حکمت و حکیم در عهد قدیم (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
یکی از واژه هایی که در مجموعة عهد قدیم بارها به کار رفته و به آن با دیدی اغلب مثبت نگاه شده ، واژة «حکمت » است . در این مجموعه ، برخی از کتاب ها عنوان «کتابهای حکمت» را گرفتهاند. در این مجموعه، رد پاهایی از حکمت نظری یونان دیده میشود ؛ امّا آنچه برجستگی دارد، «حکمت عملی» است . معنای حکمت و حکیم و کاربردهای آنها و اینکه هر یک از دو واژة «حکمت عملی » و «حکمت نظری» چه جایگاهی در این مجموعه دارند و اینکه آیا آنها به صورتی سازگار در این مجموعه به کار رفته اند، موضوع این نوشتار است.متن
خوشا به حال کسی که حکمت و بصیرت پیدا میکند؛ او از کسی که طلا و نقره یافته خوشبختتر است . ارزش حکمت از جواهرات بیشتر است و آن را نمی توان با هیچ گنجی مقایسه کرد. حکمت به انسان، زندگی خوب و طولانی، ثروت و احترام میبخشد . حکمت زندگی تو را از خوشی و سلامتی لبریز میکند. خوشا به حال کسی که حکمت را به چنگ آورد؛ زیرا حکمت مانند درخت حیات است. خداوند به حکمت خود زمین را بنیاد نهاد و به عقل خویش آسمان را برقرار نمود. به علم خود چشمهها را روی زمین جاری ساخت و از آسمان بر زمین باران بارانید. پسرم! حکمت و بصیرت را نگاه دار و هرگز آنها را از نظر خود دور نکن؛ زیرا آنها به تو زندگی و عزت خواهند بخشید، و تو در امنیت خواهی بود و در راهی که میروی، هرگز نخواهی لغزید؛ با خیال راحت و بدون ترس خواهی خوابید؛ از بلایی که به طور ناگهانی بر بدکاران نازل میشود، نخواهی ترسید، و خداوند تو را حفظ کرده، نخواهد گذاشت در دام بلا گرفتار شوی. (امثال، 3: 13ـ 26).
فقره پیشین به خوبی ارزش و جایگاه والای حکمت را به نمایش می گذارد. از این فقره بر می آید که آدمی نمیتواند در پی چیزی با ارزشتر از حکمت باشد و مطلوبی بهتر از آن داشته باشد. آن را نمیتوان با هیچ گنجی مقایسه کرد؛ چرا که نه تنها زندگی دنیایی انسان را تأمین میکند و نه تنها آرامش (مطلوب واقعی انسان) را به ارمغان می آورد، بلکه درخت حیات است و سعادت جاودانه را ارزانی میدارد؛ پس کیمیای واقعی و گنج گنجها حکمت است و این همان چیزی است که خدا با آن خدایی میکند و انسان میتواند با پرتوی ازآن، خود را جاودانه سازد.
این عنصر گرانبها چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت و چگونه باید از آن استفاده کرد؟ این نوشتار در پی آن است که پاسخ به این پرسشها را در مجموعه عهد قدیم پیجوید.
أ.معانی و کاربردها
واژه حکمت که در زبان عبری برای آن واژه «حُخْمَا= hokhmah» به کار رفته و در زبان انگلیسی به «wisdom» برگردانده شده و دارندة آن «حکیم» ( به عبری «حاخام = hakhmah») خوانده شده (Scott, Robert B.Y. 1996:p.557) ، در مجموعة عهد قدیم کاربرد فراوان و معانی گوناگونی دارد. صنعتگرچیره دست و هنرمند ماهر و خبره، «حکیم» خوانده شده است. (سفرخروج ، 36: 8 )؛ هنر حکومت و ادارة عادلانه امور کشور را حکمت خواندهاند (اول پادشاهان، 3: 28)؛ از صرف زیرکی و هوشمندی به حکمت تعبیر شده است ( دوم سموئیل ، 14: 2)، و حکمت باعث می شود انسان بتواند درست زندگی کند و زندگی شرافتمندانه داشته باشد (امثال سلیمان، 3: 13ـ 17)، و حکمت باعث می شود رفتار و کردار انسان درست شود (همان ، 5: 2)؛ پس حکمت، هنر زندگی کردن است؛ نوعی از زندگی که انسان را جاودانه می کند ( همان 8 : 35 ـ 36 ؛ 9: 5)؛ (Cf. Murphy, Roland.E. ,1985,p.1135 ) بنابراین میتوان از همة این کاربردها چنین نتیجه گرفت که پشت این واژه به گونهای معنای مهارت و خبرگی نهفته است؛ ولی با توجه به اینکه این واژه برای چه کسی به کار میرود، یعنی با توجه به متعلق آن، معنایش متفاوت میشود.
کاربرد دیگر این واژه دربارة خدا است. خداوند، حکیم است و حکمت از ویژگیهای مسلّم او است؛ امّا کاربرد این واژه دربارة خدا با آفرینش جهان ارتباط دارد : «خداوند به حکمت خود زمین را بنیاد نهاد و به عقل خویش آسمان را برقرار ساخت» (امثال، 3: 19). حکمت، نقش معمار را در آفرینش جهان ایفا می کند ( همان، 8:30)؛ پس میتوان گفت: وقتی این واژه دربارة خدا به کار میرود، معنای آن به لحاظ لغوی، همان معنایی است که برای انسان به کار میرود. همان طور که انسان که عملی را به درستی انجام دهد دربارة آن کار و حرفه حکیم خوانده میشود، و انسانی که بتواند به خوبی زندگی کند و خود را به سعادت برساند، حکیم خوانده میشود، خدا هم به همین معنا حکیم است؛ امّا کاری که او انجام داده بسیار بزرگ است.
ب. متون حکمت آمیز عهد قدیم
در سراسر مجموعة عهدقدیم در مواردی به حکمت اشاره یا سخنانی حکمت آمیز نقل شده است؛ امّا در این مجموعه، کتابها و نوشتههایی وجود دارد که موضوع اصلیشان حکمت است و عمده مطالب آنها گرد این موضوع می چرخد. محتوای این متون اغلب یا در وصف حکمت و اهمیت و فواید آن یا پندهایی اخلاقی و دینی حکمت آمیز است.
