وحیانیت نص (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
موضوع وحیانی بودن نص از مهمترین مباحث وحی است. طبق دیدگاه عمومی مسلمانان، یگانه، مصدر و منبع وحی و آیات قرآن کریم در لفظ و معنا، خداوند حکیم و علیم است. بسیاری از دانشمندان اسلامی وحیانی بودن نص قرآن کریم را امری مسلم گرفته و برخی دیگر از جمله علا مه طباطبایی به آن تصریح کردهاند، قلمرو وحیانیت نص در محدودة الفاظ، ترکیب و تنظیم آنها است، و از آثار و نتایج آن، مهیمن بودن قرآن کریم بر دیگر کتابها، قدسی و ماورایی بودن، واقع نمایی و حقیقتپردازی و اعتبار والای سند آن است. از ادلة آن میتوان به اتفاق مسلمانان، ادعاهای خود قرآن کریم، از جمله آیات وحی، انعام، 15؛ طه، 114 و آیات دخالت نداشتن پیامبر در متن وحی، از جمله یونس، 15؛ نمل، 6 و نحل، 103 و ادلة بیرونی از جمله اُمی بودن پیامبر9، آیات تحدی و اعجاز قرآن و تعبیر قرآن به قرائت و کتاب اشاره کرد. مخالفان از عصر رسالت، همواره شبهههایی را ضد بر علیه متن قرآن مطرح کردهاند تا آن را بشری جلوه دهند. مخالفان عصر رسالت، پیامبر را به سحر، افترا و اسطورهگویی متهم میکردند، در این عصر نیز خاورشناسان با طرح مصدر بودن تورات و انجیل برای قرآن و نیز قرآن لفظ و سخن محمد است، به تضعیف این نص الاهی میپردازند که از جمله میتوان بروکلمان، ریچارد بِل، فیلیپ حتی، بول، ان جی داود و یوسف درة الحداد را نام برد؛ اما تمام مطالب آنها برداشتهای شخصی با دلیلهای سست و بیپایه است. همچنین برخی از روشنفکران، وحی را تجربة نبوی و تابع پیامبر میدانند که شواهد تاریخی و آیات قرآن، همه نشان میدهد که «پیامبر» تابع وحی است نه «وحی» تابع او و وحی، تجربة او نیست.متن
مقدمه
موضوع وحیانیت نص و الاهی بودن متن قرآن از مهمترین مباحث وحی و مصادر آن است که طبق دیدگاه عموم مسلمانان، یگانه مصدر و منبع وحی و آیات قرآن کریم در لفظ و معنا، خداوند حکیم و علیم است. خداوند، الفاظ و معانی آیات قرآن را به وسیلة فرشتة ویژة خود، یعنی جبرئیل بر پیامبر اسلام9 نازل میفرمود و او نیز به مردم ابلاغ میکرد اما از همان زمان نزول آیات تاکنون، مخالفانی در این باره وجود دارد. این مسأله از سوی مسلمانان، امری روشن و قطعی است؛ اما تعارض و برخورد اندیشههای دو دیدگاه موافق و مخالف یعنی اتفاق اندیشهوران اسلامی با آن چه در صدر اسلام از مخالفان و آن چه امروزه از سوی خاورشناسان مطرح میشود، آثار و نتایجی در پی دارد که برای جهانیان و پیروان تمام ادیان قابل ملاحظه است.
دیدگاهها
بسیاری از دانشمندان اسلامی، وحیانیت نص قرآن کریم را امری مسلم گرفته و فقط به لوازم آن، مانند معجزه بودن الفاظ و معانی، و توانایی نداشتن بشر برای همانند آوردن پرداختهاند. (از جملة آنها میتوان به سیوطی در الاتقان، قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، فخررازی در التفسیر الکبیر اشارت کرد) و ... .
برخی دیگر از اندیشهوران مانند زرقانی در مناهل العرفان (زرقانی، 1408: 42)، طبرسی در مجمع البیان (طبرسی، 1408: 60) علا مه طباطبایی در تفسیر المیزان (طباطبایی، 1393: 340)، و قرآن در اسلام (طباطبایی، 1379: 64)، مناع القطان در مباحث فی علوم القرآن (مناع القطان: 35)، میر محمدی در (تاریخ و علوم قرآن، 1375: 37) و آیتا معرفت در علوم قرآنی (معرفت، علوم قرآنی، 1378: 57)، با صراحت، این دیدگاه را مطرح و بطلان احتمال نازل شدن معانیِ فقط و وحیانی نبودن الفاظ را مردود دانستهاند. سیوطی (1380: 122) دربارة این که چه چیزی بر پیامبر نازل شده است، سه دیدگاه را مطرح میکند:
أ. لفظ و معنا هر دو از سوی خداوند نازل شده است؛
ب. جبرئیل، معانی را بر پیامبر القا میکرده است و پیامبر، آن معانی را در قالب الفاظ عرب قرار میداد؛
ج. جبرئیل معنا را برپیامبر القا، و با این الفاظ به لغت عرب تعبیر میکرد و اهل آسمان آن را به زبان عربی میخوانند و بعد، همان طور نازل شد.
کتاب فلسفة علم کلام، تألیف هری اُسترین و لف سین، ترجمة احمد آرام، ص 312 و 313 احتمال دوم را به برخی از دانشمندان اسلامی نسبت داده است. همچنین مقصود فراستخواه، به استناد و لغات در کتاب زبان قرآن، 1376: 305 و فصلنامة فرا راه، ش 1، ص 21، این نظریه را به معمر بن عباد سلمی از سران معتزله نسبت میدهد. نصر حامد ابوزید در گفتوگوی اختصاصی با مجلة کیان، ش 54، ص 12، این دیدگاه را به حقیقت نزدیکتر میداند.
آیتا معرفت در کتاب علوم قرآنی مینویسد:
با رجوع به اصل مستند (هری اوسترین و لف سین)، یعنی کتاب مقالات الاسلامین از ابوالحسن اشعری روشن شد که برداشت ولف اشتباه بوده است و همین اشتباه سبب شده تا افرادی مانند مقصود فراستخواه (1376: 305) آن را دست آویز قرار داده و امروزه به عنوان شبهه مطرح سازند.
قلمرو
وحیانیت نص که همان الاهی بودن ساختار قرآن کریم است، از چند جهت بحث و بررسی میشود:
أ. وحیانیت واژگان و ترکیب آنها؛
ب. وحیانیت نظم آیات در ضمن سورهها؛
ج. وحیانیت نظم و ترتیب سورههای قرآن کریم (خرقانی، 1380: 39 و 40).
از میان این سه جهت، آن چه در وحیانت متن و ساختار قرآن کریم اهمیت دارد و ضرور مینُماید، جهت أ، یعنی اثبات وحیانی بودن الفاظ و ترکیب آیات قرآن کریم است.
جهت ب، یعنی نظم آیات، و آن چه از نحوة قرار گرفتن آیات ضمن سورهها و از مجموع اسناد و مدارک و روایات استفاده میشود، این است که ترتیب آیات در قالب سورهها حساب شده و براساس حکمت و فرمان رسول خدا9 بوده، و رأی و اجتهاد صحابه، در ترتیب موجود آیات، حتی آیات ناسخ و منسوخ هیچ گونه دخالتی نداشته است (در این زمینه دیدگاه مخالفی از علا مه طباطبایی؛ وجود دارد که دیدگاههای معروف میان دانشمندان علوم قرآنی خلاف آن است. (طباطبایی، 1393: 125 127)؛ بنابراین، نظم و چینش آیات از طرف خداوند، با دستور پیامبر بوده و توقیفی است و باید آن را به طور تعبدی پذیرفت؛ چرا که هر سوره با فرود آمدن «بسم ا الرحمن الرحیم» آغاز، و آیات در آن ثبت میشد تا این که «بسم ا ...» دیگری فرود میآمد که در موارد فراوانی رسول خدا9 با اشارة جبرئیل دستور میداد فلان آیه را در فلان موضع قرار دهند؛ (از جمله آیة 280 بقره که جبرئیل نازل شد و گفت: آن را در میان آیة ربا و آیه دین از سورة بقره قرار دهند (ماوردی، 1412: 282»، و پیامبر نیز به کاتبان وحی دستور میداد همین کار را انجام دهند.
جهت ج، یعنی «وحیانیت نظم و ترتیب سورههای قرآن کریم» مورد اختلاف دانشمندان اسلامی است که برخی آن را توقیفی و از طریق وحی الاهی میدانند؛ برخی آن را براساس اجتهاد صحابه دانسته و عدهای دیگر تفصیل قائل شدهاند بدین معنا که نظم و ترتیب بخشی از سورهها وحیانی و توقیفی، و بخشی دیگر اجتهادی است. جایگاه این بحث، جمع قرآن است که میتوان به منابع ویژة مربوط به آن مراجعه کرد. (از جمله، سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1 و معرفت التمهید، ج 1 و علوم القرآن عند المفسرین، ج 1 و ...)
در هر صورت، آن چه ضرورت دارد، اثبات وحیانیت الفاظ قرآن کریم و ترکیب آنها است و مسلمانان در این باره معتقدند: همان گونه که معانی قرآن از سوی خداوند متعالی است، الفاظ و پوشاندن لباس لفظ به معنا و مفاهیم و چگونگی ترکیب و نظم این الفاظ نیز به وسیلة خداوند است. نه پیامبر و نه جبرئیل امین در این زمینه دخالتی نداشتهاند، و جبرئیل فقط امین وحی و وظیفة او، پیکرسانی، و پیامبر اسلام نیز وظیفهاش رسالت و ابلاغ پیام خداوند به بشر است؛ در نتیجه، این احتمال که الفاظ و تنظیم عبارتهای قرآن وحیانی نباشد، بلکه فقط معانی قرآن از سوی خداوند با واسطة جبرئیل بر قلب پیامبر9 نازل میشده و حضرت، خود آنها را در قالب الفاظ در آورده است، احتمالی باطل و بیاساس است.
برخی از خاورشناسان مانند بل (بل، ریچارد، 1376: 87)، و برخی از روشنفکران معاصر همچون سروش، الفاظ و کلمات قرآن را از ناحیة خداوند ندانسته، آنها را محصول «مفهوم سازی و تعبیرهای ابتکاری» پیامبر از تجربة روانی و حالات شخصی خود میدانند (رنجبر، 1377: 341). دکتر غازی عنایت نیز به نقل از برخی، نظریة «وحی نفسی» را بدین گونه مطرح میسازد که قرآن کریم، جز استنباط عقلی پیامبر و ادراک وجدانی وی، چیز دیگری نیست که آن را با اسلوب و بیان و لغت خود بیان کرده است (عنایت، غازی، شبهات حول القرآن، 34).
آثار و نتایج
از نظر علمی، با اثبات وحیانیت نص و الاهی بودن متن آیات، نتایج ارزشی ذیل برای قرآن کریم به دست میآید:
1. مهیمن بودن قرآن کریم بر دیگر کتابهای آسمانی چنان که خود قرآن به این مطلب اشاره کرده است: «و مهیمناً علیه» (مائده، 48)، و در نتیجه، وحدانیت دین اسلام؛ 2. قدسی و ماورایی بودن؛ 3. واقع نمایی و حقیقتپردازی؛ 4. حجیت سند و ارزش و اعتبار والای آن؛ 5. مصونیت از خطا؛ 6. حکیمانگی محتوا و الفاظ؛ 7. غایتمندی و هدفمند بودن؛ 8. هدایتگری؛ 9. انسجام ساختار ومحتوا و نداشتن تناقض؛ 10. جهانی بودن قرآن کریم؛ 11. تغییرناپذیری و جاودانگی (با وصف خاتمیت؛ 12. یگانه کتاب سعادت، و قانون الاهی برای بشر.
