نویسندگان: سید رضا مؤدب
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

قرآن‌ (وحی‌ منزل‌ بر قلب‌ پبامبر اسلام9)، معجزة‌ بزرگ‌ او است‌ و بر آوردن‌ مثل‌ آن‌ در برخی‌ آیات، تحد‌ی‌ (همانندآوری) شده‌ است؛ ولی‌ تاکنون‌ پاسخی‌ بر تحد‌ی‌های‌ قرآن‌ یافت‌ نشده‌ و به‌ نص‌ قرآن، یافت‌ نخواهد شد. در این‌ مقاله، پس‌ از تعریف‌ معجزه، به‌ سیر تاریخی‌ آیات‌ تحد‌ی، اشاره‌ شده؛ سپس‌ وجوه‌ اعجاز قرآن‌ که‌ شامل‌ اعجاز بیانی، یعنی‌ چینش‌ واژگان، اسلوب‌ خاص‌ قرآن، سازگاری‌ حروف‌ و معانی، تغییر خطاب‌ در قرآن‌ و اعجاز در صوت‌ و آهنگ‌ قرآن، اعجاز در معارف‌ بلند آن، یعنی‌ وسعت‌ معارف‌ و خردمندانه‌ بودن‌ مطالب‌ قرآن، گزارش‌ و تحلیل‌ شده‌ و بیان‌ شده‌ که‌ اعجاز قرآن‌ به‌ همة‌ وجوه‌ آن‌ در کنار یک‌دیگر است.

متن

مقدمه‌

بحث‌ اعجاز، از آن‌ جهت‌ ضرورت‌ دارد که‌ دلیلی‌ بر صدق‌ اد‌عای‌ حقانیت‌ هر پیامبر و مد‌عی‌ رسالت‌ الاهی‌ است. خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ بر این‌ امر تأکید دارد و می‌گوید:

راه‌ اطمینان‌ بر راستی‌ هر پیامبری، ارائة‌ معجزه‌ به‌ واسطة‌ آن‌ها بوده‌ است‌ (حلی، بی‌تا: 275).

علا‌ مه‌ طباطبایی‌ نیز در این‌ خصوص‌ می‌فرماید:

اعجاز برای‌ اثبات‌ معارف‌ الاهی‌ نیست؛ بلکه‌ اعجاز هر پیامبری‌ برای‌ اثبات‌ رسالت‌ و تصدیق‌ پیامبری‌ است‌ (طباطبایی، ج‌ 1، ص‌ 6 - 82)؛

            ‌بدین‌ جهت، اعجاز هر پیامبری‌ نه‌ برای‌ اثبات‌ وجود خدا، آن‌ چنان‌ که‌ برخی‌ پنداشته‌اند، و نه‌ برای‌ درستی‌ و کارآمدی‌ معارف‌ خود بوده؛ بلکه‌ در اصل، برای‌ صحت‌ ادعای‌ پیامبری‌ او است.

اعجاز قرآن‌ نیز از آن‌ جهت‌ سودمند بوده‌ و خواهد بود که‌ نشانی‌ بر رسالت‌ پیامبر اسلام9 و برای‌ همة‌ مخاطبان‌ پیامبر9، از آغاز بعثت‌ تاکنون، دلیلی‌ بر صدق‌ نبوت‌ او است؛ زیرا قرآن، عالی‌ترین‌ و گویاترین‌ معجزة‌ پیامبر گرامی‌ اسلام9 به‌ شمار می‌رود که‌ متن‌ آن، همچنان‌ سالم‌ از هر گونه‌ تغییر و تبدیل‌ باقی‌ مانده، و وحی‌ الاهی‌ و هم‌ دلیل‌ بر آن‌ وحی‌ است‌ و صدق‌ درونی‌ دارد؛ زیرا در این‌ خصوص، وحی‌ دلیل‌ صدق‌ خویش‌ است‌ (ابو زید، بی‌تا: 137). عبدالرحمن‌ ابن‌ خلدون‌ (م‌ 808) از این‌ امر به‌ صورت‌ اتحاد دلیل‌ و مدلول‌ یاد می‌کند و می‌گوید: بزرگ‌ترین، شریف‌ترین‌ و گویاترین‌ معجزه‌ها از نظر دلالت، قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ بر پیامبر ما نازل‌ شده؛ زیرا در اغلب‌ موارد، امور خارق‌العاده، چیزی‌ غیر از وحی‌ هستند ... ؛ اما قرآن، هم‌ همان‌ وحی‌ مورد اد‌عا و هم‌ آن‌ معجزه‌ شگفت‌انگیز است؛ پس‌ گواه‌ آن‌ وحی‌ در خود آن‌ است‌ و به‌ گواهی‌ بیرون‌ خود (همانند دیگر معجزات‌ همراه‌ با وحی) نیاز ندارد؛ از این‌ جهت‌ قرآن، از نظر دلالت، آشکارترین‌ ادله‌ است؛ زیرا دلیل‌ و مدلول‌ در آن‌ به‌ هم‌ پیوسته‌اند (ابن‌ خلدون، 1417: 1/119).

معناشناسی‌ معجزه‌

اعجاز در لغت، از ریشة‌ «عجز» به‌ معنای‌ پایان‌ و بُن‌ شیء است‌ (راغب‌ اصفهانی، 334)، و در قرآن‌ نیز به‌ همین‌ معنا آمده‌ است؛ چنان‌ که‌ خداوند می‌فرماید:

اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَیهِم‌ رِیحاً‌ صَرصَراً‌ فِی‌ یَوم‌ نَحسٍ‌ مُستَمِر‌  تَنزِ‌عُ‌ النَّاسَ‌ کَأَنَّهُم‌ أَ‌عجَازُ‌ نَخلٍ‌ مُنقَعِرٍ.

ما تندباد وحشتناک‌ و سردی‌ را در یک‌ روز شوم‌ که‌ استمرار داشته‌ است، بر آن‌ها فرستادیم‌ که‌ مردم‌ را همچون‌ تنه‌های‌ نخل‌ ریشه‌کن‌ شده، از جا می‌کند (معرفت، 4/16)؛

            ‌بدین‌ جهت‌ در معنای‌ عجز، ضعف‌ در برابر قدرت‌ به‌ کار رفته، واژة‌ اعجاز به‌ معنای‌ به‌ عجز درآوردن‌ و ایجاد درماندگی‌ در طرف‌ مقابل‌ است.

آیت‌ا خویی‌ در تعریف‌ معجزه‌ بیان‌ می‌دارد:

معجزه‌ آن‌ است‌ که‌ فرد مد‌عی‌ منصبی‌ از مناصب‌ الاهی، کاری‌ را انجام‌ دهد که‌ فراتر و برتر از قوانین‌ طبیعت‌ باشد و دیگران‌ از انجام‌ آن‌ ناتوان‌ باشند، ضمن‌ آن‌که‌ آن‌ کار، گواهی‌ بر درستی‌ او نیز باشد (قمر (54): 19 و 20).

علا‌ مه‌ طباطبایی‌ نیز در تعریف‌ معجزه، اعتقاد دارد:

امری‌ خارق‌ عادت‌ است‌ که‌ بر تصرف‌ نیروی‌ ماورای‌ طبیعت، در عالم‌ طبیعت‌ و جهان‌ ماد‌ی‌ دلالت‌ دارد، نه‌ آن‌ که‌ امری‌ باشد که‌ ضروریات‌ عقلی‌ را باطل‌ کند (خویی، 1401: ص‌ 33).

با توجه‌ به‌ تعاریف‌ مذکور می‌توان‌ بر این‌ امر تأکید کرد که‌ در اعجاز، شرایط‌ ذیل، ضرورت‌ دارد:

1. معجزه‌ همراه‌ با تحد‌ی‌ ومبارزه‌طلبی‌ است.

2. معجزه‌ کاری‌ است‌ که‌ دیگران‌ بدون‌ کمک‌ خداوند، از انجام‌ آن‌ ناتوانند؛ بدین‌ سبب، قابل‌ تعلیم‌ و تعلم‌ نیست‌ برخلاف‌ سحر و جادو و هیپنوتیزم‌ و مانیه‌تیزم‌ و... که‌ از علوم‌ غریبه‌ و اکتسابی‌ هستند.

3. معجزه‌ می‌باید به‌ واسطة‌ مد‌عی‌ رسالت‌ انجام‌ شود؛ بنابراین، اموری‌ که‌ بشر گرچه‌ از انجام‌ آن‌ها ناتوان‌ است، مانند حرکت‌ خورشید، ماه‌ و ...، معجزة‌ کسی‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید؛ چون‌ آن‌ها بدون‌ واسطه، کار خداوند است.

