مقالات
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمانگری شناختی رفتاری بر تغییر به کارگیری راهبردهای مقابله ای و کاهش درد زنان مبتلا به کمردرد مزمن انجام شده است.
روش کار: این پژوهش از نوع مطالعه های نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه شاهد است. از میان تمام زنان مبتلا به کمردرد مزمن مراجعهکننده به بیمارستان امام خمینی و یک مطب خصوصی در شهر تهران در سال 1389، 30 زن به طور تصادفی انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مساوی آزمون و شاهد جایگزین شدند. گروه آزمون طی 12 هفته جلسات 90 دقیقه ای درمان شناختی رفتاری تورک و فری را تجربه کردند. در حالی که گروه شاهد فقط پی گیری شدند. از پرسش نامه های سبک های مقابله ای لازاروس و فولکمن و ناتوانی کمردرد کبک در دو مرحله ی پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. داده ها با شاخص های توصیفی و آزمون تحلیل واریانس یک سویه با استفاده از نسخه ی شانزدهم نرم افزار SPSS تحلیل شدند.
یافته ها: نمره های آزمودنی های گروه آزمون در هر یک از زیرمقیاس های مقابله های ناکارآمد وکمردرد کاهش معنی داری نسبت به گروه شاهد داشت (05/0P<). هم چنین، نمره های مقابله های کارآمد آزمودنی های گروه آزمون به طور معنی داری نسبت به گروه شاهد افزایش یافته بود (05/0P<).
نتیجه گیری: درمانگری شناختی رفتاری از طریق تاثیرگذاری روی مولفه های زیستی روانی اجتماعی درد مزمن و تغییر دادن شناخت های ناسازگار باعث کاهش کمردرد و به کارگیری سبک های مقابله ای ناکارآمد و افزایش سبک های مقابله ای کارآمد می شود.
ارتباط بین سلامت روان و تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: توجه به تفکر انتقادی یکی از اهداف آموزش عالی و مولفه ای کلیدی در سلامت روان دانشجویان است. لذا پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین سلامت روان و تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد صورت گرفت.
روش کار: در این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی 357 نفر از دانشجویان (196 دختر و 161 پسر) که در سال تحصیلی 90-1389 در دانشگاه علوم پزشکی مشهد مشغول به تحصیل بودند با استفاده از جدول کرجسی و مورگان به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و با استفاده از پرسش نامه های سلامت عمومی گلدبرگ و آزمون تفکر انتقادی کالیفرنیا (فرم ب) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های حاصل با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون و آزمون مانوواتحلیل شدند.
یافته ها: همبستگی معنی داری بین سلامت روان و تفکر انتقادی دانشجویان وجود داشت (01/0>P) که از بین مولفه های سلامت روان اضطراب، بیشترین همبستگی(17/0- =r، 01/0=P) و افسردگی، کمترین همبستگی (06/0- =r، 05/0P). در ضمن دختران در سلامت روان نسبت به پسران از وضعیت بهتری برخوردار بوده (001/0>P) اما از نظر میزان تفکر انتقادی هر دو جنس در یک سطح قرار داشتند (05/0
نتیجه گیری: با توجه به رابطه ی معنی دار بین سلامت روان و تفکر انتقادی، می توان نتیجه گرفت که بهبود فرایند تفکر انتقادی به ارتقای سطح سلامت روان دانشجویان منجر می گردد. به ویژه این که مهارت های تفکر انتقادی در دانشجویان رشته های مرتبط با مشاغل پزشکی و بهداشتی، ضرورتی مضاعف دارد.
اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی به شیوه ی گروهی (با تکیه بر مولفه های هوشیاری فراگیر بنیادین، تحمل پریشانی و تنظیم هیجانی) بر نشانه های افسردگی در دانشجویان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این پژوهش، بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) به شیوه ی گروهی بر نشانه های افسردگی از طریق بهبود مولفه های هوشیاری فراگیر، تحمل پریشانی و تنظیم هیجانی است.