با گسترة تبلیغی خاورشناسان و وانمود کردن اندیشه مصادر وحی برای قرآن کریم، نتایجی مانند همسویی و یکسانی دیگر کتابهای آسمانی با قرآن کریم، بشری بودن آن، پلورالیزم و تکثرگرایی دینی، قرائت پذیری، تاریخمندی و اختصاص داشتن برخی پیامها به همان زمان نزول، تأثیرپذیری از فرهنگ زمانه، عدم لزوم هماهنگی و یکپارچگی در ساختار و محتوا که از پیامدهای مهم این نظریه است، به دست میآید.
ادلة وحیانیت نص
اتفاق و اجماع مسلمانان، خود برترین دلیل بر الاهی بودن متن قرآن کریم است و از آغاز رسالت تاکنون در نسلهای گوناگون، هر نسلی پس از نسل دیگر مورد توافق بین مسلمانان بوده و فقط معاندان اسلام به مخالفت با آن پرداختهاند.
افزون بر دلیل اجماع، ادلة دیگر وحیانیت را بر دو گروه میتوان تقسیم کرد: ادلة درونی و مدعیات قرآن کریم و ادلة بیرونی که از عقل و انتزاع برخی اصطلاحات قرآنی قابل استفاده است:
ادلة درونی و مدعیات قرآن کریم
1. وحی و نص آیات
فرود آمدن تمام قرآن کریم به وحی تعبیر شده است:
و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم و من بلغ (انعام، 19).
[خداوند به پیامبرش فرمان میدهد که بگو:] این قرآن به من وحی شده است تا با آن شما و هر که را [که پیام آن] به او برسد بیم دهم.
تعبیر به وحی، نشاندهندة این نکته است قرآن را از سوی خود به صورت پنهان و اشاره که برای دیگران قابل درک نیست برای تو فرستادیم؛ چرا که وحی در لغت به معنای اشاره، سرعت، امری پنهان و القای کلمات به غیرآمده است (ابن منظور، 1408: 240 و 241)، و در اصطلاح نیز گفتهاند:
کلام ا تعالی المنزل علی نبی من انبیائه (مناع القطان، 1988: 33).
کلام خداوند متعالی است که بر پیامبری از پیامبرانش نازل شده است.
راغب نیز معنای وحی را چنین بیان میکند:
کلمه و سخن الاهی است که به پیامبرانش القا میشود (ذهبی، 1406: 7 و 8)،
و از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که الفاظ و کلمات بر رسول خدا وحی میشده است و او میبایست بدون شتابزدگی با درک و استماع کامل، قرآن را دریافت میکرد:
وَلاَ تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن یُقضَی اًِلَیَ وَحیُهُ (طه (20): 114).
به خواندن قرآن پیش از آن که پیام آن به تو گذاشته شود، شتاب مکن؛
چرا که پیامبر، پیش از کامل شدن وحی قرآنی آن را قرائت میکرد تا دچار فراموشی نشود؛ اما چون خداوند خود نگهبان متن آن است، به پیامبرش دستور میدهد شتاب نکن.
در آیة دیگری، وحی قرآن با وصفِ زبان تازی و عربیت که خود از نزول الفاظ عربی حکایت دارد، چنین بیان شده:
وَکَذلَِ أَوحَینَا اًِلَیَ قُرآناً عَرَبِیاً لِتُنذِرَ أُمَّ القُرَی وَمَن حَولَهَا (شوری (42): 7).
و این چنین قرآنی به زبان تازی به تو وحی کردیم تا اهل مکه و کسانی را که پیرامون آنند، بیم دهی.
روشن است که عربیت، لباس لفظ است، نه معنا؛ چرا که معنا قالبهای ذهنی و فرا لفظی دارد. ادعای وحیانی بودن قرآن در آیات دیگر، از جمله نجم، 3؛ فاطر، 31؛ نسأ، 163 و شوری، 13 نیز قابل بررسی است.
2. دخالت نداشتن پیامبر در متن قرآن
چنان که گذشت، مطابق دیدگاه مسلمانان، تمام قرآن کریم و آیات و سورههای آن، همه از سوی خداوند متعالی و کلام الاهی است. این آیات به وسیلة جبرئیل بر قلب مبارک پیامبر اسلام وحی شد:
و اِن لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم (نمل (27): 6).
از طرفی پیامبر اسلام9 هیچ نقش و دخالتی در متن وحی و الفاظ آن نداشته و پس از نزول نیز امکان هیچ گونه تغییر و تجدید نظری برای او نبوده است.
مشرکان از پیامبر اسلام9 تقاضا کردند:
ائتِ بِقُرآنٍ غَیرِ هذَا أَو بَدٍّلهُ قُل مَایَکُونُ لِی أَن أُبَدٍّلَهُ مِن تِلقَأِ نَفسِی اًِن أَتَّبِعُ اًِلاَّ مَا یُوحَی اًِلَیَّ اًِنٍّی أَخَافُ اًِن عَصَیتُ رَبٍّی عَذَابَ یَومٍ عَظِیمٍ (یونس (10): 15).
قرآنی جز این بیاور یا آن را [به شکل دیگری] دگرگون کن. [در پاسخ آنها] بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود دگرگون کنم. من پیروی نمیکنم، مگر آن چه را به من وحی شده است. من اگر پروردگارم را [به دگرگون ساختن قرآن] نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ میترسم.
در تعابیر دیگر قرآنی، خداوند متعالی، پیامبر9 را در صورت هر گونه تغییرِ قرآن، تهدید به خواری و مرگ میکند و میفرماید:
و اگر وی برخی سخنان ما را بر میبافت، هر آینه او را به دست راست [کنایة از قوت و توانایی خداوند] میگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را میبریدیم (حاقه (69): 44 - 46).
فقط خداوند است که خود میتواند در آیات قرآن تصرفی انجام دهد: وَلَئِن شِئنَا لَنَذهَبَنَّ بِالَّذِی أَوحَینَا اًِلَیَ (اسرأ، 86)؛ و اگر خواهیم، آن چه را به تو وحی کردهایم میتوانیم ببریم ...»؛ اما سنت الاهی همچنان به عدم تغییر آیات قرآن است و این آیات به روشنی نشان میدهد که پیامبر، هیچ گونه دخالت و اجازة تصرفی در متن وحی ندارد و حتی در تغییر و تبدیل کلمات قرآن کریم توانا نیست و خداوند نیز اگر چه توانایی تغییر و از بین بردن را دارد، سنت الاهی بر حفظ این متن آسمانی است و خود متعهد حفظ آن شده است: لاَمُبَدٍّلَ لِکَلِمَاتِهِ (انعام (6): 115).
این آیه، بر اهمیت حفظ الفاظ و کلمات قرآن کریم تأکید دارد؛ زیرا یگانه گزیده و راه رسیدن به معنا و تأویل آن و ادراک عمق مفاهیم، الفاظ و عبارات متن است، و در واقع، آیه، از امری واقعی خبر میدهد که خداوند آن را مقرر کرده است، و اگر این جمله منفی را با آیة دیگری که جملهای اثباتی است: اًِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذٍّکرَ وَاًِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر (15): 9)، جمع کنیم، قدرت خداوند را در حفظ قرآن کریم بدون آن که ذرهای تغییر یا شائبة عارض شدن تحولی، چه اشتباهی یا عمدی وجود داشته باشد، روشن میشود.
این پاسخ قرآن به کسانی است که لفظ یا معنا را از سوی خدا نمیدانند و از جانب پیامبر میدانند و این شبهه در عصر نزول مطرح بوده است و امروزه نیز بسیاری از مستشرقان، افزون بر مصدر خارجی همچون یهود و نصارا و ... که برای قرآن قائلند، به مصدریت خود پیامبر نیز اشاره دارند. آنان میگویند:
محمد، قرآن را با بیان و اسلوب خاص خود القا کرد؛ سپس آن را به خدایش نسبت داد [!] تا هالهای از قدسیت بر آن بپوشاند، و از این طریق، احترام و اعتماد مردم را جلب کرده، به اهداف دنیایی خود برای سلطه بر آنان و سیادت و زعامت و حاکمیت دست یابد [!] وی در این مسیر، از قوة ذکاوت و فراست و فطانت و عمق تأملاتش بهره جسته، با ضمیمه کردن برخی اخبار غیبی و حقایق علمی، قرآن موجود را عرضه کرد (د. غازی عنایت، ص 21 و 27 و 34).
یوسف درة الحداد، کشیش اسلامشناس معاصر، در کتاب خود، به پیامبر نسبت میدهد که پس از بازگشت از طائف، به سبب دشواری وضعیت برای خود و پیروانش، مجبور شد بعضی آیات را به تعابیر و آیاتی دیگر تبدیل کند [!]؛ بدین سبب، پیروان او و نیز مشرکان، متوجه این تغییر موضع شدند و این امر به ارتداد و یأس برخی از پیروان او انجامید. و هجرت به مدینه نیز در حقیقت برای مقابله با وضعیت جدیدی بود که برای محمد پدید آمد [!] و این که در سورة عنکبوت در اواخر دوران مکه، آیة 1 تا 3 میگوید: أَحَسِبَ الناسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنا وَ هُم لا یُفتَنُونَ، در همین ارتباط است و آیات 98 تا 100 و 52 و 106 تا 109 سورة نحل و همین طور 29 و 33 و 40 و 41 سورة رعد، به این ماجرا ناظر است (درة الحداد، 1982: 703 و 704).
مخالفان پیامبر اسلام9 در عصر نزول، برای تضعیف قرآن کریم و بشری جلوه دادن آن، آیات مطرح شده از سوی حضرت را الاهی نمیدانستند و به گونههای مختلف به طرح شبهه میپرداختند که آن چه پیامبر میگوید، دروغ است و از سوی خداوند نیست؛ بلکه ساخته و پرداخته بشر است و افرادی را نیز مانند «بلعام» که شغلش شمشیرسازی و نصرانی و اهل روم بوده یا «عایش» غلام حویطب که صاحب کتابهایی بوده و بعد مسلمان میشود یا «سلمان فارسی» (طبرسی، 1408: 200) که آگاه به ادیان گذشته بوده است، به مردم معرفی میکردند که پیامبر اسلام، مطالب خود را از آنها میگیرد.
خداوند متعالی میفرماید:
وَلَقَد نَعلَمُ أَنَّهُم یَقُولُونَ اًِنَّمَا یُعَلٍّمُهُ بَشَرٌ لٍّسَانُ الَّذِی یُلحِدُونَ اًِلَیهِ أَعجَمِیُّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیُّ مُبِینٌ (نحل (16): 103).
و ما میدانیم که آنان میگویند: همانا [این قرآن را] آدمی به او میآموزد. زبانِ کسی که این را به او نسبت میدهند، گنگ و نارسا است و این [زبان قرآن] زبان تازی روشن است.
