آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۳

چکیده

متن

            ‌جستاره‌

یکی‌ از مباحث‌ مهم‌ در عرصة‌ تفکر فلسفی، همانا مبحث‌ فلسفة‌ اخلاق‌ است. این‌ مبحث‌ از مدتها پیش‌ در غرب‌ مطرح‌ بوده‌ و در باب‌ مسائل‌ آن‌ تحقیقاتی‌ صورت‌ گرفته‌ است. برخی‌ از مسائل‌ فلسفة‌ اخلاق‌ را می‌توان‌ در تاریخ‌ تفکر مسلمانان‌ نیز جویا شد. در ایران، نخستین‌ جرقه‌های‌ شروع‌ چنین‌ بحثهایی‌ را می‌توان‌ در آرای‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ جست. به‌دنبال‌ این‌ گامهای‌ نخستین‌ و در سایة‌ عنایت‌ و توجه‌ استاد مطهری، مواد اولیة‌ این‌ سنخ‌ از مباحث، تا حدی‌ فراهم‌ گردید. بتدریج‌ متفکران‌ و محققان‌ دیگری‌ نیز در این‌ دیار به‌طور جدی‌ به‌ تحقیق‌ و بررسی‌ در مسائل‌ فلسفة‌ اخلاق‌ دست‌ زدند.

مرحوم‌ استاد مطهری‌ با تیزبینی‌ خاص‌ خود به‌ اهمیت‌ مباحث‌ فلسفة‌ اخلاق‌ پی‌ برده‌ بودند و در مناسبتهای‌ مختلف‌ به‌ تأمل‌ و بحث‌ در مسائل‌ متعدد آن‌ می‌پرداختند. ایشان‌ تا حدی‌ مواد لازم‌ را برای‌ تأسیس‌ یک‌ فلسفه‌ اخلاق‌ خاص‌ و معین‌ فراهم‌ آورده‌ بودند و در سخنرانیها و نوشته‌های‌ خود این‌ مواد را مطرح‌ می‌ساختند. لیکن‌ فرصت‌ گردآوری، تنظیم‌ و تنقیح‌ و بسط‌ و تحلیل‌ مباحث‌ را آنچنان‌که‌ مورد نظر خودشان‌ بود، نیافتند. برای‌ بیان‌ آرای‌ استاد در مسائل‌ مختلف‌ فلسفة‌ اخلاق‌ ناچار باید به‌ آثار متعدد ایشان‌ رجوع‌ شود. برای‌ رسیدن‌ به‌نظر ایشان‌ در باب‌ فلسفة‌ اخلاق‌ می‌توان‌ دو راه‌ را در پیش‌ گرفت:

-1 اخذ نظر یا نظراتی‌ محوری‌ و اساسی‌ از آرای‌ استاد مطهری‌ و آنگاه‌ استنتاج‌ لوازم‌ و نتایج‌ آن‌ نظر یا نظرات‌ اساسی‌ و انضمام‌ دیگر نظرات‌ استاد به‌ آنها بدان‌ شرط‌ که‌ با این‌ مجموعه‌ سازگار باشند.

-2 بیان‌ مجموعی‌ از آرای‌ استاد همراه‌ با تلاش‌ در جهت‌ تحلیل‌ و بسط‌ نظرات‌ ایشان‌ و نیز استنتاج‌ و برداشت‌ برخی‌ مسائل‌ از اشارات‌ و مواد موجود در آثار ایشان، به‌ شرط‌ سازگاری‌ با آرا تا جایی‌که‌ به‌ مواضع‌ صریح‌ ایشان‌ لطمه‌ای‌ وارد نسازد.

ما بند دوم‌ را مبنای‌ تحقیق‌ در این‌ نوشتار قرار داده‌ایم‌ و در نظر داریم‌ تا بر این‌ اساس، به‌صورت‌ اجمالی‌ و به‌عنوان‌ گام‌ نخستین، تفکر فلسفی‌ و تحلیلی‌ ایشان‌ را در باب‌ اخلاق، در قالب‌ اشارات‌ و نکته‌هایی، ارائه‌ دهیم. با توجه‌ به‌ آرای‌ استاد مطهری، در مجموع‌ می‌توان‌ پنج‌ بخش‌ کلی‌ را برای‌ تشکیل‌ فلسفة‌ اخلاق‌ مورد نظر ایشان، در نظر گرفت. این‌ بخشهای‌ پنجگانه‌ بدین‌ترتیب‌ است:

-1 اخلاق‌  (مقدمات)

-2 اخلاق، فلسفة‌ اخلاق‌ و حوزه‌های‌ معرفتی‌

-3 مباحث‌ معرفت‌شناسی‌ در حوزة‌ اخلاق‌

-4 مباحث‌ علم‌النفس‌ فلسفی‌ در باب‌ اخلاق‌

5 - بحث‌ در مکاتب‌ فلسفة‌ اخلاق‌ و نقد و بررسی‌ و مقایسة‌ آنها

این‌ نوشتار تنها شامل‌ تأمل‌ و بیان‌ نکات‌ و تحلیلهایی‌ در باب‌ چهار بخش‌ اولیه‌ است‌ و شامل‌ بخش‌ پنجم‌ نمی‌شود.

 

            ‌-1 اخلاق‌ (مقدمات)

اخلاق‌ عبارت‌ است‌ از یک‌ سلسله‌ خصلتها و سجایا و ملکات‌ اکتسابی‌ که‌ بشر آنها را به‌عنوان‌ اصول‌ اخلاقی‌ می‌پذیرد یا به‌ عبارت‌ دیگر قالبی‌ روحی‌ برای‌ انسان‌ که‌ روح‌ انسان‌ در آن‌ کادر و طبق‌ آن‌ طرح‌ و نقشه‌ ساخته‌ می‌شود. در واقع‌ اخلاق‌ چگونگی‌ روح‌ انسان‌ است. آنجایی‌ که‌ می‌گوید:()اخلاق‌ مرتبط‌ با ساختمان‌ روحی‌ انسان‌ است‌ و بر این‌ اساس‌ با آداب‌ و رسوم‌ مرسوم‌ در جوامع‌ تفاوت‌ دارد؛ چرا که‌ آداب‌ و رسوم‌ یک‌ سلسله‌ قراردادهای‌ صرف‌ می‌باشند که‌ ربطی‌ به‌ ملکات‌ و خلقیات‌ و قالبهای‌ روحی‌ درونی‌ ندارد.()

2-1 - اهمیت‌ و ضرورت‌ اخلاق‌

            ‌-1 -1-2 اخلاق‌ شرط‌ کمال‌ انسان‌

وجود انسان‌ به‌ گونه‌ای‌ ضعیف‌ و ناقص‌ آفریده‌ شده‌ است؛ به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ باید خود، ابعاد هستی‌ خود را شکل‌ دهد و به‌ کمک‌ قدرت‌ اندیشه‌ و ارادة‌ خویش‌ استعدادهای‌ مختلفش‌ را شکوفا سازد و به‌ کمال‌ لایق‌ خود برسد. بخشی‌ از استعدادها و ابعاد وجود انسان‌ همانا خلقیاتی‌ است‌ که‌ باید انسان‌ کسب‌ کند. اخلاق، استعدادی‌ است‌ که‌ در وجود انسان‌ نهفته‌ است‌ و برای‌ آنکه‌ انسان‌ به‌ کمال‌ لایق‌ خود برسد باید این‌ جنبه‌ از وجودش‌ را نیز شکوفا سازد و این‌ نوع‌ کمال‌ به‌واسطه‌ یک‌ سیستم‌ اخلاقی‌ میسور است.()

