هدف: این پژوهش به بررسی تاثیر آموزش اسنادی و آموزش راهبردهای فراشناختی- اسنادی بر درک مطلب دانش آموزان نارساخوان دختر پایه چهارم ابتدایی در دبستان های منطقه 3 آموزش و پرورش اصفهان پرداخته است. روش: این پژوهش به شیوه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه مورد مطالعه را همه دانش آموزان نارساخوان دختر پایه چهارم ابتدایی مدارس دولتی شهر اصفهان در سال تحصیلی 1386-1385 تشکیل می داد. نمونه های پژوهش 30 نفر از دانش آموزان نارساخوان دختر بودند که پس از اجرای آزمون سنجش توانایی خواندن، چک لیست نارساخوانی، آزمون درک مطلب و فرم B آزمون هوشی کتل، بر اساس دو ملاک نارسایی در خواندن و درک مطلب انتخاب شدند و افراد گروه نمونه به طور تصادفی در سه گروه 10 نفری، دو گروه آزمایشی (آموزش اسنادی و آموزش راهبردهای فراشناختی - اسنادی) و یک گروه کنترل جایگزین شدند. سپس دو گروه آزمایشی در 8 جلسه 45 دقیقه ای به مدت یک ماه و نیم تحت آموزش قرار گرفتند و در پایان جلسات، پس آزمون درک مطلب بر روی سه گروه انجام گرفت. یافته ها: تحلیل و مقایسه اطلاعات به دست آمده از نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون درک مطلب سه گروه آموزش اسنادی، آموزش راهبردهای فراشناختی - اسنادی و کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (P<0.001). تفاوت میانگین ها نشان داد که نمرات پس آزمون درک مطلب گروه آموزش راهبردهای فراشناختی - اسنادی از گروه آموزش اسنادی بیشتر بود. نتیجه گیری: بر اساس یافته های به دست آمده، می توان این احتمال را مطرح کرد که آموزش راهبردهای فراشناختی - اسنادی در مقایسه با آموزش اسنادی، تاثیر بیشتری بر درک مطلب دانش آموزان نارساخوان داشته است.
طرح پژوهشی حاضر یک مطالعه تک موردی بود که با هدف بررسی اثربخشی آموزش والدین بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان adhd اجرا شد. آزمودنی های طرح، چهار مادر دارای کودک مبتلا به adhd بوده اند. به منظور کنترل تاثیر دارو، کودکان از میان کودکان adhd که حداقل به مدت 6 ماه تحت درمان دارویی با ریتالین قرار داشتند، مورد انتخاب قرار گرفتند.
"هدف از این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش شیوههای رفتاری گروهی بر سازگاری اجتماعی کودکان و نوجوانان مصروع بود. بدین منظور از بین جامعه آماری این پژوهش (کلیه 66 کودک و نوجوان مصروعی که برای انجام معاینه پزشکی از ابتدای تیرماه تا پایان مردادماه 1384 به مرکز خدمات درمانی نور در اصفهان مراجعه کرده بودند)، 13 پسر و 17 دختر (30 نفر) مبتلا به صرع براساس شباهت سنی (12 تا 18)، نوع مدرسه (عادی یا استثنایی) و محل سکونت (شهری یا غیرشهری) انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و گواه جای گرفتند. از آنجا که پژوهشگر به دلیل محدود بودن جامعه آماری قادر به گزینش تصادفی اولیه نبود، از روش نیمه تجربی استفاده گردید. بهمنظور سنجش متغیرهای پژوهش از دو پرسشنامه جمعیتشناختی و پرسشنامه شخصیتی کالیفرنیا (زیرمقیاس سازگاری اجتماعی) استفاده شد. پایایی پرسشنامه سازگاری اجتماعی برحسب آلفای کرونباخ 797/0 محاسبه گردید. براساس طرح تحقیق دو گروهی با پیشآزمون پسآزمون، متغیر مستقل آموزش شیوههای رفتاری گروهی و متغیر وابسته سازگاری اجتماعی (قالبهای اجتماعی، مهارتهای اجتماعی، علایق ضد اجتماعی، روابط خانوادگی، روابط مدرسهای و روابط اجتماعی) در نظر گرفته شد. متغیر مستقل در 5 هفته متوالی طی 9 جلسه 90 دقیقهای و برای گروه آزمایش اجرا گردید. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد که با کنترل پیشآزمون در نمرات پسآزمون بین دو گروه گواه و آزمایش در هیچ یک از زیرمقیاسها و کل مقیاس سازگاری اجتماعی تفاوت معنادار (05/0 P>) نبود. ولی شواهد نشان داد که با بررسی عامل سن، مدت بیماری، شدت علایم، تعداد حملات، میزان تحصیلات، میزان تحصیلات پدر و مادر و معدل تحصیلی در کل مقیاس سازگاری اجتماعی (05/0 P< و 032/6 = F) و در زیرمقیاسهای قالبهای اجتماعی (05/0 P< و 510/7 = F) و روابط مدرسهای (05/0 P< و 872/4 = F) بین دو گروه آزمایش و گواه تفاوت معناداری وجود داشت.