این‌ نکته‌ نیز نمی‌باید مورد غفلت‌ واقع‌ شود که‌ اصطلاح‌ معجزه‌ دربارة‌ قرآن‌ که‌ هم‌ اکنون‌ مرسوم‌ و متعارف‌ است، در آیات‌ قرآن‌ بدان‌ اشاره‌ نشده‌ و این‌ اصطلاح‌ را همانند دیگر اصطلاحات‌ کلامی‌ و تفسیری، متکلمان‌ و مفسران‌ از قرن‌ سوم‌ به‌ بعد رایج‌ کرده‌اند و قرآن، از اعجاز با عبارت‌های‌ «بینه‌ و آیه» و ... یاد کرده‌ است‌ مانند:

وَقَالُوا لَو‌لاَ‌ یَأتِینَا بِاَّیَةٍ‌ مِن‌ رَّبٍّهِ‌ أَوَ‌ لَم‌ تَأتِهِم‌ بَیٍّنَةٌ‌ مَا فِی‌ الصُّحُفِ‌ الأُولَی.

و آن‌ها گفتند: چرا [پیامبر]، معجزه‌ و نشانه‌ای‌ از سوی‌ پروردگارش‌ برای‌ ما نمی‌آورد؟ بگو آیا خبرهای‌ روشن‌ اقوام‌ پیشین‌ که‌ در کتاب‌های‌ آسمانی‌ نخستین‌ بوده‌ است، برای‌ آن‌ها نیامد (طه‌ (20): 133).

قَد‌ جِئتُکُم‌ بِبَیٍّنَةٍ‌ مِن‌ رَبٍّکُم‌ فَأَرسِل‌ مَعِیَ‌ بَنِی‌ اًِسرَ‌ائِیلَ‌  قَالَ‌ اًِن‌ کُنتَ‌ جِئتَ‌ بِاَّیَةٍ‌ فَأتِ‌ بِهَا اًِن‌ کُنتَ‌ مِنَ‌ الصَّادِقِینَ.

[موسی‌ گفت:] من‌ در حقیقت، دلیلی‌ روشن‌ از سوی‌ پروردگارتان‌ برای‌ شما آورده‌ام؛ پس‌ فرزندان‌ اسرائیل‌ را همراه‌ من‌ بفرست. فرعون‌ گفت: اگر معجزه‌ای‌ آورده‌ای، پس‌ اگر راست‌ می‌گویی‌ آن‌ را ارائه‌ بده‌ (اعراف‌ (7): 105 و 106).

قرآن، معجزة‌ همة‌ عصرها

معجزة‌ هر عصری، لازم‌ است‌ در خور عصر خود باشد تا از تأثیرگذاری‌ آن، چیزی‌ کاسته‌ نشود؛ بدین‌ جهت، در عصر حضرت‌ موسی‌ که‌ قوم‌ او در جادوگری‌ سرآمد بودند، معجزة‌ او از جنس‌ سحر بود و چون‌ در عصر حضرت‌ عیسی، علم‌ طب، پیشرفت‌ قابل‌ توجهی‌ داشت، معجزة‌ او شفای‌ بیماران‌ واحیای‌ مردگان‌ بود. در زمان‌ بعثت‌ پیامبر اسلام9 نیز چون‌ فرهنگ‌ شعر و شاعری‌ و سخنوری‌ در اوج‌ قرار داشت، معجزة‌ پیامبر اسلام9 متنی‌ زبانی‌ بود که‌ تفوق‌ پیامبری‌ او را ثابت‌ می‌کرد و فقط‌ برای‌ آن‌ روزگار نبود؛ بلکه‌ چون‌ پیامبر اسلام9، خاتم‌ نیز بود، معجزه‌ او می‌باید جاویدان‌ و برای‌ همة‌ اعصار باشد، نه‌ زمانمند و مکانمند؛ بدین‌ جهت، معجزة‌ او با آن‌ زمان‌ و همة‌ دوران‌ها متناسب‌ شد.

قرآن، افزون‌ بر عنایت‌ به‌ عصر خود، کتاب‌ تمام‌ دوران‌ها و کتاب‌ هدایت‌ و تربیت‌ همة‌ انسان‌ها است‌ و خداوند متعالی‌ به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ می‌فرماید:

وَنَزَّلنَا عَلَیَ‌ الکِتَابَ‌ تِبیَاناً‌ لِکُلٍّ‌ شَیءٍ‌ وَ‌هُدیً‌ وَرَحمَةً‌ وَبُشرَ‌ی‌ لِلمُسلِمِینَ.

ما این‌ کتاب‌ [آسمانی] را بر تو نازل‌ کردیم‌ که‌ بیانگر همه‌ چیز، و سبب‌ هدایت‌ و رحمت‌ و بشارت‌ برای‌ مسلمانان‌ است‌ (نمل‌ (27): 89).

علا‌ مه‌ طباطبایی‌ نیز در این‌ خصوص‌ می‌فرماید:

قرآن‌ مجید در مطالب‌ خود، به‌ امتی‌ از امم‌ مانند امت‌ عرب‌ یا طایفه‌ای‌ از طوایف‌ مسلمانان‌ اختصاصی‌ ندارد؛ بلکه‌ با طوایف‌ خارج‌ از اسلام‌ نیز سخن‌ می‌گوید ... و با هر طایفه‌ای‌ از این‌ طوایف‌ به‌ احتجاج‌ پرداخته، آنان‌ را به‌ سوی‌ معارف‌ حقة‌ خود دعوت‌ می‌کند (طباطبایی، 1372: 20).

مبارزه‌طلبی‌ و تحد‌ی‌ قرآن‌

همان‌طور که‌ در معناشناسی‌ معجزه‌ بیان‌ شد، از جمله‌ شروط‌ و ویژگی‌های‌ هر معجزه‌ای، تحد‌ی‌ و هماوردطلبی‌ با مخالفان‌ و منکران‌ است. قرآن‌ نیز که‌ بر قلب‌ پیامبر اسلام9 نازل‌ شد، از همان‌ آغاز، در متن‌ آیات، خود را آیه‌ و معجزه‌ خوانده‌ و مخالفان‌ خود را از آن‌ روزگار تا امروز به‌ همانندآوری‌ آن‌ دعوت‌ کرده‌ است. خداوند متعالی‌ در سورة‌ عنکبوت‌ می‌فرماید:

وَقَالُوا لَو‌لاَ‌ أُنزِلَ‌ عَلَیهِ‌ آیَاتٌ‌ مِن‌ رَّبٍّهِ‌ قُل‌ اًِنَّمَا الاَّیَاتُ‌ عِندَ‌ اِ‌ وَ‌اًِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ‌ مُّبِینٌ‌  أَوَلَم‌ یَکفِهِم‌ أَنَّا أَنزَلنَا عَلَیَ‌ الکِتَابَ‌ یُتلَی‌ عَلَیهِم.

گفتند: چرا بر او، از سوی‌ پروردگارش‌ نشانه‌های‌ [معجزه‌آسا] نازل‌ نشده‌ است؟ بگو آن‌ نشانه‌ها پیش‌ خدا است‌ و من‌ فقط‌ هشداردهنده‌ای‌ آشکارم. آیا برای‌ ایشان‌ بس‌ نیست‌ این‌ کتاب‌ را که‌ بر آنان‌ خوانده‌ می‌شود، بر تو فرو فرستادیم؟ (عنکبوت‌ (29): 50 و 51).

قرآن‌ در گروهی‌ از آیات، از مخالفان، بلکه‌ همة‌ انسان‌ها و در همة‌ دوران‌ها می‌خواهد که‌ اگر در درستی‌ و الاهی‌ بودن‌ آن‌ تردید دارند و آن‌ را نشانة‌ صدق‌ و راستی‌ پیامبر9 نمی‌دانند، با تمام‌ توان، و به‌ کمک‌ یک‌دیگر، همانند آن‌ را بیاورند که‌ از آن‌ به‌ عبارت‌ «تحد‌ی» و هماوردطلبی‌ یاد شده‌ است. حضرت‌ محمد9، خود نخستین‌ کسی‌ بود که‌ بر وحی‌ و رسالت‌ خود ایمان‌ داشت‌ و هیچ‌گاه‌ در آن‌ تردید نکرد (طباطبایی، 1393: 10/125)، و در برابر اوضاع‌ سخت‌ روزگار خود و با وجود همه‌ تردیدهای‌ مخالفان، آن‌ها را به‌ تحد‌ی‌ قرآن‌ دعوت‌ می‌کرد.

