مقدمه و هدف : پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل کلیدی سیاست گذاری تربیتی در آموزش وپرورش با تأکید بر نهاد خانواده انجام شده است. روش شناسی پژوهش : پژوهش از نوع کیفی و به روش سنترپژوهی انجام شد. جامعه پژوهش، 90 مقاله و سند منتشر شده طی سال های 2000 تا 2020 در مورد سیاست گذاری تربیتی بود که از طریق جستجوی کلیدواژه های سیاست گذاری تربیتی و آموزشی، خانواده و تربیت، سیاست گذاری تربیتی و خانواده، تعامل خانواده و مدرسه در بانک های اطلاعاتی داخلی و خارجی معتبر نظیر پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، نورمگز، اریک، ساینس دایرکت به دست آمدند؛ پس از غربالگری منابع به صورت هدفمند 35 منبع به عنوان نمونه انتخاب شد. داده های پژوهش از تحلیل کیفی اسناد مورد مطالعه گرداوری شدند و با رویکرد کدگذاری اقدام به تحلیل آن ها شد. اعتبار داده ها به روش کثرت گرایی در پژوهشگر یا آزمون قابلیت اطمینان بین کدگذاران بدست آمد. یافته ها : یافته های پژوهش منجر به شناسایی 83 کد باز و 19 کد محوری شد که عبارتند از: عوامل علّی (بازآفرینی و بازمهندسی انجمن اولیا، بازتعریف نقش خانواده)، عوامل زمینه ای (ظرفیت سازی خانواده ها، تمرکززدایی، ساختار رسمی)، عوامل مداخله گر (عوامل سیاسی و فرهنگی و ضعف های نظام مدیریت کلان)، راهبردها (توجه به دیدگاه های متنوع، سازوکارهای ارتباطی، اقتداربخشی به خانواده) و پیامدها (بازگشت تربیت به متولی اصلی و افزایش اثربخشی سیاست های تربیتی). بحث و نتیجه گیری: با نگاهی کل نگر می توان گفت که بررسی و ملاحظه کلیه عوامل کلیدی و اثرگذار در سیاست گذاری تربیتی با تأکید بر خانواده، جهت جذب مشارکت حداکثری خانواده در فرایند تعلیم وتربیت ضروری است؛ لذا، مسوولان و تصمیم گیرندگان نظام آموزشی کشور باید سعی کنند برای عوامل شناسایی شده برنامه مدون و قابل اجرایی تدوین و با کمک کلیه ذی نفعان آموزش وپرورش خصوصاً خانواده، در راستای تحقق حداکثری آن گام بردارند.
مقدمه و هدف: پژوهش حاضر با هدف طراحی چارچوب مفهومی معماری سازمانی در نظام آموزش عالی به صورت الکترونیکی و مجازی انجام پذیرفت.
روش شناسی: این پژوهش در زمره پژوهش های کیفی است که از حیث هدف کاربردی و همچنین از نظر ماهیت و روش، اکتشافی است. مشارکت کنندگان پژوهش حاضر 30 نفر از خبرگان بودند که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند و بر مبنای اصل کفایت نظری به عنوان اعضای نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، مصاحبه نیمه ساختاریافته است که روایی آن از طریق روایی نظری و روایی محتوایی و پایایی آن به مدد روش میان کدگذار و درون کدگذار مورد تأیید قرار گرفت. در این پژوهش، داده های به دست آمده، با استفاده از نرم افزار Atlas.ti و روش تحلیل محتوا در قالب کدگذاری شاخص ها و مؤلفه های معماری سازمانی نظام آموزش عالی مشخص گردید.
یافته ها و نتیجه گیری: یافته ها حکایت از آن دارد که چارچوب مفهومی پژوهش در پنج سطح و در قالب ضرورت ها، زیرساخت ها، راهبردها، نقشه راه و پیاده سازی و دستاوردها و پیامدهای معماری سازمانی در نظام آموزش عالی به صورت الکترونیکی و مجازی تدوین و تشریح شده است.