آیة شریفه، پاسخ یکی از اشکالات مخالفان آیات قرآن کریم است که میگفتند: پیامبر اسلام این آیات را از شخصی آموخته است و برای مردم بیان میکند. گویا پیامبر اسلام، فردی را که سخن گفتن او فصیح نبوده است، ولی به معارف ادیان و احادیث نبوت آشنایی داشته، ملاقات کرده (این که این شخص چه کسی است پیش از طرح آیه گذشت)، و این آیات از سوی او است و پیامبر آنها را به خداوند نسبت میدهد و افترا میبندد.
قرآن کریم به این اشکال دو پاسخ میدهد تا اساس شبهه از بین برود:
1. اگر منظور اشکال کنندگان این است که الفاظ قرآن را از آن شخص میگیرد، این شخصی که شما او را معلم پیامبر میدانید، اعجمی است و غیرفصیح سخن میگوید؛ حال آن که پیامبر اسلام9 آیاتی را که مطرح میکند، فصیح و در حد اعجاز است.
2. اگر منظور این باشد که معانی این آیات از آن شخص است و پیامبر، آنها را در قالب الفاظ میریزد، پاسخ این است که مطالب آیات قرآن، پر از معارف حقیقی است که پیامبر اسلام با جان و دل به آنها ایمان دارد و کسی که به خدا و آیات او مؤمن است، به کسی افترا و دروغ نمیبندد و افترا و دروغ، کار کسانی است که ایمان ندارند: انما یفتری الکذب الذین لایؤمنون بایات ا و اولئ هم الکاذبون (نحل (16): 105)؛ در نتیجه، نه الفاظ از دیگران است که معانی در قالب همان الفاظ ظهور کند و نه معانی از دیگران است که پیامبر اسلام9 آنها را در قالب الفاظ بریزد و بر خدا دروغ ببندد (طباطبایی، 1393: 348).
به تعبیری روشنتر که برخی از محققان مطرح کردهاند (این مطلب را از دکتر سید یحیی یثربی استفاده بردهایم)، آیة مذکور در مقام بیان این نکته است، الفاظ قرآنی را که مخالفان به غیر خداوند و [معلم بشری] نسبت میدهند، از خداوند متعالی است و به تبع آن، معنا نیز از سوی خداوند خواهد بود؛ زیرا لفظ، قالبی برای معنا، و تعبیر به اَعجمی و عربی، از ویژگیهای لفظ است؛ در نتیجه، مخالفان چه لفظ و چه معنا را به غیرخداوند (معلمی از بشر) نسبت دهند، پاسخ آیه، نفی الفاظ از غیر خداوند است و مخالفان بدانند که آن شخص، اعجمی و غیرفصیح است و نمیتواند فصیح سخن بگوید؛ در حالی که قرآن، عربی فصیح است.
ادلة بیرونی
1. اُمی بودن پیامبر
یکی از ادلهای که میتواند اثبات کند قرآن کریم، چه در ساختار لفظی و چه محتوا، از پیامبر نیست، بلکه از خداوند متعالی بر حضرت نازل شده، «اُمی» بودن پیامبر است. یکی از نکات روشن زندگی پیامبر اسلام از نظر تاریخی و نقلی این است که حضرت درس ناخوانده و استاد ندیده بوده و با هیچ نوشته و دفتر و کتابی نیز آشنایی نداشته است.
هیچ کس از مورخان مسلمان و غیرمسلمان ادعا نکرده است که محمد9 در دوران کودکی یا جوانی و حتی پیش از رسالت (چه برسد به دوران پیری و کهولت سن) خواندن و نوشتن آموخته است یا نتوانستهاند حتی یک سطر خوانده شده یا کلمة نوشته شده را از او ارائه دهند؛ زیرا به طور کلی، عرب آن زمان مردمی بیسواد بودند و افرادی که خواندن و نوشتن میدانستند، انگشت شمار، انگشت نما و معروف بودند؛ به طوری که میگویند: در تمام شهر مکه بیش از 17 نفر قدرت بر خواندن و نوشتن نداشتند؛ زیرا فرهنگ خواندن و نوشتن در آن زمان برای عربها (دورانت، 1973: 21) بیارزش بود و ممکن نیست کسی در آن محیط بر این فن آگاه بوده باشد؛ اما مردم از آن بیاطلاع بوده باشند و تاریخ نیز آن را مسکوت گذاشته باشد یا درس نخوانده مطرح کند.
حتی خاورشناسان که به طور معمول با دیدة انتقاد به تاریخ اسلام و پیامبر مینگرند، کوچکترین سابقه و گواهی برخواندن و نوشتن پیامبر نیافته و اعتراف کردهاند که او مردی درس نخوانده بوده است. افرادی مانند ویل دورانت، (دورانت، 1973: 21) گوستاولوبون، کونستان، وژریل گیورگیو، توماس کارلایل و جان دیون پورت به این مطلب تصریح کردهاند و حتی برخی از خاورشناسان، از جمله ماسینیون، مؤلف کتاب سلمان پاک، داستان «بحیرای راهب» را که پیامبر در راه سفر به شام همراه با ابوطالب بوده و با او برخورد کرده و ممکن است در همین برخورد کوتاه، چیزی از او آموخته باشد، افسانه میدانند. (شهید مطهری، 1359: 6 - 11).
قرآن کریم نیز پیامبر اسلام9 را اُمی معرفی مینماید:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمٍّیَّ (اعراف (7): 157).
[پرهیزکاران]، کسانی هستند که از رسول نبی اُمی پیروی میکنند.
دربارة مفهوم «اُمی» چند دیدگاه وجود دارد:
1. نه مینویسد و نه میخواند؛
2. منسوب به اُمت است؛ چرا که امت عرب خواندن و نوشتن را خوب نمیدانسته است؛
3. منسوب به اُم به معنای مادر است؛ یعنی بر همان گونهای است که از مادر زاییده شده و نوشتن را نمیدانست (طبرسی، 1408: 603).
4. منسوب به اُمالقری یعنی شهر مکه است.
هر دیدگاهی پذیرفته شود، مفهوم گویای آن این است که خواندن و نوشتن را نیاموخته است. روایتی از ابن عباس، چنین نقل شده است:
کان نبیکم9 اُمیاً لایکتب ولایقرأ (قرطبی، 1405: 298).
در آیهای دیگر، خداوند متعالی میفرماید:
وَمَا کُنتَ تَتلُوا مِن قَبلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِیَمِینَِ اًِذاً لاَ رتَابَ المُبطِلُونَ (عنکبوت (29): 48).
تو هرگز پیش از این کتابی را نمیخواندی و با دست خود چیزی نمینوشتی. مبادا کسانی که در صدد ابطال سخنان تو هستند، تردید کنند!
علا مه طباطبایی؛ این آیه را که به پیامبر مربوط است، برای اثبات وحیانیت نص و قرآن کریم میداند:
معنای آیه چنین است که پیش از نزول قرآن، عادت نداشتهای کتابی را بخوانی یا بنویسی؛ چرا که خواندن و نوشتن را نمیدانستی و اُمی بودهای و اگر غیر از این میبود (خواندن و نوشتن را میدانستی)، مخالفان تو که در صدد ابطال حق هستند، آن [= قرآن] را باطل اعلام میکردند؛ اما تو خواندن و نوشتن نمیدانی و خود را بر این حالت حفظ کردهای و عرب نیز تو را با این ویژگی میشناسند؛ زیرا با آنها زندگی و رفت و آمد داشتهای، و در این صورت است که دیگر به خود تردیدی راه نمیدهند که این قرآن (نازل شده) از سوی خداوند متعالی و کلام او است و بافتههای خودت یا تلفیقی از کتابهای آسمانی گذشتگان و قصههای آنان و غیره نیست تا مبطلان و کافران در آن تردید داشته باشند و برای پذیرش آن عذری آورند (طباطبایی، 1393: 144).
با توجه به این ویژگی پیامبر، چگونه میتوان باور کرد شخصی درس نخوانده و استاد و مکتب ندیده، با نیروی خودش کتابی بیاورد و از همة جهان بشر به مقابله دعوت کند و همگان از آوردن مثل آن ناتوان شوند؟ آیا این دلیل بر آن نیست که نیروی تو از قدرت بیپایان پروردگار مدد میگیرد و این کتاب وحی آسمانی است که از ناحیة او بر تو القا شده است؟ (مکارم شیرازی، 1371: 304).
2. تحدی (هماوردطلبی)
قرآن کریم، معجزة جاوید پیامبر اسلام9 است و در معجزهبودن آن هیچ اختلافی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد. یکی از مهمترین نشانههای اعجاز، هماوردطلبی قرآن کریم است که تمام جهانیان را میخواند: اگر شک دارید از سوی خداوند است، همانند آن را بیاورید. حتی اگر یک سوره هم بیاورید، کافی است و تا این عصر، هنوز کسی نتوانسته است سورهای مانند یا برتر از قرآن کریم بیاورد تا با قرآن مقابله و معارضه کند. در این زمینه، آیاتی وجود دارد که آنها را آیات تحدی مینامند. برخی از آن آیات عبارتند از:
1. قُل لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الاًِنسُ وَالجِنُّ عَلَی أَن یَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لاَیَأتُونَ بِمِثلِهِ وَلَو کَانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِیراً (اسرأ (17): 88).
2. أَم یَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَیَاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اللَّهِ اًِن کُنتُم صَادِقِینَ (هود (11): 13)
3. وَاًِن کُنتُم فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعُوا شُهَدَأَکُم مِن دُونِ اِ اًِن کُنتُم صَادِقِینَ (بقره (2): 23)
این آیات، به طور صریح به همانند آوردن دعوت میکنند که پیامبری، با اعتراف خود شما، نزد کسی درس نخوانده و علمی را فرا نگرفته، و کتابی آورده است که بالاترین فصاحت و بلاغت را دارد؛ در حالی که شما فصیحان و بلیغان درس خواندهای دارید که سخنانی فصیح هم گفتهاند؛ اما هیچ کدام از آن سخنها به پایة آیات قرآن محمد9 نمیرسد؛ پس شما ای فصیحان و بلیغان عرب! اگر میگویید: این قرآن بشری است، تمام انسانها را دعوت کنید تا دست به دست هم داده، یکدیگر را یاری کنند و مانند این قرآن، حتی مانند یک سورة کوچک را بیاورند؛ ولی آنها هر چه کوشیدند به درماندگی و ناتوانی خود بیشتر پی بردند و این ناتوانی، بهترین دلیل است که قرآن، بشری نیست؛ بلکه از سوی خدا آمده، و آنچه در مسألة اعجاز و تحدی، محور و مورد اتفاق مفسران است، اعجاز در فصاحت و بلاغت و الفاظ و تنظیم عبارتها است؛ اگر چه پیوند ناگسستنی لفظ و معنا را نباید نادیده انگاشت؛ چنان که گذشت.
روشن است که فصاحت و بلاغت، به الفاظ و عبارات ناظر است؛ یعنی همان ترکیب و قالبهایی که گوینده برای ادای مقصود خویش به کار میبرد؛ در نتیجه، مفاد آیات تحدی این است که اگر تردید دارید این الفاظ و عبارتها و ترکیب و قالبها از سوی خداوند است، در مقام معارضه و اثبات ادعای خود، الفاظ و عبارتهای دیگری شبیه همینها بیاورید و همین بزرگترین دلیل است که الفاظ و عبارتها از سوی خداوند متعالی فرود آمده، و ساخته و پرداختة اندیشه هیچ بشری حتی رسول خدا نیست (مصباح یزدی، 1376: 93).