برخی‌ از آیات‌ هماوردطلبی‌ و تحد‌ی، در مکه، و برخی‌ در مدینه‌ نازل‌ شده، و در برخی‌ از آن‌ها، تحد‌ی‌ به‌ همة‌ قرآن‌ و در برخی‌ به‌ ده‌ سوره‌ و در برخی‌ به‌ یک‌ سوره، تحد‌ی‌ شده‌ (معرفت، 1414: 4/21 - 25) که‌ به‌ نظر، سیر تاریخی‌ آن‌ها چنین‌ است:

أ. أَم‌ یَقُولُونَ‌ تَقَوَّلَهُ‌ بَل‌ لا َّ‌ یُؤمِنُونَ‌  فَلیَأتُوا بِحَدِیثٍ‌ مِثلِهِ‌ اًِن‌ کَانُوا صَادِقِینَ.

یا می‌گویند، آن‌ را بر بافته. [نه] بلکه‌ باور ندارند؛ پس‌ اگر راست‌ می‌گویند، سخنی‌ مثل‌ آن‌ بیاورند (طور (52): 33 و 34).

ب. أَم‌ یَقُولُونَ‌ افتَرَ‌اهُ‌ قُل‌ فَأتُوا بِعَشرِ‌ سُوَرٍ‌ مِثلِهِ‌ مُفتَرَیَاتٍ‌ وَ‌اد‌عُوا مَنِ‌ استَطَعتُم‌ مِن‌ دُونِ‌ اِ‌ اًِن‌ کُنتُم‌ صَادِقِینَ.

یا می‌گویند این‌ [قرآن] را به‌ دروغ‌ ساخته‌ است. بگو اگر راست‌ می‌گویید، ده‌ سوره‌ بر ساخته‌ شده، مانند آن‌ بیاورید و غیر از خدا هر که‌ را می‌توانید فرا خوانید (هود (11): 13).

ج. «وَ‌اًِن‌ کُنتُم‌ فِی‌ رَیبٍ‌ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی‌ عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ‌ مِن‌ مِثلِهِ‌ وَ‌اد‌عُوا شُهَدَ‌أَکُم‌ مِن‌ دُونِ‌ اِ‌ اًِن‌ کُنتُم‌ صَادِقِینَ‌ فَاًِن‌ لَم‌ تَفعَلُوا وَلَن‌ تَفعَلُوا فَاتَّقُو‌ا النَّارَ‌ الَّتِی‌ وَقُودُ‌هَا النَّاسُ‌ وَ‌الحِجَارَةُ‌ أُ‌عِدَّت‌ لِلکَافِرِینَ.

و اگر در آن‌ چه‌ بر بندة‌ خود نازل‌ کردیم، شک‌ دارید، پس‌ اگر راست‌ می‌گویید، سوره‌ای‌ مانند آن‌ بیاورید و گواهان‌ خود (غیر خدا) را فرا خوانید؛ پس‌ اگر نکردید (و هرگز نمی‌توانید کرد)، از آن‌ آتشی‌ که‌ سوختش‌ مردم‌ و سنگ‌ها هستند، و برای‌ کافران‌ آماده‌ شده، بپرهیزید (بقره‌ (2): 23 و 24).

آفاق‌ اعجاز قرآن‌

بین‌ دانشمندان‌ مسلمان، اختلافی‌ نیست‌ که‌ مهم‌ترین‌ اعجاز پیامبر اسلام9، به‌ متن‌ قرآن‌ باز می‌گردد و نه‌ بیرون‌ متن، و خداوند، قرآن‌ را بر پیامبر9 نازل‌ کرد؛ در حالی‌ که‌ هم‌ وحی، و هم‌ دلیل‌ وحی‌ است؛ اما این‌ پرسش‌ همواره‌ بین‌ آن‌ها وجود داشته‌ است‌ که‌ جهت‌ اعجاز قرآن‌ در چیست، و چه‌ خصوصیاتی‌ در قرآن‌ وجود دارد که‌ آن‌ را بی‌مانند کرده. از متن‌ آیات‌ هم‌ به‌ درستی‌ نمی‌توان‌ پاسخ‌ این‌ پرسش‌ را یافت؛ زیرا در تمام‌ آیات‌ که‌ به‌ اعجاز قرآن‌ و تحد‌ی‌ آن‌ پرداخته‌ است، اشارة‌ بر جهت‌ خاصی‌ نکرده‌ و فقط‌ در تحد‌ی‌ قرآن، آوردن‌ به‌ مانند آن‌ را خواسته‌ است‌ (تحد‌ی‌ قرآن، همین‌ مقاله)، و بدین‌ جهت، دانشمندان‌ قرآن‌ پژوه‌ دربارة‌ چگونگی‌ اعجاز قرآن، دچار معرکه‌ آرا و تفاوت‌ نظر فراوان‌ شده‌اند (معرفت، 1414: 4/131 - 135) تا آن‌ جا که‌ سیوطی‌ برای‌ اعجاز قرآن، بیش‌ از سی‌ وجه‌ ذکر می‌کند (سیوطی، 1408: 1/12).

وجوه‌ اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان‌ مسلمان، چنان‌ که‌ اشاره‌ شد، فراوانند؛ اما به‌ طور کلی‌ می‌توان‌ آن‌ها را به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ کرد. نخست‌ وجوهی‌ که‌ به‌ ساختار الفاظ‌ و ظاهر قرآن‌ مربوط‌ می‌شود که‌ برای‌ آگاهی‌ از آن‌ تسلط‌ بر زبان‌ عربی‌ ضرورت‌ دارد و عرب‌ جاهلی‌ به‌ خوبی‌ آن‌ را دریافته‌ است‌ (معرفت، 1414: 4/11). دوم‌ وجوهی‌ که‌ به‌ محتوا و مفاهیم‌ قرآن‌ مربوط‌ می‌شود و آگاهی‌ از آن‌ها برای‌ ناآشنایان‌ با ظرایف‌ زبان‌ ادبی‌ عربی‌ نیز مقدور است‌ (شاکر، 1380: 10).

هر یک‌ از آن‌ دو گروه‌ نیز اقسامی‌ دارد که‌ به‌ اعجاز بیانی، اعجاز در صوت‌ و آهنگ‌ قرآن‌ و اعجاز در معارف‌ بلند آن، اشاره‌ خواهد شد.

أ. اعجاز بیانی‌

نخستین‌ وجه، بین‌ وجوه‌ اعجاز قرآن‌ و آن‌که‌ از قبل‌ بین‌ قرآن‌پژوهان، از همه‌ مشهورتر و مهم‌تر بوده، اعجاز بیانی‌ و نزول‌ قرآن‌ همراه‌ با فصاحت‌ و شگفتی‌های‌ بیانی‌ آن‌ است، که‌ سابقه‌ای‌ به‌ سابقة‌ نزول‌ قرآن‌ دارد. همان‌که‌ متعارف‌ عصر نزول‌ بوده‌ و عرب‌ جاهلی‌ به‌ خوبی‌ آن‌ را دریافته‌ و بر آن‌ معترف‌ شده‌ و این‌ وجه‌ افزون‌ بر فصیحان‌ و بلیغان‌ عرب، برای‌ دیگران‌ نیز مورد قبول‌ واقع‌ شده؛ زیرا، گر چه، اعجاز بیانی‌ آن‌ را از همة‌ زوایای‌ و با علم‌ تفصیلی‌ در نیافته‌اند، هنگام‌ آگاهی‌ از داوری‌ استادان‌ برجستة‌ بلاغت، در مورد زیبایی‌های‌ لفظی‌ قرآن‌ و خضوع‌ و فروتنی‌ آن‌ها در برابر آن، آنان‌ نیز سر تسلیم‌ فرود آورده‌ و با کمال‌ ادب، عظمت‌ قرآن‌ را از نظر ادبی‌ ستوده‌اند.

