیدارشناسی زمان تولد اولین فرزند در بین زنان در تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله شناخت زمان وقوع تولد اولین فرزند، به یکی از مراحل اساسی در مسیر زندگی والدینی افراد است. داده های مورد نیاز برای این مطالعه با رویکردی 20 ساله ساکن در شهر - کیفی و به کارگیری مصاحبه عمیق با 30 زن ازدواج کرده 49 تهران در سال 1391 جمع آوری گردید. بر اساس یافته های این مطالعه زنان فرزند اول خود را به فاصله ای نزدیک به چهار سال پس از ازدواج به دنیا آورده اند. بر اساس این مطالعه تأخیر در تولد اولین فرزند در میان زنان جوان بیشتر معمول است و فرزندآوری تاخیری به عنوان هنجاری جدید در بین زنان ازدواج کرده در کوهورت های اخیر نمود یافته است. هزینه های مالی و هزینه ی فرصت ناشی از فرزندآوری، تغییراتی را در رفتارهای باروری زنان موجب شده است. عواملی نظیر مشکلات اقتصادی به ویژه نداشتن خانه و شغل ثابت همسر، هنجارهای اجتماعی مرتبط با سن مناسب ازدواج، اشتغال به تحصیل و تردید همراه با ترس در مورد پایداری ازدواج ناشی از افزایش میزان طلاق در جامعه منجر به فاصله گذاری بین ازدواج تا اولین تولد شده است.
اثربخشی آموزش مبتنی بر مثبت اندیشی بر فرایند خانواده و بهزیستی ذهنی زنان سرپرست خانوار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۵ شماره ۴۸
593-612
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر، با هدف بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر مثبت اندیشی در ارتقای فرآیندهای خانواده و بهزیستی ذهنی زنان سرپرست خانوار انجام پذیرفت. این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح تحقیق پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود و جامعه آماری پژوهش را کلیه زنان سرپرست خانوار شهر چهارباغ استان البرز تشکیل می دادند که حداقل یک فرزند محصل در دوره ابتدایی داشتند. نمونه مورد مطالعه شامل 50 نفر از این جامعه بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و در دو گروه 25 نفری (آزمایش و کنترل) قرار گرفتند. اعضای هر دو گروه نسبت به تکمیل مقیاس خودگزارشی فرآیند خانواده و پرسش نامه بهزیستی ذهنی اقدام نمودند. سپس، هشت جلسه دوساعته مداخله آموزشی مثبت اندیشی برای گروه آزمایش برگزار شد و پس از آن، هر دو گروه مجدداً ارزیابی شدند. داده ها با استفاده از روش تحلیل کواریانس تحلیل گردید. یافته ها نشان داد که آموزش مهارت های مثبت اندیشی به صورت معناداری موجب ارتقای فرآیند خانواده در اعضای گروه آزمایش شده، اما در میانگین نمرات بهزیستی ذهنی آن ها تفاوت معناداری ایجاد نشده است. بنابراین، می توان گفت که بسته آموزش مثبت اندیشی قابلیت بهبود عملکرد خانواده در خانواده های تحت سرپرستی مادر را دارد، اما افزایش بهزیستی ذهنی در این گروه آسیب پذیر، مستلزم غنی سازی برنامه مداخله ای و انجام پژوهش های جامع تر است.
بررسی رابطه بین دلزدگی زناشویی، باورهای بدکارکردی جنسی و احقاق جنسی در زنان دارای همسر مبتلا به دیابت و مقایسه آن با زنان دارای همسر غیرمبتلا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال نهم پاییز ۱۳۹۲ شماره ۳۵
311-324
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین دلزدگی زناشویی، احقاق جنسی و باورهای بدکارکردی جنسی در زنان دارای همسر دیابتی و مقایسه آن با زنان دارای همسر غیردیابتی است. پژوهش حاضر روی جامعه نمونه ای به اندازه 200 نفر صورت گرفته است. 100 نفر از آن ها از جامعه زنان دارای همسر دیابتی و 100 نفر دیگر از جامعه زنان دارای همسر غیردیابتی به روش نمونه گیری جامعه در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه ویژگی های دموگرافیک (محقق ساخته)، مقیاس دلزدگی زناشویی (CBM)، شاخص احقاق جنسی هالب رت (HISA) و پرسش نامه باورهای بدکارکردی جنسی (SDBQ) بودند. داده ها با کاربرد آمار توصیفی (جدول توصیفی داده ها، فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی از قبیل ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندمتغیره و تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA)، تحلیل شد. نتایج نشان داد، بین دلزدگی زناشویی، باورهای بدکارکردی جنسی و احقاق جنسی در زنان دارای همسر دیابتی با زنان دارای همسر غیردیابتی در هرسه مؤلفه مورد بررسی، تفاوت معناداری وجود دارد؛ زنان دارای همسر دیابتی در مؤلفه احقاق جنسی از میانگین پایین تر و در مؤلفه دلزدگی زناشویی و باورهای بدکارکردی جنسی نیز از میانگین بالاتری نسبت به زنان دارای همسر غیر دیابتی برخوردار بودند. با توجه به نتایج این پژوهش به نظر می رسد یکی از عوامل مهمی که در ایجاد یا افزایش دلزدگی زناشویی، تشدید باورهای غلط جنسی در زمینه عملکرد جنسی و میزان پایین احقاق جنسی در زنان تأثیرگذار است، اختلال و کژکارکردی جنسی در همسر می باشد. در واقع زنانی که همسرشان از بیمارهای مزمنی چون دیابت (که منجر به اختلال در عملکرد جنسی فرد می شود) رنج می برند، دارای احقاق جنسی پایین تر و میزان دلزدگی زناشویی و باورهای بدکارکردی جنسی بالاتری از سایر زنان هستند.
مقایسه ثبات ازدواج و مولفه های عشق در دانشجویان با ازدواج سنتی و غیر سنتی دانشگاههای آزاد اسلامی استان فارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش مقایسه ثبات ازدواج و مولفه های عشق در دانشجویان با ازدواج سنتی و غیر سنتی بود. جامعه آماری را تمامی زوجین دانشجوی 22 تا 35 ساله دانشگاه آزاد اسلامی استان فارس که مدت ازدواج شان کم تر از 10 سال بود، تشکیل می دادند. نمونه پژوهش شامل 326 نفر (224نفر ازدواج سنتی و 104 نفر ازدواج غیر سنتی) بود که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. از مقیاس های شاخص بی ثباتی ازدواج ( ادواردز ، جانسون و بوث ) و عشق مثلثی اشترنبرگ برای گردآوری داده ها استفاده شد. یافته ها نشان دادند که بین زوجین با ازدواج سنتی و غیر سنتی در بی ثباتی ازدواج در سطح 001/0 تفاوت معنا دار وجود دارد. به این معنا که میانگین نمره بی ثباتی ازدواج ( احتمال طلاق ) در ازدواج سنتی به گونه ای معنی دار بیش تر از ازدواج مدرن (غیر سنتی) بود. هم چنین، بین زوجین با ازدواج سنتی و غیر سنتی در مولفه های عشق تفاوت معنادار در سطح 05/0 وجود دارد. به این معنا که میانگین نمره مولفه های صمیمیت و میل (هوس) در زوجین با ازدواج غیر سنتی به گونه ای معنادار بیش تر از زوجین با ازدواج سنتی بود، ولی بین میانگین نمره مولفه تعهد در زوجین دو گروه تفاوتی معنادار مشاهده نشد.