"
هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه هوش بهر غیر کلامی کودکان عادی و ناشنوا در دوره ابتدایی بود. جامعه آماری در این تحقیق شامل کلیه دانش آموزان عادی و ناشنوای مدارس ابتدایی عادی و استثنایی شهر اصفهان بودند. ابزار مورد استفاده در این تحقیق، آزمون بندر گشتالت بود. نمونه مورد مطالعه در این تحقیق80 نفر از دانش آموزان دختر و پسر (40 نفر عادی و 40 نفر ناشنوا) بودند که به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شدند. پس از تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس یک راهه، نتایج نشان داد که تفاوت معناداری بین میانگین هوش بهر غیر کلامی دانش آموزان عادی و ناشنوا وجود دارد. به عبارت دیگر، میانگین هوش بهر غیر کلامی دانش آموزان ناشنوا به طور معناداری کمتر از هوش بهر غیر کلامی دانش آموزان عادی بود. همچنین نتایج این پژوهش تفاوت معناداری را بین هوش بهر غیر کلامی پسران و دختران نشان نداد. بنابراین، کودکان ناشنوا به سبب نقص شنوایی و نقص کلامی، قادر به درک گفتار و فهم صحیح دستورالعمل ها نمی شوند.
"هدف: با توجه به اینکه دانش آموزان کم شنوا از کنش ها و توانش های کاربردی کمتری برخوردارند، لذا پژوهش حاضر به مقایسه این جنبه های کاربردشناسی زبان در دانش آموزان مدارس باغچه بان با دانش آموزان شنوای مدارس شهر تهران می پردازد.
روش بررسی: تعداد 70 دانش آموز کم شنوای دختر و پسر با افت شنوایی شدید (90-70 دسی بل) با میانگین معدل تحصیلی 18-15 در پایه های تحصیلی اول دبیرستان تا پیش دانشگاهی با نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. سپس این دانش آموزان، با 70 دانش آموز شنوای همگن از نظر جنس، پایه تحصیلی، نوع رشته تحصیلی و محله زندگی که براساس جور کردن انتخاب شده بودند مقایسه شدند. روش پژوهش مقایسه ای از نوع مقطعی بوده است. ابزار پژوهش عبارتند از: پرسشنامه و آزمون کنش ها و توانش های کاربردی (شامل: درک و بیان استعاره– درک و بیان ضرب المثل– درک کنش گفتارهای غیر مستقیم– درک استنباط معنی– انتخاب بهترین عنوان و درک جملات طنرآمیز). جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های کروسکال والیس، من ویتنی یو، آزمون تی و تی زوجی استفاده شد.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که بین میانگین نمره کل کنش ها و توانش های کاربردی زبان در دو گروه کم شنوا و شنوا تفاوت معنی داری وجود دارد (P<0.05). همچنین بین میانگین نمره کل کنش ها و توانش های کاربردی زبان در گروه کم شنوا بین پایه های تحصیلی اول دبیرستان تا پیش دانشگاهی تفاوت معنی داری وجود دارد (P<0.05). در صورتی که بین میانگین نمره کل کنش ها و توانش های کاربردی زبان در گروه شنوا بین پایه های تحصیلی اول دبیرستان تا پیش دانشگاهی تفاوت معنی دار نیست (P<0.05).
نتیجه گیری: دانش آموزان کم شنوا نسبت به دانش آموزان شنوا توانش های کاربردی زبان را کمتر درک می کنند. همچنین در بافت ها و موقعیت های مختلف قادر به استفاده مناسب از آن ها نیستند.
"
هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر قصه درمانی بر راهبردهای رویارویی کودکان با مشکلات یادگیری است. روش: درچهارچوب طرح آزمایشی، 20 نفر از دانش آموزان پایه چهارم (10 دختر و 10 پسر) با مشکلات یادگیری در دو گروه آزمایش و کنترل شرکت داده شدند. طرح پژوهش از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است. برای اندازه گیری راهبردهای رویارویی از سیاهه راهبردهای رویارویی کودکان (CCSC) استفاده شد. گروه آزمایش به مدت 12 جلسه 30 دقیقه ای طی 4 هفته تحت قصه درمانی قرار گرفتند. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل واریانس چند متغیری و تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که قصه درمانی موجب بهبود راهبردهای رویارویی کودکان با مشکلات یادگیری می شود. نتیجه گیری: مقایسه انواع رویه های قصه درمانی در حیطه های متفاوت روان درمانی کودکان می تواند موضوعی چالش انگیز برای پژوهشگران باشد.