            ‌-2-2-1 اخلاق‌ یکی‌ از غایات‌ بعثت‌

یکی‌ از غایات‌ مهم‌ بعثت‌ که‌ پیامبر اکرم‌ «9» آن‌ را بیان‌ فرموده‌ همانا تتمیم‌ و تکمیل‌ خلقهای‌ فاضل‌ و صفات‌ اخلاقی‌ است‌ (انی‌ بعثت‌ لاتمم‌ مکارم‌ الاخلاق).()

            ‌-3-2-1 اخلاق‌ و سرنوشت‌ اخروی‌ انسان‌

ملکات، خلقیات‌ و اعمال‌ ما صورتی‌ مُلکی‌ دارد که‌ فانی‌ و موقت‌ است‌ و آن‌ همان‌ ظاهر اعمال‌ است‌ که‌ در این‌ جهان‌ تحقق‌ می‌یابد. حقیقت‌ و وجهه‌ای‌ ملکوتی‌ دارد که‌ پس‌ از صدور از ما هرگز فانی‌ نمی‌شود و آن‌ از توابع‌ و لوازم‌ و فرزندان‌ جداناشدنی‌ اعمال‌ و رفتار ماست. ملکات‌ و خلقیات‌ و اعمال‌ ما از وجهة‌ ملکوتی‌ و چهرة‌ غیبی‌ باقی‌ است‌ و روزی‌ خواهد رسید که‌ ما به‌ آنها واصل‌ خواهیم‌ شد و آنها را با همان‌ وجهه‌ و چهره‌ مشاهده‌ خواهیم‌ کرد و زمینه‌ و موجبات‌ نعیم‌ و لذت‌ یا جحیم‌ و عذاب‌ ما همین‌ امور خواهند بود.()

            ‌-4-2-1 رمز تنزل‌ پایبندی‌ به‌ اخلاق‌ در دنیا

علت‌ سست‌ شدن‌ و تنزل‌ تقیدات‌ اخلاقی‌ در جهان‌ امروز را می‌توان‌ در سه‌ عامل‌ عمده‌ جویا شد: نخست، استفاده‌ از تلقین‌ و تقلید صرف‌ در القای‌ امور اخلاقی. دوم، عدم‌ وجود توجیه‌ منطقی‌ و عقلانی‌ برای‌ اخلاق. سوم، عدم‌ وجود پایه‌ و اساس‌ محکم‌ و استوار برای‌ اخلاق‌ که‌ همان‌ دین‌ می‌باشد.()

 

            ‌-3-1 علم‌ اخلاق‌

علم‌ اخلاق‌ علمی‌ است‌ که‌ دستورالعملهای‌ کلی‌ برای‌ زیستن‌ مقدس، متعالی‌ و ارزشمند را مورد بحث‌ قرار می‌دهد. به‌ عبارت‌ دیگر علم‌ اخلاق‌ علم‌ قالبهای‌ کلی‌ چگونه‌ زیستن‌ متعالی‌ و با قداست‌ می‌باشد. این‌ چگونگی، هم‌ شامل‌ رفتار می‌شود و هم‌ شامل‌ ملکات‌ نفسانی، یعنی‌ انسان‌ باید چگونه‌ رفتار کند و چگونه‌ ملکاتی‌ باید داشته‌ باشد تا زیستن‌ او باارزش‌ باشد. ملکاتی‌ مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت‌ و ...()

            ‌-1-3-1 علم‌ چگونه‌ رفتار کردن‌ و چگونه‌ بودن‌ و معنای‌ صحیح‌ آن‌

برخی‌ معتقدند علم‌ اخلاق‌ دستور چگونه‌ زیستن‌ را در دو ناحیه‌ به‌ ما می‌دهد؛ یکی‌ در ناحیة‌ چگونه‌ رفتار کردن‌ و دیگر در ناحیة‌ چگونه‌ بودن. در حقیقت‌ چگونه‌ زیستن‌ دو شعبه‌ دارد: شعبة‌ چگونه‌ رفتار کردن‌ و شعبة‌ چگونه‌ بودن. چگونه‌ رفتار کردن‌ مربوط‌ می‌شود به‌ اعمال‌ انسان‌ (که‌ البته‌ شامل‌ گفتار هم‌ می‌شود) که‌ چگونه‌ باید باشد و  چگونه‌ بودن‌ مربوط‌ می‌شود به‌ خویها و ملکات‌ انسان‌ که‌ چگونه‌ و به‌ چه‌ کیفیت‌ باشد. در این‌ بیان‌ چنین‌ فرض‌ شده‌ که‌ به‌ هر حال‌ انسان‌ یک‌ «چیستی» و ماهیتی‌ ماورای‌ رفتارها، خویها و ملکاتش‌ دارد و اخلاق‌ اساساً‌ با ماهیت‌ انسان‌ سر و کار ندارد.

درحالی‌که‌ بنابر نظریة‌ اصالت‌ وجود از یک‌طرف‌ و بالقوه‌ بودن‌ و نامتعین‌ بودن‌ شخصیت‌ انسانی‌ انسان‌ از طرف‌ دیگر و تأثیر رفتار در ساختن‌ نوع‌ خلق‌ و خویها و نقش‌ خلق‌ و خویها در نحوة‌ وجود انسان‌ که‌ به‌ چه‌ نحوی‌ باشد. در حقیقت‌ علم‌ اخلاق‌ در عین‌حال‌ که‌ به‌ چگونه‌ رفتار کردن‌ و چگونه‌ بودن‌ مربوط‌ می‌شود لیکن‌ علمی‌ خواهد بود که‌ با تحول‌ ماهیت‌ انسان‌ و نحوة‌ وجود او سر و کار خواهد داشت. چگونه‌ زیستن‌ و چگونه‌ بودن‌ مربوط‌ به‌ حوزة‌ حالات، اوصاف‌ و عوارض‌ انسان‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ تمامیت‌ وجود و هویت‌ او مربوط‌ است.()

            ‌-2-3-1 فلسفة‌ اخلاق‌

در فلسفة‌ اخلاق‌ دربارة‌ مسائلی‌ از این‌ قبیل‌ بحث‌ می‌شود: اساساً‌ اخلاق‌ چیست؟ کار اخلاقی‌ چیست؟ معیار فعل‌ اخلاقی‌ چیست؟ ریشة‌ ارزش‌ اخلاقی‌ چیست؟ مفاهیم‌ اخلاقی‌ چه‌ نوع‌ مفاهیمی‌ است؟ مبادی‌ فعل‌ اخلاقی‌ کدام‌ است؟ آیا فعل‌ اخلاقی‌ غایتمند است؟ اخلاق‌ مطلق‌ است‌ یا نسبی؟ رابطة‌ اخلاق‌ و اعتقاد چیست؟ رابطة‌ اخلاق‌ و دین‌ چگونه‌ است؟ و... بر این‌ اساس‌ می‌توان‌ گفت‌ فلسفة‌ اخلاق‌ بررسی‌ عقلانی‌ و تحلیلی‌ در باب‌ مفاهیم‌ و تعابیر و معیارها و افعال‌ و ... اخلاقی‌ است.