هدف پژوهش حاضر شناسایی عوامل موثر بر کاربرد فناوری اطلاعات و ارتباطات(فاوا) به منظور ارائه مدل در مدارس ایران بود. روش پژوهش با رویکرد آمیخته با طرح اکتشافی (مصاحبه های عمیق و اکتشافی با انجام عمل پالایش) انجام شد. در رویکرد کیفی، از روش هدفمند و برای تدوین پرسشنامه از مصاحبه با اساتید گروه علوم تربیتی دانشگاه و مدیران ارشد و خبرگان آموزش و پرورش به تعداد 20 نفر استفاده شد. نکات کلیدی مصاحبه نیمه ساختاریافته دسته بندی و در قالب اصطلاحات حرفه ای برچسب گذاری شدند. در رویکرد کمی، از روش توصیفی از نوع پیمایشی استفاده شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه مدیران مدارس ایران (105968 نفر) تشکیل می دادند که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی- خوشه ای و بر اساس فرمول کوکران تعداد 383 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها به روش میدانی و از پرسش نامه محقق ساخته عوامل موثر بر کاربرد فاوا با 55 سوال و 10 مولفه استفاده شد. روایی صوری و محتوایی ابزار به تایید متخصصان رسید؛ و روایی همگرای آن با استفاده از ضرایب میانگین واریانس استخراجی (AVE) محاسبه شد که مقادیر AVE برای کلیه مؤلفه ها بزرگتر از 5/0 بود. همچنین برای تمام مؤلفه ها، آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی بالاتر از 7/0 محاسبه و تایید شد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل عاملی اکتشافی و تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد. نتایج نشان داد که؛ عوامل موثر بر کاربرد فاوا دارای ده مؤلفه ی (زیرساختی، مدیریتی، روانشناختی، انگیزشی، فنی- مشاوره ای، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، حمایتی- پشتیبانی و آموزَشی- مهارتی) است که مولفه حمایتی- پشتیبانی دارای بیشترین سهم و مؤلفه فنی- مشاوره ای دارای کمترین سهم است. تجزیه و تحلیل داده ها به کمک دو نرم افزار SPSS20 و PLSصورت پذیرفت.
هدف پژوهش طراحی الگوی برنامه درسی سواد مالی در دوره ابتدایی است. پارادایم پژوهش کیفی و به شیوه سنتزپژوهی با تکنیک تحلیل محتوا و فراترکیب انجام شد. جامعه پژوهش شامل کلیه منابع چاپی و الکترونیکی در زمینه موضوع پژوهش مربوط به سال های 1385 تا 1399 و 2005 تا 2020 بود که بر اساس نمونه گیری هدفمند 114 منبع شامل اسناد، کتاب و مقالات ملی و بین المللی، از پایگاه های اطلاعاتی معتبر انتخاب گردید. داده های کیفی به شیوه کدگذاری و با استفاده از نرم افزار اطلس تی، تجزیه وتحلیل شد. اعتبارسنجی الگوی طراحی شده با بهره گیری از دو معیار اعتبارپذیری و قابلیت اعتماد انجام گردید. یافته ها نشان داد براساس 7 بعد کلی 32 مقوله استخراج گردید. این جستار منجر به ترسیم الگوی برنامه درسی سواد مالی، حول سه محور مبانی فلسفی، جامعه شناختی و روانشناختی و عناصر چهارگانه هدف، محتوا، فعالیت های یادگیری و روش های ارزشیابی گردید. براساس یافته ها سواد مالی با نظر به مسائل اقتصادی کشور، یکی از حلقه های مفقوده برنامه درسی دوره ابتدایی بوده و آموزش مهارت های بنیادی مالی ضروری است. نتایج حاصل از این پژوهش می تواند در بازنگری برنامه درسی دوره ابتدایی و تدوین برنامه های توسعه حرفه ای معلمان مورد توجه سیاستگذاران، برنامه ریزان و دست-اندرکاران تعلیم و تربیت قرار گیرد و به ذی نفعان و متولیان آموزشی در شناخت عمیق نشانگان تربیت مالی یادگیرندگان کمک شایانی نماید.