افرادی مانند عبدا بن مقفع، متنبی (احمد بن حسین)، مسیلمة کذاب، ابوالعلأ معری و افرادی که اخیراً سورههای ساختگی در شبکههای اینترنت پدید آوردهاند و قصد معارضه با قرآن را دارند، با آوردن جملاتی مبتذل و مسخره، خود را رسوا کردند و نه یگانه آسیبی به قرآن نرساندند، بلکه برتری قرآن و اعجاز آن را بیش از پیش به اثبات رساندند.
3. واژههای قرائت و تلاوت و ترتیل
یکی از ادلة وحیانی بودن ساختار قرآن و الاهی بودن متن آیات، به کار بردن واژههای قرائت، تلاوت و ترتیل برای نزول و وحی است که در واقع، نوعی سخن گفتن خداوند یا پیک او با پیامبر9 است.
قرائت
در برخی آیات، مفهوم نزول آیات از سوی خداوند متعالی بر پیامبر9، به «قرائت» تعبیر شده است:
سَنُقرِئَُ فَلاَ تَنسَی (اعلی (87): 6).
ما به زودی قرآن را بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد.
در جای دیگر میفرماید:
اًِنَّ عَلَینَا جَمعَهُ وَقُرآنَهُ فَاًِذَا قَرَانَاهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ (قیامت (75): 17 و 18).
جمع و خواندن قرآن بر عهدة ما است؛ پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن.
قرائت به معنای خواندن، و واژة «قرء» در اصل به معنای جمع کردن، و نیز جمع کردن حروف و کلمات است (راغب، 1392: 414)؛ در نتیجه، محور اصلی در این واژه، حروف و کلمات و تلفظ به آنها شمرده میشود که در هر دو آیه، منظور تفهیم کامل آیات به پیامبر9 در لفظ و معنا با هم بوده است.
تلاوت
واژة تلاوت نیز به معنای قرائت است؛ چرا که «تلاوت» نیز به معنای پیروی کردن و نیز خواندن کلمهای پس از کلمة دیگر بدون فاصله است. یگانه تفاوتی که دارد، این است که تلاوت، به کتابهای آسمانی اختصاص دارد به خلاف قرائت که اعم است (راغب، 1392: 71).
مرحوم طبرسی مینویسد:
تلاوت، همان قرائت است. «تلا» یعنی «قرء» و هر دو معنای پیروی کردن از یکدیگر را دارند؛ چرا که بعضی از حروف از بعضی دیگر پیروی میکنند. تفاوت در این است که اصل قرائت، جمع کردن حروف، و اصل تلاوت پیروی کردن حروف همراه با فهم و تعقل و معرفت است (طبرسی، 1408: 214).
قرآن کریم دربارة ارائة آیات به پیامبر میفرماید:
تِلَ آیَاتُ اللهِ نَتلُوهَا عَلَیَ بِالحَقٍّ (بقره (2): 252).
این است آیات خدا که به حق بر تو تلاوت میکنیم.
در جای دیگر میفرماید:
ذلَِ نَتلُوهُ عَلَیَ مِنَ الاَّیَاتِ وَالذٍّکرِ الحَکِیمِ (آل عمران (3): 58).
منظور از تلاوت در «نتلو»، همان قرائت و سخن گفتن با پیامبر9 است که خداوند متعالی، آیات قرآن را کلمه کلمه و بدون فاصله بر پیامبر9 خوانده است یا این که جبرئیل به فرمان خداوند این کار را انجام میدهد (طبرسی، 1408: 622).
آیات مشابه عبارتند از جاثیه، 6؛ قصص، 3 و آل عمران، 108.
ترتیل
ترتیل، بیان کردن سخنی منظم، پایدار و همراه با فاصله را گویند و نیز هر گاه سخنی پایدار به آسانی و راحتی بیان شود، آن را ترتیل گویند (راغب، 1392: 192).
در قرآن کریم، واژة «رتلنا» که مفهوم قرائت و سخن گفتن و وحی را میرساند، یک بار آمده است:
وَرَتَّلنَاهُ تَرتِیلاً (فرقان (25): 32).
ما آن را جدا جدا و پشت سر هم و آرام برای تو بیان کردیم.
مرحوم طبرسی در معنای آیه مینویسد:
ای بیناه تبیناً و رسلناه ترسیلاً بعضه فی اثر بعض (طبرسی، 1408: 266).
به طور روشن و گویا و پشت سر هم میفرستیم و بیان میکنیم.
پیامبر9 به ابن عباس فرمود:
وقتی قرآن را قرائت میکنی، آن را با ترتیل بخوان. [او پرسید: که ترتیل چیست؟] [حضرت فرمود:] بینه تبیاناً ولاتنثره نثرَ الرمل و لاتهذه هذا الشعر ... .
حروف و کلمات آن را به طور کامل روشن ادا کن. نه همچون ذرات شن آن را پراکنده نما و نه مانند شعر آن را پشت سر هم بخوان ... (طبرسی، 1408: 266).
از مفهوم آیة شریفه و نیز از این روایت و روایات مشابه (کلینی، 1413: 614)، به خوبی میتوان دریافت که اساس ترتیل، سخن گفتن و گفتاری است؛ اما گفتاری روشن، گویا، منظم و پایدار و روشن که سخن و گفتار بدون لفظ امکان ندارد و این که خداوند متعالی میفرماید: ما ترتیل میکنیم؛ یعنی الفاظ آن را به طور منظم و روشن بر تو میخوانیم که الفاظ وقتی گویا باشد، خود حاکی و قالبی زیبا برای معانی زیبا خواهند بود و همچنین است واژههای قرائت و تلاوت که در آنها گفتن و خواندن محوریت دارد. این تصریح دارد که الفاظ قرآن و عبارتهای آن و ساختار لفظی آن، از سوی خداوند و به صورت وحی انجام گرفته است، نه معانی و محتوای الفاظ به تنهایی.
4. کلام الاهی
برخی اوصاف قرآن کریم نشان میدهد که آیات قرآن، الفاظ و تعبیرهایی از سوی خداوند متعالی هستند؛ از جمله تعبیر به «کلام ا». قرآن به صراحت با عنوان «کلام ا» وصف شده است:
وَاًِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِکِینَ استَجَارََ فَأَجِرهُ حَتَّی یَسمَعَ کَلاَمَ اِ (توبه (9): 6).
اگر کسی از مشرکان از تو پناه خواست، به او پناه ده تا کلام و سخن خدا را بشنود.
کلام خدا، همان الفاظ و عبارتهای ترکیب یافته و سخن معنا دار و ساختار لفظی خداوند است که به پیامبرش آموخته، و برای محتوا و مفاهیم یگانه و بدون لفظ به کار نمیرود. همچنین است تعبیر به کلمات ا، کلمة ا و ... .
5. زبان قرآن
یکی از ویژگیهای قرآن کریم، نزول آن به «زبان عربی» است و قرآن خود بارها بر این مطلب تصریح کرده است:
اًِنَّا أَنزَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ (یوسف (12): 2).
ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم؛ شاید شما درک کنید [و بیندیشید].
این آیه با صراحت بیان میدارد که قرآن به صورت عربی فرود آمده که برای این تعبیر، دو مفهوم (راغب، 1392: 34) ارائه شده است:
1. منظور، زبان عربی و لهجه و لغات عرب زبان باشد؛
2. مقصود از عربی، بیان روشن و فصیح باشد.
اگر چه این دو معنا با هم تنافی ندارند، اکثر قریب به اتفاق ارباب لغت و مفسران (طبرسی، 1408: 316؛ و طباطبایی، 1393: 75) تعبیر به «عربی» را به معنای زبان و لغت عرب دانستهاند.
آیة شریفه، بیانگر این نکته است که این کتاب آسمانی را در مرحلة انزال به لباس عرب زبان در آورده، آن را الفاظی خواندنی مطابق با الفاظ معمول عرب قرار دادیم؛ چنان که در جای دیگر میفرماید:
وَالکِتَابِ المُبِینِ اًِنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ (زخرف (43): 2 و 3).
این کتاب را که مشتمل بر آیاتی است، در مرحلة نزول، به لباس عربی ملبس و آراسته به آن نازل کردیم تا در خور تعقل تو و امت تو باشد و اگر در مرحلة وحی، به قالب الفاظ خواندنی در نمیآمد یا اگر در میآمد و به لباس عربی ملبس نمیشد، قوم تو، به اسرار آیات آن پی نمیبردند و فقط مختص به فهم تو میشد؛ چون وحی و تعلیمش به تو اختصاص داشت، و این خود دلالت میکند بر این که الفاظ کتاب عزیز به سبب این که فقط و فقط وحی است و نیز به سبب این که عربی است، توانسته اسرار آیات و حقایق و معارف الاهی را ضبط و حفظ کند. به عبارت دیگر، دو چیز در حفظ و ضبط آیات الاهی دخالت دارد: 1. وحی از مقولة لفظ است و اگر معانی الفاظ به یگانهیی وحی میشد و الفاظ آن معانی از رسول خدا9 (مانند احادیث قدسی) میبود، آن اسرار حفظ نمیشد.
2. اگر به زبان عربی نازل نمیشد یا اگر میشد، ولی رسول خدا9 آن را به لغت دیگر ترجمه میکرد، پارهای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی میماند و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمیرسید (طباطبایی، 1393: 75).
از این تفسیر استفاده میشود که اسرار قرآن کریم در صورتی حفظ میشود که الفاظ از سوی خداوند، و به زبان عربی باشد.
6. کتاب
وصف قرآن به «کتاب»، خود دلیل دیگری است بر این که کلمات و الفاظ از خداوند متعالی است. برخی از آیات با صراحت، قرآن کریم را «کتاب» معرفی کردهاند که از سوی خداوند نازل شده است و «کتاب» واژهای به معنای نوشته شده است (مصطفوی، 1368: 21) که لفظ در آن دخالت کامل دارد و وقتی کتاب گفته میشود که حروف یک نوشته را کنار هم جمع، و برخی حروف با برخی دیگر یا الفاظ را به یکدیگر ضمیمه کنند (راغب، 1392: 44)، و نوشتار بدون لفظ ممکن نیست و نسبت دادن کتاب به کسی، وقتی صحیح است که افزون بر معانی، الفاظ نیز از آن او باشد. برخی آیات عبارتنداز:
وَلَمَّا جَأَهُم کِتَابٌ مِن عِندِ اللهِ مُصَدٍّقٌ لِمَا مَعَهُم ... (بقره (2): 89).
و وقتی از طرف خداوند کتابی برای آنها آمد که موافق نشانههایی بود که با خود داشتند.
وَأَنزَلَ اللهُ عَلَیَ الکِتَابَ وَالحِکمَةَ وَعَلَّمََ مَا لَم تَکُن تَعلَمُ (نسأ (4): 113).
و خداوند، کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آن چه را تو نمیدانستی، به تو آموخت.
وَنَزَّلنَا عَلَیَ الکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلٍّ شَیءٍ (نحل (16): 89).
ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است.
قَد جَأَکُم مِنَ اللهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ (مائده (5): 15).
از جانب خداوند، نور و کتاب آشکاری برای شما آمده است،
و آیات فراوان دیگر از جمله هود، 1؛ آل عمران، 3 و 7؛ نسأ، 105؛ انعام، 92 و ... .