روش کار: در این پژوهش شبه آزمایشی با استفاده از شیوه ی نمونه گیری داوطلبانه از میان دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاه های فردوسی و علوم پزشکی مشهد در سال تحصیلی 88-1387، تعداد بیست نفر که با استفاده از پرسش نامه ی افسردگی بک دارای نشانه های افسردگی بودند، شناسایی شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. پرسش نامه ی هوشیاری فراگیر فریبرگ (FMI)، مقیاس تحمل پریشانی (DTS) و مقیاس دشواری های تنظیم هیجانی (DERS) روی دو گروه اجرا گردید. سپس رفتاردرمانی دیالکتیکی به شیوه ی گروهی در هشت جلسه و طی چهار هفته بر روی گروه آزمون بر اساس راهنمای درمانی اجرا شد و گروه شاهد هیچ درمانی دریافت نکردند. در خاتمه، دو گروه، مقیاس های پ ژوهش را تکمیل نمودند. ارزیابی پی گیر نیز یک ماه پس از اتمام درمان صورت گرفت. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تی برای نمونه های همبسته تحلیل گردیدند.
یافته ها: نتایج حاکی از اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در کاهش نشانه های افسردگی (001/0P<) و افزایش معنی دار در شاخص های هوشیاری فراگیر (001/0=P) و تحمل پریشانی (05/0P<) بود. آزمودنی های گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد در شاخص دشواری های تنظیم هیجانی، کاهش معنی داری نشان ندادند. بهبودی مشاهده شده در گروه آزمون در پی گیری یک ماهه نیز حفظ شده بود.
نتیجه گیری: به نظر می رسد DBT از طریق اثر گذاری بر مولفه های هوشیاری فراگیر و تحمل پریشانی، نشانه های افسردگی را کاهش می دهد.
اثربخشی درمان چند وجهی لازاروس بر وضعیت ناتوانی گسترده در بیماران مبتلا بهمالتیپل اسکلروزیس(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان چند وجهی لازاروس بر وضعیت ناتوانی گسترده ی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس بود.
روش کار: پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی می باشد که در سال 1388 در شهر قزوین انجام شد. تعدادی از بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس به صورت در دسترس انتخاب شدند. پس از ارزیابی های اولیه، 40 نفر از این بیماران به صورت جایگزینی تصادفی در دو گروه (20 نفر گروه آزمون و 20 نفر گروه شاهد) قرار گرفتند. 12 جلسه ی 90 دقیقه ای درمان چند وجهی لازاروس در طی 3 ماه در گروه آزمون به صورت گروهی انجام گرفت. از 20 نفر آزمودنی گروه آزمون، 16 نفر درمان را تکمیل کردند. وضعیت ناتوانی گسترده ی بیماران (EDSS) قبل و بعد از درمان توسط یک متخصص بیماری های مغز و اعصاب ارزیابی شد. داده ها با استفاده از آزمون یومن ویتنی تحلیل شد.
یافته ها: مقایسه ی تفاوت وضعیت ناتوانی بیماران دو گروه نشان داد که درمان چند وجهی، اثر معنی داری بر کاهش نمره ی EDSS (035/0=P) و سیستم های کنش وری روده ای-مثانه ای (0005/0P<) و سربرال (014/0=P) داشته است. درمان مذکور، اثر معنی داری بر سیستم های پیرامیدال و بینایی نداشت.
نتیجه گیری: شیوه ی درمان چند وجهی در کاهش میزان ناتوانی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس موثر است.
تحلیل مسیر منبع کنترل، نشانگان افسردگی و پیشرفت تحصیلی بر افکار خودکشی:نقش تعدیل کنندگی جنس(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مطالعات شیوع شناسی نشان می دهد که مشکلات مربوط به بهداشت روانی در بین دانشجویان، یکی از عمده ترین مسائل آموزش عالی است. لذا این پژوهش با هدف بررسی نقش منبع کنترل، نشانگان افسردگی و پیشرفت تحصیلی بر افکار خودکشی دانشجویان انجام شد.
