مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران
مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران دوره ششم بهار 1396 شماره 1 (پیاپی 21) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
بیگانگی تحصیلی یا دانشگاهی، به عنوان یکی از اشکال بیگانگی، اصطلاحی برای توضیح جدایی دانشجویان یا دانش آموزان از فرایند یادگیری و تجربة منزوی بودن از یک گروه تحصیلی یا دانشگاهی است که شخص باید به آن تعلق داشته باشد یا درگیر آن باشد. پژوهش حاضر با هدف تحلیل رابطة میان ناسازی در میدان دانشگاهی و بیگانگی دانشگاهی در میان دانشجویان دانشگاه مازندران انجام گرفته است. روش پژوهش، پیمایش و جامعة آماری شامل تمامی دانشجویان دانشگاه مازندران در سال تحصیلی 93- 94 است که 390 نفر از آن ها براساس نمونه گیری طبقه ای متناسب با حجم، انتخاب شدند و پرسشنامه بین آن ها توزیع شد. چارچوب نظری این پژوهش، نظریة ناسازی (هیسترسیس) بوردیو است. پس از جمع آوری اطلاعات، فرضیه های تحقیق در دو سطح توصیفی- استنباطی با استفاده از نرم افزارهای SPSS و AMOS بررسی شد. مطابق نتایج ضریب همبستگی پیرسون، بین میدان درون دانشگاهی (هنجارهای محدودکننده، جامعه پذیری آموزشی ضعیف) با متغیر وابسته (بیگانگی دانشگاهی) تأثیر مستقیم و مثبت وجود دارد. همچنین براساس نتایج آزمون مدل نظری تحقیق که با روش معادلات ساختاری انجام شد، مؤلفه های میدان دانشگاهی، 40 درصد از تغییرات متغیر وابسته (بیگانگی دانشگاهی) را تبیین می کنند.
دینداری: مدارای اجتماعی یا فاصله اجتماعی (پیمایشی در میان مسلمانان و مسیحیان شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وحدت و یکپارچگی، پذیرش یکدیگر در عین داشتن تفکر متفاوت و حتی مخالف، نداشتن رفتارهای تحقیرآمیز گروه های قومی، نژادی و دینی با یکدیگر و کاهش شکاف ها و فاصله های اجتماعی، از مسائل حائز اهمیت در تمامی ادوار و کشورها و مورد تأکید نهادها و مراجع فرهنگی ذی ربط است. پژوهش حاضر، با هدف بررسی رابطة دینداری با فاصلة اجتماعی در میان مسلمانان و مسیحیان شهر تهران، با تأکید بر مدارای اجتماعی به انجام رسیده است. چارچوب نظری، برایندی از نظریات دورکیم، رابرتز و آلپورت است. جامعه آماری، شامل مسلمانان و مسیحیان 18 سال به بالای شهر تهران است. روش تحقیق، پیمایش است و داده ها از میان 204 نفر نمونه به صورت خوشه ای، در شهر تهران جمع آوری شده است. نتایج رابطه سنجی میان متغیرهای تحقیق و متغیر وابسته نشان داد که بین میزان دینداری و فاصلة اجتماعی مسلمانان و مسیحیان، رابطة مستقیم، و میان مدارای اجتماعی و فاصلة اجتماعی، رابطة معکوس برقرار است. مطابق نتایج آزمون رگرسیون نیز متغیر (واسط) مدارای اجتماعی بیشترین تأثیر را بر فاصله اجتماعی دارد و پس از آن، دینداری و نوع دین، متغیرهای تأثیرگذار بر فاصلة اجتماعی هستند. درمجموع، متغیرهای واردشده در معادلة رگرسیون (نوع دین، دینداری، مدارای اجتماعی)، 49 درصد تغییرات متغیر فاصلة اجتماعی را تبیین می کنند.