اعجاز بیانی‌ قرآن‌ که‌ مورد توافق‌ اندیشه‌وران‌ اسلامی‌ است‌ (مؤ‌لف، 1379: 145)، به‌ الفاظ‌ و ظاهر قرآن‌ مربوط‌ می‌شود؛ زیرا قرآن، افزون‌ بر گسترة‌ فکر و تشریع‌ بی‌مانند خود، با ظاهری‌ زیبا و شاداب‌ با انسان‌ سخن‌ گفته، و مشحون‌ از دلربایی‌هایی‌ است‌ که‌ مخاطب‌ خود را سرمست‌ نشاط‌ و سرور می‌کند. متن‌ قرآن، آراسته‌ و دلربا، بشارت‌دهنده‌ و آرام‌بخش، دلنشین‌ و بیدارگر و برخاسته‌ از عواطف‌ و احساساتی‌ است‌ که‌ خوانندة‌ خود را مسخر خویش‌ ساخته، و او را از هر چه‌ غیر او است، بازمی‌دارد. متن‌ آسمانی‌ قرآن، نه‌ شعر بود و نه‌ نثر و برخاسته‌ از کلمات‌ و هندسة‌ زبان‌ عربی؛ اما بی‌بدیل‌ و بی‌همتا و آن‌ هم‌ در دورانی‌ که‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ عرب، ظهوری‌ بی‌مانند داشت‌ و در آن‌ حال‌ که‌ اوج‌ فصاحت‌ و سخنوری‌ بود، قرآن‌ سبب‌ شگفتی‌ همگان‌ شد؛ در دورانی‌ که‌ شعر و نثر عرب، در قلمرو رشد و تعالی‌ بود و از آن‌ پس‌ تاکنون، همچنان‌ آن‌ اشعار مورد تمسک‌ واقع‌ می‌شود، قرآن‌ برتری‌ خویش‌ را نمایان‌ کرد و اعتراف‌ بزرگانی‌ چون‌ ولید بن‌ مغیره، امیر سخن‌سرای‌ عرب‌ را در پی‌ داشت‌ که‌ گفت:

سخن‌ محمد9 (قرآن)، نه‌ شعر است‌ و نه‌ سحر؛ بلکه‌ کلام‌ خدا است‌ ... ؛ زیرا حلاوت‌ و طراوتی‌ دارد که‌ بی‌مانند و بی‌نظیر است‌ (حاکم‌ نیشابوری، 1343: 2/507).

در تبیین‌ اعجاز بیانی‌ قرآن‌ به‌ چینش‌ واژگان‌ قرآن، اسلوب‌ خاص‌ قرآن، سازگاری‌ حروف‌ و معانی‌ قرآن، تغییر خطاب، اشاره‌ می‌شود که‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ است:

1. چینش‌ واژگان‌ قرآن: عبارت‌ها و واژگان‌ در قرآن‌ و جای‌دهی‌ هر یک‌ در آن، چنان‌ مناسب‌ و بجا است‌ که‌ هر تغییر و بدیلی‌ در آن‌ از، زیبایی‌ و طراوت‌ آن‌ می‌کاهد و اگر هر واژه‌ای‌ در قرآن‌ با دیگری، جایگزین‌ یا حذف‌ شود، بلاغت‌ آن‌ دچار آسیب‌ خواهد شد. خطابی‌ (م‌ /388)، از عالمان‌ فن‌ بلاغت‌ می‌گوید:

هر کلامی‌ دارای‌ سه‌ رکن‌ است‌ که‌ شامل‌ الفاظ، معانی‌ و ربط‌ بین‌ آن‌ها می‌شود و در قرآن، این‌ سه‌ رکن‌ در اوج‌ و نهایت‌ کامل‌ است‌ به‌ شکلی‌ که‌ کلامی‌ فصیح‌تر از آن‌ یافت‌ نمی‌شود (خلف‌ا، بی‌تا: 27)؛

            ‌بدین‌ جهت، عبارت‌های‌ حکیمانة‌ قرآن، ذهن‌ بلیغان‌ را متوجه‌ خود کرده؛ مانند «ظلمات» که‌ نمادی‌ از مصادیق‌ گمراهی‌ است، در قرآن‌ به‌ عبارت‌ جمع؛ ولی‌ «نور» که‌ کنایه‌ از صراط‌ مستقیم‌ است، به‌صورت‌ مفرد (سعیدی‌ روشن، 1380: 137 - 139)، و در سورة‌ بقره‌ چنین‌ آمده: «اُ‌ وَلِیُّ‌ الَّذِینَ‌ آمَنُوا یُخرِجُهُم‌ مِنَ‌ الظُّلُمَاتِ‌ اًِلَی‌ النُّورِ» (بقره‌ (2): 257) ... و یا حرف‌ «علی» و «فی» در آیه‌ «انا و ایاکم‌ لعلی‌ هدی‌ او فی‌ ضلال‌ مبین» (سبا (34): 24)؛ ما و شما کدام‌ بر هدایت‌ یا در ضلالتی‌ آشکاریم‌ که‌ «علی» برای‌ هدایت، و حرف‌ «فی» برای‌ ضلالت‌ است؛ زیرا هدایت‌ شده، بر اسبی‌ تیز در حرکت، و گمراه‌ شده‌ در درة‌ سقوط‌ فروافتاده‌ (زمخشری، 1413: 3/582).

روانی‌ الفاظ‌ و عبارات‌ قرآن‌ نیز از دیگر لطایفِ‌ چینش‌ دقیق‌ آیات‌ است‌ که‌ افزون‌ بر گزینش‌ الفاظ‌ مناسب، انتخاب‌ و گزینة‌ محل‌ کلام‌ در جمله‌ نیز شایسته‌ است‌ به‌ شکلی‌ که‌ کلام‌ همواره‌ روان‌ و تلفظ‌ آن‌ بر زبان‌ آسان‌ و حفظ‌ آن‌ مقدور همگان‌ است؛ بدین‌ سبب، حافظان‌ قرآن‌ بر خلاف‌ دیگر کتاب‌ها، زیاد بوده‌ و هست. حتی‌ کلماتی‌ که‌ کاربرد آن‌ها به‌ تنهایی، سنگین‌ است، در قرآن، در محلی‌ مناسب، گزینش‌ شده‌ که‌ آن‌ها را روان‌ ساخته‌ است؛ مانند کلمة‌ «لیستخلفنکم» در آیة‌ «لیستخلفنکم‌ فی‌الارض» (نور (24): 55) یا عبارت‌ «فسیکفیکهم»، در آیة‌ «فسیکفیکهم‌ا و هوالسمیع‌العلیم» (بقره‌ (2): 137). الفاظ‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌ در قرآن، از نظر اشتقاق‌ به‌شکلی‌ است‌ که‌ عبارت‌ها را سنگین‌ نکرده؛ بدین‌ سبب‌ لفظ‌ خماسی‌ در قرآن‌ به‌کار نرفته‌ است؛ زیرا دیگر عذوبت‌ و گوارایی‌ مطلوب‌ را نخواهد داشت، مگر آن‌ که‌ لفظ‌ از اسمی‌ باشد که‌ رایج‌ بوده، مانند ابراهیم‌ و طالوت.

از طرفی، گاهی‌ لفظی‌ که‌ مفرد آن‌ روان‌ نبوده، مثل‌ «الکوب» ولی‌ جمع‌ آن‌ روان‌ بوده، به‌ شکل‌ جمع‌ در عبارت‌ «اکواب» در آیه‌ «مخلدون‌ باکواب‌ و أباریق» به‌کار رفته‌ است‌ (مودب، 1379: 159). چیره‌دستی‌ در انتخاب‌ کلمات، آن‌ قدر هوشیارانه‌ است‌ که‌ تحسین‌ را بر می‌انگیزد؛ مانند آیة‌ «آنَسَ‌ مِن‌ جَانِبِ‌ الطُّورِ‌ نَاراً‌ قَالَ‌ لاِ‌ َ‌هلِهِ‌ امکُثُوا اًِنٍّی‌ آنَستُ‌ نَاراً» (قصص‌ (28) 29)؛ [موسی] آتشی‌ از جانب‌ کوه‌ طور دید و به‌ اهل‌ بیت‌ خویش‌ گفت: درنگ‌ کنید که‌ آتش‌ دیدم. در آیه‌ شریفه، خداوند از عبارت‌ «آنست» استفاده‌ کرده‌ که‌ به‌ ظاهر مترادفِ‌ «ابصرتُ، نظرت، شهدت‌ و رأیت» است؛ ولی‌ از نظر اهل‌ لغت، به‌ خوبی‌ روشن‌ است‌ که‌ هیچ‌یک‌ نمی‌تواند، همان‌ معنای‌ «آنست» را برساند؛ زیرا «آنست»، یعنی‌ چیزی‌ را که‌ با آن‌ انس‌ دارد، دید بر خلاف‌ «أبصرت‌ و نظرت‌ و شهدت‌ و رأیت» که‌ در مورد هیچ‌یک‌ چنین‌ معنایی‌ مشاهده‌ نمی‌شود؛ بدین‌ جهت، این‌ واژه، سه‌بار در قرآن‌ دربارة‌ حضرت‌ موسی7 در جریان‌ دیدن‌ آتش‌ در بیابان‌ با همان‌ خصوصیت‌ به‌کار رفته‌ است‌ (طه‌ (20): 10 و 29) و یک‌ بار هم‌ دربارة‌ یتیمان، با همین‌ خصوصیت‌ استعمال‌ شده‌ است:

فَاًِن‌ آنَستُم‌ مِنهُم‌ رُشداً‌ فَ‌ادفَعُوا اًِلَیهِم‌ أَموَ‌الَهُم‌ (نسأ (4): 6) اگر در آن‌ها [رشد کافی] یافتید، اموالشان‌ را به‌ آن‌ها بدهید. در این‌ مورد نیز به‌ این‌ نکته‌ توجه‌ شده‌ که‌ وقتی‌ نشانه‌هایی‌ از رشد را در آن‌ها دیدند، خرسند می‌شوند و اموالشان‌ را به‌ آن‌ها برمی‌گردانند (بنت‌ شاطی، 1391: 200 و 201).

