روش صحیح تفسیر قرآن (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
این مقال بر آن است که اولاً فهم قرآن برای همگان ممکن، و ثانیاً روشمند است. مؤلف، چهارده شرط را برای تفسیر صحیح قرآن ذکر میکند که عبارتند از: 1. آگاهی از قواعد زبان عربی؛ 2. آگاهی از معانی مفردات قرآن؛ 3. تفسیر قرآن به قرآن؛ 4. مراجعه به شأن نزولها؛ 5. مراجعه به احادیث صحیح؛ 6. توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن؛ 7. توجه به سیاق آیات؛ 8. آگاهی از آرای مفسران اسلامی؛ 9. پرهیز از هر نوع پیشداوری؛ 10. آگاهی از بینشهای فلسفی و علمی؛ 11. آگاهی از تاریخ صدر اسلام؛ 12. آگاهی از قصهها و تاریخ زندگانی پیامبران؛ 13. آگاهی از تاریخ محیط نزول قرآن؛ 14. شناخت آیات مکی از مدنی. مؤلف در پایان مطرح میکند که اینها، پایههای چهادهگانة روش تفسیر صحیح قرآن است که برخی از آنها اولویت خاصی دارند و هر چند میتوان برخی از آنها را در برخی دیگر ادغام کرد، برای روشنی هر چه بیشتر به صورت جداگانه بررسی شدهاند.متن
قرن بیستم میلادی یا چهاردهم اسلامی، با بیداری شرق و شرقیان و به ویژه مسلمانان آغاز شد. در این قرن، طلسم استعمار تا حدودی درهم شکست؛ کشورهای مستعمره به صورت کشورهای آزاد یا نیمهآزاد درآمدند؛ مسلمانان و رهبران فکری و علمی آنان در یک سلسله مسائل اساسی اندیشیدند؛ علل ضعف و عقبافتادگی را مورد مطالعه قرار دادند و در صدد چارهجویی برآمدند.
از مسائلی که بیشتر مورد توجه قرار گرفت، نشر معارف و حقایق و علوم قرآن بود؛ زیرا در قرون پیشین، فقط طبقه دانشمند از حقایق علمی این کتاب آسمانی بهره میبرد و طبقات دیگر مردم فقط به روخوانی بسنده، و بیشتر در روخوانی و تجوید قرآن میکوشیدند و کتابهای تفسیری که در آن قرون نوشته میشد، هدفش راهنمایی طبقه دانشمند بود و کمتر اتفاق میافتاد که مفسر برای راهنمایی طبقات دیگر از مردم به مفاهیم قرآن، تفسیری بنویسد یا جلسة تفسیر تشکیل دهد. گویا مطلوب برای دانشمندان، امعان و تفکر در آیات قرآن و مطلوب طبقات دیگر، روخوانی و تجوید و قرائت بود.
این طرز تفکر، افزون بر این که ضررهای بیشماری داشت که بعد دانشمندان به زیانهای آن پی بردند، با صریح خود قرآن نیز مخالف بود؛ زیرا قرآن عموم مردم را به تفکر و غور در معانی آیات قرآن دعوت میکند و آن را مشعل فروزان، بهترین راهنما و هادی پرهیزکاران میخوانده و «تذکره» و وسیله یادآوری قلمداد میکند. افرادی را که از شنیدن قرآن و تدبر در معانی آن روی میگردانند، به سختترین وجه سرزنش میکند و میفرماید:
فَمَا لَهُم عَنِ التَّذکِرَةِ مُعرِضِینَ، کَأَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ، فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ (مدثر (74): 49 - 51).
چه شده است که آنان از قرآن روی گردانند؟ گویی خران رم کردهاند که از شیر گریخته باشند.
آیاتی که پرهیزکاران و خردمندان، و متفکران و هوشمندان را به استماع و فراگرفتن مفاهیم قرآن میخواند، به اندازهای است که ما از نقل و ترجمه و تعیین مواضع آنها خودداری، و فقط به نقل و ترجمه یک آیه بسنده میکنیم و از این مطلب میگذریم.
وَلَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذٍّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ (قمر (54): 17).
ما قرآن را برای پندگیری آسان کردیم. آیا متذکری هست.
این آیه و نظایر آن میرساند که فهم و استفاده از قرآن در گرو طبقه مخصوصی نیست؛ نتیجه این که کنار گذاشتن تودة مردم از بهرهگیری از آیات قرآن با تجربیاتی که در قرون گذشته نتیجه داشته، با متن خود کتاب آسمانی مخالف است.
از این نظر، از جمله تحولاتی که در آغاز قرن چهارم هجری دربارة تفسیر پدید آمد، همگانی شدن جلسات تفسیر، و آشنا ساختن تودة مردم با این کتاب بوده است، و در این زمینه در اقطار کشورهای اسلام (مصر، سوریه، عراق، پاکستان و ایران) تفاسیری نوشته، و جلساتی تشکیل شد که هدف از آنها آشنا ساختن عموم مردم با قرآن بوده است.
در این جا لازم است به گونهای راه و روش تفسیر صحیح را ارائه کنیم تا از این طریق، به کمک شیفتگان فهم مفاهیم و معارف قرآن بشتابیم.
تفسیر قرآن به معنای واقعی به نحوی که مفسر در فهم معنای آیه، اجتهاد و کوشش را در پیش گیرد، نه این که به پیروی از دیگران آیه را تفسیر کند، در گرو تحقق زمینهها و رعایت اموری است که هماکنون به آنها اشاره میکنیم.
1. آگاهی از قواعد زبان عربی
نخستین پایه برای تفسیر قرآن، این است که مفسر باید از قواعد زبان عربی به طور کامل آگاه باشد تا در سایة آگاهی از آن بتواند فاعل را از مفعول، ظرف را از مظروف، حال را از ذوالحال، و معطوف را از معطوفٌ علیه به خوبی تشخیص دهد. نه تنها قرآن به چنین کلیدی نیاز مبرم دارد، بلکه استفاده از هر کتابی که به هر زبانی نوشته شده باشد، در گرو آگاهی از گرامر آن زبان است. چه بسا خطاهایی در معنای آیه رخ میدهد که ریشة آن، عدم آگاهی از قواعد زبان عربی است.
این شرط چنان روشن است که خود را از هر نوع سخن گفتن دربارة آن بینیاز میدانیم؛ البته مقصود از آگاهی، تخصص در علوم اشتقاق و صرف و نحو نیست؛ زیرا تفسیر قرآن به تخصص در این دو علم نیاز ندارد؛ بلکه کافی است که بتواند با فراگیری اجمالی، این نوع مسائل را تشخیص دهد و چنین تشخیصی به یک دوره آموزش عمومی در زمینههای اشتقاق و صرف و نحو نیاز دارد.
2. آگاهی از معانی مفردات قرآن
آگاهی از معانی مفردات قرآن، یکی از پایههای اساسی برای تفسیر قرآن است؛ زیرا فهم مرکب، متفرع بر فهم مفردات آن است. نکتة لازم در این شرط این است که هرگز نباید بر مفاهیمی که از مفردات آیه در ذهن ما موجود است، تکیه و براساس آن، آیه را تفسیر کرد؛ زیرا چه بسا بر اثر مرور زمان در معانی الفاظ، دگرگونی پیدا شده و معانی معروف در عصر رسالت به نوعی تغییر کرده است. این جا است که باید به ریشهیابی پرداخت و معانی ریشهای را به دست آورد؛ آن گاه به تفسیر آیه توجه کرد؛ برای مثال، لفظ «عصی» و «غوی» در عرف امروز به معنای «گناه کرد» یا «گمراه شد» است؛ در حالی که معانی ریشهای این الفاظ، غیر آن چیزی است که امروز در اذهان ما جای گرفته است.