7. روایات
تحول عظیم بعثت و حرکت دینی و معنوی پیامبر اسلام9 با ارائه دادن آیات آسمانی به گونهای بود که مخالفان بسیاری از جامعة آن زمان را به چالش کشاند و مخالفان، پیوسته در صدد از بین بردن یا سست کردن یا همانند آوردن بودند. تلاشهای فراوانی در این زمینه انجام گرفت. سخنوران و فصیحان آن زمان، با تشکیل انجمنها و گروهها به اندیشه افتادند که مانند آن را بسازند یا آن را کلام بشری جلوه دهند و آنها در واپسین تلاش و مبارزة فکری خود، به سبب شگفتی بیش از حد قرآن کریم، آن را «سحر» نامیدند (ولید بن مغیره متفکر و سخنور عرب آن زمان، پس از تلاشهای بسیار، قرآن را سحر نامید و خداوند متعالی دربارة سخن ولید میفرماید: فَقَالَ اًِن هذَا اًِلاَّ سِحرٌ یُؤثَرُ (مدثر (74): 24) (شأن نزول آیه، طبرسی، 1408: 583).
ولید بن مغیره، اندیشهور عرب در مکه که او را «ریحانة القریش» مینامیدند، پس از این که آیات سوره سجده را شنید، به سوی قبیلة بنی مخزوم رفت و گفت: به خدا سوگند! کلامی را از محمد شنیدم که نه کلام انسان و نه کلام جن است؛ ولی کلامی است که بر همة کلامها برتری دارد (طبرسی، 1408: 584).
این اعتراف از سوی مخالفان سرسخت دین اسلام، خود بهترین دلیل است که اولاً این آیات که از الفاظ و حروف متشکل است، با این ترکیب خاص، بالاترین کلامی است که وجود داشته و ثانیاً نه از بشر میتواند باشد و نه از جن و پریان.
در روایات فراوان دیگر نیز امامان: قرآن را «کلام ا» یا «کلام الخالق» (عیاشی، 1380 ق: 6 و 7) یا «کتاب ا» (عیاشی، 1380 ق: 6) یا «کتاب ربکم» (نهجالبلاغه، خطبه 1) نامیدند.
فضیل بن یسار میگوید: از امام رضا7 دربارة قرآن پرسیدم. حضرت فرمود: هو کلام ا (عیاشی، 1380 ق: 6 و نیز در نهجالبلاغه خطبه شقشقیه (3) تعبیر «کلام ا» برای قرآن آمده است).
این تعابیر، همه روشنگر این است که الفاظ و کلمات و جملهها از خداوند و خالق متعالی است، نه ساخته و پرداختة بشر.
شبهههای مخالفان
شبهههای مخالفان وحیانیت نص به دو صورت قابل بحث و بررسی است: برخی به عصر رسالت، و برخی دیگر که شباهتهایی نیز به شبهههای عصر رسالت دارد، به عصر حاضر مربوط میشود که از خاورشناسان و روشنفکران آنها را مطرح کردهاند.
1. شبهههای عصر رسالت
چنان که پیش از این گذشت، از آغاز رسالت، مشرکان دربارة آیات قرآن، القای شبهه میکردند که در آیات فراوانی مطرح شده و خداوند متعالی نیز به آنها پاسخ داده است. برخی از آنها در مطالب گذشته ضمن آیاتی که مطرح شد، همراه با پاسخ آنها مورد بررسی قرار گرفت که عبارتند از:
1. پیامبر9 قرآن را از افرادی که به کتابهای پیشین آگاه بودهاند، گرفته است؛
2. معانی قرآن از خداوند، ولی الفاظ، ساخته و پرداخته پیامبر است؛
3. افراد سخنور و فصیح عصر رسالت از آیات قرآن شگفتزده شده و به آن اتهام سحر زدند؛ سپس از این اتهام دست برداشته، اعتراف نمودند که نه کلام بشر، و نه کلام جن است.
افزون بر آن، کافران و مشرکان با تعبیرهای گوناگونی دربارة قرآن، مانند افترا، اساطیر و سحر میکوشیدند تا قدسی بودن قرآن کریم و وحیانیت آن را مورد سؤال قرار داده، مردم را از دین اسلام جدا کنند. برخی از آن تعابیر عبارتنداز:
افترا
قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا اًِن هذَا اًِلاَّ اًِفٌ افتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیهِ قَومٌ آخَرُونَ (فرقان (25): 4).
و کسانی که کافر شدند، گفتند: این [چیزی] قرآن نیست، مگر دروغی که محمد بر بافته است و گروهی دیگر او را بر آن یاری کردهاند.
در این آیه شریفه، دو شبهه ضد قرآن مطرح شده است: 1. این قرآن افترا و بافتة خود محمد9 است؛ 2. گروهی، محمد را بر این قرآن یاری کردهاند.
أَم یَقُولُونَ افتَرَاهُ بَل هُوَ الحَقُّ مِن رَّبٍَّ (سجده (32): 3 و نیز آیات فراوان دیگر از جمله احقاف، 8؛ قصص، 36؛ سبأ، 43؛ هود، 13 و ...)، و کافران با صراحت میگفتند:
قَالُوا اًِنَّمَا أَنتَ مُفتَرٍ (نحل (16): 101).
اساطیر
وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ اکتَتَبَهَا فَهِیَ تُملَی عَلَیهِ بُکرَةً وَأَصِیلاً (فرقان (25): 5).
گفتند: افسانههای پیشینیان است که محمد خود برنگاشته و اصحابش هر بامداد و شبانگاه بر او املا و قرائت میکنند [برای او مینویسند؛ زیرا خود نمیتواند بنویسد].
نیز انفال، 31؛ نحل، 24؛ نمل، 68؛ قلم، 15 و ... .
سحر
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلحَقٍّ لَمَّا جَأَهُم اًِن هذَا اًِلاَّ سِحرٌ مُّبِینٌ (سبأ (34): 43).
و کسانی که کافر شدند، دربارة حق، هنگامی که به سوی ایشان آمد، گفتند: این نیست مگر جادویی هویدا.
نیز صافات، 15؛ احقاف، 7؛ قمر، 2؛ صف، 6 و مدثر، 24.
این آیات که شبهههای کافران و مشرکان را مطرح کرد، با جملههای بسیار کوتاه نیز به پاسخ آنها پرداخته است؛ برای مثال در پاسخ به افترا و اساطیر بودن قرآن کریم، در آغاز بیاساس بودن شبهه را مطرح میکند:
فَقَد جَاؤُوا ظُلماً وَزُوراً (فرقان (25): 4).
به راستی که [با این گفتار خود] ستم و دروغی ناروا و بیدلیل پیش آوردند،
و نیز پاسخ میدهد:
قُل أَنزَلَهُ الَّذِی یَعلَمُ السٍّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالأَرضِ اًِنَّهُ کَانَ غَفُوراً (فرقان (25): 6).
بگو این قرآن را [اگر آن را افسانه و دروغ خواندند] کسی فرو فرستاده است که راز نهان را در آسمانها و زمین میداند. او همواره آمرزگار و مهربان است.
در پاسخ اتهام سحر نیز میفرماید:
[من اگر دروغ گویم، خود گرفتار عذاب میشوم] جز وحی الاهی، چیزی را پیروی نمیکنم (احقاف، 9).
شبهههای خاورشناسان
یهود، نصارا و دیگر ادیان، و منشأ قرآن
برخی از مستشرقان کوشیدهاند با تمسک به ادلة واهی همچون سفرهای پیامبراکرم به شام یا دیدار و ملاقات او با برخی از عالمان یهود و نصارا، و نسبت دادن مطالعة کتابهای اهل کتاب به پیامبر، حضرت را در جریان آوردن آیات قرآن، متأثر از اهل کتاب قلمداد، و مصادری را برای وحی بیان کنند. از جملة این مستشرقان میتوان به ریچارد بل، مستشرق انگلیسی و استاد لغت در دانشگاه اوینبرگ اشاره کرد (رضوان، 1413: 100). وی مدعی است که بسیاری از آیات، از جمله «آیات بعث»، از مصادر مسیحی متأثر بودهاند (رضوان، 1413: 104). وی در فصل 8 کتابش (فصل محتوی القرآن و مصادره)، قرآن را در به کارگیری برخی الفاظ و صفات همچون «الرحمن» از مذهب مانوی متأثر دانسته است (رضوان، 1413: 104). او همچنین در فصل 9 (فصل القصص) ادعا میکند که قصص قرآنی، بیش از مصادر مکتوب، بر مصادر شَفَوی نیز متکی بوده است [!] و در بعضی قصص قرآن نیز اضطراب روشنی به چشم میخورد (رضوان، 1413: 105).
بروکلمان و تور أندریه، اسلوب قرآنی را از مبشران مسیحی جنوب عربستان متأثر دانسته، و لغت سوره را نیز لغتی عبری (عبرانی جدید) قلمداد کردهاند و رژی بلاشر، اصل قرآن را از لغت سریانی متأثر دانسته است (صغیر، 1413: 33 و 34).
بیرنات هیللر، مستشرق مجاری (م 1943 م) نیز در نوشته با عنوان «عناصر یهودی در مصطلحات القرآن الدینیه» که در سال 1928 میلادی منتشر شده است، برای اثبات تأثیرپذیری قرآن از یهود میکوشد (صغیر، 1413: 74)؛ چنان که وزف هورفیش (م 1931 م). نیز مقالهای با عنوان «اسمأ اعلام یهودی در قرآن» دارد که به سال 1925 میلادی منتشر شده است (عوض ابراهیم، 1417: 107 - 121 و نیز صغیر، 1413: 76). برخی از این مستشرقان، برای اثبات تأثیرپذیری پیامبر از عالمان یهود، روزة عاشورا، نماز ظهر و استقبال به سوی بیتالمقدس را دلیل مسأله دانستهاند. ونز برو (اسلامشناس معاصر) نیز افزون بر تأکید بر تکون تدریجی قرآن طی دو قرن! آن را متأثر از سنت یهودی معرفی کرده است (بولتن مرجع، ش 6، ص 126). برخی دیگر از آنان، پیامبر را از حنفا تأثیرپذیر دانسته، و حتی برخی، عمر بن خطاب را تعلیم دهنده به آن جناب معرفی کردهاند (کاظم مقدادی، 1416: 283).
برخی از مستشرقان، شعائر اسلام را که بخش عمدهای از آن در قرآن آمده، حاصل ابداعهای خاص و تأثیرهای متنوع صحابه، جاهلیت، یهود، نصرانیت، فارسها، و ... دانستهاند (کاظم مقدادی، 1416: 261 و 294). برخی نیز در حالت تردید بین این مدعا که قرآن، یا حاصل اختراع پیامبر یا اقتباس از غیر است، سیر کردهاند (کاظم مقدادی، 1416: 305) که جریان «فترت وحی» را ناشی از وفات ورقه دانستهاند! غیر از ایشان، از بحیرای راهب یا غلامی رومی (حداد رومی) که در مکه صنعتگری میکرد نیز نام برده است (ماضی محمود، 1422: 117 - 120).
چنان که گذشت، وجود برخی الفاظ غیرعربی در قرآن، به اتهام یاد شده بیشتر دامن زده است (بدوی، 1418: 86). آندره ناتان شورقی، مترجم یهودی قرآن، از جمله کسانی است که در بسیاری موارد کوشیده برای واژگان قرآن، ریشههای عبری و یهودی بتراشد (شیخ موسی، 1380: 159)؛ چنان که تشابه مضامین برخی آیات قرآن با آیات عهدین نیز به این شبهه بیشتر دامن میزند (فردریک دینی، 1380: 47)؛ مثل مضمون این آیه: «اقرأ باسم رب ...» (علق، 1) یا «واذکر اسم رب ...» (مزمل، 8 و انسان، 25) و به این تعبیر در کتاب مقدس آمده:
یهوه را حمد گویید و نام او را بخوانید (اشعیا، باب 12، آیه 14).