2. اسلوب‌ خاص‌ قرآن: آشنایان‌ با متن‌ قرآن‌ می‌دانند که‌ اسلوب‌ قرآن‌ نیز مطابق‌ اسلوب‌های‌ عربی‌ رایج‌ نیست؛ بلکه‌ نظمی‌ نو، در آن‌ به‌کار رفته‌ است‌ که‌ نه‌ نثری‌ مانند آن‌ یافت‌ می‌شود و نه‌ شعری؛ اسلوبی‌ که‌ محاسن‌ شعر و نثر را دارد و از نوعی‌ قافیه‌ و پساوندهای‌ شعر و نثر برخوردار، ولی‌ بی‌همتا است.

قرآن، آسمانی‌ و کلام‌ الاهی‌ است؛ اما از نوع‌ و صنف‌ کلام‌ بشر و از جنس‌ همان‌ حروف‌ و ساختار انسانی‌ به‌ شمار می‌رود؛ ولی‌ نظمی‌ عجیب‌ و بدیع‌ دارد؛ نظمی‌ که‌ نه‌ پیشینه‌ای‌ دارد و نه‌ پسینیه‌ای، و عقل‌ها را متحیر و دل‌ها را به‌سوی‌ خود جذب‌ می‌کند. ساختار عبارت‌ها و جمله‌ها در آن، از نظر ایجاز و اطناب‌ و مساواة40 همراه‌ با آهنگ‌گیرای‌ آن، تحسین‌ بلیغان‌ را سبب‌ شده‌ و بی‌بدیل‌ بودن‌ آن‌ را ثابت‌ کرده‌ است؛ چنان‌ که‌ رمانی‌ می‌گوید:

قرآن‌ نقض‌ عادت‌ نموده‌ و کلامی‌ آورده‌ که‌ در قالب‌ شعر، سجع، خطب، رسائل‌ و ... نمی‌گنجد؛ زیرا قرآن‌ طریقه‌ای‌ جدید آورده‌ که‌ در آن‌ از وزن‌ و شعر نیز بهره‌ برده‌ است.

روشن‌ است‌ که‌ اسلوب‌ خاص‌ قرآن، فقط‌ بر پایة‌ الفاظ‌ آن‌ها نیست‌ تا گفته‌ شود: عالی‌ترین‌ ترکیب‌های‌ لفظی‌ و عباراتی، یکی‌ بیش‌ نیست؛ بلکه‌ افزون‌ بر چینش‌ الفاظ، به‌ معانی‌ رسا و کاملی‌ نیز مربوط‌ می‌شود که‌ می‌تواند یک‌ موضوع‌ را با شکل‌های‌ متفاوت‌ با اهداف‌ گوناگون، به‌ قالب‌ الفاظ‌ در آورد و آن‌ها را معجزه‌ کند. علا‌ مه‌ طباطبایی‌ در این‌ خصوص‌ می‌فرماید:

در باب‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ سه‌ جهت‌ لازم‌ است: 1. احاطه‌ بر زبان‌ و واژه‌ها؛ 2. قدرت‌ بیان‌ که‌ همان‌ مهارت‌ در سخنوری‌ است؛ 3. قدرت‌ فکر و لطافت‌ ذوق‌ که‌ سبب‌ می‌شود اگر گوینده‌ معارف‌ بلندی‌ دارد، آن‌ها را در قالبی‌ زیبا ترسیم‌ کند؛ وگرنه‌ کلام‌ او جاذبه‌ نخواهد داشت‌ (طباطبایی، 1393: 1/70).

روشن‌ است‌ که‌ توانایی‌ بر مرحلة‌ اول‌ یعنی‌ احاطه‌ بر لغات‌ و زبان، باعث‌ اعجاز کلام‌ نمی‌شود؛ بلکه‌ قدرت‌ بیان‌ و ذهن‌ لطیف‌ هم‌ لازم‌ دارد. همو می‌گوید:

صرف‌ این‌ که‌ واژه‌ها و زبان‌ها ساخته‌ و قریحة‌ آدمی‌ است، باعث‌ نمی‌شود که‌ کلام‌ معجزه‌ آسا، محال‌ باشد و این‌ گفته، مانند کلام‌ کسی‌ است‌ که‌ می‌گوید: آهنگری‌ که‌ سازندة‌ شمشیر است، می‌باید شجاع‌تر از کسی‌ باشد که‌ آن‌ را به‌کار می‌برد (همان: 72)؛

            ‌از این‌ رو، بلاغت‌ کامل، به‌ ذهن‌ لطیف‌ و آگاه‌ نیز متکی‌ است‌ که‌ چنین‌ امری‌ برای‌ همگان‌ مقدور نیست‌ و فقط‌ در اختیار خداوند است‌ که‌ در قرآن‌ تجلی‌ یافته، و آن‌ را معجزه‌ کرده‌ است.

3. سازگاری‌ حروف‌ و معانی: هماهنگی‌ حروف‌ و معانی‌ قرآن‌ از ویژگی‌های‌ قرآن‌ است؛ زیرا آهنگ‌ سامان‌ یافته‌ حروف‌ و ارتباط‌ آن‌ها با معانی، سبب‌ تسخیر قلب‌ شنونده‌ می‌شود؛ مانند آن‌که‌ اگر قرآن‌ در مقام‌ تکریم‌ انسان‌ است، تلفظی‌ گوارا و اگر در مقام‌ تهدید و بیان‌ آیات‌ عذاب‌ است، از الفاظی‌ شدید و غلیظ‌ بهره‌ برده؛ بدین‌ سبب‌ هنگامی‌ که‌ شنونده، آیة‌ شریفة‌ «اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَیهِم‌ رِیحاً‌ صَرصَراً‌ فِی‌ یَومِ‌ نَحسٍ‌ مُستَمِر‌  تَنزِ‌عُ‌ النَّاسَ‌ کَأَنَّهُم‌ أَ‌عجَازُ‌ نَخلٍ‌ مُنقَعِرٍ»؛ ما بر سر آنان‌ در روز شومی، به‌طور مداوم‌ تندبادی‌ توفنده‌ فرستادیم‌ که‌ مردم‌ را از جا می‌کند، گویی‌ تنه‌های‌ نخلی‌ بودند که‌ ریشه‌کن‌ شده‌ بود (قمر (54): 19 و 20)، را گوش‌ می‌دهد و می‌شنو، شدت‌ عذاب‌ را درک‌ می‌کند؛ زیرا الفاظ‌ مذکور، با معنای‌ عذاب‌ هماهنگ‌ است‌ یا در آیة‌ «بِسمِ‌ اِ‌ الرَّحمنِ‌ الرَّحِیمِ» که‌ از الفاظی‌ لین‌ و ملایم‌ استفاده‌ شده، شدت‌ رحمت‌ الاهی‌ را بیان‌ می‌کند.

4. تغییر خطاب‌ در قرآن: از جمله‌ ویژگی‌های‌ بلاغی‌ قرآن، تغییر خطاب‌ یا التفات‌ در آیات‌ است‌ که‌ کلام‌ از حالتی‌ به‌ حالت‌ دیگر، و از جهتی‌ به‌ جهت‌ دیگر، تغییر می‌یابد و جولان‌ در سخن‌ به‌شمار می‌رود. سکاکی‌ بر آن‌ است‌ که‌ التفات‌ در زبان‌ عربی، فراوان‌ و سبب‌ نشاط‌ سامع‌ می‌شود (سکاکی، بی‌تا: 95). ابن‌ ابی‌ الاصبع، التفات‌ را از ویژگی‌های‌ بلاغی‌ قرآن‌ برشمرده‌ و به‌ نقل‌ از ابن‌المعتز آورده‌ که‌ التفات، عبارت‌ از انصراف‌ متکلم‌ از سخن‌ دربارة‌ غایب، به‌ سخن‌ دربارة‌ مخاطب‌ یا انصراف‌ از متکلم‌ به‌ خطاب‌ یا انصراف‌ از خطاب‌ به‌ غیبت‌ است‌ (ابن‌ ابی‌ الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات‌ از خطاب‌ به‌ غیبت‌ در آیة‌ شریفه:

هُوَ‌ الَّذِ‌ی‌ یُسَیٍّرُکُم‌ فِی‌ البَرٍّ‌ وَ‌البَحرِ‌ حَتَّی‌ اًِذَ‌ا کُنتُم‌ فِی‌ الفُلِ‌ وَجَرَینَ‌ بِهِم‌ بِرِیحٍ‌ طَیٍّبَةٍ‌ وَفَرِحُوا بِهَا.