گروهی را میبینیم که با آیة وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی (طه (20): 121) بر عدم عصمت پیامبران استدلال، و تصور میکنند که لفظ «عصی» و «غوی» در عصر رسالت به همان معنا بود که امروز در اذهان ما وجود دارد؛ در حالی که اگر این دو لفظ از نظر معنا، ریشهیابی شوند، خواهیم دید که این دو لفظ، دو معنای ریشهای دارند که آن چه امروز از این دو لفظ در ذهن موجود است، متطور و مشتق از آن معانی ریشهای هستند و هرگز معنای اصیل این دو لفظ، با معصیت اخلاقی ملازم نیست.
بهترین کتابی که میتواند راهنمای ما در یافتن معانی ریشهای الفاظ قرآن باشد، همان کتاب المقاییس، نگارش احمدبن فارس بن زکریا، متوفای سال 395 است.
این کتاب در شش جزء در مصر چاپ شده و تمام سعی مؤلف کتاب، این است که معانی ریشهای الفاظ را در اختیار ما بگذارد؛ آن گاه یادآور میشود که معانی دیگر چگونه به تدریج از این ریشه اشتقاق یافته و به ظاهر به صورت معانی مستقلی درآمدهاند.
امروز چه بسا در کتابهای لغت، برای برخی الفاظ ده معنا مشاهده میشود و انسان تصور میکند که این لفظ، برای ده معنا وضع شده و دارای معانی دهگانه است؛ ولی وقتی به کتاب المقاییس مراجعه میکند، روشن میشود که این لفظ یک معنا بیش ندارد و دیگر معانی، صورتهای گوناگون آن معنای اول است که به مرور زمان، رنگ تعدد و معنای مستقل به خود گرفته است.
گذشته از این کتاب، مفسر واقعی باید در تشخیص معانی مفردات از کتابهای المفردات فی غریب القرآن، نگارش ابوالقاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی متوفای سال 502 و کتاب النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، نگارش مجدالدین ابوالسعادات مبارک بن محمد جزری، معروف به ابناثیر متولد 544 و متوفای 606 بهره گیرد. کتاب اخیر، در شش جلد در مصر به چاپ رسیده است. هرچند این کتاب دربارة مفردات احادیث سخن میگوید میتواند در تفسیر قرن نیز به ما کمک شایانی کند. کتاب مجمعالبحرین، نگارش طُریحی نجفی متوفای 1086 در تفسیر لغات کمک مؤثری است.
3. تفسیر قرآن به قرآن
قرآن، با کمال روشنی، خود را بیانگر همه چیز معرفی میکند؛ آن جا که میفرماید:
وَنَزَّلنَا عَلَیَ الکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلٍّ شَیءٍ (نحل (16): 89).
قرآن را بیانگر همه چیز برای تو فرو فرستادیم.
حال که قرآن بیانگر همه چیز هست، به طور طبیعی بیانگر خود نیز هست؛ بنابراین، اگر در آیهای
ابهامی وجود داشته باشد، به طور طبیعی مصلحت در ابهامگویی بوده است و میتوان با مراجعه به آیات دیگر که در آن زمینه وارد شدهاند، از آیه نخست رفع ابهام کرد.
در این جا نمونهای را برای مثال یادآور میشویم:
خداوند در آیه 173 شعرأ دربارة قوم لوط چنین میفرماید:
وَأَمطَرنَا عَلَیهِم مَّطَراً فَسَأَ مَطَرُ المُنذَرِینَ (شعرأ (26): 173).
ما بر آنان بارانی فرستادیم. چه بد بود باران بیمشدگان.
این آیه به اجمال از فرستادن باران سخن میگوید؛ ولی روشن نیست که این ریزش، از چه مقولهای بوده است. آیا ریزش آب بود یا ریزش سنگ؛ ولی آیة دیگر، ابهام آیه مورد نظر را رفع میکند؛ آن جا که میفرماید:
وَأَمطَرنَا عَلَیهِم حِجَارَةً مِن سِجٍّیلٍ (حجر (15): 74).
ما آنان را سنگباران کردیم.
کلمة «حجاره» روشنگر ابهام آیة نخست است. برای این که در این مورد به صورت گسترده سخن گفته باشیم، نمونة دیگری را نیز میآوریم. قرآن در موردی میفرماید:
هَل یَنظُرُونَ اًِلاَّ أَن یَأتِیَهُمُ اللهُ فِی ضُلَلٍ مِنَ الغَمَامِ وَالمَلاَئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمرُ وَاًِلَی اللهِ تُرجَعُ الأُمُورُ (بقره (2):، 210).
یهودان انتظار دارند که خدا در سایبانهای ابر با فرشتگان به سوی آنها بیاید [در صورتی که] کارها یکسره، [و سرانجام اشخاص معین] شده است و همة کارها به سوی خدا بازمیگردند.
ظاهر این آیه، خالی از ابهام نیست؛ زیرا آمدن و رفتن از اوصاف جسم شمرده میشود و ذات مقدس خدا از جسم و جسمانیات پیراسته است. در این صورت باید ابهام آیه را از طریق دیگر از بین ببریم. یکی از آن طرق، دقت در آیات مشابه است که مضمون این آیه در آن تکرار شده، و مشابه آیة پیشین آیة 33 نحل است که آشکارا میرساند مقصود از آمدن پروردگار، آمدن دستور الاهی از عذاب و عقاب، و از امر و نهی است؛ آن جا که میفرماید:
هَل یَنظُرُونَ اًِلاَّ أَن تَأتِیَهُمُ المَلاَئِکَةُ أَو یَأتِیَ أَمرُ رَبٍَّ کَذلَِ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ (نحل (16): 33).
مگر جز این انتظار دارند که فرشتگان به سوی آنها بیایند، یا فرمان پروردگارت بیاید. سیرة پیشینیان نیز چنین بوده است. خدا به آنها را ستم نکرده و آنها به خود ستم کردند.
این آیه به صراحت از آیة نخست رفع ابهام میکند و با لفظ «امر» فاعل واقعی «آمدن» را روشن میسازد.
این روش (تفسیر آیات با آیات) روش محکم و استواری است و شیوة پیشوایان شیعه نیز همین بوده و هماکنون، مفسران محقق، از این روش استفاده میکنند.
تفسیر استاد بزرگ حضرت آقای طباطبایی به نام المیزان هم بر این اساس نگارش یافته است؛ البته این مسأله غیر از مسألة «توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن» است که بعد مورد بحث قرار خواهد گرفت. در این جا، هدف این است که میتوان اجمال آیهای را به وسیلة آیه دیگر برطرف کرد؛ در حالی که در عنوان بعد، هدف چیز دیگری است و آن این که در برداشت خود از یک آیه نباید آیات دیگر قرآن را از نظر دور داشت و هرگز درست نیست که از آیهای - هر چند در ظاهر آن، اجمالی نباشد - بدون در نظر گرفتن آیات دیگر که در همان زمینه وارد شدهاند، برداشت کرد و مضمون آن را به خدا نسبت داد و میان این دو مطلب تفاوت روشن است.
4. مراجعه به شأن نزولها
قرآن مجید در ظرف بیست و سه سال به دنبال یک سلسله پرسشها یا رویدادها نازل شده است. آگاهی از شأن نزولها، به مفهوم آیه، روشنی خاصی میبخشد. این نه به آن معنا است که بدون شأن نزول نمیتوان به معنای آیه واقف شد و آن را تفسیر کرد؛ بلکه آیات قرآن به حکم این که مایة «هدایت» و «بینه» و «فرقان است، چنان که میفرماید:
هُدیً لِلنَّاسِ وَبَیٍّنَاتٍ مِنَ الهُدی وَالفُرقَانِ (بقره (2): 185).