دربارة تعداد کتابهای حکمی عهد قدیم اغلب در کتاب مقدس عبری، یعنی نسخة عبری عهد قدیم که یهودیان و پروتستانها بر اساس نوشتههای موجود در آن ، متون مقدس خود را تنظیم میکنند، سه کتاب ایوب، امثال سلیمان و جامعة سلیمان را کتابهای حکمت بهشمار میآورند. همچنین از کتابهای اضافی موجود در نسخة «سبعینعه»، یعنی نسخة معروف یونانی که دو گروه مسیحی کاتولیک و ارتدوکس آن را معتبر دانسته و برای نوشتههای اضافی آن، اعتبار درجة دوم قائلند، دو کتاب حکمت سلیمان و حکمت یشوع بن سیراخ حکمت شمرده میشوند ( cyenshaw, tanesb.,1993:p.803) ؛ امّا برخی، دو کتاب دیگر را نیز براین مجموعه، و کتاب غزل غزلهای سلیمان را به سه کتاب اول و کتاب باروک را به دو کتاب بعد افزودهاند(بولس الفعالی،خوری، 1995:ج3،ص55)؛ پس باید این کتابها را به صورتی بسیار کوتاه معرفی کنیم.
1.کتاب ایوب
کتاب ایوب با این جمله آغاز میشود: «در زمین عُوص مردی بود که ایوب نام داشت و آن مرد کامل و راست و خدا ترس بود و از بدی اجتناب مینمود». بر اساس این جمله، ایوب طبق معیارهایی که از خود عهد قدیم استفاده میشود، فردی حکیم است. او میداند چگونه زندگی کند و مطابق همین دانش زندگی میکند( برای نمونه، ر.ک: امثال، باب دوم). کتاب ایوب در یک دید، داستان زندگی حکیمانة یک حکیم است. او ثروتمندترین فرد منطقه و دیار خویش شمرده میشود؛ امّا این مال و ثروت، هرگز او را فریب نداده است. او به خدا عشق میورزد و هیچ حادثه و بلایی نمیتواند او را از خدا جدا کند، و خداوند نیز به همین سبب او را دوست دارد. خداوند به فرشتگان و شیطان میگوید: او بهترین بندة من است و کسی مانند او در زمین وجود ندارد؛ امّا شیطان به خداوند عرض میکند که این اطاعت و وفاداری به سبب نعمتهای فراوانی است که به او دادهای و اگر آنها را از او بگیری، از میزان وفاداری و اطاعت او کاسته میشود؛ پس خداوند ایوب را میآزماید؛ همة اموال او را میگیرد؛ فرزندان او را از بین میبرد؛ او را به بیماری بسیار سختی دچار میکند و همة کسانی که ریزهخوار سفره او بودند، او را ترک میکنند؛ امّا هرچه بلا زیاد میشود و به هر درجهای که میرسد نمیتواند ایوب را از مسیر حکمت منحرف سازد. او نصایح و ملامتهای دوستان و دشمنان را تحمل میکند؛ امّا از مسیر حق منحرف نمیشود. چون او از آزمایش سربلند بیرون میآید، خداوند بار دیگر نعمتهای خویش را بر او سرازیر میکند؛ پس زندگی ایوب، نمونهای روشن از زندگی طبق حکمت است.
در نگاه دیگر، این کتاب بحثی فلسفی را که پاسخ میطلبد، مطرح میکند. بخش عمدة این کتاب، یعنی از اواخر باب دوم تا باب سی و هشتم، مناظره وگفتو گویی بین ایوب بلازده و دوستانی است که برای همدردی با ایوب آمده، دربارة علت این بلاها با او بحث میکنند. دوستان ایوب سخنشان این است که حتماً ایوب گناهی را مرتکب شده که مستحق مجازات بوده و مصیبتهای ایوب، مجازات گناه او است؛ امّا او در مقابل این سخن میایستد و میگوید:من گناهی مرتکب نشدهام که خدا مرا مجازات کند. ایوب ظاهرآً نمیداند که علت این بلاها چیست؛ امّا بر یک چیز پای میفشرد و آن اینکه مصیبتهای من به سبب گناهانم نیست؛ چرا که گناهی انجام ندادهام. ایوب به همین سبب گاهی زبان به شکایت میگشاید. در پایان کتاب سخن خداوند با او و دوستانش این است که شما حکمت خداوند را نمیدانید و از این جهت با من بحث میکنید؛ سپس خداوند امور فراوانی از آفرینش جهان را مطرح میکند و از ایوب میپرسد: درباره اینها چه میدانی؟
نتیجة این مناظره بین ایوب و چند نفر از دوستان او که همگی خداپرست بودهاند، این بوده که آیا همه شرور و مصیبهایی که به انسان میرسد، نتیجة گناه انسان و مجازات گناه است؟ پاسخی که از کتاب ایوب استفاده میشود، این است که اینگونه نیست. خدا دوستان خود را هم به بلاها و مصیبتهایی دچار میکند و این برای آزمایش آنان است. دوستان خدا وقتی از آزمایش سربلند بیرون میآیند، به مقام بالاتری میرسند و به خدا مقربتر میشوند.
سنت یهودی ـ مسیحی، نگارش این کتاب را به حضرت موسی نسبت داده است (راب اُ. کهِن ، 1350، ص 161؛ سعید، حبیب، بی تا: 149)؛ امّا نقادان جدید کتاب مقدس این نظر را نمیپذیرند و زمان نگارش نهایی این کتاب را پس از اسارت بابلی وبین قرن پنجم تا دوم پیش از میلاد میدانند ( ODCC,1997:p.128)؛ بنابراین، ممکن است این کتاب در دورة یونانی مآبی، یعنی سدههای سوم و دوم پیش از میلاد و تحت تأثیر آن نوشته شده باشد؛ امّا دربارة این کتاب باید به دو نکته توجه کرد: نخست اینکه این کتاب را به چهار بخش تقسیم کرده اند:
بابهای 1و2 که به ماجرای مصیبتها و گرفتاریهای ایوب میپردازد؛
باب های 3 تا 37 که به گفتوگو بین ایوب و دوستانش اختصاص یافته است؛
باب های 38 تا شماره 6 از باب 42 که به پاسخ خداوند به ایوب میپردازد؛
شمارههای 7 تا17 از باب 42 که در آن، کامروایی دوبارة ایوب وپایان خوش داستان بیان شده است ( سعید ، حبیب ، بی تا: ص 150).
از این چهار بخش ، دو بخش وسط به بحثهای نظری پرداخته است. اگر این دو بخش را از کتاب حذف کنیم، داستان ایوب بسیار کوتاه، امّا پیوسته و هماهنگ می شود. خداوند ایوب را میآزماید و اومقاومت و صبر پیشه میکند و از آزمایش سربلند بیرون میآید؛ پس خداوند اورا کامروا میسازد. این داستانی است که در آن ، بحثی از حکمت عملی نهفته است؛ امّا همان طور که اشاره شد، دو بخش میانی که عمدة کتاب است، به بحثی نظری، که شاید بتوان آن را جزو حکمت نظری به شمار آورد، پرداخته است.
نکتة دوم اینکه بخشهای اول و آخر از این چهار بخش در اصل عبری و به صورت نثر بوده؛ در حالی که دو بخش میانی به صورت نظم بوده است. با توجه به این دو نکته، سخن برخی از محققان بسیار موجه مینماید که دو بخش اول و آخر، پیشتر نوشته شدهاند و دو بخش میانی مدتها پس از اسارات بابلی و در زمان بحثهای نظری فلسفی به نگارش درآمدهاند(همان، ص 149).