نام خداوند را خواهم خواند (مزامیر، مزمور 116، آیة 13 و 17).
تشابه موجود بین قصص قرآنی و قصص کتاب مقدس نیز زمینة دیگری برای طرح اتهام یاد شده است. فیلیپ حتی مدعی است: میتوان گفت: تقریباً تمام قصص تاریخی در قرآن، در تورات، نظیر و نمونه دارد، به جز برخی قصص اندک عربی که ناظر به عاد و ثمود ولقمان و اصحاب فیل و ... ناظر است ( فیلیپ حتی، 1953: 151).
مستشرق دیگری به نام جویتی، قصص را تقریباً مطابق با تورات دانسته، ضمن آن که معتقد است: در قرآن، بعضی حقایق مربوط به انبیا مشوه شده است. گفتة او چه بسا از تصور وی مبنی بر بهترین و واپسین نبی بودن او ناشی باشد. و قصهاش شامل برخی از انبیای بنی اسرائیل میشود؛ نظیر قصة نوح و کشتی آن، ابراهیم و همسرش، موسی و معجزاتش، داوود و سلیمان و پادشاهی و حکمتی که خداوند به این دو داده است ضمن آن که از ذکر بسیاری از انبیا و ملوک برجستة یهودی غافل شده است (ماضی محمود، 1422: 134 و 135).
از آن جا که مستشرقان در ابتدا میکوشیدند عهدین را مصادر اصلی قرآن معرفی کنند، اقوامی همچون عاد و ثمود را که در عهدین نامی از ایشان در میان نیست، منکر شدند؛ اما پس از آن که نام آنها را در تاریخ بطلمیوس یافتند، و اسم عاد را مقرون به اسم ارم در کتب یونانی (اکرانیت، (Akranitac دیدند، و باستانشناسی به نام موزیل تشیکی (مؤلف کتاب الحجاز الشمالی) در مدین، معبدی یافت که در آن به زبان نبطی و یونانی به قبائل ثمود اشاره شده است، کوشیدند مصادری غیر از عهدین نیز برای قرآن تصویر کنند! (ماضی محمود، 1422: 135).
برخی از آنان همچون کایتانی، ضمن سعی بر اثبات تأثیرپذیری پیامبر از اهل کتاب در تبیین تاریخ امم پیشین، حضرت را متهم میکنند که به نوعی تحریف نیز دست زده و کوشیده است تاریخ یهود قدیم را به نحو دیگری عرضه کند؛ بدین سبب، پس از انجام فتوحات، کسانی همچون ابن عباس، موفق شدند تفوق تمدن مسیحی، و عیوب فراوان عقیدة جدیدی را که ضمن آن، پیامبر خواسته بود تاریخ یهود قدیم را براساس آن بنا نهد، دریابند؛ از این رو، ابن عباس میکوشید این عیوب را جبران کند!(ماضی محمود، 1422: 135)
زمینة دیگر اتهام مستشرقان بر تأثیرپذیری پیامبر از اهل کتاب در آوردن قرآن این است که ذکر اهل کتاب در آیات مدنی، به دلیل تأثیرپذیری پیامبر از آنان بوده؛ بنابراین چون در مکه اهل کتاب نبودند، نامی نیز از آنان نیست (غازی عنایت، ص 92).
یوسف درة الحداد، اسلام شناس معاصر مسیحی، اندیشة جدیدی را مطرح ساخته بدین صورت که برای قرآن یک مصدر اولی و مصادر ثانوی فرض کرده است. وی میگوید:
نخستین مصدر برای قرآن، خداوند است که مبدأ هر چیزی به شمار میرود و این، عقیدهای ایمانی نیز بر مسلمانان است و کلام و جدالی در آن نیست؛ اما این عقیده مانع بحث از مصادر ثانویه دربارة قرآن نمیشود؛ مصادری که پیامبر به سبب حضورش در آن محیط خاص، از راههای گوناگون تحت تأثیر آنها بوده است (درة الحداد، 1982: 173).
نقد و بررسی
مصدریت یهود و نصارا به ویژه کتابهای آنان (تورات و انجیل) و همچنین سایر ادیان مانند صابئین برای قرآن کریم، سخنی است در جهت تضعیف قرآن کریم از یک طرف و اعتبار جهانی دادن به تورات و انجیل کنونی از طرف دیگر که با اثبات آن، برتری کتب تورات و انجیل نیز به اثبات میرسد؛ اما این فقط ادعایی با ادلة بیاساس است که برای رد آن به شواهد و ادلة ذیل اشاره میشود.
1. چنان که پیش از این گذشت، محمد9 شخصی اُمی (درس نخوانده) بود و به گواهی تاریخ و قومش، نه در وطن خود و نه در مسافرت، هیچ آموزگاری نداشته، از کسی مطالب قرآن را نیاموخته بود.
2. عهد قدیم در زمان رسول خدا9 به اعتراف خود مستشرقان، تا آن زمان به زبان عربی ترجمه نشده و منابع تورات که در دست رهبانان بوده، به زبان غیر عربی بوده است و نخستین ترجمة اَسفار تورات که به زبان عربی ترجمه شده، در اوایل خلافت عباسیان بوده است (ماضی محمود، 1422: 148).
3. اگر آموزگاران و افرادی (از یهود ونصارا) وجود میداشت که افراد عرب میتوانستند نزد آنها آموزشهایی در این زمینه ببینند، به یقین نخبگان و افراد متفکری میان عرب و قریش وجود داشت تا آنان نیز مانند محمد9 سخنانی را بیاورند و به جهانیان عرضه بدارند و شگفتی جهانیان را برانگیزند؛ اما افرادی که تا کنون از سوی مخالفان به صورت آموزگار ادعا شدهاند، مانند «بلعام» یا «عایش» «سلمان فارسی» و ... (مطابق شأن نزول ذیل آیه 103 نحل در تفاسیر مجمع البیان، ابن کثیر، نمونه و ...) نطق به عربی را به، خوبی نمیدانستند؛ چه رسد به این که فصیحترین و بالاترین سخن عربی را بر زبان بیاورند.
4. اگر محمد9 این قرآن را از اهل کتاب گرفته بود، بر اساس دشمنی که اهل کتاب با حضرت و توطئههای فراوان ضد او که از هیچ کاری برای تضعیف دین اسلام کوتاهی نمیکردند، آن را منتشر ساخته، میگفتند: این قرآن را از ما آموخته یا از کتابهای ما گرفته است و بر شما قرائت میکند؛ در حالی که در سخنهای فراوان آنها این مطلب از سوی ایشان مطرح نشده است و اگر مطرح شده بود، مانند سایر مطالب نقل میشد و به ما میرسید.
5. اگر چه در قرآن کریم، داستانهایی وجود دارد که در تورات و انجیل نیز مطرح شده است، داستانهای قرآن با سایر کتب آسمانی تفاوت جوهری و اساسی دارد؛ از جمله داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون و نجات قوم موسی و چند داستان دیگر.
موریس بوکای، در رد نظریه شباهت داستان آفرینش قرآن با تورات مینویسد:
من معتقدم: این نظریه که داستان آفرینش قرآن با تورات بسیار نزدیک است، اشتباه است؛ بلکه اختلافهای آشکاری در این دو کتاب وجود دارد که قابل مقایسه با یکدیگر نیستند (بوکای 1977: 157).
همچنین وی، مسألة طوفان نوح را مطرح میکند که وقتی تورات، طوفان نوح را بیان میدارد، طوفان جهانی برای عِقاب تام بشر کافر است؛ در حالی که قرآن کریم، طوفان را برای مجازات عدهای محدود مطرح کرده است (همان).
در داستان غرق شدن فرعون نیز تفاوتهای اساسی بین سفر هجرت در تورات و بین آیات قرآن کریم مشاهده میشود؛ از جمله نجات بدن فرعون است (همان، 204) که قرآن میفرماید:
فَالیَومَ نُنَجٍّیَ بِبَدَنَِ لِتَکُونَ لِمَن خَلفََ آیَةً (یونس (10): 92).
6. بسیاری از داستانهایی که در قرآن کریم مطرح شده است، اثری از آن در تورات و انجیل یافت نمیشود؛ از جملة آنها داستان هود، صالح و شعیب است و اگر پیامبر، قرآن را از اهل کتاب آموخته بود، این اضافات را در کتاب خود مطرح نمیکرد (ماضی، محمود، 1422: 148).
7. قرآن کریم به دستبرد و تحریف کتابهای تورات و انجیل اشاره کرده است که دانشمندان آنها به تحریف کتاب خود میپردازند:
یُحَرٍّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ (مائده (15): 13 و نسأ (4): 46).
اگر پیامبر، مطالب خود را از آنها نقل کرده باشد، چگونه آنها را تضعیف کرده، نسبت تحریف میدهد که این خود، باعث تضعیف کتاب خود میشود و با عقل و درایت نمیسازد.
محمد مصدر قرآن
برخی از خاورشناس از راه ترجمة قرآن، به قرآن کریم طعن زده، و آن را ساختة پیامبر اسلام دانسته، و عنوان ترجمه خود را «قرآن محمد» یا «قرآن، معروف به قرآن محمد» نام نهادهاند.
روبرتوس، هرمانوس، الکساندر راس، جرج سیل، رودل، ان جی داود از جمله این افراد هستند.
ان جی داود در ترجمة خود در سال 1956 میلادی از تأثیر آموزههای یهودیت و مسیحیت بر پیامبر9 سخن میگوید (صادقی، 1379: 159).
برخی نیز متعادلتر سخن گفته و با تحلیلهای تاریخی و جامعهشناسانه خود به این باورند که آن چه پیامبر در مکه ارائه داده، وحیانی است؛ ولی دورة مدنی را دورة غیر صادق که از کسب قدرت او ناشی است، میدانند؛ چرا که هر قدرتی فسادآور است یا میگویند: به طمع کامیابی دنیایی در دام شیطان افتاد (بل، 1376: 88).
عدهای دیگر مانند بول(Bull) تصریح کردهاند که قرآن از سوی خود پیامبر است (صغیر، 1413: 4)؛ این در حالی است که برخی دیگر مانند گلدزیهر، و بول و ... بر این باورند که قرآن، پس از رحلت پیامبر اسلام9 تحریف شده و تغییر یافته است و آن چه به نام وحی و حالت غش برای پیامبر9 نقل شده، همان «صرع» است که وقتی به هوش میآمد، چیزی بر مردم تلاوت میکرد به گمان آن که بر او از سوی پروردگارش وحی شده است یا حالت غش همان حملة هیستری است (بل: 1376: 88). در نوشتة بِل، نسبت بیماری صرع از گوستاوویلGustav weil) )، و حملة هیستری را از الویزاشپرنگر(Aloys sprenger) نقل میشود؛ اگر چه خود مستشرقان، این موهومات و ادعاهای واهی و بیپایه را پاسخ دادهاند (همان).
در جدیدترین مباحث مسیحیان از جمله یوسف درة الحداد، کشیش مسیحی و مؤلف کتاب دروس قرآنیه میبینیم که با تحلیلهای بسیار جذاب و موذیانه با استفاده از قرآن کریم، آیات این کتاب آسمانی و وحی را بر گرفته از محیط پیامبر، مرزهای جغرافیایی، کتب تورات، انجیل و زبور میداند و دین مسیحیت و حتی تثلیث را مورد تأیید اسلام بر میشمرد (درة الحداد، 1982: 173 - 188).