قرآن برای هدایت مردم فرستاده شده و در آن، نشانههایی از هدایت و جدایی حق از باطل است.
وَأَنزَلنَا اًِلَیکُم نُوراً مُبِیناً (نسأ (4): 174).
ما به سوی شما نور روشنی را فرو فرستادیم.
به طور طبیعی مفهوم بوده، بدون مراجعه به شأن نزولها نیز مفهوم خواهد بود؛ ولی با توجه به شأن نزولها، معنای آیه روشنتر و بارزتر جلوه میکند.
در این جا نمونهای را یادآور میشویم که میتواند شاهد گفتار ما باشد.
وَعَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلٍّفُوا حَتَّی اًِذَا ضَاقَت عَلَیهِمُ الأَرضُ بِمَا رَحُبَت وَضَاقَت عَلَیهِم أَنفُسُهُم وَظَنُّوا أَن لاَمَلجَأَ مِنَ اللهِ اًِلاَّ اًِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا اًِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (توبه (9): 118).
خداوند، به آن سه نفر که از جنگ تخلف ورزیده بودند تا آن که زمین، با همة پهناوری بر آنها تنگ شد و خود دلتنگ شدند و مطمئن شدند که پناهگاهی جز خدا نیست، توفیق داد تا توبه کنند. خدا توبهپذیر و مهربان است.
شکی نیست که معنای آیه روشن است؛ ولی انسان تمایل دارد در معنای این آیه از جهات یاد شده در ذیل نیز آگاه شود:
أ. این سه نفر چه کسانی بودند؟
ب. چرا خلف ورزیدند؟
ج. چگونه زمین بر آنان تنگ شد؟
د. چگونه سینة آنان از زندگی تنگ و روح آنان فشرده شد؟
ه'. چگونه فهمیدند که پناهگاهی جز خدا نیست؟
و. مقصود از توفیق الاهی در مورد آنان چیست؟
پاسخ به هر یک از این پرسشها با مراجعه به شأن نزول این آیه به دست میآید.
در این جا از یادآوری نکتهای ناگزیریم و آن این که هر شأن نزولی قابل اعتماد نیست. باید در اعتماد بر شأن نزولها از موازینی که به وسیلة آنها صحیح از غیرصحیح تمیز داده میشود، استفاده کرد؛ به ویژه در شأن نزول قصص قرآن که به پیامبران و امتهای پیشین مربوط است، باید احتیاط را از دست نداد؛ زیرا بسیاری از این شأن نزولها به وسیله عالمان یهود و مسیحیت و دیگر افراد نقل شده است و هرگز نمیتوان به چنین نقلهای تاریخی اعتماد کرد و بسیاری از تفاسیر، این شرط را رعایت نکرده و هر نوع شأن نزولی را از افراد غیر قابل اعتماد، نقل کردهاند.
5. مراجعه به احادیث صحیح
بخشی از آیات قرآن به آیات احکام مربوط است؛ آیاتی که دربارة اعمال و افعال مکلفان وارد شده، حکم آنها را بیان میکند.
تعداد این نوع آیات در قرآن، کم نیست تا آن جا که برخی، آنها را به پانصد آیه رساندهاند. هرچند شمارة آیهها از این مقدار کمتر است، بهرهگیری از این نوع آیات، بدون مراجعه به احادیث صحیح اسلامی امکانپذیر نیست؛ زیرا اغلب این آیات، مطلقاتی هستند که قیود آنها در لسان نبی اکرم9 و جانشینان معصوم او وارد شده یا عموماتی هستند که مخصص آنها بعد در سنت رسول گرامی9 بیان شده و ناگفته پیدا است که استدلال به اطلاق مطلق یا عموم عام، بدون مراجعه به مقیدها و مخصصها امکان ندارد.
برای این که مسأله به صورت روشنتری بیان شود، در این باره باز سخن میگوییم:
أ. در قرآن مجید، موضوعاتی وارد شده است که هیچ گونه توضیحاتی دربارة آنها جز در احادیث اسلامی و سیرة مسلمانان دیده نمیشود؛ برای مثال، قرآن، «نماز»، «روزه»، «زکات»، «خمس» و «حج» را واجب کرده؛ در صورتی که دربارة آنها توضیحاتی نداده است و ما ناچاریم خصوصیات این مجملها را از احادیث اسلامی و سیرة مسلمانان فراگیریم، و بدون مراجعه به این مراجع، هر نوع تفسیر و توضیح دربارة آنها به منزلة آرزوی محال است، و روش تمام مسلمانان جهان از نخستین روزهای اسلام تا امروز، در تفسیر این نوع آیات، همان است که بیان شد.
ب. در قرآن مجید، عمومات و مطلقاتی وارد شده؛ ولی مخصصات و مقیدات آنها فقط در سنت پیامبر9 و احادیث معصومان: موجود است.
این نه تنها رسم قرآن است که تبصرههای قوانین را کنار آنها یادآور نمیشود، بلکه رسم مجامع قانونگذاری جهان نیز بر این جاری است؛ یعنی به مرور زمان بر قوانین جاری کشور، تبصرهها و تخصیصهایی وارد میسازند. تفاوتی که در این مورد، تخصیصها و تقییدهای قرآن با تبصرههای قوانین بشری دارد، این است که علت جدایی تبصرهها از اصل، در قوانین بشری، همان محدودیت آگاهی بشر است که سبب میشود قوانین به مرور زمان، تبصرهها بیابند و مواردی از تحت قانون خارج شود یا مواردی به آن ملحق شوند در صورتی که در دستگاه تشریع الاهی، مسألة محدودیت مطرح نیست و همة خصوصیات قانون چه آنهایی که بعدها باید از تحت قانون خارج شوند، و چه آنهایی که بعدها باید به قانون بپیوندند، برای قانونگذاری مانند «خدا» واضح و روشن است؛ ولی گاهی مصالح اجتماعی ایجاب میکند که خصوصیات قوانین به تدریج بیان شوند، و همة مسائل یک جا مطرح نشوند؛ برای مثال قرآن، بهره پول را تحریم میکند و میفرماید: وَحَرَّمَ الرٍّبَا (بقره (2): 275)؛ ولی در احادیث اسلامی، در مواردی، بهرة پول حلال شمرده شده است؛ مانند ربا میان پدر و پسر و یا شوهر و همسر و مصالح این تحلیلها به طور کامل روشن است؛ زیرا در این دو مورد به سبب وحدت «صندوق طرفین» و «التیام هر دو گروه به هم»، بهرهکشی از پول، رنگ ظالمانه به خود نگرفته و حلال قلمداد شده است.
ما به حکم آیة وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُم عَنهُ فَانتَهُوا (حشر (59): 7)، باید تمام دستورهایی را که رسول خدا آورده است، برگیریم و از کلیة چیزهایی که ارتکاب آنها را تحریم کرده است، دوری جوییم.
حالا اگر مفسر بخواهد در تفسیر این نوع آیات که تعداد آنها در قرآن کم نیست، به خود قرآن بسنده کند و از هر نوع رجوع به احادیث سرباز زند، با آیة یاد شدة پیشین مخالفت کرده و آن را نادیده گرفته است.
نیاز قسمتی از آیات مربوط به احکام (چه از لحاظ اجمال در مفاد و معنا مانند صلات و زکات، و چه از لحاظ مخصص و مقید یعنی تبصره و استثنای قانون) به توضیح و تفسیر از طریق سنت واحادیث اسلامی، فقیهان را بر آن داشته است که این نوع آیات را به صورت جداگانه تفسیر کنند، و کتابهایی دربارة خصوص این نوع آیات بنویسند و در این مورد، تفسیر آیات احکام جصاص، فاضل مقداد و محقق اردبیلی و جزائری، بهترین کتابها و تفسیرها است.