روش کار: پژوهش حاضر از نوع همبستگی و بر حسب نوع استفاده از نتایج، کاربردی است. نمونه ای شامل250 نفر از دانشجویان دانشگاه تهران در سال تحصیلی 88-1387 است که به روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و با مقیاس های افکار خودکشی (SIS)، افسردگی دانشجویان (UCDI) و منبع کنترل راتر مورداندازه گیری قرار گرفتند. داده های به دست آمده از مقیاس های مذکور با استفاده از روش تحلیل مسیر به کمک نرم افزار لیزرل تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج بررسی همبستگی بین متغیرهای پیش بین و ملاک حاکی از آن است که جهت رابطه در هر دو گروه دختر و پسر در ماتریس همبستگی دو متغیره یکسان است. اما معنی داری ضرایب و میزان واریانس تبیین شده ی بین متغیرها در دو گروه دختر و پسر متفاوت است.
نتیجه گیری: یافته ها حاکی از ضرورت توجه به متغیر های منبع کنترل، میزان افسردگی و پیشرفت تحصیلی و ارتباط آن ها با افکار خودکشی دانشجویان است. جهت حفظ و ارتقای بهداشت روانی، پیشرفت تحصیلی دانشجویان و ارایه ی خدمات مناسب بهداشت روانی باید به نقش اثربخشی این متغیرها توجه شده و در آزمون های غربالگری و پایش سلامت روانی دانشجویان مد نظر قرار گیرند.
مقایسه ی ساختار انگیزشی و سبک های خوردن در زنان مبتلا به اضافه وزن و چاقی و دارای وزن طبیعی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: این پژوهش با هدف بررسی ساختار انگیزشی و سبک های خوردن در زنان مراجعه کننده به یکی از مجموعه های ورزشی شهر مشهد اجرا شد.
روش کار: در این پژوهش توصیفی مقایسه ای، در پاییز 1389 بر اساس نمایه ی توده ی بدنی (BMI)، 60 نفر خانم مبتلا به اضافه وزن و 60 نفر خانم دارای وزن در محدوده ی طبیعی به روش نمونه گیری در دسترس به صورت داوطلبانه در پژوهش شرکت کردند. آزمودنی ها پرسش نامه های اهداف شخصی و عادات خوردن داچ را تکمیل کردند. برای آزمون فرضیه ها از MANCOVA و ANOVA و تحلیل رگرسیون استفاده شد.
یافته ها: دو گروه از نظر ساختار انگیزشی و سبک های خوردن تفاوت داشتند، به طوری که افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی، ساختار انگیزشی غیر انطباقی تر و در مقیاس خوردن هیجانی، هیجانی سرگردان، هیجانی مشخص و بیرونی نمرات بالاتری را گزارش کردند (05/0>P). هم چنین، افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با سابقه ی شکست مکرر، ساختار انگیزشی غیر انطباقی تری نسبت به افراد موفق (بدون سابقه ی شکست) داشتند (001/0≥P). به علاوه، نتایج تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که ساختار انگیزشی می تواند ورای اثرات سن و تحصیلات، BMI و تعداد شکست در رژیم درمانی را پیش بینی کند و سبک خوردن می تواند BMI پیش بینی کند (001/0≥P).
نتیجه گیری: افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی، ساختار انگیزشی غیر انطباقی تر و سبک خوردن متفاوتی نسبت به افراد با وزن طبیعی داشتند. هم چنین، افراد مبتلا به اضافه وزن با شکست های مکرر، ساختار انگیزشی غیر انطباقی تری نسبت به افراد موفق داشتند. ساختار انگیزشی، تعداد شکست در رژیم درمانی و BMI را پیش بینی کرد و سبک خوردن، BMI را پیش بینی نمود.
