هم زمان با ظهور دولت های مدرن، مفهوم کنترل اجتماعی دستخوش تحول بنیادین شد و نظارت اجتماعی که تا پیش از آن بیشتر مفهومی با ابعاد محلی و محدود بود به مفهومی حکومتی تغییر شکل پیدا کرد. نوشتار حاضر با بهره گیری از آموزه های نظری در تبیین مفهوم کنترل اجتماعی به خوانش مجدد تاریخ دولت مدرن در ایران پرداخته و از این منظر بزرگ ترین و مهم ترین عامل ناتوانی دولت مدرن را در ایران، وجود اجتماعات قدرتمند توصیف کرده است که به واسطه انحصارطلبی، مانع از تحقق کارویژه مهم کنترل اجتماعی از سوی حکومت می شوند. از این منظر «اجتماعات سنتی» در ایران در غیاب تکوین مفهوم «جامعه ایرانی» در برابر تغییرات و اصلاحاتی که از قدرتش می کاست، به صورت جدی ایستادگی می کرد و رهبران نیرومند اجتماعی که در واقع رقبای حکومت مرکزی قلمداد می شدند، در یک نزاع دو سویه و دو وجهی از یک طرف با دیگر شبکه های اجتماعی و از طرف دیگر با قدرت حاکمه بر سر منافع و منابع در جنگ و ستیز بودند. اما با روی کار آمدن دولت پهلوی اول که در پی ایجاد «جامعه» مدرن بود، منازعه ی میان دولت و اجتماع عمیق تر و سمت وسوی قابل توجهی گرفت؛ زیرا این دولت برای رسیدن به اهداف مدرن خود به هیچ وجه شبکه های اجتماعی قدرت را بر نمی تابید و بر همین اساس نیز تلاش می کرد با افزایش قدرت کنترل و نظارت دولتی، رقبای دیگر را از صحنه خارج کند و در عین حال مانع از انجام نظارت های اجتماعی شود؛ اگر چه که در نهایت در این رویارویی با ناکامی مواجه شد.
نهضت مشروطیت ، یکی از روشن ترین آوردگاههای همکاری و جدایی میان علمای شیعه است . در این مقاله کوشش شده تا با بررسی تاریخی همگراییها و واگراییهای مهم در میان جریانهای فکری شیعی ، چگونگی این موضوع در واقعه بزرگ مشروطیت ، بررسی شود . در این مقاله گروههای متعدد علمای فلسفی اندیش مورد بررسی قرار گرفته اند . طبیعی است جامعیت مقاله زمانی خودنمایی خواهد کرد که قیاسی فراگیر میان علمای فلسفی اندیش و مخالف آن مدنظر قرار گیرد که امید است در فرصتی دیگر بدان پرداخته شود ...
آنچه در زیر مىخوانید، خلاصهاى از سلسله مقالات عصر ما درباره سکولاریسم است که ظاهراً با تعطیلى نشریه، ناتمام مانده است. مطالب یادشده بیشتر به توصیف و تبیین دیدگاهها و رویکردهاى موجود در جهان غرب و دنیاى عرب و بررسى نقاط ضعف و ابهام یا ابعاد ناپیداى مسأله مىپردازد و مواضع نهایى نویسنده و نشریه را به طور مشخص بازنمىنماید. در این مقالات نشان داده شده است که سکولاریسم در مفهوم حداقلى، که از آن به «جدایى دین از سیاست» تعبیر مىشود، به مراحل نخستین پیدایش سکولاریسم در غرب اختصاص داشته و پس از استقرار دولت مدرن، سکولاریسم و سکولاریزاسیون همه ابعاد حیات انسانى را در بر گرفته است.
در دو دهه ی 1920 و 1930، همراه با رنسانس به اصطلاح هارلم و معرفی مفهوم سیاهی ، نژاد به عنوان عاملی مهم در مطالعات ادبی شناخته شد. نویسنده های فرانسوی زبان و آفریقایی ـ آمریکایی از آفریقا و کارائیب، با امتناع از تعریف شدن بر اساس نژاد و توسط فرهنگ سفید غالب، شروع به تعریف کردن خود و فرهنگشان در واژه های خود نمودند. پس از جنگ جهانی دوم این پروژه ی خود تعریفی فرهنگی همگام با پروژه ی خودمختار سیاسی توسعه یافت که می توان آن را در جنبش حقوق مدنی آمریکا و در تقاضای آفریقایی ها و کارئیبها برای ملیت و استقلال سیاسی یافت. چنین تعبیری نباید ایجاد شود که خود تعریفی فرهنگی و خودمختاری سیاسی در طول دو خط موازی حرکت کردند که هیچ گاه به همدیگر نرسیدند.