برای این که خوانندة گرامی در این مورد آگاهی بیشتری بیابد، دو نمونة دیگر از این موارد را یادآور میشویم:
قرآن به طور مطلق، هر نوع داد و ستدی را تجویز میکند یا هر نوع عقد قرارداد و عهد و پیمانی را محترم میشمارد و عمل به آن را لازم میداند؛ در صورتی که سنت پیامبر و احادیث اسلامی که مورد احترام فریقین است، بخشی از معاملهها را غیرصحیح اعلام میدارند؛ مانند خرید و فروش آلات قمار، و مایعات مستکننده و بیعهای منابذه و ملامسه و مانند آنها که تمام خصوصیات آنها در احادیث وارد شده است؛ بنابراین، تفسیر آیة وَأَحَلَّ اللهُ البَیعَ (بقره (2): 275)، بدون مراجعه به این روایات، صحیح و پابرجا نیست.
همچنین تفسیر آیة أَوفُوا بِالعُقُودِ (مائده (5): 1)، بدون مراجعه به احادیثی که بخشی از شرطها و پیمانها را لغو میکند و باطل اعلام میدارد، صحیح نیست؛ آن جا که میگوید:
الا شرطاً احل حراماً و حرم حلالاً.
مگر شرطی که حلالی را حرام یا حرامی را حلال بدارد.
گواههایی از قرآن
مطلب یاد شده، حقیقت محسوسی است که هر مفسری آن را از نزدیک لمس میکند، و هر انسان واقعگرا را قانع میسازد. گذشته از این، قرآن به روشنی گواهی میدهد که کتاب خدا، به بیان رسول گرامی نیاز دارد؛ زیرا پیامبر افزون بر این که باید قرآن را بر مردم تلاوت کند، باید مقاصد آن را نیز تبیین کند. ما در این جا، نمونههایی از قرآن را یادآور میشویم و از بسط و تفصیل آن خودداری میکنیم.
1. وَأَنزَلنَا اًِلَیَ الذٍّکرَ لِتُبَیٍّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزٍّلَ اًِلَیهِم وَلَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ (نحل (16): 44).
قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آن چه را بر مردم نازل شده است، بیان کنی تا آنها بیندیشند.
دلالت آیه بر مقصد ما در صورتی روشن میشود که بدانیم آیه، مأموریت پیامبر را با لفظ «لتبین» بیان میکند و مفاد آن غیر از مفاد «لتقرأ» است؛ یعنی پیامبر دو مأموریت دارد:
1. آیات قرآن را بخواند؛
2. آیات قرآن را بیان و مقاصد آنها را روشن سازد و هدف این آیه و امثال آنها، همه آیات قرآن نیست؛ بلکه آن قسمت از آیات قرآن است که بدون بیان رسول گرامی، یا جانشینان او، اطلاع از مفاد یا از تمام خصوصیات آنها امکانپذیر نیست؛ مانند آیات مجمل از آیات احکام یا آیاتی که تبصره و استثنا دارند.
2. لاَ تُحَرٍّ بِهِ لِسَانََ لِتَعجَلَ بِهِ، اًِنَّ عَلَینَا جَمعَهُ وَقُرآنَهُ، فَاًِذَا قَرَانَاهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ، ثُمَّ اًِنَّ عَلَینَا بَیَانَهُ (قیامت (75): 16 - 19).
به سبب عجله در تلاوت قرآن، زبان خود را حرکت مده. بر ما است گردآوری آیات و خواندن آنها. هر گاه بر تو تلاوت کردیم، از آن پیروی کن؛ آن گاه بر ما است بیان و روشن کردن مقاصد آن.
خداوند در این آیه، سه چیز را برعهده میگیرد:
1. تلاوت قرآن؛
2. گردآوری آیات؛
3. تبیین مفاهیم آن، و ناگفته پیدا است که تبیین مفاهیم قرآن بر پیامبر از طریق وحی، امکانپذیر است؛ وگرنه هرگز مردم به طور مستقیم مورد وحی قرار نمیگیرند و مضمون وحی الاهی بر پیامبر، یا در قرآن و یا در سنت رسول گرامی او منعکس است؛ بنابراین، در توضیح مفاد آیات باید به هر دو منبع مراجعه، و هرگز نباید به یکی بسنده کرد. به دیگر سخن، خدا در این آیه، پیامبر را از شتاب در قرائت نهی میفرماید؛ سپس جمعآوری و خواندن آن را بر پیامبر، برعهدة خود میگیرد و دستور میدهد که هنگام تلاوت فرشته، از آن پیروی کند؛ سپس بیان و توضیح (مطالب و مضامین) را برعهدة خود - چنان که صریح آیة ثُمَّ عَلَینا بَیانَهُ است - میگذارد.
در این جا، مقصود از بیانی که خدا بر عهده میگیرد، چه بیانی است؟ تصور نشود که مقصود، بیان الفاظ آیات است؛ زیرا این مطلب پیشتر با جملة اًِنَّ عَلَینَا جَمعَهُ وَقُرآنَهُ گفته شده است، و دیگر نیازی به تکرار نیست. به طور مسلم، منظور، بیان و توضیح مضامین آیاتی است که به بیان الاهی نیاز دارد و پیامبر و جانشینان بحق او، پس از دریافت آنها از مقام وحی، در اختیار امت میگذارند؛ البته هدف این نیست که هر آیهای از آیات، به بیان نیاز دارد تا کسی بگوید: آیة اًِنَّ اللهَ عَلَی کُلٍّ شَیءٍ قَدِیرٌ نیازمند بیان است؛ بلکه غرض این است که به اجمال در آشنایی با مقاصد قرآن، به بیان وحی احتیاج داریم، و فعلاً در کمیت آن بحثی نداریم؛ البته همان طور که در مراجعه به شأن نزولها یادآور شدیم، هرگز نباید با هر خبر و حدیثی، به تفسیر قرآن برخاست؛ بلکه باید حدیث را از نظر سند و دلالت مورد دقت قرار داد و پس از «جامع الشرائط بودن» از آن کمک گرفت.
6. توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن2
آن چه بیان شد، زیربنای اصل تفسیر قرآن است؛ ولی شرط مهم صحت تفسیر و اتقان و استواری آن، این است که مفسر هر آیه را از آیات دیگر آن سوره و از آیههای دیگر سورهها و سرانجام از مجموع قرآن جدا نداند و مطمئن باشد که مجموع آیات، هدف واحدی یا اهدافی را تعقیب میکنند که همگی در یک هدف گسترده خلاصه میشوند.
بزرگترین لغزشگاه، تفسیر این نقطه است؛ یعنی فردی بر اثر آگاهی از گرامر زبان عربی، به تفسیر یک آیه بپردازد و از آیات مشابهی که در زمینة همان آیه وارد شده است، غفلت ورزد و همین لغزش در تفسیر، مایة پیدایش مذاهب و عقاید گوناگون اسلامی شده و هر ملت و صاحبمذهبی، بر عقیدة خود، از قرآن دلیل و گواه آورده است.
هیچ میدانید که تمام صاحبان مذاهب اعم از «مجبره، معتزله، مشبٍّهه، مجسٍّمه، مرجئه و دیگر دارندگان عقاید و مذاهب»، هر یک بر عقیده و اندیشههای خود، از آیات گوناگون قرآن استدلال میکنند و خود را پیرو آن میدانند؛ در صورتی که مجموع این مذاهب جز یکی، همگی باطل و از قرآن دور هستند؟
وقتی در ریشة پیدایش این مذاهب جستوجو میکنیم، میبینیم که علت یا یکی از علل پیدایش فرقههای گوناگون این است که هر فرقهای به آیهای چسبیده و از دیگر آیات که در آن زمینه وارد شده و میتواند بیانگر آیه نخست باشد، غفلت ورزیده است.