او کسی‌ است‌ که‌ شما را در خشکی‌ و دریا سیر می‌دهدتا این‌ که‌ در کشتی‌ قرار می‌گیرید و بادهای‌ موافق، آن‌ها را حرکت‌ می‌دهند و خوشحال‌ می‌شوند (یونس‌ (10): 22).

در این‌ آیه، از مخاطب‌ «یسیرکم» به‌ غایب‌ «کنتم»، التفات‌ شده؛ زیرا خداوند، حال‌ مشرکان‌ را هنگامی‌ که‌ دچار طوفان‌ می‌شوند، به‌ صورت‌ عبرت‌ برای‌ دیگران‌ بیان‌ می‌کند؛ بدین‌ سبب‌ آن‌ها را غایب‌ فرض‌ کرده‌ و بسا فرض‌ غایب‌ بودن‌ آن‌ها به‌جهت‌ تحقیر آن‌ها است. گویی‌ خدا نخست‌ آن‌ها را به‌حضور می‌پذیرد؛ ولی‌ سپس‌ آن‌ها را از خود دور می‌کند (طبرسی، 1365: 5/174).

وجوه‌ بیانی‌ که‌ به‌ اختصار به‌ جلوه‌های‌ آن‌ اشاره، و پردة‌ کوتاهی‌ از رخ‌ آن‌ها برکشیده‌ شد، قرآن‌ را معجزه‌ کرده؛ به‌ ویژه‌ برای‌ بلیغان‌ و سخنوران‌ و هنرمندان‌ علم‌ بیان، و مناسب‌ است‌ که‌ در دیگر وجوه‌ بیانی‌ قرآن، مانند تشبیهات، استعارات، کنایات، تجنیس، طباق، استطراد، حسن‌ تضمین، مساوات، اشاره، ارداف، تمثیل، توشیح، احتراس، مواریه، تسهیم، استخدام، مماثله، تسجیع، تهذیب، تذییل، حقیقت‌ و مجاز، ادماج، اتساع‌ و ... به‌ کتاب‌ بدیع‌ القرآن‌ از ابن‌ ابی‌الاصبع‌ و ثلاث‌ رسائل‌ فی‌ اعجاز القرآن، الرسالة‌ الثانیة‌ فی‌ اعجاز القرآن‌ از رمانی‌ و سرالفصاحه‌ از خفاجی‌ و معترک‌ الاقران‌ از سیوطی‌ و البرهان‌ فی‌ علوم‌ القرآن‌ از زرکشی‌ و الاعجاز البیانی‌ از بنت‌ شاطی، مراجعه‌ شود.

لازم‌ است‌ این‌ نکته‌ را نیز یادآوری‌ کنیم‌ که‌ اعجاز بیانی، یکی‌ از وجوه‌ اعجاز قرآن‌ است‌ که‌ البته‌ دریافت‌ مستقیم‌ آن‌ برای‌ هنرمندان‌ وجوه‌ ادبی‌ و بیانی، ملموس‌تر است. آیت‌ا خویی‌ در این‌ خصوص‌ می‌گوید:

حال‌ آن‌ که‌ روشن‌ شد قرآن، معجزه‌ الاهی‌ در بلاغت‌ و اسلوب‌ آن‌ است، بدان‌ که‌ اعجاز آن‌ منحصر به‌ آن‌ نیست؛ بلکه‌ قرآن، معجزة‌ ربانی‌ و برهان‌ صدق‌ بر پیامبر9 از جهات‌ گوناگون‌ است‌ (خویی، 1401: 45).

علا‌ مه‌ طباطبایی‌ نیز می‌گوید:

اگر اعجاز قرآن، فقط‌ بلاغت‌ آن‌ باشد، با توجه‌ به‌ این‌ که‌ غیر عرب‌ از آن‌ آشنایی‌ ندارد، تحد‌ی‌ غیرعرب، بی‌ معنا خواهد بود؛ در حالی‌ که‌ دعوت‌ به‌ تحد‌ی، عام‌ است‌ (طباطبایی، 1393: ذیل‌ آیة‌ 13 هود).

به‌ دلیل‌ آیة‌ «لَّئِنِ‌ اجتَمَعَتِ‌ الا‌ ًِنسُ‌ وَ‌الجِنُّ‌ عَلَی‌ أَن‌ یَأتُوا بِمِثلِ‌ هذَ‌ا القُر‌آنِ» (اسرأ (17): 88).

ب. اعجاز در صوت‌ و آهنگ‌ قرآن‌

دومین‌ وجه‌ از وجوه‌ مربوط‌ به‌ متن‌ قرآن، آهنگ‌ و صوت‌ دلربای‌ آن‌ است. قرآن‌ مجید با وجود گستردگی‌ مطالب‌ و تنو‌ع‌ آن، چنان‌ آوای‌ دلنشینی‌ دارد که‌ شنیدن‌ آن، هر چند مکرر، غوغایی‌ در جان‌ و روح‌ آدمی‌ ایجاد می‌کند که‌ بی‌ همتا است. از منظر زبان‌شناسان، آوا و طنین‌ واژه‌های‌ قرآنی، چنان‌ از ترکیب‌ حروف‌ و هجاها و گزینش‌ آن‌ها، فراهم‌ شده‌ که‌ در شنونده‌ جاذبة‌ بی‌مانند و تأثیر شگفت‌آور دارد. این‌ آهنگ‌ در هیچ‌ نثری‌ دیده‌ نشده‌ و تاکنون‌ هیچ‌ لحن‌ روحانی‌ و معنوی‌ نتوانسته‌ با قرآن‌ از نظر زیبایی‌ و جاذبه‌ و تحمل‌ آهنگ‌ها برابری‌ کند. رافعی‌ در این‌ خصوص‌ می‌گوید:

گوش‌ دادن‌ به‌ قرائت‌ قرآن، در دل‌ انسان، نشاط‌ و معنویت‌ خاصی‌ را ایجاد می‌کند و هنگامی‌ که‌ بر معانی‌ آن‌ نیز آگاهی‌ حاصل‌ شود، تأثیری‌ فوق‌العاده‌ در درون‌ انسان‌ می‌آفرید (رافعی، 1393: 188).

سکاکی، اعجاز صوتی‌ و جاذبة‌ آهنگ‌ آن‌ را از مهم‌ترین‌ شگفتی‌های‌ قرآن‌ می‌داند و آن‌ را نه‌ قابل‌ وصف، بلکه‌ فقط‌ قابل‌ درک‌ می‌شمرد (سکاکی، بی‌تا: 221). از پیامبر9 هم‌ روایت‌ شده‌ که‌ قرآن‌ را با صوت‌ بخوانید؛ زیرا صوت، زینت‌ قرآن‌ است‌ (کلینی، 1388: 2/614). عبدا دراز نیز از عالمان‌ معاصر در کتاب‌ النبأالعظیم، نظرات‌ جدیده‌ فی‌القرآن، در این‌ وجه، دقت‌ بیش‌تری‌ کرده‌ و معتقد است: وقتی‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌ که‌ با ترتیب‌ و تجوید خوانده‌ می‌شود، گوش‌ جان‌ می‌دهی، در خود لذتی‌ عجیب‌ را می‌یابی‌ که‌ از هیچ‌ کلام‌ دیگری، چنین‌ حالتی‌ برای‌ تو ایجاد نمی‌شود؛ زیبایی‌ و موسیقی‌ که‌ در شعر و نثر نیست‌ و در آن‌ ملالتی‌ یافت‌ نمی‌شود و این‌ همان‌ زیبایی‌ نهاده‌ شده‌ در کلمات‌ قرآن‌ است‌ که‌ حتی‌ برای‌ غیر اعراب‌ نیز محسوس‌ است‌ (عبدا دراز، 1390: 102). سید قطب‌ نیز در کتاب‌ التصویر الفنی‌ فی‌القرآن، به‌ زوایای‌ اعجاز صوتی‌ پرداخته‌ و آن‌ را بی‌مانند و از ویژگی‌های‌ نظم‌ و اسلوب‌ آن‌ دانسته‌ و معتقد است: موسیقی‌ داخلی‌ قرآن‌ که‌ قابل‌ درک‌ است، نه‌ قابل‌ شرح، از بافت‌ الفاظ‌ و ترکیب‌ جمله‌های‌ قرآن‌ به‌ دست‌ آمده‌ و قرآن‌ گرچه‌ شعر نیست، وزنی‌ دارد که‌ دارای‌ جاذبه‌ است، و گرچه‌ اسلوب‌ موسیقی‌ قرآن‌ در سوره‌ها تفاوت‌ دارد مطمئنیم‌ که‌ از نظامی‌ خاص‌ بهره‌مند است.

