در میان فحول ادب فارسی که آثار آنها بزرگ ترین سرمایه افتخار ما ایرانیان است، سخن سعدی بیش از همه زبان حال دل و اندیشه ماست. کلام او در هر نوع زبان جان و دل و مفّسر شوقی است که تنها او می تواند از عهدة آن برآید. بسیاری از مضامین و موضوعات قصیده سعدی را دیگران نیز گفته اند، اما لطف بیان و همدلی واقعی او در هیچ یک از آثار دیگر یافته نمی شود. این اشعار دنیایی است شناختنی و معرّف ابعاد وسیع تری از جهان بینی عمیق و انسانی او. صراحت و شهامت وی در گفتن حرف حق از بی نیازی سعدی به صاحبان زر و زور حکایت می کند. در این مقاله کوشیده شده تا به بررسی ویژگی های شعر وی نسبت به این خصیصه پرداخته شود.
در طول تاریخ زبان فارسی، نویسندگان بزرگی ظهور کرده اند و آثار گوناگونی برجای نهاده اند. از حدود قرن چهارم هجری که آثاری از نثر فارسی به جای مانده است تا به امروز، کمتر موضوعی از مسائل حکمی، کلامی، عرفانی، ادبی، علمی و... است که در آن زمینه، کتاب یا کتاب هایی نوشته نشده باشد. در دیباچه این آثار، علاوه بر ارائة اطلاعات گاه به گاه از نویسنده، هم عصرانش، محتوای کلی اثر و... غالباً از ضرورت و سبب تألیف سخن به میان می آید که در شرحی کوتاه، انگیزه و دلیل نگارش آن به نوعی توجی ه و تعلیل می شود. سؤال اصلی جستار حاضر این است که «دلیل واقعی تألیف این آثار از دیدگاه نویسندگان آنها چیست؟» نویسندگان با بررسی یکصد و پنجاه اثر از معروف ترین آثار منثور فارسی در موضوعات و ژانرهای مختلف، به داده هایی دست یافتند و آنها را در چند دسته طبقه بندی کردند. حاصل کلّی آن است که بیشتر این آثار به دستور یا درخواست کسی نوشته شده و کمتر بنا بر عزم و خواست خود نویسنده بوده است. این امر بیشتر دلایل شخصی، اجتماعی، اقتصادی و حتّی سیاسی داشته است که سعی شده در این پژوهش به این چرایی ها و دلایل آن پرداخته شود.
یکی از راه های بررسی تحول گفتمان زنانه در آثار داستانی زنان، تحلیل کاربرد زبان در این آثار بر مبنای نظریه دستور نقشگرای هلیدی در چارچوب « انتخابگری در زبان» است. دیدگاه های گوناگون درباره تحول و تکوین گفتمان زنانه و شکل گیری «گونه کاریردی زنان» در آثار نویسندگان زن ایرانی در دست است. در پژوهش حاضر با بررسی ده اثر از آثار نویسندگان زن ایرانی، به این فرضیه پاسخ داده شده است. روش تحلیل بر مبنای دستور نقشگرای هلیدی و در دو بخش تحلیل بر مبنای «فرانقش اندیشگانی: فرایند افعال» و «فرانقش بینافردی: وجه» است. یافته های پژوهش نشان می دهد که بین انتخاب نوع واژگان (فرایند افعال) و همچنین کاربرد وجه در آثار داستانی زنان در دهه های مختلف و به تبع آن تحول اندیشه، تناسب معناداری وجود دارد.
نفثه المصدور یکی از متون برجستة تاریخی- ادبی دورة مغول است که هدف اصلی نویسندة آن، نه صرفاً ثبت وقایع تاریخی بلکه حسب حال و بثّ الشکوی و شرح مصائب خویش بوده است. از این رو، نویسنده برای گزارش احساسات و تمایلات عاطفی خود در چهارچوبِ بلاغت کلام و متکلّم و اثرگذاری بر مخاطب، از مؤلّفه های گوناگونی بهره می گیرد که یکی از مهم ترین آنها کاربرد فراوان گزاره های انشایی است. مقصود از گزارة انشایی، بیانی است که ذاتاً محتمل صدق و کذب نیست بلکه بیانگر احساسات و عواطف گوینده یا نویسنده است. این مقاله درصدد است تا ضمن بررسی دقیقِ بسامدی و بلاغی گزاره های انشایی موجود در نفثه المصدور و دسته بندی اغراض و معانی ثانوی آن ها، این گزاره ها را در پیوند با ذهنیّات و عواطف نویسنده و فضای فکری و احساس گرایانة کتاب تحلیل کند و بدین ترتیب، هم به خودآگاه و ناخودآگاه ذهنی مؤلّف راه یابد و هم نقش این گزاره ها را در ایجاد و گسترش فضای عاطفی و گفتمانیِ غالب بر اثر مشخّص کند.