«چپ اسلامی» و «توسعه لیبرالی» در ایران (مورد مطالعه: سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش تأملی جامعه شناختی در رویکرد جناح «چپ سنتی» به «توسعه» در سال های پس از جنگ (1376- 1384) است. توسعه در این پژوهش به تغییر اجتماعی سازمان یافته تعبیر شده است. در این پژوهش، در قالب مطالعه ای موردی بر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی- به عنوان یکی از مهم ترین و منسجم ترین و «ایدئولوژیک ترین» تشکل های این جناح- تمرکز شده است. سپس نقد آنان بر سیاست تعدیل اقتصادی و واکنش آنان به نسخه ای از همین سیاست و مشارکت آن ها در «پروژة توسعة سیاسی» در عصر اصلاحات در چارچوب تغییر مناسبات سیاسی و ایدئولوژیک پی گرفته شده است. این تشکل پیش از دوم خرداد منتقد جدی سیاست تعدیل اقتصادی بود و آن را «پروستاریکای نظام جمهوری» اسلامی می شمرد. قرارگرفتن در جایگاه اپوزیسیون قانونی، فروپاشی شوروی و «بحران» در ایدئولوژی چپ، تغییرات اجتماعی و فرهنگی و برآمدن ارزش ها و خواست ها و نیروهای اجتماعی جدید در کشور و مواجهه با بحث های تازة فکری، سازمان را در مدار تحول قرار داده است، اما آنچه معنا و مسیر و نمای بیرونی این تغییر را تعیین می کند، رخدادی پیشامدی و حادث است: دوم خرداد. پس از دوم خرداد سازمان هویتی اصلاح طلبانه می یابد و بازسازی نظم سیاسی را در صدر اهداف خود می نشاند، اما به عنوان عضوی مهم از ائتلاف اصلاح طلبی و با منطق اولویت دادن به بازسازی نظم سیاسی، لاجرم از بخشی از اهداف خویش، به طور عمده در حیطة اقتصاد، پس می نشیند و بر این انگاره تکیه می کند که هر تحولی از مسیر توسعة سیاسی و اصلاح ساخت قدرت می گذرد. این رویکرد پیامدهای متنوعی چه در عرصة نظر و چه در حیطة پرکتیس های سیاسی و اجتماعی دارد. در پژوهش حاضر، سویه های مختلف این رویکرد و ناسازه های مضمر در آن نشان داده می شود.
بررسی سیاست زمانی حاکم بر تقویم ایران در سال های پس از انقلاب اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی سیاست گذاری های جمهوری اسلامی ایران درمورد زمان، از خلال توجه به تقویم می پردازد. تمامی حکومت ها برای تعریف هویت خود و مشروعیت یافتن از این طریق، نیازمند مشخص کردن مرزهای خود در مکان و یافتن جایگاه خود در زمان هستند. تقویم یکی از مؤلفه هایی است که سیاست های زمانی در قالب آن نمود می یابد. تغییرات دائمی در تقویم ایران، تورم بیش از حد مناسبت ها و ایجاد نهادی خاص برای تعیین مناسبت ها و نظارت بر تقویم، نشانگر توجه جمهوری اسلامی به تقویم ایران و سیاست های مشخصی است که بر آن اعمال می شود. رویکرد نظری پژوهش پیش رو از نظریات دورکیم درمورد تمایزگذاری میان دو زمان قدسی و عرفی، نظریة حافظة جمعی هالبواکس و دیدگاه اریک هابزبام درمورد برساخت حافظه و سنت به وسیله حکومت ها اخذ شده است. برای بررسی سیاست های حاکم بر تقویم ایران، از روش تاریخی و مطالعة اسناد و مدارک موجود در شورای فرهنگ عمومی استفاده شد. یافته های پژوهش بیانگر وجود سیاستی است که بیش از هر چیز، رو به گذشته جامعه دارد و تلاش می کند روایتی خاص را براساس منافع و شرایط زمان حال خود از گذشته ارائه دهد. مناسبت های تقویم بر این مبنا انتخاب شده اند.
تحلیلی بر بیگانگی تحصیلی دانشجویان و عوامل مرتبط با آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیگانگی تحصیلی به جدایی عاطفی یا شناختی از جنبه های مختلف بستر آموزشی مانند فرایند تحصیل و یادگیری، فضای دانشگاه، استادان، دانشجویان دیگر و احساس جدایی از تولیدات علمی شان و در یک کلام، انسان دانشگاهی مطلوب اشاره دارد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی میزان بیگانگی تحصیلی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان و برخی از عوامل مؤثر بر آن است. این پژوهش با روش پیمایشی روی دانشجویان رشته های مختلف مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد صورت گرفته است. یافته های حاصل از اندازه گیری بیگانگی تحصیلی در پنج بعد بی قدرتی، بی معنایی، بی هنجاری، بدبینی و انزوای اجتماعی نشان می دهد میانگین بیگانگی تحصیلی دانشجویان کمی بالاتر از حد متوسط است و میزان احساس بی قدرتی و بدبینی دانشجویان در مقایسه با ابعاد دیگر بیشتر است. همچنین، براساس نتایج تعامل با استادان، انگیزة تحصیلی و دیدگاه دیگران مهم به تحصیل تأثیر مستقیم بر کاهش بیگانگی تحصیلی دانشجویان دارند و رضایت از رشتة تحصیلی، نگرش به آیندة شغلی و خودپندارة تحصیلی تأثیر غیرمستقیم بر کاهش بیگانگی تحصیلی دانشجویان دارند.