2.کتاب امثال سلیمان
این کتاب مشتمل بر پندهایی است که عمدة آنها به سلیمان منسوب است. از عنوان کتاب برمیآید که این کتاب ازآن سلیمان نبی است؛ امّا از خود کتاب مشخص است که قسمتهایی از آن را دیگران نوشته اند. این کتاب به هفت بخش مجزا تقسیم شده است:
1.بابهای 1تا9 که عنوان مثلهای سلیمان را دارد. این بخش مشتمل بر پندهایی دربارة اخلاق و پرهیزگاری است. دراین بخش، برحکمت، به صورت کلید حل مشکلات اخلاقی و معنوی انسانها بسیار تأکید شده است؛
2.بخش دوم که از10 :1 تا 22: 16 را در بر میگیرد، باز عنوان مثلهای سلیمان را دارد. این بخش مشتمل بر سخنان حکیمانة کوتاهی است که براخلاق و خدا ترسی و دوری از گناه و فواید آنها تأکید میکنند؛
3.این بخش که از 22: 17 تا باب 24 را شامل می شود، عنوان «سخنان حکیمانه» را دارد و مشتمل بر پندهایی دربارة عاقلانه زیستن و رعایت خرد و حکمت در برخورد با دیگران است؛
4.عنوان این بخش که از بابهای 25 تا 29 را در بر میگیرد، یک عبارت است: «مثلهای دیگری از سلیمان که مردان حزقیا، پادشاه یهودا، به رشته تحریر در آوردهاند». این بخش، پندهایی دربارة زندگی اخلاقی و پارسایانه و نیز اشاره به نتایج و اعمال غیر اخلاقی و غیر عاقلانه را در بر دارد؛
5. باب 30 که عنوان «سخنان آگور» را دارد، سخنانی دربارة تنزیه و تسبیح خداوند و دعاهایی به درگاه او است که از او توفیق دربارة زندگی اخلاقی طلب شده و نیز سخنانی را درباره جهان آفرینش که پند آموزند در بر دارد ؛
6.این بخش که 9 شمارة اول باب 31 را شامل میشود، عنوان «نصیحت مادر یک پادشاه به او» را دارد و در آن مادر به پسر نصیحت میکند که چگونه اخلاقی و خردمندانه حکومت کند؛
7.در باب 31 از شماره 10 تا آخر باب ویژگیهای همسر خوب بیان شده است. زن باید چه خصوصیاتی داشته باشد و در برابر شوهر و خانه و فرزندان چه وظایفی دارد؛ اینها مسائلی هستند که در این بخش به آنها اشاره شده است ( NIDB, 1987:p.83).
همان طور که از مطالب هفت بخش روشن میشود ، موضوع اصلی این کتاب «حکمت عملی» است. این کتاب به انسان میآموزد که زندگی خردمندانه که خوشبختی دنیایی و سعادت جاودانة انسان را تضمین کند، چگونه است. از خود این کتاب برمیآید که فقط چهار بخش نخست به سلیمان منسوب است و گفته میشود: سه بخش آخر از منابع خارجی و غیر یهودی گرفته شده است (سعید، حبیب، بیتا، ص 146). دربارة تاریخ نگارش نهایی این کتاب، محققان میگویند: هر چند اصل بخشهایی از این کتاب خیلی پیشتر و احتمالاً در عصر سلیمان نوشته شده، تدوین آن به شکل کنونی مدتها پس ازاسارت بابلی و در دورة مدارس حکمت به نگارش در آمده است ( همان، ص 145 ؛ Cren shaw, Jams l. 1993, p.624.) .
3.کتاب جامعة سلیمان
کتاب جامعة سلیمان، نوعی فلسفه است؛ امّا فلسفة بدبینانه که به زندگی و هدف و معنای آن بسیار بدبین است. سخنی که در این کتاب بارها تکرار شده، این است که همه چیز این زندگی بیهوده است و هیچ تلاشی راه به جایی نمیبرد؛ حتی حکمت راه به جایی نمیبرد؛ پس باید خورد و نوشید و از زندگی لذت برد ( 2: 15؛ 4 : 1 ؛ 7: 20؛ 9: 3؛...) . شاید کسی بگوید مقصود از این سخنان آن است که به دنیا نباید دل بست؛ اما اوّلاً خوردن و نوشیدن و از حاصل دسترنج بهره بردن و همین زندگی را غنیمت شمردن که مکرر در این کتاب آمده، عکس این مطلب را میرساند و ثانیاً در فقراتی از این کتاب مطالبی آمده که از این حکایت دارد که دید نویسنده دربارة ماهیت انسان به گونة دیگری است:
خداوند انسانها را میآزماید تا به آنها نشان دهد که بهتر از حیوان نیستند. از این گذشته، عاقبت انسان و حیوان یکی است. هر دو جان میدهند و میمیرند؛ پس انسان هیچ برتری بر حیوان ندارد. همه چیز بیهودگی است! همه به یک جا میروند؛ از خاک به وجود آمدهاند و به خاک باز میگردند. چطور میتوان فهمید که روح انسان به بالا پرواز میکند و روح حیوان به قعر زمین فرو میرود؟ پس دریافتم که برای انسان چیزی بهتر از این نیست که از دسترنج خود لذت ببرد؛ زیرا سهم او از زندگی همین است؛ چون وقتی بمیرد چه کسی میتواند او را بازگرداند تا آنچه را که پس از او اتفاق افتاده ببیند ( 3: 18 ـ 22).
این سخنان نه تنها با قسمتهای دیگر عهد قدیم ناسازگار است، بلکه با چند جملة پایانی خود این کتاب هم نمیسازد:
انسان باید از خدا بترسد و احکام او را نگاه دارد؛ زیرا تمام وظیفة او همین است. خدا هر عمل خوب یا بد ما را حتی اگر در خفا انجام شود، داوری خواهد کرد ( 12: 13ـ 14).
این چند جمله با کل کتاب بیگانه و ناسازگار است. این جملهها حال و هوای دیگری دارند و با قسمتهای دیگر عهد قدیم همخوان هستند. از کتاب تلمود برمیآید که دانشمندان یهود به سبب این ناسازگاریها از گنجاندن این کتاب در مجموعة کتابهای مقدس قانونی پرهیز میکردهاند؛ اما بعد به جهت همین چند جمله آخر کتاب، آن را پذیرفتهاند (Tacobs louis,1995: p.139). پس از پذیرش این کتاب در مجموعة کتابهای قانونی عهد قدیم ، عالمان یهودی و مسیحی ، کوششهای بسیاری برای تطبیق مطالب آن با دیگر قسمتهای عهد قدیم و اعتقادات یهودی ـ مسیحی انجام دادهاندODCC,1997:) p.434.). آنچه در مطالعة این کتاب به ذهن انسان میآید، این است که چند جملة آخر، الحاقی باشد؛ چرا که هیچ سنخیتی با مطالب دیگر کتاب ندارد.