هدف: در مطالعه حاضر هدف، بررسی رابطه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان (CERQ) و رابطه آن با افسردگی و اضطراب در دانش آموزان مراکز راهنمایی استعدادهای درخشان شیراز بود . روش: برای دستیابی به این هدف همه دانش آموزان کلاس های اول تا سوم مراکز راهنمایی استعدادهای درخشان شهر شیراز (500) نفر به تکمیل CERQ و شاخص های افسردگی و اضطراب مقیاس SCL-90-R پرداختند. از ضریب آلفای کرونباخ برای بررسی پایانی، و از روش های تحلیل عوامل و همبستگی نمره کل با نمرات خرده مقیاس ها برای بررسی روایی CERQ استفاده شد. یافته ها: نتایج ضمن تایید پایانی و روایی CERQ نشان دادند که بدون توجه به جنسیت پاسخ دهنده، راهبردهای شناختی مقصر دانستن خود، تمرکز بر تفکر، باز ارزیابی مثبت، مصیبت بار تلقی کردن، و مقصر دانستن دیگران پیش بینی کننده های مهم افسردگی و اضطراب بودند. نتیجه گیری: نتیجه کلی این تحقق نشان می دهد که راهبردهای شناختی تنظیم هیجان از جمله مقصر دانستن دیگران پیش بینی کننده افسردگی و اضطراب هستند.
هدف: این پژوهش به بررسی کارآمدی روان نمایشگری بر مهارت های اجتماعی و عزت نفس کودکان نارساخوان در دبستان های منطقه 1 آموزش و پرورش شهرستان اردبیل پرداخته است. روش: نمونه پژوهش 31 نفر از دانش آموزان دختر و پسر 13 ساله نارساخوان در پایه پنجم ابتدایی مدارس دولتی در سال تحصیلی 85-1384 بودند که پس از دو مرحله نمونه گیری، به روش تصادفی خوشه ای چند مرحله ای و اجرای مصاحبه با معلم، والدین و کودک و با استفاده از فرم مخصوص بررسی وضعیت کودک از لحاظ خواندن انتخاب شدند (16 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل). در مرحله بعدی پیش آزمون از دو گروه با استفاده از آزمون مهارت های اجتماعی استفنز (SBA) و آزمون عزت نفس کوپراسمیت (SEI) گرفته شد. سپس گروه آزمایش به مدت ده جلسه گروهی تحت درمان روان نمایشگری قرار گرفتند و در پایان مجددا پس آزمون بر روی دو گروه انجام گرفت. یافته ها: تحلیل و مقایسه اطلاعات به دست آمده از تفاضل پیش آزمون- پس آزمون نشان داد که اجرای روان نمایشگری مهارت های اجتماعی و عزت نفس دانش آموزان را افزایش می دهد. همچنین تحلیل زیرمقیاس های آزمون مهارت های اجتماعی نتایج مطالعه نشان داد که اجرای روان نمایشگری بر مهارت های میان فردی و رفتارهای مربوط به کار که از ابعاد آزمون مهارت های اجتماعی هستند، اثر معنادار دارد، اما در رابطه با اثر روان نمایشگری بر رفتارهای مربوط به خود و رفتارهای مربوط به محیط، نتیجه معناداری به دست نیامد. نتیجه گیری: برای افزایش مهارت های اجتماعی و عزت نفس دانش آموزان نارساخوان می توان از فنون روان نمایشگری استفاده کرد.
هدف: این پژوهش به تاثیر برنامه آموزش مهارتهای زندگی (طراحی شده توسط سازمان بهداشت جهانی، 1993) بر میزان سلامت روانی و نیز میزان اضطراب، ناسازگاری اجتماعی و افسردگی زنان دارای ناتوانیهای جسمی – حرکتی پرداخته است. روش: به این منظور 16 نفر زن دارای ناتوانی جسمی – حرکتی در شهر اصفهان به شیوه تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. پیش از برگزاری اولین جلسه آموزش مهارت های زندگی با استفاده از پرسشنامه GHQ (پرسشنامه سلامت عمومی) در مورد گروه آزمایشی و گواه پیش آزمون اجرا شد؛ سپس برای گروه آزمایشی 10 جلسه هفتگی 120 دقیقه ای برنامه آموزش مهارتهای زندگی برگزار شد. در هر یک از این جلسات یکی از مهارتهای اساسی مطرح شده در راهنمای آموزش مهارت های زندگی آموزش داده می شد. این مهارتها عبارت بودند از: شناخت خصوصیات و توانایی های خود، توجه به ارزشهای شخصی، خانوادگی و اجتماعی، به کار بردن روشهای صحیح برقراری ارتباط، قاطعیت، دوست یابی، تعیین هدف و دستیابی به آن، تصمیم گیری صحیح، پرهیز از خشونت و حفظ سلامت، بلافاصله پس از اتمام جلسات آموزش مهارت های زندگی بر روی هر دو گروه آزمایشی و گواه، پس آزمون اجرا شد. یافته ها: تحلیل نتایج با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مهارت های زندگی باعث افزایش معنی دار سلامت روانی (P<0.05) و کاهش معنی دار اضطراب (P<0.05) و ناسازگاری اجتماعی (P<0.05) در آزمودنی ها شده است و فقط بر میزان افسردگی آنها تاثیر معنی داری نداشته است. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش می تواند به ارایه خدمات بهتر برای سلامت روانی زنان دارای ناتوانی های جسمی – حرکتی مفید باشد.