ج. اعجاز در معارف‌ بلند قرآن‌

سومین‌ وجه‌ از وجوه‌ اعجاز قرآن، معارف‌ بلند و بی‌بدیل‌ آن‌ است‌ که‌ از پیامبر امی‌ رسید. شاید بتوان‌ گفت: مهم‌ترین‌ وجه‌ اعجاز قرآن‌ که‌ سبب‌ رمز جاودانگی‌ آن‌ شده، محتوا و معارف‌ متعالی‌ آن‌ است؛ معارفی‌ که‌ در هیچ‌ کتابی، حتی‌ کتاب‌ مقدس‌ (خویی، 1401: 50 - 55) به‌ این‌ وسعت‌ و این‌چنین‌ متقن‌ دیده‌ نشده‌ است؛ معارفی‌ که‌ ویژگی‌ اتقان‌ و خردپذیری‌ دارد و مطابق‌ با سرشت‌ و فطرت‌ انسانی‌ و در گسترة‌ وسیع، نظامند و منطقی‌ و نه‌ مکانمند و زمانمند، بلکه‌ بر مدار هدایت‌ انسان‌ و جهل‌ستیزی‌ شکل‌ گرفته‌ است‌ و هر کس‌ در آن‌ می‌نگرد، بی‌تردید بر آسمانی‌ بودن‌ آن‌ مُهر تأیید می‌گذارد؛ زیرا هر بشری‌ گر چه‌ تیزهوش‌ و نابغه‌ باشد، در صورتی‌ که‌ اثری‌ مکتوب‌ از خود بر جای‌ گذارد، عمر اثر به‌ درازای‌ عمر خودش‌ نخواهد بود و پس‌ از حداکثر، یک‌ قرن، مورد خرده‌گیری‌ و نقد واقع‌ می‌شود و این‌ فقط‌ قرآن‌ است‌ که‌ پس‌ از حدود پانزده‌ قرن، همچنان‌ با صلابت‌ و استواری‌ می‌درخشد و بین‌ همة‌ کتاب‌های‌ تدوین‌ شده، درخشان‌ و منور، استوار و ماندگار، برای‌ رشد و تعالی‌ بشر معجزة‌ بی‌همتا شده‌ است. برای‌ تبیین‌ اعجاز معارف‌ قرآن، یادآوری‌ دو نکته‌ مفید است:

1. وسعت‌ معارف‌ قرآن: قرآن‌ از نظر تنو‌ع‌ و وسعت‌ معارف، دشتی‌ پهن‌ و گسترده‌ دارد که‌ موضوعات‌ فراوان‌ را در خود جای‌ داده، و گر چه، کتاب‌ هدایت‌ است‌ چنان‌ که‌ در آغاز قرآن‌ آمده: «ذلَِ‌ الکِتَابُ‌ لاَ‌ رَیبَ‌ فِیهِ‌ هُدیً‌ لِلمُتَّقِینَ»؛ این‌ است‌ کتابی‌ که‌ در حقانیت‌ آن‌ هیچ‌ تردیدی‌ نیست‌ و مایة‌ هدایت‌ تقواپیشگان‌ است‌ (بقره‌ (2): 2)، در قلمرو تربیت‌ به‌ موضوعات‌ فراوانی‌ پرداخته‌ و معارف‌ بی‌مثالی‌ را در خداشناسی، پیامبرشناسی، عدل، امامت، انسان‌شناسی، روح، جن، ملک‌ و ابلیس، فلکیات‌ و زمین‌ و مباحث‌ علمی‌ آن‌ها، تاریخ‌ گذشتگان‌ و سرنوشت‌ آن‌ها، مباحث‌ حکومت‌ و سیاست، قضاوقدر، عبادات، معاملات، حدودوقضا، برزخ‌ و قیامت، معاد و ... بیان‌ کرده‌ است‌ (راوندی، 1409: 1006). نظام‌ ارزشی‌ قرآن‌ که‌ صدها اصل‌ اخلاقی‌ و نظام‌ حقوقی‌ مربوط‌ به‌ حیات‌ فردی، اجتماعی، و اقتصادی‌ را فرا می‌گیرد که‌ هر یک‌ نیز شامل‌ ده‌ها باب‌ از ابواب‌ فقهی‌ است، در قرآن، هر یک‌ از آن‌ها با توجه‌ به‌ تدریجی‌ بودن‌ نزول‌ آن‌ در بیست‌وسه‌ سال، چشمگیر و بی‌مانند است.

2. خردمندانه‌ بودن‌ مطالب‌ قرآن: از دیگر ویژگی‌های‌ قرآن‌ که‌ آن‌ را بی‌همتا و معجزة‌ همة‌ عصرها کرده، آن‌ است‌ که‌ اگر در همة‌ حوزه‌ها و موضوعات‌ مذکور، با آن‌ تنو‌ع‌ و گستره‌ وارد شده، در هر یک‌ خردمندانه، مطالبی‌ را در خور مخاطب‌ خود بیان‌ داشته‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها مورد خرده‌گیری‌ اهل‌ نظر و تحقیق‌ واقع‌ نشده‌ و هر صاحب‌ علم‌ و تخصصی، وقتی‌ از منظر علم‌ و آگاهی‌ خود بر قرآن‌ می‌نگرد، آن‌ را کامل‌ و جدید می‌یابد و به‌ ستایش‌ آن‌ مبادرت‌ می‌کند؛ زیرا آن‌ را برای‌ خود، معلم‌ و هدایت‌بخش‌ می‌داند. مطالب‌ قرآن، نه‌ تنها در چرخة‌ زمان، کهنه‌ نمی‌شود (مجلسی، 1403: 89/182)، بلکه‌ هر روز نکاتی‌ جدیدتر و ارزشمندتر از آن‌ کشف‌ شده‌ است؛ زیرا قرآن‌ مطالب، خود را براساس‌ فطرت‌ سلیم‌ و منطبق‌ بر اندیشه‌های‌ عقلی‌ و خردورزی‌ بیان‌ کرده؛ آن‌ جا که‌ می‌گوید:

فَأَقِم‌ وَجهََ‌ لِلدٍّینِ‌ حَنِیفاً‌ فِطرَتَ‌ اِ‌ الَّتِی‌ فَطَرَ‌ النَّاسَ‌ عَلَیهَا لاَ‌ تَبدِیلَ‌ لِخَلقِ‌ اِ‌ ذلَِ‌ الدٍّینُ‌ القَیٍّمُ.

روی‌ خود را متوجه‌ آیین‌ خالص‌ پروردگار کن. این‌ فطرتی‌ است‌ که‌ خداوند انسان‌ها را بر آن‌ آفریده، دگرگونی‌ در آفرینش‌ خدا نیست‌ (روم‌ (30): 30).

به‌ نمونه‌هایی‌ کوتاه‌ از مطالب‌ قرآن‌ اشاره‌ می‌شود:

در منطق‌ قرآن، خدا ذاتی‌ واحد و بی‌نیاز: «قُل‌ هُوَ‌ اُ‌ أَحَدٌ‌  اُ‌ الصَّمَدُ» (توحید (112): 1 و 2)، دارای‌ همة‌ کمالات‌ و پیراسته‌ از همه‌ نقایص: «لِلهِ‌ الا‌ َسمأُ‌ الحُسنَی» (اعراف‌ (7): 180) خالق‌ هستی: «أَفِی‌ اِ‌ شَُّ‌ فَاطِرِ‌ السَّماوَ‌اتِ‌ وَ‌الا‌ َرضِ» (ابراهیم‌ (14): 10)، آرام‌بخش‌ دل‌ها: «أَ‌لاَ‌ بِذِکرِ‌ اِ‌ تَطمَئِنُّ‌ القُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستایش‌ همة‌ موجودات: «وَ‌اًِن‌ مِن‌ شَیءٍ‌ اًِ‌لاَّ‌  یُسَبٍّحُ‌ بِحَمدِهِ» (اسرأ (17): 44) و ... انسان‌ از منظر قرآن، از خدا نشأت‌ گرفته، به‌ سوی‌ او بازمی‌گردد: «اًِنَّا لِلهِ‌ واًِنا اًِلَیهِ‌ رَ‌اجِعُونَ» (بقره‌ (2): 156)، خدا نزدیک‌ و همه‌جا محضر او است: «نَحنُ‌ أَقرَبُ‌ اًِلَیهِ‌ مِن‌ حَبلِ‌ الوَرِیدِ» (ق‌ (50): 16)، گرامی‌ترین‌ انسان، باتقواترین‌ است: «اًِنَّ‌ أَکرَمَکُم‌ عِندَ‌ اِ‌ أَتقَاکُم» (حجرات‌ (49): 13). خلقت‌ انسان‌ و کرانه‌های‌ وجود، ساحت‌های‌ جهنم‌ و روح‌ او، اختیار و سرنوشت‌ او، زندگی‌ هدفمند، شرافت‌ و توانمندی‌ خلافت‌ الاهی‌ او، از دیگر موضوعاتی‌ است‌ که‌ در قرآن‌ بدان‌ پرداخته‌ شده‌ و تفصیل‌ هر یک‌ را می‌باید از تفاسیر، به‌ ویژه‌ تفاسیر موضوعی‌ قرآن‌ دریافت‌ (مکارم، 1375: 1).