تأثیر مؤلفه های سرمایه اجتماعی و فرهنگی بر نگرش به فرزندآوری (مورد مطالعه: زوجین در آستانه ازدواج شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر تأثیر مؤلفه های سرمایة اجتماعی و فرهنگی بر نگرش زوجین در آستانة ازدواج شهر تهران درمورد فرزندآوری بررسی می شود. در این پژوهش که به روش پیمایش انجام گرفته است، ۴۰۰ زوج در آستانة ازدواج مراجعه کننده به مراکز بهداشتی و درمانی شهر تهران با استفاده از روش نمونه گیری چندمرحله ای طبقه ای انتخاب و با کمک ابزار پرسشنامه بررسی شدند. متغیرهای مستقل استفاده شده برای تبیین نگرش زوجین در آستانة ازدواج درمورد فرزندآوری عبارت اند از: اعتماد اجتماعی، حمایت اجتماعی، مشارکت اجتماعی، شبکة روابط اجتماعی، شبکه های اجتماعی مجازی، مصرف محصولات فرهنگی، سرمایة فرهنگی نهادی و سرمایة فرهنگی تجسم یافته. تحلیل مدل رگرسیونی نشان داد متغیرهای بررسی شده حدود 16 درصد از تغییرات نگرش درمورد فرزندآوری را تبیین می کنند. همچنین براساس تحلیل مسیر، در بین متغیرهای مورد بررسی مهم ترین متغیر اثرگذار بر نگرش درمورد فرزندآوری، متغیر مشارکت اجتماعی با ضریب بتای ۳۲۹/۰ بوده است و بعد از این متغیر، متغیرهای شبکه های اجتماعی مجازی، سرمایة فرهنگی نهادی و سرمایة فرهنگی تجسم یافته به ترتیب بیشترین سهم را در نگرش زوجین شهر تهران درمورد فرزندآوری دارند. همچنین، متغیر مصرف محصولات فرهنگی به عنوان یک متغیر میانی اثرگذار بر متغیر وابسته، بیشترین تأثیرپذیری را از سایر متغیرها داشته است.
مشارکت اجتماعی در پهنه مرکزی تهران: با تأکید بر نهادهای مردم مدار و شورایاری ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادارة شهر فقط در نهادهای رسمی مدیریت شهری خلاصه نمی شود. در این پژوهش، بحث دربارة مشارکت با تمرکز بر دو نهادی صورت می گیرد که نقش مهمی در جلب مشارکت های مردمی دارند: سازمان های مردم نهاد به عنوان نماینده ای از جامعة مدنی و شورایاری ها به عنوان نماینده ای از دولت محلی. هدف این پژوهش بررسی تجربیات و تلاش های عینی پیرامون جلب مشارکت های مردمی در پهنة مرکزی شهر تهران (مناطق 6، 7، 11 و 12) است. روش تحقیق کیفی است و از تکنیک مصاحبة عمیق برای جمع آوری داده ها استفاده شده است. مصاحبه ها با یازده نفر از مسئولان سازمان های مردم نهاد و همچنین هشت نفر از اعضای شورایاری محلات انتخابی در مناطق مرکزی تهران انجام گرفته است. پس از پیاده کردن تمام مصاحبه ها، تحلیل از طریق کدگذاری دستی داده ها براساس مقولات مشخص شده از قبل صورت پذیرفت. براساس یافته های این پژوهش، تعامل مثبت و سازنده ای میان سازمان های مردم نهاد و شورایاری ها از یک طرف و میان این دو نهاد با بخش دولتی و حکمرانی شهری از طرف دیگر ایجاد نشده است. سازمان های مردم نهاد تخصصی و شورایاری ها که هر دو دربارة مشکلات و مسائل اجتماعی و شهری آگاهی و شناخت خوبی دارند، در روابط قدرت نهادهای شهری و دولتی، جدی گرفته نمی شوند. در محلات قدیمی تهران به ویژه در مناطق 12 و 11، حس تعلق به فضاهای محلی کم شده است. بخشی از این مسئله به دلیل انباشته شدن آسیب های اجتماعی، زوال سرمایة اجتماعی محلی و مهاجرت ساکنان قدیمی به محلات بهتر است. نبود تعلق خاطر و کاهش سرمایة اجتماعی محلی، عدم مشارکت را به همراه می آورد.