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سلامت سازمانی در فرایند جانشین پروری در اداره کل ورزش و جوانان استان فارس بود. روش پژوهش به کار گرفته شده به لحاظ هدف جزء پژوهش های کاربردی بوده و به لحاظ شیوه جمع آوری اطلاعات جزء پژوهش های توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری این تحقیق شامل تمامی کارکنان اداره کل ورزش و جوانان استان فارس که مطابق آمار کارگزینی اداره کل؛ 150 نفر است. برای تعیین حجم نمونه، با استفاده جدول مورگان بر اساس روش نمونه گیری تصادفی، تعداد 108 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش شامل سه پرسشنامه ویژگی های شخصیتی مک کری وکاستا، سلامت سازمانی هوی و فیلدمن و جانشین پروری هورنا بود. جهت تجزیه و تحلیل داده های گرد آوری شده در دو سطح توصیفی و استنباطی مورد ارزیابی قرارگرفت. در سطح توصیفی میانگین و انحراف معیار و در سطح استنباطی از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون همزمان استفاده شد. نتایج نشان داد که بین ویژگی های شخصیتی و سلامت سازمانی با جانشین پروری رابطه معنی داری وجود دارد. بین ابعاد سلامت سازمانی با جانشین پروری رابطه معنی داری وجود دارد. ویژگی شخصیتی قابلیت پیش بینی کنندگی جانشین پروری را دارد.
هدف پژوهش حاضر تحلیل مولفه ها و عوامل موثر بر کاربرد علوم انسانی و ارائه یک مدل مفهومی در راستای ارتقای کیفی علوم انسانی است. روش تحقیق، توصیفی پیمایشی با رویکرد آمیخته بود. در بخش کیفی، از روش نمونه گیری هدفمند و تکنیک گلوله برفی استفاده گردید و با به کارگیری معیار اشباع نظری، با 20 نفر از اندیشمندان در دانشگاه های اصفهان و خوارزمی مصاحبه نیمه ساختاریافته صورت گرفت. جامعه بخش کمی، اعضای هیئت علمی رشته های علوم انسانی دانشگاه پیام نور استان اصفهان و چهار محال بختیاری بودند که به کمک فرمول کوکران تعداد 380 نفر به عنوان نمونه با روش نمونه گیری تصادفی گزینش شدند. اجرای بخش کمی با ابزار پرسشنامه محقق ساخته حاصل از نتایج بخش کیفی انجام گرفت. روایی و اعتبار سوالات مصاحبه با روش روایی محتوایی و ضریب توافق تایید گردید. اعتبار پرسشنامه نیز پس از بررسی محتوایی توسط صاحبنظران بخش کیفی، به کمک تحلیل عاملی تاییدی، همسانی درونی و آلفای کرونباخ(83/0) تایید گردید. یافته های کیفی مبتنی بر تحلیل داده ها به روش داده بنیاد و یافته های کمی با استفاده از شاخص های توصیفی، تحلیل عاملی تاییدی و الگویابی معادلات ساختاری می باشد. تحلیل داده های کیفی به کمک کدگذاری و نظریه داده بنیاد، زمینه ساز ارائه الگوی نظری مشتمل بر هفت مؤلفه و شش عامل موثر، گردید. در بررسی وضع موجود از بین مولفه ها، ارزیابی پیگیر و مخاطب شناسی؛ و در بین عوامل، تداخل نگرش های سیاسی-علمی و سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک دارای بیشترین سهم در تاثیر بر کاربست علوم انسانی بودند. همچنین مطالعه ضرایب تبیین و میزان F نشانگر آن بود که در صد بالایی از واریانس متغیر ملاک کاربست علوم انسانی به وسیله متغیرهای پیش بین مدیریت حرفه ای، فرهنگ، نگرش اجتماع، سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک، قابل تبیین می باشد. بر اساس نتایج پیشنهاد می گردد که توجه به این مولفه ها و عوامل بسترساز و بنیادین در راستای بهره برداری از یافته های علمی حوزه علوم انسانی مدنظر قرار گیرد.