سنت یهودی ـ مسیحی، این کتاب را به سلیمان، پسر داوود، نسبت می دهد و جملة آغازین این کتاب نیز بر همین امر دلالت دارد (NIDB, 1987: P. 290).
محققان جدید کتاب مقدس، این نظر را به شدت رد میکنند و تاریخ نگارش این کتاب را بسیار متأخرتر از زمان سلیمان میدانند (ibid.; jacobs,bouis,1995: P. 139.). برخی از دانشمندان با استفاده از ادبیات این کتاب و برخی از ماجراهایی که در آن آمده، زمان نگارش آن را تا حدود سال 200 قبل از میلاد، یعنی دورة یونانی مآبی، احتمال داده و برخی دیگر، آن را متأثر از اندیشة یونانی دانستهاند ( یوسف القس، صموئیل، 1993: ص 355؛ سعید، حبیب، بیتا: ص 162)؛ پس بیراه نیست که گفته شود: این کتاب، تحت تأثیر برخی از فلسفههای بدبینانه و لذت جویانه یونانی نوشته شده و به همین معنا کتاب فلسفی قلمداد میشود؛ البته باید چند جملة آخر کتاب را حذف کنیم.
1. کتاب غزل غزلهای سلیمان
این کتاب، مجموعهای از اشعار عاشقانه است که در آن گاهی سراینده، محبوبة خود را وصف میکند و گاهی به عکس میشود و محبوبه در وصف او سخن میگوید. ظاهر این کتاب، عشق دنیایی است و به همین جهت، در سنّت یهودی، زمانی این کتاب را مناسب درج در کتابهای مقدس قانونی نمیدیدهاند؛ امّا بعد، از آن معانی سری و رمزی برداشت شده و آن را در متون مقدس گنجانیدهاند ( Jacobs , Lovis .1995:p.415.). یهودیان گفتهاند که این اشعار، رابطه بین خدا و قوم برگزیدة او یعنی اسرائیل را وصف میکند و مسیحیان گفتهاند که آنها دربارة رابطة مسیح با کلیسا هستند( سعید، حبیب، بیتا: ص 154). به هرحال، به نظر میرسد این کتاب کمتر با حکمت ارتباط داد و حق با اکثریت عالمان است که این کتاب را جزو کتابهای حکمت به شمار نیاوردهاند.
سنّت یهودی ـ مسیحی این کتاب را به سلیمان نسبت میدهد؛ ولی نقادان جدید با این دیدگاه به شدت مخالفند و تاریخ نگارش این کتاب را نزدیک به عهد مسحیت میدانند)Jacobs, Lovis, 1995: p. 475; NIDB, 1987: p.956.).
هـ.. کتاب حکمت سلیمان
کتابهایی که درباره آنها بحث شد، جزو کتابهای قانونی درجة اول بودند که همة یهودیان و مسیحیان آنها را میپذیرند؛ امّا چند کتابی که از این پس به آنها خواهیم پرداخت، جزو کتابهای قانونی درجةدوم یا «اپوکریفایی» هستند که یهودیان و پروتستانهای مسیحی، آنها را قانونی نمیدانند.
کتاب حکمت را به لحاظ محتوا میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
1.این بخش که 5 باب نخست کتاب را در برمیگیرد، شیوه زندگی ابرار و کافران را با هم مقایسه میکند. هدف نویسنده در این بخش آن است که یهودیان را متوجه دین خود کرده، به آنان گوشزد کند که به عقاید واعمال دینی خود پایبند باشند؛
2.در بخش دوم که بابهای 6تا9 را در برمیگیرد، حکمت ستوده، و بر اهمیت و ضرورت آن تأکید شده است. پادشاهان نیازمند حکمتند و فقط با حکمت میتوانند با عدالت حکومت میکنند. حکمت که سراسر نور است، بر عاشقان جلوهگری میکند. او انسانها را به زندگی درست وهمراه با محبت دعوت میکند و میگوید با این زندگی به خدا نزدیک، و جاودانه میشوید . نویسندة کتاب از زبان سلیمان حکمت را وصف میکند و بیان میدارد که او چقدر برای حکمت ارزش قائل بوده است. حکمت، سرچشمة همه خوبیها است، و سرچشمة حکمت خدا است. سلیمان در جست و جوی حکمت است و به درگاه خداوند دعا میکند و از او حکمت میطلبد. در این بخش، جملههای حکمت آمیز و اخلاقی بسیاری آمده است؛
3.این بخش که بابهای 10 تا 19 را در بر میگیرد، به بیان این پرداخته که حکمت در طول تاریخ چه کرده است. حکمت از زمان آدم تا موسی و پس از آن در تاریخ بنی اسرائیل چه کارهایی انجام داده است. تمام معجزهها و اعمال شگفتی که در تاریخ رخ داده، همه به حکمت نسبت داده شدهاند. گویا این حکمت خداوند بوده که چنین اعمالی را انجام داده است (ر.ک: الکتاب المقدس، 1998:ص 1394).
حتی میان عالمان سنتی مسیحی، کسانی مانند اریجن، جروم و آگوستین در انتساب این کتاب به سلیمان تردید کرده و گفتهاند: این کتاب را نویسندهای ناشناس نوشته است (اپوکریفای عهد عتیق. 1383: ص 117) . محققان بر آنند که این کتاب به دست یک یهودی اسکندرانی که تحت تأثیر اندیشههای یونانی بود، نوشته شده؛ به همین جهت، اندیشههای یونانی در این کتاب نمایان است؛ و به جای مفهوم یهودی «رستاخیز ابدان»، مفهوم افلاطونی «جاودانگی ارواح» مطرح شده است ( 3: 1ـ 11). به حکمت شخصیت داده شده ( 7: 21 تا 8 : 21) و اندیشة لوگوس و بسیاری از اندیشههای فلسفی یونان در این کتاب وارد شده است (NIDB, 1987: p.68). گفته میشود: نویسندة این کتاب میکوشیده است ایمان دینی خود را با فلسفه و حکمت یونان به هم بیامیزد (اپوکریفای عهد عتیق، 1383:ص 118). گفته میشود این کتاب بین قرن اول قبل از میلاد تا قرن اول میلادی نوشته شده است ( Crenshow , Iames L. 1993: p.803.) .
به هر حال، هر چند این کتاب در زمان و مکانی نوشته شده که درآن فلسفة یونانی رواج و نفوذ داشته است و هر چند رگههایی از فلسفة نظری یونان در آن دیده میشود، بخش قابل توجهی از آن به حکمت عملی و نصیحتهای اخلاقی، شبیه آنچه در کتاب امثال سلیمان آمده بود، پرداخته است.