            ‌-3-3-1 کاربرد فلسفة‌ اخلاق‌

الف‌ - فلسفة‌ اخلاق‌ سبب‌ روشن‌ شدن‌ زوایای‌ متعدد اخلاق‌ از قبیل‌ چیستی‌ فعل‌ اخلاقی، معیار ارزش‌ اخلاقی‌ و ... می‌گردد. بر این‌ اساس‌ متولیان‌ تربیت‌ اخلاقی‌ در جامعه، مسیر، جهت، روشها و امکانات‌ مورد نیاز برای‌ تربیت‌ اخلاقی‌ را متناسب‌ با یافته‌های‌ فلسفة‌ اخلاق‌ در نظر گرفته‌ و فراهم‌ می‌کنند. برای‌ مثال‌ اگر کسی‌ اخلاق‌ را از مقولة‌ محبت‌ یا علم‌ و یا ... بداند قطعاً‌ حکم‌ به‌ تلاش‌ برای‌ برقراری‌ محبت‌ در دلها یا افزایش‌ تعلیم، علم‌ و یا... در جامعه‌ خواهد داد. پس‌ جهت، مسیر و ... استقرار اخلاق‌ در جامعه، مبتنی‌ بر موضعگیری‌ خاص‌ ما در فلسفة‌ اخلاق‌ است.

ب‌ - مباحث‌ فلسفة‌ اخلاق‌ که‌ در آن‌ به‌ بررسی‌ نظریات‌ و مکاتب‌ مختلف‌ پرداخته‌ می‌شود سبب‌ آشکار شدن‌ و وضوح‌ یافتن‌ و شناسایی‌ درست‌ مکتب‌ اخلاقی‌ اسلام‌ خواهد شد و زوایای‌ آن‌ را هرچه‌ بیشتر معلوم‌ خواهد ساخت.()

            ‌-1 -3 -4 جایگاه‌ فلسفة‌ اخلاق‌ در تقسیم‌بندی‌ علوم‌

الف‌ - تقسیم‌ علوم‌ از جهت‌ غایت‌ و هدف: علوم‌ از جهت‌ غایت‌ و هدف، به‌ علوم‌ نظری‌ و عملی‌ تقسیم‌ می‌شود. در علوم‌ نظری، غایت‌ کشف‌ حقایق‌ عینی‌ و روابط‌ عینی‌ اشیاست‌ و اساساً‌ در این‌ علوم‌ هدف، به‌ دست‌ آوردن‌ رأی‌ و اندیشه‌ است. در این‌ علوم‌ انسان‌ به‌صورت‌ نسخه‌ای‌ علمی‌ از جهان‌ عینی‌ می‌شود. توجه‌ نفس‌ به‌ حقایق‌ در این‌ علوم‌ اساساً‌ و اولاً‌ و بالذات‌ برای‌ کمال‌ عقلانی‌ است‌ و آثار و فواید عملی‌ آنها تبعی‌ و فرعی‌ است. مانند فلسفه، فیزیک، شیمی‌ و... در علوم‌ عملی‌ هدف‌ از آگاهی‌ عمدتاً‌ برای‌ عمل‌ است‌ مانند سیاست‌ و...()

ب‌ - تقسیم‌ علوم‌ از جهت‌ نوع‌ ادراکات‌ بشری: علوم‌ از جهت‌ ماهیت‌ ادراکات‌ بشری، به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ می‌شود: علوم‌ حقیقی‌ و علوم‌ اعتباری. علوم‌ حقیقی‌ علومی‌ هستند که‌ متعلق‌ آنها ادراکات‌ خبری‌ یا قضایای‌ خبری‌ است‌ (است‌ها و هست‌ها و نیست‌ها) مانند اینکه‌ جسم‌ متناهی‌ است، فلزات‌ در اثر حرارت‌ منبسط‌ می‌شوند و...

علوم‌ اعتباری‌ علومی‌ هستند که‌ متعلق‌ آنها ادراکات‌ حاوی‌ باید و نباید یا تعابیر انشایی‌ است. مانند راستی‌ لازم‌ و واجب‌ است. تفاوت‌ این‌ دو دسته‌ از علوم‌ در متعلق‌ آن‌ علوم‌ می‌باشد که‌ یکی‌  مربوط‌ به‌ ادراکات‌ اخباری‌ است‌ و دیگری‌ انشایی. اشتراک‌ اینعلوم‌ در این‌ است‌ که‌ قضایای‌ این‌ علوم‌ اخباری‌ است‌ نه‌ انشایی. چرا که‌ در هر دو دسته‌ از علوم‌ حقیقی‌ و اعتباری، ما در صدد خبر از ادراکات‌ اخباری‌ و انشایی‌ می‌باشیم. به‌ بیان‌ دیگر، در این‌ علوم‌ از اخبار نفس‌ و انشایات‌ و اعتبارات‌ نفس، خبر می‌دهیم. برای‌ مثال، نفس‌ با حکم‌ اعتباری‌ خویش‌ حکم‌ می‌کند به‌ بایستی‌ راستی‌ و نبایستی‌ دروغ. وقتی‌که‌ این‌ حکم‌ نفس‌ در سطح‌ علوم‌ عملی‌ مطرح‌ شود به‌ این‌ صورت‌ درمی‌آید که: «راستی‌ لازم‌ و واجب‌ است» و «دروغ‌ ممنوع‌ است». این‌ تعابیر در علوم‌ عملی‌ خبر از اعتبار نفس‌ است، پس‌ علوم‌ اعتباری، علم‌ به‌ انشایات‌ و اعتبارات‌ نفس‌ آدمی‌ است.()

در تقسیم‌بندی‌ اول‌ از آنجا که‌ هدف‌ اولیة‌ آن‌ شناخت‌ بنیادهای‌ اخلاق‌ و عناصر اساسی‌ اخلاق، اعم‌ از عناصر معرفتی‌ یا روان‌شناختی‌ و... می‌باشد، فلسفة‌ اخلاق‌ در دستة‌ اول‌ قرار می‌گیرد و جزء علوم‌ نظری‌ است. در تقسیم‌بندی‌ دوم‌ نیز چون‌ فلسفة‌ اخلاق‌ عهده‌دار بحث‌ دربارة‌ بنیادهای‌ اخلاق‌ و مباحث‌ اساسی‌ مربوط‌ به‌ آن‌ است‌ و دربارة‌ بود و نبود و اوصاف‌ عینی‌ آنها بحث‌ می‌کند، در زمرة‌ معلومات‌ و ادراکات‌ خبری‌ است. مانند اینکه‌ «ارزشها مطلق‌ هستند»، «مفاهیم‌ اخلاقی‌ اعتباری‌ است» و ... ازاین‌رو فلسفة‌ اخلاق‌ جزء علوم‌ حقیقی‌ خواهد بود.