در کنار معارف‌ بی‌مانند و بلند قرآن، متن‌ آن‌ چنان‌ ساختاری‌ دارد که‌ وجوه‌ و معانی‌ چندگانه‌ را مطابق‌ پیشرفت‌ زمانه‌ بر می‌تابد که‌ در هر روزگاری‌ هر مفسری‌ بتواند با تأملی‌ جدید، نکاتی‌ نو از آن‌ را دریابد؛ زیرا پیامبر9 فرموده‌ است:

القرآن‌ ذلول‌ ذو وجوه‌ فاحملوه‌ علی‌ احسن‌ الوجوه.

قرآن‌ رام‌ و دارای‌ وجوه‌ است؛ آن‌ را بر بهترین‌ وجه‌ حمل‌ کنید (طبرسی، 1365: 1/40)؛

            ‌یعنی‌ قرآن‌ در برابر حاملش‌ مطیع‌ است؛ حاملی‌ که‌ از نگاه‌ خود، قرآن‌ را تفسیر می‌کند. در این‌ خصوص، امام‌ خمینی‌ می‌فرماید:

این‌ که‌ قرآن‌ شریف، به‌ فصاحت‌ معروف، و این‌ اعجاز بین‌ دیگر معجزه‌ها مشهور آفاق‌ شد، برای‌ این‌ بود که‌ در صدر اول، اعراب‌ را این‌ تخصص‌ بود و فقط‌ این‌ جهت‌ از اعجاز را ادراک‌ کردند (خمینی، 1372: 263) ... ،

و قرآن‌ شریف، به‌قدری‌ جامع‌ لطایف‌ و حقایق‌ و سرایر و دقایق‌ توحید است‌ که‌ عقول‌ اهل‌ معرفت‌ در آن‌ حیران‌ می‌ماند و این‌ اعجاز بزرگ‌ این‌ صحیفة‌ نورانی‌ آسمانی‌ است‌ (همان).

روشن‌ است‌ که‌ اعجاز در محتوای‌ قرآن، برای‌ اهل‌ خرد و انصاف، با تدبر در آن‌ روشن‌ می‌شود؛ اما آنان‌ که‌ در عناد کفر و لجاجت‌ به‌سر برده‌اند و می‌برند، همچنان‌ در برابر عظمت‌ قرآن، به‌ انکار آن‌ پرداخته‌ و به‌ فکر مبارزه‌ با آن‌ بوده‌اند و هستند. قرآن‌ از این‌ برخورد نادرست‌ آن‌ها یاد می‌کند و می‌فرماید:

وَ‌اًِذَ‌ا تُتلَی‌ عَلَیهِم‌ آیَاتُنَا قَالُوا قَد‌ سَمِعنَا لَو‌ نَشَأُ‌ لَقُلنَا مِثلَ‌ هذَ‌ااًِن‌ هذَ‌ا اًِ‌لاَّ‌  أَسَاطِیرُ‌ الا‌ َوَّلِینَ.

و هنگامی‌ که‌ آیات‌ ما بر آن‌ها خوانده‌ می‌شود، می‌گویند: شنیدیم‌ [چیز مهمی‌ نیست]. ما هم‌ اگر بخواهیم، مثل‌ آن‌ را می‌گوییم‌ و این‌ها افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است‌ (انفال‌ (8): 31).

آیة‌ پیش‌گفته، عملکرد مشرکان‌ را باز می‌گوید که‌ نه‌ دارای‌ سلامت‌ فکر بودند و نه‌ سلامت‌ عمل؛ بلکه‌ به‌ دنبال‌ بهانه‌جویی‌ بودند و این‌ سخن‌ را دربارة‌ قرآن‌ که‌ افسانه‌ است، در حالی‌ می‌گفتند که‌ بارها به‌ فکر مبارزه‌ با آن‌ افتادند؛ ولی‌ در عمل‌ ناتوان‌ شدند. آن‌ها به‌ خوبی‌ دریافته‌ بودند که‌ بر معارضه‌ توانایی‌ ندارند؛ ولی‌ از روی‌ تعصب‌ می‌گفتند: «این‌ آیات‌ از نظر محتوا، مهم‌ نیستند. ما هم‌ می‌توانیم‌ به‌ مانند آن‌ را بیاوریم؛ ولی‌ هیچ‌ گاه‌ نیاوردند (طباطبایی، 1393: 9/66).

منابع‌

. قرآن‌ کریم.

. ابن‌ ابی‌ الاصبع: بدیع‌ القرآن، مشهد، آستان‌ قدس‌ رضوی، 1368 ش.

. ابن‌ خلدون: مقدمة‌ ابن‌ خلدون، بیروت، دار الفکر، الطبعة‌ الثالثة، 1417 ق.

. ابو زید، حامد: مفهوم‌ النص، مغرب، الدار البیضا، [بی‌تا].

. بنت‌ شاطی: الاعجاز البیانی‌ للقرآن، مصر، دار المعارف، 1391 ق.

. حاکم‌ نیشابوری: مستدرک‌ علی‌ الصحیحین، هند، 1342 ق.

. حلی، جمال‌الدین: کشف‌ المراد فی‌ شرح‌ تجرید الاعتقاد، قم، مکتبة‌ المصطفوی، [بی‌تا].

. خلف‌ا، محمد: ثلاث‌ الرسائل‌ فی‌ اعجاز القرآن‌ للرمانی‌ و الخطابی‌ و الجرجانی، مصر، دار المعارف، [بی‌تا].

. خمینی، سید روح‌ا: آداب‌ الصلاة، تهران، مؤ‌سسة‌ تنظیم‌ و نشر آثار امام‌ خمینی، 1372 ش.

. خویی، ابوالقاسم: البیان‌ فی‌ تفسیر القرآن، 1401 ق.

. راغب‌ اصفهانی: مفردات‌ قرآن.

. رافعی: اعجاز القرآن، بیروت، دار الکتاب‌ العربی، 1393 ق.

. زمخشری‌ (جارا): الکشاف‌ عن‌ حقائق‌ غوامض‌ التنزیل، قم، نشر البلاغة، 1413 ق.

. سعیدی‌ روشن، محمدباقر: معجزه‌شناسی، تهران، پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشة‌ اسلامی، 1380 ش.

. سکاکی: مفتاح‌ العلوم، مصر، الحلبی، [بی‌تا].

. سیوطی، جلال‌الدین: معترک‌ الاقران‌ فی‌ اعجاز القرآن، بیروت، دار الکتب‌ العلمیه، 1408 ق.

. طباطبایی، محمدحسین: المیزان‌ فی‌ تفسیر القرآن، بیروت، مؤ‌سسة‌ الاعلمی، 1393 ق.

. طباطبایی، محمدحسین: قرآن‌ در اسلام، قم، دفتر انتشارات‌ اسلامی، 1372 ش.

. طبرسی: مجمع‌ البیان، 1365 ق.

. عبدا دراز، محمد: النبأ العظیم، کویت، دار القلم، 1390 ق.

. شاکر، محمدکاظم: قرآن‌ در آیینة‌ پژوهش، دفتر دوم، تهران، نشر هستی‌نما، 1380 ش.

. کلینی، محمد بن‌ یعقوب: الکافی، تهران، دار الکتب‌ الاسلامیه، 1388 ق.

. مجلسی، محمدباقر: بحار الانوار، بیروت، مؤ‌سسة‌ الوفأ، 1403 ق.

. معرفت، محمدهادی: التمهید فی‌ علوم‌ القرآن، 1414 ق.

. مکارم‌ شیرازی، ناصر: تفسیر پیام‌ قرآن، قم، مدرسة‌ الامام‌ علی‌ ابن‌ ابی‌طالب7، 1375 ش.

. مؤ‌دب، سید رضا: اعجاز قرآن، قم، احسن‌ الحدیث، 1379 ش.

 

 

تبلیغات