مقدمه و هدف: سازمان ها برای دست یابی به کارایی و اثربخشی بیشتر و در نهایت دست یابی به اهداف تعیین شده ناگزیرند که توجه کافی را به منابع انسانی خود مبذول داشته و با ارج نهادن به ارزش ها و نیازهای کارکنان مؤثرترین گام را در تحقق اهداف سازمان بردارند. این پژوهش بدنبال بررسی تأثیر عدالت سازمانی بر تعهد سازمانی با نقش میانجی رفتار مثبت سازمانی مدیران مدارس ابتدایی بود. روش شناسی پژوهش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از لحاظ روش گردآوری داده ها کمی از نوع همبستگی بوده است. جامعه آماری این پژوهش کلیه مدیران مدارس مقطع ابتدایی شهر زاهدان بودند که 114 نفر به روش طبقه ای متناسب با حجم و نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده ها با استفاده از سه پرسشنامه عدالت سازمانی، تعهد سازمانی و رفتار مثبت سازمانی جمع آوری شده و برای تعیین روایی ابزارهای پژوهش از روایی محتوایی و جهت تعیین پایایی از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد که به ترتیب 93/0، 85/0 و 91/0 برآورد گردید. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از آزمون رگرسیون گام به گام و مدل یابی معادلات ساختاری (SEM) استفاده شده است. یافته ها: نتایج نشان داد که عدالت سازمانی بر تعهد سازمانی مدیران مدارس ابتدایی در سطح اطمینان 99 درصد تأثیر مثبت و معنی دار دارد (01/0>P). همچنین نتایج نشان داد که رفتار سازمانی مثبت در رابطه بین عدالت سازمانی و تعهد سازمانی در سطح اطمینان 95 درصد نقش واسطه ای ایفا می کند (05/0>P). نتایج آزمون رگرسیون گام به گام نشان داد از بین مؤلفه های عدالت سازمانی، مؤلفه عدالت مراوده ای توانست تعهد سازمانی را پیش بینی کند و همچنین از میان مؤلفه های رفتار مثبت سازمانی، مؤلفه خود کارآمدی قادر به پیش بینی تعهد سازمانی مدیران بود. بحث و نتیجه گیری: به نظر می رسد با بررسی موانع ساختاری ازجمله آیین نامه ها و دستورالعمل های مغایر با عدالت سازمانی، می توان گام های مؤثری برای بهبود سطح عدالت سازمانی در ادارات و مدارس برداشت.
به دنبال شیوع ویروس کرونا در جهان، آموزش به سمت برگزاری در محیط مجازی سوق یافت و ادامه فرآیند آموزش معماری نیز همانند دوره های آموزشی، به دلیل تعطیلی دانشگاه ها، تنها در بستر مجازی ممکن گشت. همین امر باعث ایجاد مشکلاتی در نحوه آموزش شده و نتیجه آن کاهش بازده یادگیری است. به همین منظور با هدف درک وضعیت موجود و بهبود فرآیند آموزش طراحی معماری در شرایط پاندمی کرونا، در پژوهش حاضر به تدوین و ارزیابی عوامل مؤثر بر رضایت دانشجویان از آتلیه مجازی طراحی معماری پرداخته شده است. روش شناسی پژوهش: پژوهش حاضر با استفاده از روش تحقیق آمیخته و در 3 مرحله صورت پذیرفته است، ابتدا از روش 7 مرحله ای فراترکیب بارو سو و سندلوسکی به منظور بررسی مدل مفهومی اولیه تحقیق استفاده گردید. جهت بررسی پایایی پژوهش کیفی فراترکیب، از ضریب کاپا- کوهن استفاده شد. سپس در مرحله دوم با توزیع پرسشنامه میان مدرسان آتلیه مدل تکمیلی تحقیق حاصل گردیده و در مرحله سوم به منظور اعتبارسنجی کمی الگوی پیشنهادی، از آزمون های مختلف و روش تحلیل عامل تأییدی استفاده شده است. همچنین جهت بررسی صحت و سقم فرضیات و آزمون الگوی پیشنهادی از نرم افزار Smartpls3 به منظور مدل سازی معادلات ساختاری و روش تحلیل مسیر استفاده شده است. یافته ها: پس از تأیید مساعد بودن ضرایب مسیر و معنادار بودن ضرایب (t-value) به بررسی الگوی تحقیق بر اساس شاخص های مختلف پرداخته ایم که نتیجه بررسی شاخص ها نشان دهنده برازندگی الگوی پیشنهادی می باشد. پس از انجام مراحل فوق کفایت علمی الگوی پژوهش تأیید گردید. بدین ترتیب الگوی تحقیق با 4 بعد: امکانات و تجهیزات فنی، کیفیت یاددهنده، کیفیت یادگیرنده و کیفیت محتوای آموزشی و با 12 مؤلفه و 31 شاخص مورد تأیید نهایی قرار گرفت. همچنین نتایج حاصل از آزمون تی نشان می دهد که رضایت دانشجویان از آموزش مجازی آتلیه طراحی معماری در سطح متوسطی قرار دارد و میانگین ها بیانگر این امر می باشند که، بعد کیفیت یاد دهنده در وضعیت نسبتاً مطلوب و ابعاد کیفیت یادگیرنده، تجهیزات و امکانات فنی و کیفیت محتوای آموزشی در حد متوسط است.
