مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی جایگاه علمی اساتید و مدرسان دانشگاه فرهنگیان با عنایت به شاخص های وزارت علوم و ارائه شیوه های ارتقای علمی و اخلاقی آن ها از دیدگاه اعضاء هیأت علمی طی سال های 95 – 1394 هست. روش پژوهش توصیفی – پیمایشی هست. جامعه آماری شامل کلیه مدرسان و اعضاء هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان شمال غرب کشور (شامل استان های: آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل، کردستان، کرمانشاه، زنجان، همدان، قزوین و گیلان) است که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای، 110نفر اعضاء هیأت علمی به عنوان نمونه، انتخاب و اطلاعات لازم جمع آوری و تحلیل شدند. ابزار پژوهش، شامل یک پرسشنامه استاندارد 28 گویه ای بر اساس ملاک ها و شاخص های ارتقای وزارت علوم و یک پرسشنامه محقق ساخته 24 سؤالی (12گویه برای شاخص های علمی و 12 گویه برای شاخص های اخلاقی) که بر اساس مقیاس پنج درجه ای لیکرت، امتیازبندی شده است. نتایج حاصل از اجرای این طرح پژوهشی عبارت اند از: وضعیت عملکردی اساتید در مقایسه با شاخص های ارتقای وزارت علوم در سطح مربی و در سطح استادیاری در همه مقوله ها (علمی و پژوهشی، طراحی وتولید، تألیفات، راهنمایی و نظارت) به غیراز مقوله کمیت و کیفیت تدریس در وضعیت پایین تر از شاخص قرار دارند؛ هر دو گروه از اساتید، یعنی مربیان و استادیاران در هر دو مقوله علمی و اخلاقی با میانگین شاخص های وزارت علوم، فاصله دارند؛ اعضاء هیأت علمی درهر دو سطح مربی واستادیاری در مقوله علمی بهتر از مقوله اخلاقی عمل کرده اند. بنابراین در سیاست گذاری و برنامه ریزی دانشگاه فرهنگیان به ارتقای همه جانبه شاخص های علمی در اولویت اول و شاخص های اخلاقی در اولویت بعدی به عنوان راهبردهای اساسی، لازم است توجه شود.
ارائه چارچوب پیشنهادی برای برنامه درسی تربیت معلم چندفرهنگی
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش، ارائه چارچوبی پیشنهادی برای برنامه درسی تربیت معلم چندفرهنگی در دانشگاه فرهنگیان است. برای این منظور از روش سندکاوی و تحلیل محتوای مقوله ای مقالات موجود در پایگاه های داخلی و خارجی پیرامون تربیت معلم چندفرهنگی استفاده شد. از میان مقالات حوزه تربیت چندفرهنگی، 30 مقاله مرتبط با برنامه درسی تربیت معلم چندفرهنگی انتخاب شد و با توجه به سؤالات پژوهش، یافته های آن ها در چهار حوزه دانش محتوایی، دانش تربیتی، عمل تربیتی، و نگرش، کدگذاری و مقوله های مشترک در جداول قرار داده شدند. در نهایت، مقولات چهار حوزه در اختیار ده نفر از مدرسان تربیت معلم قرار گرفت و با توجه به نظر آن ها مقولات موجود، اعتباربخشی و مقولات دیگری اضافه شد. یافته های پژوهش نشان داد در حوزه تربیت معلم چندفرهنگی باید دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان، دانش محتوایی، دانش تربیتی، عمل تربیتی و نگرش های ضروری را در قالب برنامه درسی رسمی و غیررسمی کسب کنند. در حوزه دانش محتوایی، لازم است دانش لازم و پایه ای را در مورد فرهنگ، تنوع فرهنگی، انواع مذاهب، اقوام و گروه های مختلف کسب کنند. در بعد دانش تربیتی باید با اصول و قواعد لازم برای برنامه ریزی و مدیریت کلاس های درس چندفرهنگی آشنا شوند. در بعد عمل تربیتی، باید درگیر در فعالیت های عملی شوند تا مهارت لازم برای تدریس در کلاس های درس چندفرهنگی را کسب نمایند و در بعد نگرش، لازم است دانشجومعلمان نسبت به تفاوت های فرهنگی، نگرش مثبت پیدا کنند.
پیش بینی توسعه حرفه ای اعضای هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا از طریق عوامل انگیزشی
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین عوامل انگیزشی و توسعه حرفه ای اعضای هیأت دانشگاه بوعلی سینا بود. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش را اعضای هیأت علمی دانشگاه بوعلی سینا به تعداد 453 نفر تشکیل می دهد. از بین اعضای هیأت علمی با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای، 196 نفر به عنوان نمونه استادان با استفاده از جدول تعیین حجم نمونه کرجسی و مورگان، انتخاب شد. ابزار جمع آوری داده ها شامل دو پرسشنامه عوامل انگیزشی و توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی بود. اطلاعات جمع آوری شده در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی شامل ضریب همبستگی و رگرسیون چندگانه با روش گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان داد که در مجموع، میانگین عوامل انگیزشی اعم از درونی و بیرونی و تمامی مؤلفه های توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی مورد بررسی، بالاتر از حد متوسط قرار دارد. بین عوامل انگیزشی اعم از درونی و بیرونی با توسعه حرفه حرفه ای اعضای هیأت علمی، رابطه همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد. به علاوه، یافته های پژوهش نشان داد که عامل انگیزش بیرونی بیش از عامل انگیزش درونی بر توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی تأثیر دارد و به تنهایی توانسته است بیش از 58 درصد تغییرات توسعه حرفه ای آن ها را تبیین نماید و زمانی که این عامل با عامل انگیزش درونی همراه شده است، توانسته اند در کنار یکدیگر، نزدیک به 63 درصد از تغییرات توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی را تبیین نمایند.