 

            ‌-2 اخلاق،فلسفة‌ اخلاق‌ و حوزه‌های‌ معرفتی‌

            ‌-1-2 اخلاق‌ و دین‌

به‌ پیوند اخلاق‌ و دین‌ می‌توان‌ از جهات‌ مختلفی‌ توجه‌ کرد از جمله‌ اینکه:

الف‌ - دین‌ می‌تواند بنیاد اخلاق‌ باشد و از این‌ طریق‌ می‌تواند آن‌ را ضمانت‌ کند. اساساً‌ اگر قرار است‌ اخلاق‌ به‌طور کامل‌ تحقق‌ یابد باید براساس‌ دین‌ و با تکیه‌ بر دین‌ (معرفة‌ا...) باشد. قدر مسلم‌ این‌ است‌ که‌ دین‌ حداقل‌ به‌عنوان‌ پشتوانه‌ برای‌ اخلاق‌ بشر ضروری‌ است. چرا که‌ اولاً‌ تاریخ‌ و تجربه‌ نشان‌ داده‌ آنجا که‌ دین‌ از اخلاق‌ جدا شده، اخلاق‌ خیلی‌ عقب‌ مانده‌ است. ثانیاً‌ دین‌ براحتی‌ می‌تواند انضباطهای‌ اخلاقی‌ محکم‌ و پولادین‌ را به‌وجود آورد. ثالثاً‌ به‌عنوان‌ مؤ‌ید می‌توان‌ گفت‌ حتی‌ بعضیاز متفکران‌ که‌ در مبحث‌ اخلاق‌ به‌ تأمل‌ پرداخته‌اند به‌ این‌ مسئله‌ اذعان‌ دارند که‌ دین‌ بهترین‌ پشتوانه‌ برای‌ اخلاق‌ است؛ برای‌ مثال‌ داستایوفسکی‌ نویسندة‌ روسی‌ می‌گوید: «اگر خدا نباشد همه‌ چیز مباح‌ یا مجاز است.»()

ب‌ - وجود اخلاق‌ و نیاز بشر به‌ آن، دلیلی‌ بر نیاز به‌ دین‌ است. بدین‌ بیان‌ که‌ انسانها هرگز بدون‌ اخلاق‌ نمی‌توانند زندگی‌ کنند، جامعة‌ بشری‌ لزوماً‌  نیازمند اخلاق‌ است. از طرف‌ دیگر اخلاق‌ مورد نیاز جوامع‌ بشری‌ باید اخلاقی‌ همه‌جانبه‌ و با مبنا و پایهو اساسی‌ محکم‌ باشد. این‌ نوع‌ اخلاق‌ نیز تنها با وجود دین‌ و معنویت‌ دینی‌ امکان‌پذیر است‌ که‌ بهترین‌ تغذیه‌کنندة‌ چنین‌ اخلاقی‌ است‌ و تنها راه‌ آن‌ است. پس‌ بشر به‌ دین‌ نیز محتاج‌ و نیازمند است.() حتی‌ باید افزود که‌ این‌ نیاز و احتیاج‌ همیشگی‌ و دایمی‌ است‌ چرا که‌ بشر همواره‌ نیازمند اخلاق‌ است.

ج‌ - اوصاف‌ اصول‌ اخلاقی‌ مانند جاودانگی‌ و یا نسبیت‌ و... عیناً‌ به‌ دین‌ هم‌ منتقل‌ می‌شود و باعث‌ جاودانگی‌ یا ... اصول‌ اخلاقی‌ دین‌ نیز می‌گردد. توضیح‌ اینکه‌ دین‌ اسلام‌ از سه‌ قسمت‌ عقاید، احکام‌ و اخلاق‌ تشکیل‌ شده‌ است. حال‌ اگر کسی‌ اخلاق‌ و یک‌ سلسله‌ تعلیمات‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ را جاودان‌ نداند و به‌ این‌ نتیجه‌ برسد که‌ اخلاق‌ اساساً‌ نسبی‌ و موقت‌ است، نتیجة‌ این‌ عقیده‌ این‌ است‌ که‌ اصول‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ و تعلیماتی‌ اسلام‌ ( یا به‌طورکلی‌ دین) هم‌ نمی‌تواند اعتبار جاودانه‌ داشته‌ باشد و باید پذیرفت‌ که‌ اصول‌ اخلاقی‌ اگر هم‌ اعتباری‌ داشته‌ است‌ در زمان‌ خودش‌ معتبر بوده‌ است‌ و بعد از تغییر مقطع‌ تاریخی‌ آن‌ و تغییر اوضاع‌ باید این‌ اصول‌ اخلاقی‌ تغییر نموده‌ و آنگاه‌ اصول‌ اسلام‌ نیز تغییر بکند و بخشی‌ از اسلام‌ (اخلاقیات‌ آن) منسوخ‌ گردد.()

            ‌-2-2 فلسفة‌ اخلاق‌ و کلام‌

تأمل‌ عقلانی‌ و بنیادی‌ در حوزة‌ اخلاق‌ و تفکر در اوصاف‌ و ارکان‌ آن، خود، موجد برخی‌ مباحث‌ کلامی‌ می‌گردد. به‌ بیان‌ دیگر، فلسفة‌ اخلاق‌ زمینة‌ پرسشهای‌ کلامی‌ خاصی‌ را فراهم‌ می‌کند. برای‌ مثال‌ پرسشهایی‌ از این‌ قبیل: رابطة‌ جاودانگی‌ محتوای‌ دین‌ با جاودانگی‌ اخلاق‌ چیست؟ اگر رابطة‌ مستقیمی‌ بین‌ این‌ دو وجود دارد چگونه‌ می‌توان‌ جاودانگی‌ اصول‌ اخلاقی‌ را اثبات‌ کرد تا جاودانگی‌ محتوای‌ دین‌ نیز اثبات‌ گردد؟

از طرف‌ دیگر تأمل‌ فلسفی‌ در باب‌ اخلاق‌ مبدأ و منشأ تشکیل‌ ادلة‌ جدیدی‌ برای‌ پرسشهای‌ کلامی‌ می‌گردد. برای‌ مثال‌ می‌توان‌ یکی‌ از دلایل‌ «علل‌ نیاز به‌ دین» و نیز «علت‌ نیاز همیشگی‌ بشر به‌ دین» را با تکیه‌ بر اوصاف‌ خاص‌ اخلاق‌ فراهم‌ آورد؛ مانند ضرورتهمه‌جانبه‌ بودن‌ و نیازمندی‌ آن‌ به‌ تکیه‌گاهی‌ محکم‌ و استوار (که‌ ذکر آن‌ قبلاً‌ در قسمت‌ اخلاق‌ و دین‌ گذشت).