شکی نیست که در قرآن، آیاتی وارد شده است که اگر به تنهایی بررسی شوند، ما را به اندیشههای گوناگون مانند «جبر، اختیار، تشبیه، تنزیه، تجسیم، و ...» رهبری میکند و هرگز نمیتوان گفت که مجموع این عقاید ضد و نقیض، به وحی الاهی مربوط است و همگی مقاصد قرآن را تشکیل میدهند در صورتی که خود قرآن میفرماید:
وَلَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلاَفاً کَثِیراً (نسأ (4): 82).
بگو اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، در آن اختلافهای فراوانی مییافتند.
این گره در صورتی گشوده میشود که از هماهنگی آیات و انسجام مجموع آنها با یکدیگر غفلت نورزیم و توجه کنیم که قرآن خود را به دو صفت یاد شده در ذیل وصف میکند:
1. متشابهاً: شبیه یکدیگر؛
2. مثانی: مکرر از نظر مضمون.
آن جا که میفرماید:
اللَّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ (زمر (39): 23)، و طبعاً هر شبیهی با شبیه دیگر در حالی که میتواند نقاط اختلافی داشته باشد، به طور قطع، جهات مشترکی نیز دارد و به سبب همین جهات مشترک است که باید در تفسیر یک آیه، همة آیات وارد در زمینه آن آیه را دید؛ آن گاه از مجموع آنها اتخاذ نظر کرد و همچنین است مضامین مکرر یک جریان.
این جا است که لزوم پیریزی نوع دیگری از تفسیر، یعنی به اصطلاح، تفسیر «موضوعی قرآن»، جلوه گر میشود و مقصود از چنین روشی، این است که مجموع آیات موضوع، به اندازة توانایی در یک جا گرد آیند؛ آن گاه با قرینه قرار دادن آیه و مقایسه آیات با یکدیگر، از مجموع، نظر واحدی اتخاذ شود؛ در حالی که روش دیگر تفسیر قرآن، یعنی تفسیر آیات قرآن به صورت سوره به سوره مفید و سودمند است. حتی برای طبقهای، جز این روش، روش دیگری نمیتواند مفید واقع شود با این وصف، پردهبرداری از مقاصد قرآن به صورت «جامع الاطراف»، جز از طریق تفسیر موضوعی که روح «هماهنگی آیات قرآن و انسجام آنها با یکدیگر» است، امکانپذیر نیست، و این همان راهی است که نگارنده آن را در کتاب منشور جاوید قرآن و کتاب مفاهیم القرآن پیموده است و طبعاً خالی از نقص نیست و آیندگان، به تکمیل این روش خواهند پرداخت.
7. توجه به سیاق آیات
توجه به سیاق و به اصطلاح، ماقبل و بعد آیه، به گونهای، شاخهای از شرط ششم، یعنی «هماهنگی مجموع آیات قرآن با یکدیگر» است؛ برای آن جا که قرآن دربارة موضوعی سخن میگوید و آیاتی را وارد بحث میسازد، توجه به یک آیه، و انقطاع از آیات دیگر، جز لغزش و دوری از مقصد قرآن، نتیجة دیگری ندارد.
این نه تنها قرآن است که باید در تفسیر جملهها و آیههای آن، مجموع آیات ماقبل و مابعد را در نظر گرفت، بلکه تفسیر سخن هر حکیمی، بر این اساس استوار است. برای روشن شدن موضوع، نمونهای را وارد بحث میکنیم.
قرآن در سوره اعراف (7) آیة 35 میفرماید:
یَا بَنِی آدَمَ اًِمَّا یَأتِیَنَّکُم رُسُلٌ مِنکُم یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَی وَأَصلَحَ فَلاَ خَوفٌ عَلَیهِم وَلاَ هُم یَحزَنُونَ.3
ای فرزندان آدم! اگر به سوی شما پیامبرانی از جنس خود شما بیایند و آیههای مرا برای شما بخوانند، هر کس از شما [از مخالفت با دستورهای من] بپرهیزد و راه صلاح [نه فساد] را پیشه خود سازد، برای او، ترس و اندوهی نیست.
اگر ما در تفسیر آیه، از «سیاق» صرفنظر کنیم و خود آیه را بریده از قبل و مابعد آن در نظر بگیریم، مفاد آیه این خواهد بود که قرآن از آمدن پیامبرانی پس از رسول گرامی گزارش داده و باب نبوت را مختوم و بسته ندانسته است؛ در صورتی که در آیة دیگر، پیامبر9 را «نبی خاتم» معرفی میکند و یادآور میشود که باب نبوت به وسیلة او، بسته شده تا ابد به روی بشر باز نخواهد بود؛ چنان که میفرماید:
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رٍّجَالِکُم وَلکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیٍّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلٍّ شَیءٍ عَلِیماً (احزاب (33): 40).
محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است. خدا بر همه چیز عالم و دانا است.
ریشة دو برداشت متناقض مذکور این میشود که در تفسیر آیة نخست، از سیاق آیات، صرفنظر شده و آیه بریده از ماقبل و مابعد مورد تفسیر قرار گرفته است؛ در صورتی که اگر به خود قرآن مراجعه شود، روشن خواهد شد که این آیه، جزئی از مجموع آیات بیست و ششگانه (آیات 11 - 36) سورء اعراف است که همگی بیانگر حادثهای است که در آغاز آفرینش انسان رخ داده؛ یعنی به زمان خلقت آدم و بیرون رفتن او از بهشت و استقرار وی با فرزندانش در روی زمین مربوط است.
در چنین موقع است که خدا به فرزندان آدم خطاب میکند و میگوید: ای فرزندان آدم! اگر به سوی شما پیامبرانی بیایند، هر کس پرهیزگاری را پیشه خود سازد، و راه اصلاح بپیماید، برای او ترس و اندوهی راه ندارد.
شکی نیست که پس از استقرار آدم در روی زمین، پیامبران بیشماری برای راهنمایی بشر از سوی خدا آمدهاند و برنامة همگی این بود که فَمَنِ اتَّقَی وَأَصلَحَ فَلاَ خَوفٌ عَلَیهِم وَلاَ هُم یَحزَنُونَ (اعراف (7): 35).
این خطاب در سرآغاز خلقت، مانع از آن نیست که پیامبر ما، پیامبر خاتم باشد و به وسیلة او باب نبوت که سالیان درازی به روی بشر باز بود، به عللی بسته شود؛ نتیجه این که قرآن، خطاب آن مقطع از زمان را برای ما نقل و حکایت میکند، نه این که از جریانی تحقق یافته پس از نزول، گزارش میکند. این حقیقت در صورتی روشن میشود که بدانیم قرآن در آیات بیست و ششگانه خود، فرزندان آدم را سه بار با جمله «یا بنیآدم» خطاب کرده و فرموده است:
1. یَا بَنِی آدَمَ قَد أَنزَلنَا عَلَیکُم لِبَاساً ... (اعراف (7): 26).
2. یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفتِنَنَّکُمُ الشَّیطَانُ کَمَا أَخرَجَ أَبَوَیکُم ... (اعراف (7): 27).
3. یَا بَنِی آدَمَ اًِمَّا یَأتِیَنَّکُم رُسُلٌ مِنکُم ... (اعراف (7): 35).
در مورد دیگر که قرآن از خطابهای آغاز آفرینش نیز سخن میگوید، از این لفظ بهره گرفته است:
أَلَم أَعهَد اًِلَیکُم یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعبُدُوا الشَّیطَانَ... (یس (36): 60).
این نوع خطابها به عصر آغاز آفرینش و مناسب با آن مربوط است، نه عصر رسول گرامی.