نقد و بررسی
انتساب قرآن کریم به شخص پیامبر، بر این مبتنی است که یا خود پیامبر این انتساب را ادعا کرده باشد یا او شخصی «العیاذ با» دروغگو باشد.
طبق هیچ مدرکی ثابت نشده است که پیامبر قرآن را به خود منتسب کند. نه سخنی از پیامبر در این زمینه رسیده است و نه آیات قرآن این مسأله را تأیید میکند؛ بلکه آیات قرآن خلاف این مطالب را به اثبات میرسانند که تمام آیات قرآن از سوی خدا است و آیات آن در ادلة وحیانیت نص گذشت. افزون بر آن، به علل دیگری از جمله ویژگیهای پیامبر مانند راستگو بودن حضرت ونیز اخبار انبیای گذشته، بشارات عهدین، و سرزنشهای پیامبر در قرآن میتوان اشاره کرد:
1. ویژگیهای شخصی پیامبر9
شخصیت پیامبر، میان تمام عرب آن زمان شناخته شده بود. حتی مخالفان حضرت و بسیاری از مردم مکه با وجود دشمنی با حضرت، او را راستگو و امین میدانستند و صفات برجستة دیگری مانند جود، سخاوت، شجاعت و ... را برای او معتقد بودند و واجب است پیامبر، دارای بالاترین صفات ارزشی مانند کمال عقل، زکاوت، صداقت، امانت، زیرکی و ... باشد (حلی، 1366: 274).
1-1. راستگویی: از جمله صفات دال بر صداقت پیامبر بر الاهی بودن آیات، راستگو بودن حضرت است.
بهترین دلیل، گواهی و شهادت دشمن سرسخت رسول خدا در زمان خود، یعنی ابوسفیان بر راستگویی، عدم تکبر و خودخواهی حضرت است. در ملاقاتی که ابوسفیان نزد امپراتور روم رفته بود. هرقل امپراتور روم از ابوسفیان پرسید: آیا پیش از رسالت، به دروغگویی متهم بوده است؟ ابوسفیان گفت: خیر. پس از پرسشها و پاسخهای فراوان، در آخر هرقل گفت: تمام اینها نشانههای پیامبری است؛ سپس گفت: به خدا سوگند! میدانم او پیامبر است؛ ولی از مملکتم میترسم. اگر نمیترسیدم از او پیروی میکردم (نمازی، محمود، 1422: 89).
نضر بن حارث به قریش اعلان کرد:
لقد کان محمد اصدقکم حدیثاً واعظمکم امانةً ... (بیهقی: 448).
1-2. اخبار پیامبران گذشته: میان بسیاری از پیروان ادیان معروف بوده است که پیامبری با ویژگیهایی خواهد آمد و بسیاری از افراد، منتظر ظهور پیامبر بودهاند، از جملة آنها سلمان فارسی است که به سراغ عالمان بسیاری از نصارا میرفت و در واپسین خبری که به او دادند، انتظار پیامبری در سرزمین عرب بوده است و او به همین جهت به آن سرزمین مسافرت کرد (نمازی محمود، 1422: 91).
همچنین است داستان معروف نجاشی که برخی از مسلمانان به حبشه مهاجرت کردند و او، رسالت پیامبر را تصدیق کرد (سبحانی، 1351: 249 ش 17).
1-3. بشارت عهدین: گسترة نشانههای نبوت پیامبر اسلام در عهد قدیم و جدید حتی برای طرفدار این دو دین نیز قابل انکار نیست. افزون بر تصریح به ویژگیهای پیامبر در کتاب تورات و انجیل آمده است که پس از ابراهیم پیامبری نمیآید، مگر از فرزندان ابراهیم که اسماعیل و اسحاق هستند و از فرزندان اسماعیل نیز پس از حضرت عیسی تاکنون کسی که ادعای نبوت کرده باشد، جز پیامبر اسلام نیز نیامده است. در این جا فقط به برخی از آدرسها و منابع اشاره میشود:
ر.ک: تورات، سفر تکوین 25/18، تثنیه 34/10، تکوین 16/12، سفرتکوین، 21/20 و 21، تثنیه، 33/1 - 3.
انجیل: یوحنا 1/19 - 27، یوحنا 7/37 - 43، لوقا، 1/15 منی، 11/7 - 14، متی 17/10 - 13، یوحنا، 14/15 - 17، یوحنا 15/26 و 27 یوحنا، 16/13 و 14 و... (مکارم شیرازی، 1375: 403 و نمازی، محمود، 1422: 105 - 92).
2. سرزنش پیامبر در آیات
در قرآن، مواردی وجود دارد که از عتاب و سرزنش پیامبر اسلام در برخی حوادث حکایت دارند که نشان میدهند خداوند متعالی، پیامبرش را محافظت کرده و برخی از تصمیمهای آن حضرت را مورد توبیخ قرار داده است؛ از جمله، آیات 1 تا 7 سورة تحریم، اذن به برخی بر عدم حضور در جنگ، توبه، 43 و نیز داستان ابن اُم مکتوم در سورة عبس، 1 - 5 و نیز انعام، 52؛ اسرأ، 73، 74 و 75 و ... .
چگونه شخصیتی که در برخی موارد مورد سرزنش قرار میگیرد، خود آورندة همان آیات میتواند باشد (فضل، حسن عباس، 1408: 113 و 214). در قرآن کریم، آیات فراوانی نیز وجود دارد که بیان کنندة بالاترین ارزشها برای شخصیت پیامبر است.
3. آیات عدم دخالت پیامبر در وحی
آیات فراوانی از قرآن کریم وجود دارد که دخالت پیامبر را در وحی به طور کامل نفی میکند؛ از جمله:
قُل مَایَکُونُ لِی أَن أُبَدٍّلَهُ مِن تِلقَأِ نَفسِی (یونس (10): 15).
بگو ای پیامبر! مرا نرسد که آن [= قرآن] را از پیش خود دگرگون کنم [و در ادامه میفرماید:] من جز آن چه بر من وحی میشود، پیروی نمیکنم.
نیز آیة 103 و 104 سورة نحل و آیات فراوان دیگر که پیش از این در ادلة وحیانیت نص گذشت.
پیروی وحی از تجربة نبوی
یکی از شبهههای موجود که برخی از روشنفکران مطرح کردهاند، تابعیت وحی از پیامبر است. سروش میگوید:
وحی، تابع پیامبر است، نه پیامبر تابع وحی. پیامبر روز به روز پیامبرتر میشد و در کار خود مجهزتر و به توفیق خود خوشبینتر. شخصیت پیامبر، محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود. ربطی که در شخصیت او میافتاد به بسط تجربه و (بالعکس) منتهی میشد؛ لذا وحی تابع او بود، نه او تابع وحی، و هر چه آن خسرو میکرد، شیرین بود (سروش، 1378 ش: 13 و 39).
وی در جای دیگری میگوید:
وحی، تابع نبی بود، نه او تابع وحی، و هر چه آن خسرو میکرد، شیرین بود. او در اثر قرب فرایض و نوافل چنان شده بود که حق، سمع و بصر او بود و به حکم مارمیت اِذ رمیت ولکن ا رمی، کلامش حق بود. او نه تابع جبرئیل که جبرئیل تابع او بود و مَلَک را او نازل میکرد و در جایی هم که میخواست و میتوانست از او در میگذشت (همان).
به عبارتی، به دلیل این که پیامبر، شخصیتی پیراسته، پالایش شده، والا و مؤید داشت، سخنانش همه از منبعی بیرون میآمد که پاک و زلال بود و چون سرچشمه، پاک بود، سخن هم پاک و زلال میشد.
همة اینها مجموعاً توضیح میدهد سخنی را که من گفتم که وحی تابع پیامبر بود؛ یعنی متناسب بود با شخصیت پیغمبر؛ متناسب بود با زبان پیغمبر؛ متناسب بود با محیط پیغمبر؛ متناسب بود با حوادثی که در زمان پیامبر رخ میداد. متناسب بود با بنیة مزاجی و عقلانیتی که قوم او داشتند. متناسب بود با ضرب المثلی که آنها میزدند. متناسب بود با معانی که در الفاظ خودشان ریخته بودند. متناسب بود با ظرفیتی که زبان و بینش آن قوم داشتند. در واقع وحی خودش را با این مسائل تطبیق میداد.
گر بریزی بحر را در کوزهایچند گنجد قسمت یک روزهای (سروش، 1381: 72)
نقد و بررسی
شبهة مطرح شده، اگر چه برخی از آن (از جمله تناسب با محیط پیغمبر، با ظرفیتی که زبان و بینش آن قوم داشتند) به قرآن و فرهنگ زمانه مربوط است، آن چه به وحیانیت و الاهی بودن نص آیات قرآن کریم آسیب میرساند، این است که آیات قرآنی برگرفته از شخص پیامبر، تابع حضرت، و پیامبر محل و موجد و قابل و فاعل وحی باشد که جبرئیل را پیرو و تابع خود میسازد و هر آن چه بخواهد، آن میشود (یا هر چه آن خسرو کند شیرین بود).
بدون تردید، شواهد تاریخی عصر رسالت و آیات قرآن کریم (با استفاده از ادلة گذشته) خلاف این مطلب را اثبات میکنند. در پاسخ شبهة پیشین به یک شاهد تاریخی و دو دسته از آیات میتوان اشارت کرد که یک دستة آن به دخالت نداشتن پیامبر در متن وحی اشاره میکند و دستة دیگر با صراحت تمام پیامبر را تابع کامل وحی میداند.
شاهد تاریخی
نزول وحی یا قطع آن در زمان خاص فقط از سوی خداوند متعالی متعین است و پیامبر هیچ گونه دخالتی در این مورد ندارد وتابع کامل وحی است. این مسأله، در دوران «فترت وحی» در تاریخ مطرح شده است و پیامبر اسلام هیچ گونه اطلاعی از نازل نشدن وحی در آن زمان نداشت؛ بلکه نگرانی حضرت با طولانی شدن تأخیر وحی هر روز بیشتر میشد تا این که آیة «فاصدع بما تُؤمَر» (حجر، 94) نازل شد و دستور اعلان دعوت عمومی را دریافت کرد (مکارم شیرازی، 1371: 143 و ابن کثیر، 1442: 78 و ابن هشام، 1355: 28).
ابو عبدا زنجانی میگوید:
پس از نزول آیة اقرَأ بِاسمِ رَبٍَّ الَّذِی خَلَقَ ... (علق (96): 1)، تا مدت سه سال، قرآن نازل نشد و این مدت را فترت وحی مینامند (زنجانی، 1410: 68).
این نشان میدهد که پیامبر، هیچ گونه اختیاری در وحی و نزول آیات و زمان آن نداشته است.
آیات
دستة اول: آیاتی پیش از این گذشت که نشان میداد پیامبر هیچ گونه دخالتی در وحی ندارد؛ نه اصل وحی و نزول آن، نه قطع وحی، نه تغییر و تبدیل آن، و نه آوردن مشابه و مانند آن. او هیچ سهمی در ساختن و ساختار نص قرآنی نداشت، اصل آن از سوی خداوند به وسیلة فرشته و پیک وحی یعنی جبرئیل بود و او فقط گیرندة وحی به شمار میآمد. خداوند میفرماید:
نَحنُ نَزَّلنَا الذٍّکرَ (حجر (15): 9).