            ‌-3-2 اخلاق‌ و علم‌النفس‌ فلسفی: اخلاق‌ و ملکات، سازندة‌ هویت‌ انسان‌

منشأ و مبدأ برخی‌ از مباحث‌ علم‌النفس‌ فلسفی‌ و انسان‌شناسی‌ فلسفی‌ را می‌توان‌ در اخلاق‌ جست‌وجو کرد. اخلاق‌ و مباحث‌ اخلاقی‌ می‌توانند موادی‌ را برای‌ برخی‌ مباحث‌ علم‌النفس‌ فلسفی‌ فراهم‌ آورند. برای‌ مثال‌ یکی‌ از پرسشهایی‌ که‌ با عنایت‌ به‌ اخلاق‌ و مباحث‌ آن‌ در علم‌النفس‌ فلسفی‌ قابل‌ طرح‌ است‌ این‌ است‌ که‌ رابطة‌ خلقیات‌ و ملکات‌ با انسان‌ چیست؟ اخلاق‌ چه‌ نسبتی‌ با هویت‌ انسان‌ دارد؟

در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش، دو نظریه‌ مطرح‌ شده‌ است: نظریة‌ اول‌ مبتنی‌ بر اصالت‌ ماهیت‌ است‌ و معتقد است‌ که‌ انسان‌ از آغاز تولد، از ماهیتی‌ معین‌ برخوردار است. انسان‌ در آغاز تولد، فی‌نفسه، ذاتی‌ ویژه‌ دارد که‌ هستة‌ اصلی‌ هویت‌ اوست‌ و سپس‌ در طی‌ ادوار زندگی‌ خلقیاتی‌ را نیز در حول‌ و حوش‌ این‌ هستة‌ ماهوی‌ کسب‌ می‌کند. این‌ خلقیات‌ عارض‌ بر شخصیت‌ انسان‌ هستند و مانند شاخ‌ و برگهای‌ تنة‌ او به‌حساب‌ می‌آیند. در این‌ دیدگاه، انسان‌ هویتی‌ جدا از نظر ملکات‌ خود دارد و ملکات‌ بر هویت‌ انسان‌ عارض‌ می‌شوند.

نظریة‌ دوم‌ که‌ مبتنی‌ بر اصالت‌ وجود است‌ معتقد است‌ که‌ اساساً‌ ماهیت‌ یک‌ امر اعتباری‌ است‌ و هرگز نمی‌تواند از عینیت‌ برخوردار باشد، ازاین‌رو انسان‌ با «وجود»ش‌ به‌ این‌ دنیا گام‌ می‌نهد. پس‌ فرض‌ اصلی‌ نظریة‌ اول‌ فرض‌ باطلی‌ است. البته‌ این‌ وجود آغازین‌ انسانی‌ به‌ یک‌ معنای‌ خاص‌ دارای‌ ماهیت‌ است، بدین‌ معنا که‌ وجود انسان‌ دارای‌ حد و مرز است. از طرف‌ دیگر، وجود (و نه‌ ماهیت) آغازین‌ انسان، وجودی‌ ضعیف‌ و نامتعین‌ است. این‌ وجود نسبت‌ به‌ ملکات‌ و خلقیات‌ و ... بالقوه‌ می‌باشد و در طریق‌ شدن‌ برایبه‌ فعلیت‌ رساندن‌ وجود نامتعین‌ و ضعیف‌ خویش‌ است. پس‌ انسان‌ با تمام‌ وجود و هویت‌ خود در مسیر تکامل‌ و شکوفایی‌ قرار می‌گیرد و با تمام‌ وجود، درگیرِ‌ شدن‌ و صیرورت‌ می‌شود. گامهای‌ شدنِ‌ انسان‌ و تشکیل‌ هویت‌ او همانا اخلاق‌ و ملکات‌ است. ملکات‌ پله‌های‌ هستی‌ و هویت‌ انسان‌ است‌ که‌ خود در آنها گام‌ می‌زند و ارتقای‌ جوهری‌ (ونه‌ عرضی) می‌یابد. بر این‌ اساس‌ خلقیات، سازندة‌ هویت‌ انسان‌ و ماهیت‌ او و این‌ امور، همانا فعلیتهای‌ جوهری‌ هستند. انسان‌ با کسب‌ خلقیات، بودن‌ و هویت‌ خود را تحقق‌ می‌بخشد، نه‌ آنکه‌ عوارض‌ و اوصافی‌ سطحی‌ برخود بیفزاید. رابطة‌ اخلاق‌ با انسان‌ مانند رابطة‌ عکسها با دیوار یک‌ اتاق‌ نیست‌ بلکه‌ مانند تحولات‌ آتی‌ است‌ که‌ در وجود یک‌ بذر رخ‌ می‌دهد.()

            ‌-4-2 فلسفة‌ اخلاق‌ و علم‌النفس‌ فلسفی: بایدهای‌ مطلق‌ و کلی، دلیلی‌ بر تجرد روح‌

فلسفة‌ اخلاق‌ نیز می‌تواند با علم‌النفس‌ فلسفی‌ مرتبط‌ باشد، برای‌ مثال‌ یکی‌ از پرسشهایی‌ که‌ در علم‌النفس‌ فلسفی‌ مطرح‌ می‌باشد این‌ است‌ که‌ آیا انسان‌ دارای‌ جنبة‌ غیرمادی‌ هست‌ یا نیست؟ فلاسفه‌ ادلة‌ متعددی‌ را برای‌ اثبات‌ وجود جنبه‌ای‌ مجرد در انسانمطرح‌ ساخته‌اند. یکی‌ از ادله‌هایی‌ که‌ می‌توان‌ برای‌ اثبات‌ وجود جنبه‌ای‌ مجرد در انسان‌ اقامه‌ کرد از طریق‌ فلسفة‌ اخلاق‌ است؛ یعنی‌ با تأمل‌ فلسفی‌ در باب‌ اخلاق‌ می‌توانیم‌ نتایجی‌ را در علم‌النفس‌ فلسفی‌ نیز به‌ دست‌ آوریم. بدین‌ترتیب‌ که:

یکی‌ از پرسشهایی‌ که‌ در فلسفة‌ اخلاق‌ مطرح‌ می‌باشد این‌ است‌ که‌ آیا بایدهای‌ کلی‌ و مطلق‌ وجود دارند یا تمام‌ بایدها، جزئی‌ و نسبی‌اند؟ نظریة‌ مختار این‌ است‌ که‌ انسان‌ دارای‌ بایدهای‌ مطلق‌ و کلی‌ نیز می‌باشد. براساس‌ این‌ اصلِ‌ موضوع‌ می‌توان‌ چنین‌ استدلال‌ کرد:

اگر انسان‌ صرفاً‌ یک‌ موجود مادی‌ بوده‌ و واقعیت‌ او صرفاً‌ همین‌ بدن‌ مادی‌ باشد، به‌دلیل‌ آنکه‌ هر بدنی‌ ویژگیها و اوصاف‌ خاص‌ خود را دارد و از مختصات‌ فیزیولوژیکی‌ منحصر به‌ فردی‌ برخوردار است، پس‌ بایدهایی‌ که‌ برای‌ رفع‌ نیازهای‌ خود و یا وصول‌ به‌ کمال‌ و مطلوب‌ خویش‌ ایجاد می‌کند قطعاً‌ بایدهایی‌ نسبی، جزئی، متفاوت، متکثر و حتی‌ متناقض‌ خواهد بود. لیکن‌ انسان‌ صرفاً‌ دارای‌ چنین‌ بایدهایی‌ نسبی، جزئی‌ و... نیست‌ و از یک‌ سلسله‌ بایدهای‌ مطلق، کلی‌ و مشترک‌ بین‌ انسانها برخوردار است‌ که‌ نوعیت‌ واحدی‌ دارند.