6. کتاب حکمت یشوع بن سیراخ
این کتاب یکی از کتابهای اپوکریفایی است که تاریخ نگارش و نویسنده آن به طور کامل مشخص است. یشوع بن سیراخ دراواخر قرن سوم و اوایل قرن دوم پیش از میلاد، یعنی در اوج دورة یونانی مآبی و نفوذ اندیشة یونانی در اورشلیم میزیسته است. هدف او ، بر خلاف نویسندة کتاب حکمت سلیمان، مبارزه با یونانی مآبی و ترویج اندیشههای یهودی بوده است (سعید، حبیب، بیتا: ص 194ـ 195). او در کتاب خود برعقاید یهود از قبیل یگانگی خدا (36: 1ـ 5 )، عالم مطلق بودن او ( 42 : 18)، ابدی بودن او ( 18 : 1) مقدس بودن او ( 23:9) عادل بودن او ( 35 : 12ـ 13) و رحمت او ( 2 : 11؛ 48: 20؛ 50 :19) تأکید کرده است.
دراین کتاب که مفصلتر از کتابهای دیگرحکمت آمیز عهد قدیم است، آمده که سرچشمة حکمت، خدا است و انسان باید در تمام زندگی حکمت را سرلوحة برنامه خود قراردهد. در این کتاب به صورتی بسیار مفصل بر دوری از گناهان و آفات ابتلا به آنها تأکید شده است. مهمترین سخن آن اخلاق و نتایج اخلاقی زیستن است که به تفصیل هر چه تمامتر برآن تأکید شده است. این کتاب، کتاب حکمت عملی یهودی است و در اوایل قرن دوم پیش از میلاد به صورت اشعاری دو بیتی به زبان عبری نگارش یافته و در سال 132 پیش ازمیلاد به وسیلة نوة مؤلف، به یونانی ترجمه شده است؛ امّا اکنون از نسخة عبری آن جز پارههایی از آن، که اخیراً کشف شده، چیزی در دست نیست ( اپوکریفای عهد قدیم، 1383: ص 167و 168).
7. کتاب باروک
همانطور که پیشتر اشاره شد، این کتاب را که جزو کتابهای اپوکریفایی است، اغلب از کتابهای حکمت آمیز نشمردهاند؛ امّا برخی چنین کردهاند. عمدة این کتاب دربارة تاریخ و حوادث تاریخی است و فقط بخش کوتاهی ( بخشی از بابهای 3و4) ازآن به حکمت اشاره کرده ودر آنها آمده است که شریعت حکمت است و باید به آن عمل کرد . در مجموع میتوان حق را به کسانی داد که این کتاب را جزو کتابهای حکمت به شمار نیاوردهاند.
اگر بخواهیم نتیجه گیری کوتاهی از کتابهای حکمت عهد قدیم داشته باشیم، باید بگوییم هر چند در بخشهایی از برخی از کتابها، رگههایی از حکمت نظری و فلسفة یونان دیده میشود و به لحاظ زمان ومکان در نگارش این کتابها چنین تأثیر و نفوذی محتمل بوده است، آنچه در این مجموعه بیشتر خودنمایی میکند، «حکمت عملی» است؛ پس باید در بحثهای بعدی بیشتر بر آن متمرکز شویم.
ج . ماهیت و ویژگیهای حکمتِ عهد قدیم
همان طور که گذشت، حکمت در عهد قدیم کاربردهای متعددی دارد که البته در همه آنها نوعی مهارت و تبحر در کاری نهفته است؛ امّا از آنجا که اصل زندگی انسان و چگونگی گذراندن آن مهم ترین امر در زندگی او است، وقتی حکمت به صورت مطلق به کار میرود، مقصود ازآن مهارت در زندگی کردن به بهترین صورت است. و وقتی سخن از متون حکمت آمیز میرود، مقصود همین حکمت است و نیز منظور از حکیم کسی است که چنین هنری را دارد.
برخی از مفسران کتاب مقدس، حکمت عهد قدیم را اینگونه تعریف کردهاند: «حکمت موهبتی است که انسان را شایستة این میگرداند که زندگیاش را به سمت سعادت جهت دهد» و در توضیح می گوید: «حکمت معرفتی و فهمی است: معرفتی است که به انسان میآموزد چگونه عمل کند تا گوشهایش باز شود تا در لحظهای که شنیدن لازم است، بشنود و دهانش هنگامی که سخن واجب است، باز شود؛ و فهمی است که به انسان در تمییز بین صالح وناپسند و بین مفید و مضر کمک میکند. حکمت موهبت یا تعدادی از موهبتها است که به انسان کمک میکند تا زندگیاش را در جهان جهت دهد (بولس الفعالی، الخوری، 1995: ص52)؛ پس حکمت عهد قدیم ازسنخ شناخت و معرفت و فهم است؛ امّا شناخت و معرفتی که به زندگی جهت میدهد و انسان را به سوی سعادت رهنمون میشود. نکتة قابل توجه این است که در کتابهای حکمتآمیز عهد قدیم ، حکمت گاهی به صورت موجودی شخص وار به تصویر کشیده شده که با انسان ها سخن میگوید. مخاطب این موجود، بیشتر نادانان هستند. او میخواهد جاهلان را برهاند. گویا مشکل اصلی انسان، نادانی است:
حکمت در کوچهها ندا میدهد. مردم را که در سر چهارراهها و نزد دروازة شهر جمع شدهاند، صدا کرده، میگوید: «ای احمقها! تا کی میخواهید احمق بمانید؟ تا کی میخواهید دانایی را مسخره کنید و از آن متنفر باشید؟ اگر سرزنش مرا میپذیرفتید، من روح خود را بر شما نازل میکردم و شما را دانا میساختم (امثال، 1: 20ـ 23).
آیا ندای حکمت را نمیشنوید؟ حکمت دم دروازههای شهر و سر چهار راهها و جلودر هر خانهای ایستاده، میگوید: ای انسانهای جاهل و نادان! به ندای من گوش دهید و زیرکی و فهم کسب کنید ( امثال، 8: 1ـ 5).