مقدمه و هدف : مدیریت راهبرانه در تعریف، شامل مهارتی برای ترغیب کارکنان بدون استفاده از زور و اجبار است. و شالوده و پایه اصلی آن، تئوری انتخاب است. پژوهش با هدف تعیین اثربخشی آموزش مدیریت راهبرانه مبتنی بر تئوری انتخاب بر فرهنگ سازمانی و بهره وری مدیران دانشگاه انجام گرفت. روش شناسی پژوهش : روش تحقیق از نوع نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آموزشی شامل مدیران دانشگاه های تاجیکستان بودند و از بین آنان 30 نفر به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب و در دو گروه 15 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. سپس آموزش ها برای گروه آزمایش در چهارچوب یک برنامه آموزشی در 8 جلسه و به مدت 8 هفته اجرا گردید که در این فاصله گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکردند. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه های سنجش نگرش های فرهنگی هافستد (1980) و سنجش بهره وری هرسی و بلانچارد وگلداسمیت (1980) بود. ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه ها به ترتیب 90/0 و 83/0 محاسبه گردید. پس از دوماه آموزش، داده ها به روش تحلیل کوواریانس چند متغیره(مانکوا) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها : یافته ها نشان داد که بین گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری (P <0/01) وجود دارد. به عبارتی اجرای این دوره آموزشی به طور معنی داری بر فرهنگ سازمانی در سطح ( 02/0 = (P و بر بهره وری مدیران در سطح ( 001/0 =P) تاثیر داشته است. بحث و نتیجه گیری: آموزش مدیریت راهبرانه مبتنی بر تئوری انتخاب بر فرهنگ سازمانی و بهره وری مدیران دانشگاه تاثیر دارد.
مقدمه و هدف : این پژوهش با هدف مقایسه اضطراب امتحان، انگیزش پیشرفت و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزانِ پسر پایه دوازدهم بر اساس شرکت آنان در آزمون های آموزشگاه های خصوصی انجام شد. روش شناسی پژوهش : روش پژوهش توصیفی از نوع علّی-مقایسه ای و روش نمونه گیری به صورت نمونه گیری در دسترس بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پسر پایه دوازدهم رشته ریاضی-فیزیک شهر مرودشت بود که در سال تحصیلی 1398-1397 مشغول به تحصیل بودند. نمونه آماری شامل 67 دانش آموز شرکت کننده در آزمون ها و 34 دانش آموز غیرشرکت کننده در آزمون ها بودند که از بین دو مدرسه به صورت در دسترس انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفتند. جمع آوری داده ها بر اساس سه پرسش نامه خودکارآمدی تحصیلی (ASEQ)، اضطراب امتحان (TAI) و انگیزش پیشرفت (AMT) صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از دو دسته آزمون های توصیفی و استنباطی استفاده شد. از آزمون t استودنت (با واریانس های ادغام شده و یا مجزا به تناسب) برای مقایسه میانگین ها و نمودار جعبه باکس پلات (Boxplot) استفاده شد که این تحلیل ها با استفاده از نرم افزار SPSS (نسخه 24) صورت گرفت. یافته ها : یافته های این پژوهش نشان داد میان انگیزش پیشرفت و اضطراب امتحان دانش آموزان با توجه به شرکت آنان در آزمون های آموزشگاه های خصوصی تفاوت معنا داری وجود دارد؛ اما میان خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان شرکت کننده و غیرشرکت کننده تفاوت معناداری وجود ندارد. بحث و نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش، آزمون های آموزشگاه های خصوصی بر انگیزش پیشرفت و اضطراب امتحان دانش آموزان تأثیرگذار هستند و بر خودکارآمدی تحصیلی آن ها تأثیری ندارند.