با این بیان روشن شد که خطاب در آیة مورد بحث، جزو خطابهای نخستین در آغاز آفرینش است، و مفاد آن با «ختم نبوت» ارتباطی ندارد، و ریشة اشتباه نادیده گرفتن سیاق آیه است.
سیاق آیات و احادیث متواتر
در حالی که توجه به ماقبل و مابعد آیه، یکی از کلیدهای تفسیر صحیح و استوار است، با این وصف، سیاق آیه تا آن جا اعتبار دارد که استقلال آیه و جدایی آن از ماقبل خود با دلیل قطعی ثابت نشود و در صورت ثبوت، نباید «سیاق» آیات را در تفسیر آیه دخالت داد.
مطالعه در آیات قرآن ثابت میکند که گاهی (البته گاهی) قرآن پیش از فراغ از موضوعی، به مناسبتی موضوع تازهای را مطرح میکند و پس از فراغ از آن، دو مرتبه به تعقیب موضوع نخست میپردازد و این، یکی از خصوصیات قرآن است و در سخنان افراد بلیغ، کم و بیش نیز نظر دارد؛ البته مقصود این نیست که قرآن در اثنای بحث از موضوعی، بدون هیچ مناسبتی از موضوع جدیدی یاد، و به اصطلاح، آیه یا آیات مربوط به موضوعی را میان آیات مربوط به موضوع دیگر «اقتحام» میکند؛ بلکه مقصود این است که در عین حفظ تناسب، پیش از پایان یافتن بحث از موضوع نخست، موضوع جدیدی را نیز مطرح میکند؛ آن گاه دوباره به تکمیل آیات موضوع نخست میپردازد.
8 . آگاهی از آرا
آگاهی از آرای مفسران اسلامی که عمری روی قرآن کار کردهاند و به حق، استاد فن به شمار میروند، از پایههای تفسیر قرآن است.
شکی نیست که روز نزول قرآن، به سبب آگاهی مردم از قراین و ظروف حاکم بر آن، مفاهیم بسیاری از آیات روشن بود، و در فهم مقاصد قرآن، به آگاهی از این آرا نیازی نبود؛ ولی به سبب فاصلة زمانی و از دست رفتن این قراین، باید از این اقوال و آرا که میتوانند بیانگر چنین قراین از دست رفتهای باشند، کمک گرفت و هرگز نباید به تنهایی به تفسیر قرآن پرداخت؛ زیرا فکر جمع، از فکر فرد بالاتر است، و احتمال لغزش در فکر فرد بیش از احتمال آن در فکر جمع خواهد بود؛ البته این مطلب غیر از آن است که فکر خود را اسیر افکار دیگران سازیم، و استقلال فکری خود را از دست بدهیم؛ زیرا این گونه پیروی، جز انتحار، چیز دیگری نیست؛ بلکه مقصود این است که در تفسیر آیه، از دیگر نظریهها غفلت نورزیم و آنها را نادیده نگیریم. چه بسا ممکن است ما را در اتخاذ نظریه و نتیجهگیری کمک کنند یا ما را به خطاهای خود واقف سازند.
نکتة قابل توجه در این جا این است که مفسر در چه زمانی باید به نظریات موجود در آیه توجه کند. آیا پیشتر باید نظریهها را دربارة آیه بررسی، و پس از آگاهی از آنها، تلاش علمی و فکری را آغاز کند و حق را از باطل جدا سازد، یا این که نخست باید به تلاش تفسیری خود بپردازد و در تصمیم نهایی به اقوال و دیگر آرای آنها مراجعه کند.
برای فرد مبتدی، راه نخست مفیدتر است؛ در حالی که برای فرد محقق، راه دوم متعین خواهد بود؛ زیرا چه بسا آگاهی از آرا، انسان را از تحقیق و بررسی باز دارد.
9. پرهیز از هر نوع پیشداوری
بررسی آیات قرآن با موضعگیریهای پیشین، آفت بزرگ تفسیر است. فردی که با عقاید پیشین، و اندیشههای از پیش ساختة خود به قرآن بنگرد و هدف این باشد که برای نظریة خود از قرآن دلیلی را بجوید نمیتواند از مقاصد واقعی قرآن آگاهی یابد و مقصود را به دست آورد.
مفسر باید با کمال بیطرفی و بدون هر نوع عقیدة از پیش ساخته به قرآن بنگرد تا به مقاصد قرآن دست یابد.
هر نوع موضعگیری قبلی، حجاب بزرگی میان مفسر و مقاصد قرآن است و سبب میشود که مفسر به جای این که عقیده را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده تطبیق کند، و به جای شاگردی قرآن، بر آن استادی کند.
محدثان اسلامی به اتفاق، حدیث یاد شدة ذیل را از رسول گرامی نقل کردهاند که فرمود:
مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النارِ .
هر کس قرآن را با رأی خود [= با پیشداوری و اتخاذ موضعگیریهای قبلی] تفسیر کند، برای خود جایگاهی از آتش را آماده سازد.
مقصود از تفسیر به رأی، جز آن چه گفته شد، نیست.
تأویل یک آیه به کمک آیه دیگر، مانند تأویل آیة متشابه به کمک آیة محکم، کوچکترین مانعی ندارد و این گونه تأویل، تفسیر به رأی نیست؛ بلکه تأویل قرآن به کمک خود قرآن است، و در بخش «تأویل در قرآن» در این مورد سخن گفتیم.
عمل ممنوع، این است که بدون استمداد از آیه و حدیث قطعی، به سبب عقیدة قبلی، آیهای را بر مقصود شخصی خود تطبیق کنیم؛ به گونهای که اگر چنین موضعگیری خاصی نداشتیم، هرگز آیه را به آن نحو تفسیر نمیکردیم.
در طول تاریخ، گروه باطنیه و برخی از عارفان و اخیراً فرقة ضاله، و در زمان ما گروهکها با آیات قرآن بازی، و آنها را مطابق مذاق شخصی خود تفسیر کردهاند، و نه تنها خود گمراه شدهاند، بلکه زمینة گمراهی دیگران را نیز فراهم آوردهاند.
ما در این جا نمونة کوتاهی را میآوریم و تفصیل آن را به وقت دیگری موکول میکنیم.
مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیَانِ، بَینَهُمَا بَرزَخٌ لاَ یَبغِیَانِ، فَبِأَیٍّ آلاَءِ رَبٍّکُمَا تُکَذٍّبَانِ، یَخرُجُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَالمَرجَانُ (الرحمن (55): 19 - 22).
دو دریا را کنار هم قرار داد و میان آن دو، حائلی است که به یکدیگر تجاوز نمیکنند. کدامیک از نعمتهای خدا را تکذیب میکنید. از آن دو دریا، لؤلؤ و مرجان استخراج میشود.
در این آیه، از امور یاد شده در ذیل گفتوگو شده است:
1. دو دریا به هم میرسند؛
2. میان آن دو حائلی است که با هم مخلوط نمیشوند؛
3. از آن دو دریا جواهرهایی مانند لؤلؤ و مرجان استخراج میشود.
مقصود از این دو دریا، به قرینة استخراج «لؤلؤ و مرجان» دو نوع آبهای گوناگون است که در نقطهای از جهان به هم میرسند و هرگز آب یکی با آب دیگری مخلوط نمیشود. اختلاف دو دریا، به طور طبیعی به شیرینی و گوارایی و شوری و تلخی یا زلالی و صافی و تیرگی رنگ آنها خواهد بود. حال این دو پدیدة طبیعی در کجای جهان و در دل کدام یک از دریاها قرار دارند، فعلاً برای ما مطرح نیست.