مهمترین واساسیترین معرفتی که حکمت به انسان میدهد خداشناسی است:
ای پسرم! اگر به سخنانم گوش دهی و دستوراتم را اطاعت کنی، به حکمت گوش فرا دهی و طالب دانایی باشی، و اگر به دنبال فهم و بصیرت بگردی و آن را مانند نقره بطلبی تا به چنگ آری، آنگاه خدا را خواهی شناخت و اهمیت خدا ترسی را خواهی آموخت ( امثال، 2: 1 ـ 5)؛
امّا از سوی دیگر، با خدا ترسی و اطاعت از او و شناخت او حکمت حاصل میشود:
خدا ترسی اساس حکمت است و شناخت خدای مقدس انسان را دانا میکند( امثال :9:11). ترس خداوند ابتدای حکمت است ( مزامیر، 111: 10). آغاز حکمت ترس از خدا است .... کمال حکمت ترس از خدا است .... تاج حکمت ترس از خدا است . .... ریشه حکمت، ترس ازخدا است ( حکمت یشوع بن سیراخ، 1: 14 ـ 20 ) ، واین حکمت موهبت الاهی است که به انسان های شایسته عطا میشود: «خداوند بخشندة حکمت است و سخنان دهان او، به انسان فهم و دانش میبخشد» ( امثال ، 2: 6) سرچشمة هر حکمتی خداوند است (حکمت یشوع بن سیراخ، 1: 1؛ همچنین ر.ک: 1: 5 و10)
و دوستی خدا و رضایت و خشنودی او با حکمت حاصل میشود:
هنگامی که جهان را آفریدی، حکمت با تو بود؛ پس او به کارهایت دانا و به آنچه از آن خشنود میشوی و به آن سفارش میکنی، آگاه است. آن را از آسمانها و تخت با شکوهت بفرست تا کنار من باشد و مرا در انجام آنچه مورد رضای تو است، یاری کند (حکمت سلیمان، 9: 10).
حکمت برای مردم گنج بی پایانی است و آنان ازآن بهره میبرند، دوستان خدا میشوند و این برای آن است که خدا ازآنان خشنود است (حکمت سلیمان، 7: 4).
حکمت راستی و حقیقت را میآموزد و از ناراستی بیزار است:
حکمت می گوید : به من گوش دهید؛ زیرا سخنان من گرانبها است. من حقیقت و راستی را بیان میکنم و از ناراستی نفرت دارم. سخنان من بر حق است و کسی را گمراه نمیکند(امثال، 8 : 6ـ 8)
و به همین جهت است که با فریبکاران و دغل بازان بیگانه است:
حکمت در نفس فریبکار وارد نمیشود و در جسم بندة گناهکار جای نمیگیرد. حکمت روحی است که تربیت آن را پاک کرده، از فریب دادن میگریزد (حکمت سلیمان ، 1: 4و5).
حکمت باعث میشود انسان رفتارشایسته داشته باشد (امثال ، 55: 1ـ2)، و جلو گناه و فسق و فجور را میگیرد ( همان ، 2: 16) . حکمت از اخلاق ناشایست نفرت دارد : «من حکمتم .... از غرور و تکبر، رفتار و گفتار نادرست متنفرم» (همان ، 8: 13) .
حکومت و داوری درست و عادلانه به کمک حکمت صورت میگیرد (همان ، 8: 14ـ15).
حکمت زندگی دنیایی انسان را نیکو میکند و همه نعمتهای ارزشمند دنیایی را به انسان عطا میکند:
پسرم! حکمت و بصیرت را نگاه دار و هرگز آنها را از نظر خود دور نکن؛ زیرا آنها به تو زندگی و عزت خواهند بخشید، و تو در امنیت خواهی بود و در راهی که میروی هرگز نخواهی لغزید؛ با خیال راحت و بدون ترس خواهی خوابید» (همان، 3: 21ـ 23؛ و همچنین 16و 17).
خوشبختی فقط با حکمت به دست میآید و دستیابی به آن باعث رستگاری انسان میشود: «ای جوانان! به من [حکمت] گوش دهید؛ زیرا همة کسانی که از دستورهای من پیروی میکنند، سعادتمندند» ( همان، 8: 32 همچنین 19: 8) . «حکمت دستور و شریعت همیشگی خدا است. کسانی که بر آن دست یابند، رستگار و آنان که آن را به فراموشی سپرند مرده خواهند شد (کتاب باروک، 4: 1) . فقط با حکمت راه مردم بر زمین مستقیم میشود و به وسیلة آن موجبات خشنودی تو را فرا میگیرند و نجات مییابند (حکمت سلیمان، 9: 18).
حکمت درخت حیات است و انسان را جاودانه میکند: «خوشا به حال کسی که حکمت را به چنگ آورد؛ زیرا حکمت مانند درخت حیات است» (امثال، 3: 18). «هر که مرا بیابد؛ حیات را یافته و خداوند را خشنود ساخته است؛ امّا کسی که مرا از دست بدهد، به جانش لطمه میزند. آنانی که از من متنفر باشند، مرگ را دوست دارند» ( همان 8: 35و36). «آنگاه اندیشیدم و در قلب خویش تأمل کردم . دریافتم که جاودانگی در پیوند با حکمت است (حکمت سلیمان ، 8: 17 ؛ مقایسه کنید با همان، 6: 18 ـ 20 ) و سرانجام، انسان به اطمینان و آرامش نیاز دارد و این حکمت است که به او این موهبت گرانبها را عطا میکند: «هنگامی که به خانة خود که حکمت در آن سکنا گزیده، باز میگردم آرامش مییابم ؛ زیرا در گفت و گوی او رنجی نیست، و در همدمی با وی اندوهی یافت نمیشود؛ بلکه سراسر سرور و شادی است » (همان ، 8:16). «کسی که به حکمت روی آورد ، زندگی آرامی خواهد داشت» ( حکمت یشوع بن سیراخ، 4: 15؛ مقایسه کنید با 6: 28).
شکوه و عظمت جهان مخلوق به طور کلّی به خاطر حکمت الاهی است. او حکیم است و جهان را حکیمانه آفریده است. حکمت به زبان خویش این مطلب را اینگونه بیان میکند.
خداوند در ابتدا، پیش از آفرینش عالم هستی، مرا با خود داشت . از ازل، پیش از پدید آمدن جهان، من پدید آمدم . قبل از پیدایی اقیانوسها و چشمههای پر آب، قبل از آنکه کوهها و تپهها پدید آیند، قبل از آنکه خدا، زمین و صحراها و حتی خاک را بیافریند ، من به وجود آمدم. وقتی خدا آسمان را استوار ساخت و افق را بر سطح آنها کشید ، من آنجا بودم. وقتی ابرها را در آسمان گسترانید و چشمهها را از اعماق جاری ساخت، وقتی حدود دریاها را تعیین کرد تا آبها از آن تجاوز نکنند و وقتی اساس زمین را بنیاد نهاد، من نزد او معمار بودم. سبب شادی همیشگی او بودم و در حضورش شادی میکردم. دنیا و انسانهایی که او آفریده بود، مایه خوشی من بودند (امثال، 8: 22ـ 31).