بررسی موانع اقدام پژوهی از دیدگاه معلمان پژوهنده دوره ابتدایی شهرستان مرودشت
حوزه های تخصصی:
اقدام پژوهی به منظور گسترش مهارت ها و به عنوان رویکردی جدید جهت حل مسئله در محیط های آموزشی و شغلی صورت می گیرد. این شیوه، تابع موقعیت است و با تشخیص مسئله در یک حوزه معین، آغاز و با تلاش برای حل آن مسئله ادامه پیدا می کند. در واقع، روشی مناسب برای شناسایی و حل مشکلات مدارس به شمار می رود. در سال های اخیر، معلمان با شناخت این روش، استقبال بیش تری از آن به عمل آورده اند. هدف این پژوهش، بررسی موانع اقدام پژوهی از دیدگاه معلمان مرد و زن مقطع ابتدایی شهرستان مرودشت می باشد. پژوهش حاضر از نوع پژوهش های توصیفی و همبستگی می باشد. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه معلمان مرد و زن مقطع ابتدایی شهرستان مرودشت می باشد. نمونه گیری به روش خوشه ای انجام شده است. تعداد 132 معلم مرد و 50 معلم زن به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند. از ابزار پرسشنامه برای گرد آوری داده ها و از روش آمار توصیفی و استنباطی برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که بین موانع روش شناسی، ویژگی های فردی، موانع سازمانی، موانع قانونی و اجرایی و اقدام پژوهی معلمان رابطه معنادار وجود دارد.
مقایسه تأثیر روش تدریس تکلیف محور و شیوه شنیداری-گفتاری در پیشبرد دانش دستوری فراگیران زبان انگلیسی
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، مقایسه تأثیر روش تدریس تکلیف محور و شیوه شنیداری-گفتاری در پیشبرد دانش دستوری فراگیران زبان انگلیسی بود. پژوهش حاضر از نوع پژوهش های نیمه تجربی با طرح مقایسه گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل فراگیران زبان انگلیسی سال چهارم دبیرستان های دخترانه آموزش و پرورش ناحیه یک شهر همدان در رشته های تجربی، ریاضی و انسانی بود که از بین آن ها 40 نفر به عنوان نمونه، در دو گروه 20 نفره انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه های کنترل و آزمایش جایگزین شدند.گروه کنترل با روش شنیداری-گفتاری، و گروه آزمایش با روش تدریس تکلیف محور آموزش دیدند. تحلیل نتایج با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس نشان داد که بین عملکرد گروه ها، تفاوت معنی داری وجود دارد. بر این اساس، می توان پیشنهاد نمود که معلمان، روش تدریس تکلیف محور را جهت پیشبرد دانش دستوری فراگیران زبان انگلیسی مورد استفاده قرار دهند.
رابطه اخلاق حرفه ای با فرهنگ سازمانی کارکنان در آموزش و پرورش شهر همدان
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی رابطه اخلاق حرفه ای با فرهنگ سازمانی کارکنان در آموزش و پرورش شهر همدان بود. پژوهش از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ روش انجام، توصیفی پیمایشی، از نوع همبستگی است. به همین منظور، 110 نفر از کارکنان اداره کل آموزش و پرورش شهر همدان به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها از دو پرسشنامه محقق ساخته فرهنگ سازمانی بر اساس مدل رابینز و اخلاق حرفه ای بر اساس مدل اخلاق اسلامی استفاده شد. نتایج نشان داد میانگین دیدگاه اعضاء در مورد فرهنگ سازمانی بر حسب جنسیت، وضعیت استخدامی و سابقه خدمت، معنی دار نبود؛ اما این تفاوت بر حسب رشته تحصیلی معنی دار بود (046/0=p). میانگین دیدگاه اعضا در مورد اخلاق حرفه ای بر حسب هیچ کدام از شاخص های جمعیت شناختی معنی دار نبود. میانگین مؤلفه فرهنگ سازمانی (20/4) و اخلاق حرفه ای (22/4) بالاتر از حد متوسط بود. میانگین مؤلفه های فرهنگ سازمانی اداره کل آموزش و پرورش شهر همدان و مؤلفه های اخلاق حرفه ای کارکنان، بالاتر از حد متوسط بود. بالاترین میانگین فرهنگ سازمانی، مربوط به مؤلفه ثبات با میانگین (28/4) و در اخلاق حرفه ای، مربوط به مؤلفه های عدالت و امانت ورزی با میانگین (27/4) بود. نتایج همچنین نشان داد که حفظ کرامت انسانی به تنهایی، 28 درصد و برقراری عدالت، 6 درصد از متغیر فرهنگ سازمانی را پیش بینی می نمایند.