پس‌ باید پذیرفت‌ که‌ انسان‌ صرفاً‌ دارای‌ جنبة‌ مادی‌ نیست‌ بلکه‌ علاوه‌ بر این‌ جهت، دارای‌ جنبة‌ غیرمادی‌ نیز می‌باشد که‌ منشأ چنین‌ بایدهای‌ مطلق‌ و کلی‌ و مشترک‌ در انسانهاست.()

            ‌5-2 - اخلاق‌ و فقه‌

برای‌ آنکه‌ رابطة‌ اخلاق‌ و فقه‌ روشن‌ شود باید به‌ این‌ نکته‌ توجه‌ داشت‌ که‌ افعال‌ اختیاری‌ انسان‌ بر دو نوع‌ است:

-1 افعال‌ ظاهری‌ یا جوارحی‌ یا قالبی‌ یا بدنی‌ -2 افعال‌ باطنی‌ یا جوانحی‌ یا قلبی‌ یا روحی‌ براساس‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ می‌توان‌ از رابطة‌ اخلاق‌ و فقه‌ دو تصویر ارائه‌ کرد:

الف‌ - اخلاق‌ در مقابل‌ فقه: گاهی‌ وقتی‌ از اخلاق‌ سخن‌ گفته‌ می‌شود، همان‌ افعال‌ باطنی‌ مورد نظر است‌ یعنی‌ فعل‌ ارادی‌ اختیاری، به‌ شرط‌ آنکه‌ باطنی‌ باشد، اخلاقی‌ است. مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، صداقت، استقامت‌ و... در این‌ حالت‌ اخلاق‌ و فقه‌ در مقابل‌ هم‌ قرار می‌گیرند. در این‌ مقام‌ فقه‌ همان‌ باید و نبایدهایی‌ است‌ که‌ با فعل‌ ارادی‌ و اختیاری‌ انسان‌ که‌ به‌صورت‌ ظاهری‌ از او صادر می‌شود، مربوط‌ می‌باشد. خلاصه‌ در این‌ حالت‌ مراد از اخلاق‌ فعل‌ باطنی‌ و مراد از فقه، فعل‌ ظاهری‌ است.

ب‌ - اخلاق‌ شامل‌ فقه: گاهی‌ اخلاق‌ هم‌ به‌معنای‌ فعل‌ باطنی‌ و هم‌ ظاهری‌ در نظر گرفته‌ می‌شود. در این‌ حالت، اخلاق‌ بر مجموع‌ افعال‌ ارادی‌ اختیاری‌ انسانی‌ که‌ چه‌ به‌صورت‌ باطنی‌ و چه‌ به‌صورت‌ ظاهری‌ از او صادر می‌شود، اطلاق‌ می‌گردد. در این‌ مقام، اخلاق، فقه‌ را نیز در بر می‌گیرد و فقه‌ در درون‌ دایرة‌ اخلاق‌ قرار می‌گیرد.() حال، آنچه‌ در اینجا مورد نظر است، اخلاق‌ به‌معنای‌ اول‌ است‌ یعنی‌ نفسانیات‌ و افعال‌ باطنی‌ که‌ شامل‌ خلقیات‌ و ملکاتی‌ چون‌ عدالت، تقوا، شجاعت‌ و ... می‌گردد. پس‌ بدین‌ معنا، اخلاق‌ در مقابل‌ فقه‌ قرار می‌گیرد.()

            ‌-6-2 اخلاق‌ و حقوق‌

برخی‌ از نکاتی‌ که‌ در باب‌ رابطة‌ اخلاق‌ و حقوق‌ قابل‌ طرح‌ است‌ بدین‌ قرار می‌باشد:

الف‌ - حقوق‌ ریشه‌ در خلقت‌ و آفرینش‌ خاص‌ انسان‌ دارد (هر استعداد طبیعی‌ در انسان‌ مبنای‌ یک‌ «حق‌ طبیعی» است). اخلاق‌ نیز ریشه‌ در ساختمان‌ خلقت‌ انسان‌ و ماهیت‌ ویژة‌ او دارد (اخلاق‌ یک‌ نوع‌ گرایش‌ خاص‌ در انسان‌ است‌ و ریشه‌ در «من» متعالی‌ و علوی‌ او دارد).()

ب‌ - عدالت‌ یکی‌ از محوری‌ترین‌ و اساسی‌ترین‌ امور در حوزة‌ حقوق‌ است. از طرف‌ دیگر عدالت‌ یکی‌ از مباحث‌ مهم‌ اخلاق‌ نیز می‌باشد. بر این‌ اساس‌ می‌توان‌ گفت‌ اولاً، اخلاق‌ می‌تواند یکی‌ از منابع‌ حقوق‌ به‌ شمار آید. ثانیاً، اخلاق‌ می‌تواند پشتوانه‌ و تکیه‌گاهی‌ برای‌ حقوق‌ محسوب‌ شود.

ج‌ - هرگاه‌ در جامعه، حقوق‌ افراد محفوظ‌ بوده‌ و حقوق‌ انسانها تأمین‌ شده‌ باشد و عدالت‌ تحقق‌ یابد، زمینه‌ برای‌ اخلاق‌ فاضله‌ و اخلاق‌ پاک‌ فراهم‌ خواهد بود. تأمین‌ حقوق‌ انسانها براساس‌ عدالت، با رشد اخلاقی‌ جامعه‌ نسبت‌ مستقیمی‌ دارد.()