حکمت چیست و چه ویژگیهایی دارد. ویژگیهایی دراین باره نقل شده است. اگر بخواهیم ماهیت و ویژگیهای حکمت را به دست آوریم، شاید بهترین سخن آن باشد که به حضرت سلیمان نسبت داده شده است:
روح حکمت، دانا و مقدس است، بیهمتا، فراگیر، تیز رو، غیر مادی، از هر گونه پلیدی پاک و فروتن است . او به کسی آزار نمیرساند؛ دوستدار خوبیها ، بدیههگو، شکست ناپذیر و مشتاق نیکیها است. او به انسانها مهربانی میکند و استوار، متکی بر خویش، آسوده خاطر و بر هر کار توانا است. با بینش ژرفش به همة روحهای لطیف و ظریف آگاهی مییابد. حکمت از حرکت سریعتر است؛ به سبب صفایش هر چیز را میشکافد و در آن نفوذ میکند. حکمت ، نسیمی از قدرت خدا و چشمهای زلال از شکوه او است؛ از این روی، به پلیدیها آلوده نمیشود؛ زیرا حکمت بازتاب فروغ جاوید و آیینة بی زنگاری است که کارهای نیک خدا را نشان میدهد. حکمت به تنهایی بر هر کاری توانا است و هر چیز را نو میسازد؛ در حالی که خود پابرجا است. او از نسلی به نسلی در جان قدیسان وارد میشود و آنان را دوستان خدا و انبیا قرار میدهد؛ زیرا خدا فقط کسانی را دوست دارد که با حکمت همنشینند. حکمت از خورشید زیباتر و از همة ستارگان بالاتراست و هنگامی که با نور سنجیده شود، برتری آن آشکار میشود؛ زیرا روشنایی روز، تاریکی شب را به دنبال دارد؛ امّا شر بر حکمت چیره نمیشود (حکمت سلیمان،7 : 30ـ 32).
د. حکیم عهد قدیم
هر چند برخی، حکیم عهد قدیم را اینگونه تعریف کرده اند: «حکیم انسانی است که جهان و سرنوشت انسانی را شناخته است و دیگران را در تجارب خویش سهیم میگرداند» (Tacobs , Lovis, 1995, p.588)، امّا از آنچه دربارة حکمت عهد قدیم گذشت، استفاده میشود که حکیم آن کس نیست که فقط میداند. اگر حکمت به انسان دانشی میدهد که انسان به وسیلة آن بهترین اعمال را انجام میدهد و از گناه دوری میکند و رضایت و خشنودی خدا را به دست میآورد ، و اگر خاصیت حکمت این است که سعادت ابدی انسان را تضمین میکند و انسان را جاودانه میسازد، پس حکیم کسی است که حکمت دارد؛ بنابراین، او این امور را انجام میدهد؛ پس در یک کلام، حکیم «انسان کامل» عهد قدیم است.
آری، حکمت دانش است؛ امّا ارزش این دانش به ثمره آن است و ثمرة آن از آنچه گذشت، آشکار شد؛ پس حکیم آن است که این دانش و ثمرة آن را داشته باشد.
نُماد حکمت عهد قدیم و حکیمِ حکیمان این مجموعه، سلیمان است؛ چنانکه پیشتر کتابهای حکمت آمیز این مجموعه به او منسوب است به قول برخی از نویسندگان یهودی، او در سنّت مقیاس و معیار حکمت بوده است (Scott, Robrt, 1982, p.557). او از خدا حکمت میخواهد و حکمت را بر هر چیز دیگر ترجیح میدهد:
خداوند در عالم خواب به او [= سلیمان] ظاهر شد و فرمود: « از من چه میخواهی تا به تو بدهم؟». سلیمان گفت ... ای خداوند خدای من!.... به من حکمت عطا کن تا بتوانم نیک و بد را تشخیص دهم و با عدالت بر مردم حکومت کنم؛ وگرنه چطور میتوانم این قوم بزرگ را اداره کنم؟
خداوند درخواست سلیمان را بسیار پسندید و خشنود شد که سلیمان از اوحکمت خواسته است و به او فرمود «چون تو حکمت خواستی تا با عدالت حکومت کنی و عمر طولانی یا ثروت فراوان برای خود یا مرگ دشمنانت را از من نخواستی، هر چه طلبیدی به تو میدهم؛ من به تو فهم و حکمتی میبخشم که تا کنون به کسی ندادهام و نخواهم داد. در ضمن چیزهایی را هم که نخواستی یعنی ثروت و افتخار را به تو میدهم... ( اول پادشاهان، 3 : 5 ـ 13؛ مقایسه کنید با ، دوم تواریخ ایام، 1: 7ـ12).
سلیمان از خدا حکمت میخواهد؛ امّا هدف او این است که بتواند عادلانه حکومت کند و خشنودی خدا هم به همین جهت بود و همین هدف، مردم را نیز خوشحال کرده بود: «تمام مردم فهمیدند که خدا به سلیمان حکمت بخشیده تا بتواند عادلانه داوری کند؛ پس برای او احترام فراوانی قائل شدند» (همان، 3: 28).
سلیمان حکیم است و به او حکمتی داده شده که به گفتة کتاب اول پادشاهان، به هیچ کس تا آن زمان داده نشده و در آینده هم داده نخواهد شد. در بارة میزان حکمت سلیمان آمده است:
خدا به سلیمان فهم و حکمت بی همتایی بخشید و بصیرت او بی حد و حصر بود. حکمت سلیمان از حکمت دانشمندان مشرق زمین و عالمان مصر هم افزونتر بود. ... سلیمان میان تمام ممالک دنیای زمان خود معروف شد. سه هزار مثل گفت و هزار و پنج سرود نوشت. سلیمان دربارة حیوانات و پرندگان و خزندگان و ماهیان اطلاع کافی داشت. او همچنین تمام گیاهان را از درخت سرو گرفته تا بوتههای کوچک زوفا که در شکاف دیوارها میرویند، میشناخت و دربارة آنها سخن میگفت. پادشاهان سراسر جهان که آوازة حکمت اورا شنیده بودند، نمایندگانی به دربار او میفرستادند تا از حکمتش بهره مند شوند ( همان، 4: 29ـ 34).
از این فقره برمیآید که حکمت سلیمان شامل همة دانشها میشده است. حتی گیاهان و حیوانات، و مثلها و سرودهای بسیاری نوشته که به ظاهر بسیار بیشتر از مقداری است که در مجموعه عهد قدیم فعلی به او منسوب است ؛ امّا بسیاری از سخنانی که در مجموعة فعلی وجود دارد نیکو و پسندیده ، و به معنای واقعی کلمه حکمت آمیز است؛ امّا آیا با این همه، طبق سخنان خود سلیمان میتوان او را حکیم نامید؟ اگر فقط با سخن حکیمانه حکیم میشود، سلیمان عهد قدیم «حکیم» است و اگر قرار باشد کسی را حکیم بخوانیم که «معارف حکیمانه» او به عمل «حکیمانه» بینجامد، مطابق گزارشی که عهدقدیم از زندگی سلیمان داده، او را نمیتوان حکیم خواند. همان طور که گذشت، در گفتههای منسوب به سلیمان آمده است که «اساس حکمت، ترس از خداست» (امثال، 2: 5؛10:9) و در سخنان منسوب به یشوع بن سیراخ آمده است: « آغاز حکمت، کمال حکمت، تاج حکمت و ریشة حکمت، ترس از خدا است» (حکمت یشوع بن سیراخ ، 1:14، 16، 18 و 20). همچنین در سخنان بسیاری سلیمان میگفت: حکمت بیاموزید تا خدا را بشناسید و در گناه نیفتید تا سعادتمند شوید تا جاودان شوید و تا ...»؛ امّا آیا سلیمان خود با تمام حکمتی که آموخت، اینگونه شد؟
عهد قدیم خلاف این را نشان میدهد. حکمت سلیمان نتوانست او را به خدا نزدیک کند. این حکمت حتی نتوانست جلو شهوت پرستی او را بگیرد:
سلیمان پادشاه، به غیر از دختر فرعون، دل به زنان دیگر نیز بست. او بر خلاف دستور خداوند زنانی از سرزمین قومهای بت پرست... به همسری گرفت.... سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز برای خود گرفت. این زنها به تدریج سلیمان را از خدا دور کردند؛ به طوری که او وقتی به سن پیری رسید به جای اینکه مانند پدرش داوود با تمام دل و جان خود از خداوند خدایش پیروی کند، به پرستش بتها روی آورد....