ما قرآن را فرستادیم.
وَاًِنََّ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیمٍ عَلِیمٍ (نمل (27): 6).
تو این قرآن را از نزد استوارکاری دانا میگیری.
قُل مَن کَانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ فَاًِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبَِ بِاًِذنِ اللهِ (بقره (2): 97).
بگو: هر که دشمن جبرئیل، باشد پس [بداند که] او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو فرود آورده است.
نقش پیامبر در وحی، نقش دریافت وحی و ابلاغ رسالت و آیات آن است:
وَمَا عَلَی الرَّسُولِ اًِلاَّ البَلاَغُ المُبِینُ (نور (24): 54؛ عنکبوت (29): 18 و مائده (5): 99).
مشابه آوردن و تغییر آیات نیز در خور مقام پیامبر نیست:
وَلَو تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعضَ الأَقَاوِیلِ لاَ َخَذنَا مِنهُ بِالیَ-مِینِ ثُمَّ لَقَطَعنَا مِنهُ الوَتِینَ (حاقه (69): 44 - 46).
اگر وی [= پیامبر] برخی سخنان را بر ما بر میبافت، هر آینه او را به دست راست [کنایه از توانایی یا سختی و شدت] میگرفتیم؛ سپس رک قلبش را میبریدیم.
در آیه دیگر که سخن از تغییر و تبدیل آیات است و مشرکان تقاضای قرآنی غیر از قرآن نازل شده را دارند، میفرماید:
مَایَکُونُ لِی أَن أُبَدٍّلَهُ مِن تِلقَأِ نَفسِی (یونس (10): 15).
مرا نرسد که آن را از پیش خود دگرگون کنم.
این آیات، پیامهای سمبلیکی خود پیامبر نبوده است تا جهت فریب و اغوامی مردم، آیات را به دیگری منتسب و توانایی و دخالت خود را از متن آن سلب کند؛ بلکه حقایقی است که از جانب خداوند متعالی به او ابلاغ شده است.
دستة دوم: آیاتی در قرآن وجود دارد که با صراحت تمام، پیامبر را تابع وحی میداند، نه بالعکس. پیامبر اسلام9 ضمن نفی غیبگویی از سوی خود و فرشته نبودن، مهمترین پیامش این است که:
اًِن أَتَّبِعُ اًِلاَّ مَایُوحَی اًِلَیَّ (انعام (6): 50؛ یونس (10): 15 و احقاف (46): 9).
من تبعیت نمیکنم، جز آن چه بر من وحی میشود.
قُل اًِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی اًِلَیَّ (اعراف (7): 203).
بگو: فقط پیروی میکنم از چیزی که بر من وحی میشود.
خداوند متعالی در آیات فراوانی به پیامبرش فرمان میدهد که فقط باید از وحی پیروی کنی:
وَاتَّبِع مَا یُوحَی اًِلَیَ (یونس (10): 109).
وَاتَّبِع مَا یُوحَی اًِلَیَ مِن رَّبٍَّ اًِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِیراً (احزاب (33): 2).
[پیامبر اسلام] از هوای نفس سخن نمیگوید و نیست این [قرآن]، مگر وحی که بر او فرستاده میشود. او را فرشتهای [= جبرئیل] بس نیرومند آموخته است. توانمندی است که راست بایستد و او در افق برین بود؛ سپس نزدیک شد و نزدیکتر، به اندازة دو کمان یا نزدیکتر؛ سپس به بندهاش وحی کرد آن چه را وحی کرد. دلِ محمد9 آن چه را دید، دروغ نگفت ... (نجم (33): 3 - 11).
این آیات به روشنی پیروی پیامبر را از وحی الاهی بیان میکند و نیاز به توضیح نیز نیست. تجربة نبوتی نبوده است تا براساس طولانی شدن آن، او آموخته باشد که چگونه وحی را بسازد و وحی را تابع خود کند و پیامبرتر شدن پیامبر معنا و مفهومی ندارد. وصف تفضیل برای اصل نبوت رسول خدا ثابت است: تِلَ الرُّسُلُ فَضَّلنَا بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ (بقره (2): 253)؛ ولی وصف تفضیل نبوت پیامبر بر نبوت خودش معقول نیست؛ زیرا سراسر وحی چه در مکه و چه در مدینه هم از اعجاز و یکنواختی و هماهنگی کامل حکایت دارد، و در تمام پیامهایش اختلافی وجود ندارد:
أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَلَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلاَفاً کَثِیراً (نسأ (4): 82).
منابع
. قرآن کریم.
. ابن کثیر، حافظ: تفسیر القرآن العظیم، ج 2، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الثالثه، 1424 ق / 2003 م.
. ابن منظور: لسان العرب، ج 15، بیروت، دارالاحیأ التراث الاسلامی، الطبعة الاولی، 1408 ق / 1988 م.
. ابن هشام: سیره، ج 1، مصر، مطبعة البابی الحلبی، 1355 ق.
. القطان، مناع: مباحث فی علوم القرآن، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الرابعة و الثلاثون، 1478 ق / 1998 م.
. بدوی، عبدالرحمن: الدفاع عن القرآن ضد منتقدیه، مکتبة مدبولی صغیر، بیروت، 1418 ق.
. بل، ریچارد: مقدمه بر ترجمه قرآن ش 2، (بازنگری، مونتگمری وات)، ترجمة بهأالدین خرمشاهی، مرکز ترجمه قرآن به زبانهای خارجی، اسفند 1376 ش.
. بوکای، موریس: دراسة الکتب المقدسه (فی ضوء المعارف الحدیثه) لبنان، دارالمعارف، 1977 م.
. بیهقی: دلائل النبوة، ج 1، قاهره، دارالنصر، الطبعة الاولی.
. حلی، حسن بن یوسف: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة مطبوعات دینی (مصطفوی)، 1366 ش.
. خرقانی، حسن: هماهنگی و تناسب در ساختار قرآن کریم، تهران، نشر قلمرو، اول، 1380 ش.
. دپنی، فردریک: برخی واژگان و مفاهیم دینی ش 6، جمعی در قرآن، بولتن مرجع، تهران، انتشارات بین المللی هدی، اول، 1380 ش.
. درة الحداد، یوسف: القرآن و الکتاب، اطوار الدعوة القرآنیة، لبنان، منشورات المکتبة البولسیه، الطبعة الاولی، 1982 م.
. درة الحداد، یوسف: القرآن و الکتاب، ج 2، بیئة القرآن الکتابیة.
. دورانت، ویل: قصة الحضارة، ج 7، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1973 م.
. ذهبی، محمدحسین: الوحی و القرآن الکریم، بیروت، مکتبة وهبه، 1406 ق.
. راغب اصفهانی، حسین: مفردات، قم، اسماعیلیان (بر اساس دار الکاتب العربی) 1392 ق.
. رضوان، عمر بن ابراهیم: آرأ المستشرقین حول القرآن الکریم، ج 1، ریاض، دار طیبة، 1413 ق.
. رنجبر، جواد: مجله کتاب نقد ش 5 و 6، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، 1377 ش.
. زرقانی، محمد عبدالعظیم: مناهل العرفان، فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1416 ق / 1996 م.
. زنجانی، ابو عبدا: تاریخ القرآن، دمشق، دارالحکمة الطبعة الاولی، تحقیق: محمد عبدالرحیم، 1410 ق / 1990 م.
. سبحانی، جعفر: فروغ ابدیت، ج 1، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، سوم، 1351 ش.
. سروش، عبدالکریم: اسلام، وحی، نبوت ش 15، مجلة آفتاب، انتشارات کویر، اردیبهشت 1381 ش.
. سروش، عبدالکریم: بسط تجربة نبوی، تهران، وصال، اول، 1378 ش.
. سیوطی، جلال الدین: الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، قم، فخر دین، اول، 1380 ش.
. صادقی، تقی: رویکرد خاورشناسان به قرآن، تهران، فرهنگ گستر، اول، 1379 ش.
. صغیر، محمدحسین: دراسات قرآنیه، المستشرقون، قم، مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الثانیه، 1413 ق.
و نیز: .531930 Emile Der menghem New york Digl Press 1The life of mohomet. P.
. طباطبایی، محمدحسین: المیزان، ج 11، 12، 16، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعه الثالثه، 1393 ق / 1973 م.
. طباطبایی، محمدحسین: قرآن در اسلام، تهران، دارالکتب اسلامیه، نهم، 1379 ش.
. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن: مجمع البیان، ج 2، 4، 6، 7، 9، 10، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانیه، 1408 ق / 1988 م.
. عوض ابراهیم: دراثة لشبهات المستشرقین و المبشرین حول الوحی المحمدی، قاهره، مکتبة الزهرأ الشرق، 1417 ق.
. عیاشی سمرقندی، محمد بن مسعود: التفسیر، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، 1380 ق.
. غازی، عنایت: شبهات حول القرآن الکریم و تنفیدها، بیروت، عالم الکتب، الطبعة الاولی، 1420 ق / 2000 م.
. فراستخواه، مقصود: زبان قرآن، انتشارات علمی و فرهنگی، اول، 1376 ش.
. فضل حسن عباس: قضایا قرآنیه فی الموسوعة البریتانیه، عمان، دارالبشیر، الطبعة الاولی، 1408 ق.
. فیلیپ، حتی، تاریخ العرب، قاهره، دار العالم العربیه، الطبعة الثالثه، 1953 م.
. قرطبی، محمد بن احمد: الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالاحیأ التراث (مؤسسة التاریخ العربی)، طبعة الثانیه، 1405 ق / 1985 م.
. کاظم مقدادی، فؤاد: الاسلام و شبهات المستشرقین، قم، مجمع العالمی لاهل البیت:، الطبعة الاولی، 1416 ق.
. کلینی، محمد بن یعقوب: اصول کافی، ج 2، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1408 ق.
. گراهام، ویلیام: معرفی و نقدی بر کتاب مطالعات قرآنی ش 6، بولتن مرجع، تهران، انتشارات بین المللی هدی، اول، 1380 ش.
. ماوردی، محمد بن حبیب: النُکَت و العیون، ج 1، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 ق.
. مصباح یزدی، محمدتقی: قرآنشناسی، ج 1، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی1، اول، 1376 ش.
. مصطفوی، حسن: التحقیق فی کلمات القرآن، ج 10، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1368 ش.
. مطهری، مرتضی: پیامبر امی، به ضمیمه ختم نبوت، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین) 1359 ش.
. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، مؤسسة التمهید، اول، 1378 ش.
. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران: تفسیر نمونه، ج 6، 15، 16، تهران، دارالکتب الاسلامیه، نهم، 1371 ش.
. موسی، عبدا: عبری گرایی مدرن در ترجمة قرآن ش 6، دربارة ترجمه آندره شورقی از قرآن کریم، بولتن مرجع، تهران، انتشارات بین المللی هدی، اول، 1380 ش.
. میرمحمدی، ابوالفضل: تاریخ و علوم قرآن، قم، انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین)، چهارم، 1375 ش.
. نمازی، محمود: الوحی القرآنی فی المنظور الاستشراقی و نقده، المدینة المنوره، دارالدعوة، الطبعة الثانیه، 1422 ق / 2001 م.
. وات، مونتگمری: برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ترجمة آریا.