محییالدین عربی مستغرق در عرفان و فلسفه، وقتی به تفسیر این آیه میرسد، با همان ذهن فلسفی و عرفانی به آیه نگریسته، میگوید:
مقصود از «دریای شور و تلخ» امور مادی و جسمانی است و مقصود از «دریای شیرین و گوارا» همان روح است که هر دو در وجود انسان تلاقی یافته و حاجز و فاصل میان آن دو، همان «نفس حیوان» است که اگر در صفا و پاکیزگی به پایة روح انسان نمیرسد، در کدورت و تیرگی، از اجساد و اجسام، بالاتر و برتر است و در عین حال، هیچ یک از این دو به مرز دیگری تجاوز نمیکند. نه روح به بدن تجرد میبخشد و ونه بدن روح را تنزل داده و آن را در ردیف مادیات قرار میدهد.
این نمونه میتواند ما را به حقیقت «تفسیر به رأی» و این که چگونه پیشداوریها، در تفسیر اثر میگذارد، رهبری کند.
10. آگاهی از بینشهای فلسفی و علمی4
آگاهی از اندیشههای فلسفی و علمی، مایة شکوفایی ذهن و سبب برداشتهای ارزندهای از قرآن میشود؛ یعنی در حالی که باید از هر نوع تفسیر به رأی پرهیز کرد و قرآن را به سبب تصحیح عقاید قبلی تفسیر نکرد، در عین حال، آگاهی از اندیشههای فیلسوفان بزرگ اسلام دربارة توحید و صفات و افعال خدا، و دیگر مسائل مربوط به مبدأ و معاد، همچنین اطلاع از آن چه در جهان دانش دربارة طبیعت و ماده و انسان میگذرد، سبب شکوفایی بینش انسان میشود؛ در نتیجه، انسان بهتر میتواند از قرآن بهره بگیرد.
امروز، گامهای بس بلندی دربارة زمین، کیهان، حیوان و انسان برداشته و افقهای بس تازهای را در روانشناسی و جامعهشناسی کشف کرده است. درست است که نمیتوان گفت: تمام آن چه را در این مقوله گفته و ترسیم کرده، درست است. آگاهی از چنین کشفیات علمی، سبب تقویت دماغ فلسفی و علمی انسان، و مایة شکوفایی ذهن مفسر میشود، و به او توان خاصی میبخشد که از قرآن به صورت کاملتری بهره بردارد.
اکنون نمونهای را در این مورد یادآور میشویم:
آیات ششگانهای که در آغاز سورة «حدید» وارد شده، روشنترین گواه این سخن است و ما از میان آن شش آیه فقط به نقل و ترجمة دو آیه میپردازیم:
هُوَ الأَوَّلُ وَالا َّخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلٍّ شَیءٍ عَلِیمٌ، هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَی عَلَی العَرشِ یَعلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأَرضِ وَمَا یَخرُجُ مِنهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمأِ وَمَا یَعرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُم أَینَ مَا کُنتُم وَاللَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِیرٌ (حدید (57): 3 و 4).
او است ازلی و ابدی، نمایان و پنهان، و او به همه چیز دانا است. او است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش خود مستولی شد. میداند آن چه را در زمین فرو میرود و آن چه از آن بیرون میآید. آن چه که از آسمان فرود میآید یا به سوی آن میرود. هر کجا باشید، با شما است و خدا به کردار شما بینا است.
مسائل فلسفی و عقیدتی که در این دو آیه (و چهار آیه دیگر) نهفته، چنان عظیم است که امام سجاد7 درباره آنها میفرماید:
نزلت للمتعمقین فی آخر الزمان.
این آیات ششگانه برای افراد متفکر در آخرالزمان نازل شده است.
هیچ شخص با انصافی نمیتواند ادعا کند که در پرتو آگاهی از علوم عربی میتوان این آیات را تفسیر کرد؛ زیرا هر گاه ما این آیهها را به فارسی ترجمه کنیم، باز در آنها حالت اجمال و ابهام باقی خواهد ماند؛ در حالی که آگاهی از آن چه محققان اسلامی دربارة احاطة وجودی و علمی مبدأ مطرح کردهاند، مایه شکوفایی ذهن، و سبب میشود که مفاد آیه بهتر تجلی کند.
آیا یک نفر درس نخوانده و استاد ندیده میتواند به عمق جملة «و هو معکم اینما کنتم» پی ببرد؟
آیا فرد غیرراسخ در معارف الاهی میتواند حقیقت «هو الاول و الاَّخر و الظاهر و الباطن» را درک کند؟
تکرار میکنم: مقصود این نیست که به کمک فلسفة یونانی یا اسلامی یا به کمک علوم جدید به تفسیر قرآن بپردازیم و قرآن را بر این افکار غیرمصون از خطا تطبیق کنیم؛ زیرا چنین کاری جز تفسیر به رأی که عقلاً و شرعاً ممنوع است، نتیجه دیگری ندارد؛ بلکه مقصود این است که این نوع آگاهی به ذهن ما قدرت و توان میبخشد که در مفاهیم و مقاصد کتاب آسمانی دقت بیشتری کنیم و مقاصد آن را بهتر دریابیم.
امروز بحثهای روانشناسان و جامعهشناسان دربارة انسان یا بررسیهای دانشمندان علوم طبیعی دربارة زمین و کیهان، افقهای تازهای را در قرآن گشوده و به انسان معاصر، توان بخشیده است که به قرآن از دیدگاههای جدیدتری بنگرد.
در این جا عظمت گفتار امام هشتم حضرت علیبن موسیالرضا7 تجلی میکند، آن جا که شخصی از حضرتش میپرسد: «مابال القرآن لایزداد عند النشر و الدرس الا غضاضة؛ چرا بحث و بررسی دربارة آیات بر طراوت و تازگی آن میافزاید؟» امام در پاسخ فرمود:
ان ا تعالی لمیجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو لکل زمان جدید و عند کل قوم غض طری الی یوم القیامة (هاشم بحرانی، 1419: ج 1، ص 28).
خداوند قرآن را برای مقطع معینی از زمان یا برای گروهی خاص فرو نفرستاده؛ از این جهت، قرآن در تمام زمانها تازه است و نزد همة ملل جهان تا روز رستاخیز با طراوت خواهد بود.
شاید روی همین جهت است که ابنعباس میگوید:
القرآن یفسره الزمان.
قرآن را زمان تفسیر میکند.
مقصود از زمان، همان اندیشهها و دانشهای نوی است که در زمینههای گوناگون در جامعه انسانی پیدا میشود و به مفسر، بینش جدیدی میبخشد و در نتیجه، مطالبی از قرآن استخراج میشود که هرگز در اندیشة مفسران پیشین نمیگنجید.
11. آگاهی از تاریخ صدر اسلام
مقصود از «تاریخ اسلام» رویدادهایی است که پس از بعثت پیامبر به ویژه بعد از هجرت رخ داده و بخشی از آیات قرآن به آنها ناظر است. در این میان، آگاهی از تاریخ «غزوات» و «سریهها» به تفسیر قسمتی از آیات قرآن کمک مؤثری میکند.
در قرآن مجید، آیات فراوانی دربارة حوادث «بدر»، «احد»، «احزاب» و «بنیمصطلق»، «حُدیبیه» و «فتح مکه»، و گروه «بنیالنضیر» از طایفه «یهود» وارد شده است. آگاهی از تاریخ گسترده این حوادث که قرآن به گونهای دربارة آنها بحث میکند، مایه روشنی مفاهیم آیات مربوط به این نوع از «غزوات» و «سریهها» است و این مسأله برای هر مفسری محسوس و روشن است.
در این مورد، به تاریخهای اصیل که به خامة توانای مورخان بیغرض اسلامی نگارش یافته، باید مراجعه کرد و با اسلوب علمی، تاریخ صحیح را از غیرصحیح بازشناخت؛ البته در کتابهای تاریخ و سیره، سخنان بیپایهای وجود دارد که نه با عقاید اسلامی ما سازگار است و نه با آیات قرآن؛ ولی محقق، با اصول تاریخشناسی میتواند حق را از باطل جدا سازد.