            ‌-2 -7 اخلاق‌ و فلسفة‌ تاریخ‌

اخلاق‌ می‌تواند در تفسیر فلسفی‌ تاریخ‌ و تأملات‌ عقلانی‌ که‌ در باب‌ تاریخ‌ صورت‌ می‌گیرد، مؤ‌ثر واقع‌ شود و مبنا و تکیه‌گاهی‌ برای‌ مواضع‌ فلسفی‌ در مورد تاریخ‌ باشد. برای‌ مثال‌ می‌توان‌ دخالت‌ عنصر اخلاق‌ را در بینش‌ انسانی‌ یا فطری‌ به‌ تاریخ‌ (که‌ نظریة‌ مختار است) ملاحظه‌ کرد. توضیح‌ اینکه‌ نگاه‌ حقیقی‌ فلسفی‌ به‌ تاریخ، همانا «بینش‌ انسانی‌ یا فطری» به‌ تاریخ‌ است. این‌ بینش، به‌ انسان‌ و ارزشهای‌ انسانی‌ چه‌ در فرد و چه‌ در جامعه، اصالت‌ می‌دهد. این‌ بینش‌ از نظر روان‌شناسی، افراد انسان‌ را مرکب‌ از یک‌ سلسله‌ غرایز حیوانی‌ که‌ وجه‌ مشترک‌ انسان‌ با حیوان‌ است‌ و یک‌ سلسله‌ غرایز عالی‌ که‌ غریزة‌ دینی، غریزة‌ اخلاقی‌ و ... از آن‌ جمله‌ است، می‌داند. این‌ بینش‌ اصل‌ نبرد و تنازع‌ در اجتماع‌ و تاریخ‌ را می‌پذیرد لیکن‌ ریشة‌ این‌ تنازع‌ را در نزاع‌ بین‌ جنبه‌های‌ زمینی‌ و خاکی‌ و غرایز حیوانی‌ انسان‌ و جنبه‌های‌ آسمانی‌ و ماورایی‌ و شرافتهای‌ اخلاقی‌ و دینی‌ و... می‌داند و نقش‌ این‌ تضادها و تنازعها را در تحول‌ و تکامل‌ تاریخ‌ می‌پذیرد. در واقع، تاریخ‌ محل‌ نزاع‌ انسان‌ متعالی‌ با ارزشهای‌ رشدیافته‌ و انسانِ‌ حیوان‌صفت‌ با ارزشهای‌ انسانی‌ مرده‌ است. حرکت‌ انسان‌ در تاریخ‌ بدین‌ صورت‌ است‌ که‌ انسان‌ بتدریج‌ از لحاظ‌ ارزشهای‌ انسانی‌ به‌ مراحل‌ کمال‌ خود نزدیکتر می‌شود تا آنجا که‌ در نهایت‌ امر، حکومت‌ کامل‌ ارزشهای‌ انسانی‌ مستقر خواهد شد.()

            ‌8-2 - فلسفة‌ اخلاق‌ و فلسفة‌ تاریخ‌

-1 تحلیلهای‌ فلسفی‌ در باب‌ اخلاق‌ می‌تواند در تحلیلهای‌ فلسفی‌ تاریخ‌ مؤ‌ثر باشد. موضعگیری‌ ما در مباحثی‌ از فلسفة‌ تاریخ‌ متأثر از مواضع‌ ما در فلسفة‌ اخلاق‌ است. برای‌ مثال‌ یکی‌ از پرسشهای‌ فلسفة‌ تاریخ‌ این‌ است‌ که‌ آیا می‌توان‌ در حال‌ حاضر، در باب‌ افعال‌ و وقایعی‌ که‌ از طرف‌ افراد در گذشته‌ به‌وقوع‌ پیوسته‌ است، داوری‌ اخلاق‌ و ارزشی‌ نمود؟

آنان‌که‌ معیارها و ارزشهای‌ اخلاقی‌ را نسبی‌ می‌دانند به‌ این‌ پرسش‌ پاسخ‌ منفی‌ می‌دهند و معتقدند که‌ معیارهای‌ گذشته‌ و حال‌ تفاوت‌ دارند و خوب‌ و بد و باید و نباید گذشته‌ با حال‌ یکسان‌ نیست. بد گذشته، برای‌ گذشته، بد است‌ و الزاماً‌ برای‌ حال‌ و آینده‌ بد نیست‌ و بالعکس. لیکن‌ آنان‌که‌ معیارها و ارزشهای‌ اخلاقی‌ را مطلق‌ می‌دانند به‌ این‌ پرسش‌ پاسخ‌ مثبت‌ می‌دهند و معتقدند که‌ این‌ نوع‌ داوری‌ صحیح‌ است. معاویه‌صفتی‌ و قتل‌ و غارت‌ معاویه‌گونه‌ در گذشته‌ بد بوده‌ و امروزه‌ نیز بد است‌ و می‌توان‌ بر ایناساس‌ افعال‌ آنها را امروزه‌ نیز به‌ داوری‌ نشست‌ و آنها را محاکمه‌ نمود.()

-2 فلسفة‌ تاریخ‌ می‌تواند مباحث‌ و مسائلی‌ را برای‌ فلسفة‌ اخلاق‌ مطرح‌ سازد. برای‌ نمونه‌ یکی‌ از مباحثی‌ که‌ در فلسفة‌ تاریخ‌ مورد تأمل‌ قرار می‌گیرد نظریة‌ تکامل‌ در تاریخ‌ است. عده‌ای‌ معتقدند که‌ تاریخ‌ یک‌ مسیر مطلقاً‌ تکاملی‌ را طی‌ می‌کند و هر مرحله‌ از تاریخ‌ گامی‌ به‌سوی‌ کمال‌ و تکامل‌ می‌باشد. هر مقطع‌ از تاریخ‌ را در نظر بگیریم‌ عین‌ کمال‌ و تکامل‌ است. بر این‌ اساس، آنچه‌ لازمة‌ چنین‌ موضعی‌ می‌باشد، این‌ است‌ که‌ هر آنچه‌ در تاریخ‌ «هست» عیناً‌ همان‌ «باید» می‌باشد. به‌ بیان‌ دیگر «واقعیتها» در تاریخ‌ همانا «ارزشها» هستند. در این‌ مقام، پرسشی‌ که‌ برای‌ فیلسوف‌ اخلاق‌ پیش‌ می‌آید این‌ است‌ که‌ رابطة‌ «هست‌ها» و «بایدها» در تاریخ‌ چیست؟()

            ‌-2 -9 اقسام‌ اخلاق‌

نظامهای‌ اخلاقی‌ را می‌توان‌ به‌طورکلی‌ بر سه‌ قسم‌ دانست: -1 اخلاق‌ فلسفی‌ -2 اخلاق‌ عرفانی‌ -3 اخلاق‌ دینی‌ یا مذهبی()

            ‌-1 اخلاق‌ فلسفی‌

نمونه‌ای‌ از اخلاق‌ فلسفی‌ را می‌توان‌ در نزد ارسطو یافت. ارسطو اخلاق‌ را راه‌ وصول‌ به‌ سعادت‌ می‌داند و آن‌ را در رعایت‌ اعتدال‌ و حد وسط‌ می‌انگارد. از نظر ارسطو فضیلت‌ یا اخلاق‌ حد وسط‌ میان‌ افراط‌ و تفریط‌ است. او معتقد است‌ هر حالت‌ روحی‌ حد معینی‌ دارد که‌ کمتر و یا بیشتر از آن‌ رذیلت‌ است‌ و خود آن‌ حد معین‌ فضیلت‌ است. مثلاً‌ شجاعت‌ حد وسط‌ میان‌ خمود و شره، حکمت‌ حد وسط‌ جربزه‌ و سفاهت، سخاوت‌ حد وسط‌ بخل‌ و اسراف‌ و تواضع‌ حد وسط‌ میان‌ تکبر و تن‌ به‌ حقارت‌ دادن‌ است.