هر چند خدای اسرائیل دو بار بر سلیمان ظاهر شده و او را از پرستش بتها منع کرده بود، او از امر خداوند سرپچید و از او برگشت... ( اول پادشاهان، 11: 1 ـ 10)
به گفتة کتاب اول پادشاهان، سلیمان به همین حالت،یعنی بت پرستی و نافرمانی از خدا، از دنیا میرود. هیچ ترسی از خدا در وجود او نبود. حتی وقتی خداوند ، دو بار بر او ظاهر میشود و از اعمال ناپسندش باز میدارد، در او تأثیری ندارد.
سخن ما اینجا این نیست که چرا در عهد قدیم شخصیت سلیمان اینگونه به تصویر کشیده شده است. سخن در این هم نیست که چرا شخصیت سلیمان در عهد قدیم و قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان، این اندازه متفاوت است. دربارة حکمت سلیمان و دانشی که خداوند به او داده (انبیاء (21) ، 79؛نمل (27)، 15و16) در دو کتاب اختلافی نیست؛ امّا دربارة زندگی و شخصیت او بین دو کتاب اختلافهای بسیاری وجود دارد. در قرآن، سلیمان یکی از انبیای بزرگ الاهی است که در پاکی و قداست از دنیا میرود. در قرآن، حکمت سلیمان او را به بالاترین درجه از خدا ترسی و پرهیزگاری می رساند و همین حکمت باعث سعادت و جاودانگی او میشود ( بقره (2)، 102)؛ نساء (4)،163)؛(نمل (24)، 44)؛(ص (38)، 30).
از کتابهای حکمت آمیز عهد قدیم برمیآید که مشکل مردم و جامعه، نداشتن حکمت است. اگر مردم حکمت داشته باشند، زندگی شخصی آنان و نیز کل جامعه نیکو میشود و همه به سعادت میرسند: «فراوانی حکیمان رهایی جهان را به دنبال دارد»، (حکمت سلیمان، 6: 24). آیا حکمت، صرف دانش است؟ اگر اینگونه باشد، مصداق روشن نقض این سخن، سلیمان است که با اینکه دانشی بس فراگیر داشت نتوانست سعادت جاودانه به دست آورد. فرض کنیم جهان پر از سلیمان، به تصویری که عهد قدیم از او ارائه کرده، باشد. آیا جهان، خدا ترس و پرهیزگار میشود یا شرک و فساد، آن را فرا میگیرد؟
اگر گفته شود حکمت واقعی آن است که عمل را به دنبال داشته باشد، سلیمان را نباید حکیم دانست.
د. نتیجه گیری
در سراسر مجموعة عهد قدیم، اشاراتی به حکمت و اهمیت آن دیده میشود؛ امّا کتابهایی خاص عنوان «حکمت» را گرفتهاند. در این کتابها گاهی بحثهای نظری که رد پاهایی از فلسفه یونان در آنها دیده میشود، وجود دارد؛ امّا آنچه بیشتر نظر را به خود جلب میکند، «حکمت عملی» است.
درباب حکمت عملی در مجموعة عهد قدیم، نکات بسیار ارزشمند و جذابی دیده میشود؛ نکاتی که جامعة انسانی به آنها نیاز دارد. پندهای اخلاقی و معنوی این بخش ارزش بسیاری دارند و عنوان «حکمت» شایستة آنها است.
مشکل این است که آنچه دراین بخش به صورت خاصیت و ثمرة «حکمت» آمده، بخش تاریخی عهد قدیم در عمل، عکس آن را نشان میدهد. در بخش حکمت آمده است که نبودن حکمت، مشکل جامعه و انسان است و اگر در جامعهای، حکیم فراوان شود، به جامعهای آرمانی تبدیل میشود. حکمت انسان را پرهیزگار، خوش اخلاق، نیکوکار، سعادتمند وجاودانه میسازد؛ امّا در بخش تاریخی آمده است که حکیم حکیمان عهد قدیم، یعنی سلیمان، که خداوند به او حکمتی بیهمتا داده بود، با فساد و شرک وحشتناک از دنیا رفت. به نظر میرسد بخش حکمت عهد قدیم از این نظر با بخش تاریخی آن سازگار نیست.
منابع و مآخذ
1. الکتاب المقدس، بیروت، دارالمشرق، 1988م.
2. اپوکریفای عهد قدیم، ترجمه عباس رسول زاده و... ، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383ش.
3. بولس الفعالی، الخوری، المدخل الی الکتاب المقدس، بیروت، منشورات المکتبة البولسیه، 1994م، ج3.
4. سعید، حبیب، المدخل الی الکتاب المقدس، دار التألیف و النشر للکنیسه الاسقفیه بالقاهره، بیتا.
5. کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس ایران.
6. کتاب مقدس (ترجمه تفسیری) انجمن بین المللی کتاب مقدس، 1995 م.
7. کهن ، راِب اُ. گنجینهای از تلمود، امیر فریدون گرگانی، 1350 ش.
8. یوسف القس، صموئیل، المدخل الی العهد القدیم، قاهره، دارالثقافه، 1993م.
9.Crenshow, James l.(Wisdom) in the Oxford companion to the Bible (oxford university press 1993).
10. Jacobs, Lovis,The Jewish Religion , Oxford university Press, 1995.
11. Murphy, Rolande . (Wisdom) in Harper,s Bible dictionary , ( harpersan fracisico, 1985.)
12. .Scott, Robert B.Y, ( Wisdom) in Encycloaedia Judaica, V.16, (Jerusalem 1978- 1982).
13. (ODCC) The Oxford Dictionary Of the Christian church, Ed.F.L. Cross and …, Oxford university press ,1997.
14. (NIDB) The New Intrnational Dictionary of The Bible, re,ncy reference Library ..,1987.