رابطه ی نگرش مذهبی و علایم اختلال استرس پس از سانحه در زلزله زدگان شهرستان بم(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مضامین دینی حاکی از این است که انسان به هنگام برخورد با شرایط تهدیدکننده، خدا را می خواند. تحقیقات آسیب شناسی روانی نیز نشان داده است که وقایع تکان دهنده و تهدیدکننده ممکن است در برخی از افراد مستعد، علایم اختلال استرس پس از سانحه را ایجاد نماید. لذا هدف این تحقیق، بررسی رابطه ی بین نگرش مذهبی و علایم اختلال استرس پس از سانحه در افرادی بود که در زلزله ی بم حضور داشتند.
روش کار: تحقیق حاضر از نوع همبستگی و پس رویدادی است. آزمودنی ها شامل 117 نفر (70 مرد و 47 زن) از مردم شهرستان بم بودند که به روش نمونه گیری تصادفی ساده از بین افرادی که در حادثه ی زلزله حضور داشتند، انتخاب شدند. آزمودنی ها دو مقیاس نگرش مذهبی و اختلال استرس پس از سانحه ی می سی سی پی (اشل) را به صورت فردی تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون گام به گام و آزمون تی استفاده شد.
یافته ها: نگرش مذهبی تنها قادر بود مولفه های ناتوانی در مهار عاطفی و افسردگی مقیاس اشل را به صورت معکوس پیش بینی کند. هم چنین، آزمودنی های دارای علایم خفیف در مقایسه با آزمودنی های دارای علایم شدید، نگرش مذهبی برتری نشان دادند (001/0P<).
نتیجه گیری: نگرش مذهبی می تواند در کاهش علایم عاطفی اختلال استرس پس از سانحه موثر باشد ولی بر علایم خودآیند آن تاثیری ندارد.
بررسی ارتباط سبک دلبستگی بالغینبه والدین با تنش، اضطراب و افسردگی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: سبک های دلبستگی از منابع درون فردی هستند که می توانند سطوح تنش و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل کنند و اثرات منفی تنش را کم رنگ تر جلوه دهند. بنا بر نتایج پژوهش ها، سبک های دلبستگی، اهمیت پیش بینی کننده ی زیادی در بهداشت روانی دارد. با توجه به اهمیت سلامت روان در زندگی افراد که از مواد مخل کننده ی آن تنش، اضطراب و افسردگی است و وجود نظریه ی مهم دلبستگی بالبی و دسترسی محدود پژوهشگر به مقالاتی که فرضیات مشتق از این نظریه را آزمون کند، پژوهشی با هدف تعیین ارتباط سبک های دلبستگی بالغین به والدین با تنش، اضطراب و افسردگی انجام شد.
روش کار: این مطالعه ی توصیفی همبستگی در سال 1388 بر 170 زن متاهل 44-15 ساله که به روش آسان از درمانگاه زنان بیمارستان قائم (عج) و مطب متخصص زنان شهر مشهد انتخاب شدند، انجام شد. داده ها با پرسش نامه ی سبک دلبستگی بالغین به والدین و مقیاس تعیین همزمان تنش، اضطراب و افسردگی جمع آوری و با نرم افزار SPSS نسخه ی 14در سطح معنی داری 05/0 با استفاده از آزمون آماری پیرسون تحلیل شد.
یافته ها: تنش، اضطراب و افسردگی، ارتباط منفی با سبک دلبستگی ایمن به والدین دارد که در مورد افسردگی با دلبستگی ایمن به پدر و مادر و تنش با دلبستگی ایمن به مادر معنی دار گردید و هر سه مولفه، ارتباطی مثبت و معنی دار با سبک دلبستگی سرد به پدر و مادر دارند (01/0P<).
نتیجه گیری: بر اساس نظریه ی بالبی، دلبستگی برای تکوین شخصیت و روابط بهنجار ضروری بوده و پایه ای برای سلامت روانی است.