هدف از مطالعه حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی، خلاقیت و سلامت روان دانشجویان کارشناسی پیوسته دانشگاه فرهنگیان استان فارس بود. برای اجرای پژوهش از روش توصیفی-پیمایشی استفاده گردید. جامعه آماری پژوهش شامل دانشجویان کارشناسی پیوسته کلیه پردیس ها و مراکز آموزش عالی دانشگاه فرهنگیان استان فارس به تعداد 1850 نفر می باشد. حجم نمونه آماری دانشجویان با استفاده از جدول مورگان محاسبه و تعیین گردید که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای 450 نفر از دانشجویان دختر و پسر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل: الف) پرسشنامه هوش هیجانی بار-اُن، ب) پرسشنامه خلاقیت تورنس و ج) پرسشنامه سلامت روان 28 GHQ بود که روایی و پایایی آنها بررسی و از این نظر معتبر تشخیص داده شدند. یافته های این پژوهش حاکی از آن بود که هوش هیجانی، سلامت روان و خلاقیت این افراد در حد قابل قبول است. بعلاوه، نتایج حاصل از تحلیل داده های آماری بین خلاقیت، هوش هیجانی و سلامت روانی دانشجویان رابطه مثبت و معناداری نشان داد.
مقدمه و هدف : شناسایی عواملی که در فرایند یادگیری نقش و بر عملکرد دانش آموزان تاثیر زیادی دارند امروزه به عنوان یکی از محورهای اساسی تعلیم و تربیت و از بحث های جالب و مورد علاقه بسیاری از معلمان و روانشناسان است. یکی از این عوامل خودنظم دهی تحصیلی است. پژوهش حاضر با هدف بررسی پیش بینی خودنظم دهی تحصیلی براساس باورهای هوشی و ذهن آگاهی دانش آموزان مقطع متوسطه شهر آباده انجام شد.
روش شناسی پژوهش : نوع پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمام دانش آموزان مقطع متوسطه اول شهرستان آباده (2850 نفر) بودند که مطابق جدول مورگان 300 دانش آموز ب ه روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. آزمودنی ها، پرسش نامه خودنظم دهی تحصیلی (کانل و ریانل، 1987)، باورهای هوشی (عبدالفتاح و یتس، 2006) و مهارت های ذهن آگاهی (بایر و همکاران، 2006) را تکمی ل نمودن د. از نرم افزار SPSS و روش های آماری توصیفی شامل میانگین، انحراف معیار و همبستگی پیرسون و استنباطی شامل رگرسیون چند متغیری به روش اینتر جهت تحلیل داده ها استفاده شد.
یافته ها: نتایج یافته ها حاکی از رابطه معنادار و مثبت بین خودنظم دهی تحصیلی با باورهای هوشی افزایشی و ذهن آگاهی و رابطه منفی و معنادار بین خودنظم دهی تحصیلی با باورهای هوشی ذاتی بود.
بحث و نتیجه گیری : باورهای هوشی و ذهن آگاهی قادر به تبیین سهمی از واریانس خودنظم دهی تحصیلی بودند. این بررسی روابط موجود بین متغیرها را روشن می کند و این تبیین موجب گسترش فهم ما و یافتن راه هایی برای بهبود خودنظم دهی تحصیلی دانش آموزان خواهد شد.