در این مورد، پیشنهاد میشود از کتاب سیرة ابنهشام، مروج الذهب مسعودی و امتاع الاسماع مقریزی و کامل ابن اثیر استفاده شود؛ ولی در عین حال نمیتوان مطالب و محتویات این کتابها را صد درصد تضمین کرد؛ بلکه چه بسا در آنها، سخنان بیاساس و بیپایهای وجود دارد که عقل و نقل برخلاف آنها گواهی میدهد؛ از باب نمونه، ابناثیر در کامل وقتی به داستان زید و همسر وی «زینب» میرسد، مطلبی را نقل میکند که جز دشمنان دانا، کسی آن را وضع نکرده است (ابن اثیر، 1399: ج 2، ص 121). یا دربارة حملة سپاه پیل و نابودی آنها به وسیلة مرغان «ابابیل» تاریخی را یادآور میشود که با نص قرآن مخالف و مباین است (همان، ج 1، ص 263).
سیرة ابنهشام، بهترین کتابی است که دربارة سیرة رسول گرامی نگارش یافته، و این کتاب، تلخیص سیرة ابناسحاق است که متأسفانه نسخهای از آن در دست ما نیست و اگر محققان اسلامی با مراجعه به کتابخانههای جهان نسخههای آن را گرد آورند و پس از تصحیح و تحقیق به چاپ برسانند، محتمل است آفاقی در سیرة پیامبر به روی ما گشوده شود که سیرة ابنهشام از ارائه آن ناتوان است؛ به ویژه اگر توجه داشته باشیم ابناسحاق شیعه بوده و تلخیصگر، فرد سنی و در مسائلی با هم اختلاف عقیده و نظر داشتهاند.
12. آگاهی از قصهها و تاریخ زندگانی پیامبران
بخش عظیمی از آیات قرآن به تاریخ پیامبران پیشین مربوط است که ما را به پایمردی و نحوة مبارزه آنان با مستکبران و جباران زمان خودشان آشنا میسازد.
آگاهی از تاریخ زندگانی اقوامی مانند «عاد» و «ثمود» یا اطلاع از قدرت شیطانی جباران «بابل» و «فراعنه مصر»، آیات مربوط به مبارزههای پیامبرانی مانند «هود»، «صالح»، «ابراهیم» و «موسی» را روشن میسازد.
اطلاع از زندگانی پیامبران بنیاسرائیل به ویژه «داوود» و «سلیمان» به بسیاری از آیات روشنی خاصی میبخشد و با مراجعه به آیات مربوط به این شخصیتها، صدق گفتار ما روشن خواهد شد؛ البته در این قسمت، باید حزم و احتیاط را از دست نداد و تاریخ صحیح و مطمئن را از غیرصحیح بازشناخت، به ویژه که دربارة پیامبران بنیاسرائیل، جعلیات «اسرائیلی»، فراوان است و هرگز نباید بر آنها تکیه کرد.
13. آگاهی از تاریخ محیط نزول قرآن
قرآن در محیطی نازل شده که مردم آن جا، زندگی خاصی داشتند و آیات قرآن به مناسبتهایی به شیوة زندگی و رسوم و آداب آنها اشاره کرده و سرانجام به نقد آنها پرداخته است. برای مفسر لازم است از وضع زندگی عرب قبل از اسلام و معاصر با آن به گونهای آگاه باشد تا آیات مربوط به این قسمت را به روشنی درک کند؛ برای مثال، قرآن دربارة موضوعاتی از قبیل «ازلام» (مائده (5): 3 و 90) و بتهایی مانند «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» (نوح (71): 23) و آداب و اخلاق عرب مانند «وأدالبنات» (تکویر (81): 8) و نحوة معاشرتهای آنان با ایتام و دهها موضوع مربوط به زندگی عرب قبل از اسلام و معاصر با آن، سخن گفته، و تشریح کامل آیات مربوط به این بخش در گرو آگاهی از وضع زندگی این گروه است که قرآن در محیط آنان نازل شده است.
گاهی قرآن از طریق طرح مَثَل، حقایقی را یادآور میشود؛ ولی واقعیت مثل را کسانی درک میکنند که از زندگی بیابانی اطلاع داشته باشند یا در سرزمین خشک و لمیزرع به سر ببرند؛ آن جا که «حقیقت» و «سراب» را مطرح میکند و میفرماید:
وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعمَالُهُم کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّماَّنُ مَأً (نور (24): 39).
اعمال افرادی که به خدا کفر ورزند، به سان تشنهکامی است که در بیابان هموار، «شورزار» را آب میپندارد.
فردی بیابانی یا آگاه از زندگی این گونه افراد، واقعیت این مثل را بهتر درک میکند و افرادی که پیوسته در سرزمینهای لب دریا و سرسبز زندگی میکنند، واقعیت این مثل برای آنها در مرحلة نخست چندان روشن نیست.
14. شناخت آیات مکی از مدنی
آیات قرآن از نظر زمان نزول بر دو بخش تقسیم میشوند: آیاتی که پیش از هجرت فرود آمده و آیاتی که پس از آن نازل شدهاند. قسمت نخست را مکی، و قسمت دیگر را مدنی مینامند.5
آیات مکی برای خود آهنگی، و آیات مدنی برای خود آهنگی دیگر دارد. آیات مکی در ظرفی نازل شدهاند که مسلمانان به صورت حزب سری زندگی میکردند و توان مبارزه و مقابله را نداشتند، و وضعیت زندگی آنان اجازة تشریع احکام از قبیل نماز و روزه، زکات و خمس و جهاد را نمیداد؛ از این جهت، روی سخن در این بخش از آیات، بیشتر با مشرکان است و بیشتر، قرآن به طرح عقاید و معارف بلند، بسنده میکند؛ در حالی که وضع در مدینه به گونهای دیگر بود و مسلمانان پس از مساعد بودن محیط به صورت قدرت عظیم درآمدهاند و زمینه تشریع احکام به طور کامل فراهم شده بود؛ از این جهت، آیات مربوط به احکام مانند نماز و روزه و زکات و خمس و جهاد در مدینه نازل شده است. شناخت این دو نوع آیات، به فهم مقاصد آیات به طور کامل کمک میکند. نویسندهای بر اثر عدم شناخت صحیح آیات مکی از آیات مدنی میگوید: آیة «اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» دربارة خاندان رسالت نازل نشده است؛ زیرا این آیه، به سبب مکی بودن سوره در مکه نازل شده و درخواست چنین چیزی در آن زمان مقرون به بلاغت نیست؛ در حالی که اگر به کتابهای مربوط به تشخیص آیات مکی از مدنی مراجعه میکرد، برای او روشن میشد که مکی بودن سوره، گواه بر مکی بودن تمام آیات آن نیست. چه بسا آیات مکی در لابهلای سورههای مدنی یا بالعکس قرار دارند. گذشته از این، مفسرانی که سورة شوری را مکی میدانند، خصوص این آیه و برخی دیگر از آیات این سوره را مدنی مینامند.
اینها پایههای چهارده گانة «روش تفسیر صحیح» قرآن است که برخی اولویت خاصی دارند؛ هرچند میتوان برخی از آنها را در برخی دیگر ادغام کرد؛ مانند آگاهی از تاریخ اسلام و قصص پیامبران که میتوانند به گونهای در «شأن نزول» داخل شوند؛ ولی ما برای روشنگویی، هر یک را جداگانه بررسی کردیم.
منابع
. ابن اثیر: الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1399 ق.
. ابن عربی: تفسیر ابن عربی، دار احیأ التراث العربی، بیروت، 1422 ق.
. بحرانی، السید هاشم: تفسیر البرهان، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1419 ق.