از اوصاف‌ این‌ نوع‌ اخلاق‌ این‌ است‌ که‌ اولاً‌ دربارة‌ رابطة‌ انسان‌ با خدا سخنی‌ به‌ میان‌ نمی‌آورد. دوم‌ اینکه‌ حالت‌ ساکن‌ دارد. سوم، این‌ نوع‌ اخلاق، روح‌ انسان‌ را مانند خانه‌ای‌ فرض‌ می‌کند که‌ باید با یک‌ سلسله‌ زیورها و زینتها و نقاشیها مزین‌ گردد، بدون‌ آنکه‌ ترتیبی‌ در این‌ کار باشد و معلوم‌ گردد که‌ از کجا باید آغاز کرد و به‌ کجا باید ختم‌ کرد. چهارم، عناصر و مقولات‌ روحی‌ چنین‌ اخلاقی‌ محدود به‌همان‌ معانی‌ و مفاهیمی‌ است‌ که‌ غالباً‌ آنها را می‌شناسیم. پنجم‌ اینکه‌ فاقد عنصری‌ مانند واردات‌ قلبی‌ و درونی‌ است. اساساً‌ این‌ اخلاق، اخلاقی‌ خشک‌ و علمی‌ بوده‌ و از محیط‌ علما و فلاسفه‌ تجاوز نکرده‌ و به‌ میان‌ عموم‌ مردم‌ نرفته‌ است.()

            ‌-2 اخلاق‌ عرفانی‌

اخلاقی‌ است‌ که‌ عرفا و متصوفه‌ مروج‌ آن‌ بوده‌ و مبتنی‌ بر سیر و سلوک‌ و کشف‌ و شهود است‌ و البته‌ به‌ مقیاس‌ وسیعی‌ مبتنی‌ بر کتاب‌ و سنت‌ است.

            ‌-3 اخلاق‌ دینی‌

اخلاقی‌ است‌ که‌ مبتنی‌ بر آیات‌ و روایات‌ و براساس‌ متون‌ مقدس‌ می‌باشد. باید گفت‌ این‌ دو نوع‌ اخلاق‌ وجوه‌ اشتراک‌ زیادی‌ دارند و در نهایت‌ اخلاق‌ دینی، خود، اخلاقی‌ عرفانی‌ است.() لیکن‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ اخلاق‌ عرفانی‌ دینی‌ با اخلاق‌ عرفانی‌ و صوفیانة‌ رایج‌ تفاوتهایی‌ نیز دارد که‌ به‌ آن‌ اشاره‌ خواهد شد. از اوصاف‌ اخلاق‌ عرفانی‌ و نیز دینی‌ این‌ است‌ که:

-1 دربارة‌ روابط‌ انسان‌ با خود، جهان‌ و خدا بحث‌ می‌کند و عمدة‌ نظر آنها دربارة‌ روابط‌ انسان‌ و خداست. -2 اخلاقی‌ پویا و متحرک‌ می‌باشد یعنی‌ از نقطة‌ آغاز سخن‌ می‌گوید و از مقصد و از منازل‌ و مراحلی‌ که‌ به‌ ترتیب‌ سالک‌ باید طی‌ کند تا به‌ سر منزل‌ نهایی‌ برسد. -3 در این‌ دیدگاه، واقعاً‌ و بدون‌ هیچ‌ شائبة‌ مجاز برای‌ انسان‌ «صراط» وجود دارد. آن‌ صراط‌ را باید پیمود و مرحله‌ به‌ مرحله‌ و منزل‌ به‌ منزل‌ طی‌ کرد و رسیدن‌ به‌ منزل‌ بعدی‌ بدون‌ گذر از منزل‌ قبلی‌ ناممکن‌ است. -4 در این‌ نوع‌ از اخلاق، روح‌ بشر مانند گیاه‌ و یا کودک‌ است‌ و کمالش‌ در نمو و رشدی‌ است‌ که‌ طبق‌ نظام‌ مخصوص‌ باید صورت‌ گیرد. -5 عناصر روحی‌ اخلاقی‌ در این‌ مقام‌ بسی‌ وسیع‌تر و گسترده‌تر است. -6 در این‌ اخلاق‌ از یک‌ سلسله‌ احوال‌ و واردات‌ قلبی‌ سخن‌ می‌رود که‌ منحصراً‌ به‌ یک‌ «سالک‌ راه» در خلال‌ مجاهدات‌ و طی‌ طریقها دست‌ می‌دهد و مردم‌ دیگر از این‌ احوال‌ و واردات‌ بی‌بهره‌اند.()

            ‌-10-2 تفاوت‌ اخلاق‌ دینی‌ با اخلاق‌ عرفانی‌ صوفیه‌

در عین‌ حال‌ که‌ وجوه‌ اشتراک‌ عمیقی‌ بین‌ اخلاق‌ دینی‌ و اخلاق‌ عرفانی‌ وجود دارد لیکن‌ بخشی‌ از آنچه‌ برخی‌ از عرفا در تاریخ‌ به‌عنوان‌ اخلاق‌ عرفانی‌ از خود به‌ یادگار گذاشته‌اند، از نظر اخلاق‌ دینی‌ مخدوش‌ و ناپذیرفتنی‌ است. اخلاق‌ دینی‌ در سه‌ چیز با اخلاق‌ عرفانی‌ مخالف‌ است: -1 تحقیر عقل‌ -2 درون‌گرایی‌ مطلق‌ و پرهیز از اجتماع‌ -3 زایل‌ ساختن‌ کرامت‌ و عزت‌ نفس‌ یا نفس‌کشی‌ و خوار ساختن‌ نفس‌ به‌جای‌ تهذیب‌ نفس‌ در عین‌ کرامت‌ و عزت‌ نفس.()

            ‌-2 -11 تقسیم‌بندی‌ کلی‌ نظامهای‌ اخلاقی‌

به‌طورکلی‌ نظامهای‌ اخلاقی‌ بر دو قسم‌ قابل‌ تقسیم‌ است:

-1 نظامهای‌ اخلاقی‌ که‌ مبتنی‌ بر خودخواهی‌ و خودپرستی‌ و منافع‌ شخصی‌ است‌ یا نظامهای‌ خودمحور.

-2 نظامهایی‌ که‌ فراتر از خودِ‌ شخصی‌ و منافع‌ شخصی‌ می‌روند و مبنایی‌ فراتر از خودِ‌ شخصی‌ دارند یا نظامهای‌ غیرخودمحور.()

 

            ‌-3 مباحث‌ معرفت‌شناسی‌ در حوزة‌ اخلاق‌

            ‌-1-3 اقسام‌ مفاهیم‌ کلی‌ و جایگاه‌ مفاهیمِ‌ اخلاقی‌ در آن‌

در تعابیر اخلاقی، ما با اوصافی‌ از قبیل‌ خوب، بد، باید و نباید و نیز مفاهیمی‌ چون‌ عدل، ظلم، تقوا، شجاعت‌ و ... مواجه‌ هستیم. نخستین‌ پرسش‌ معرفت‌شناختی‌ این‌ است‌ که‌ این‌ مفاهیم‌ جزء کدام‌ دسته‌ از مفاهیم‌ هستند و چه‌ اوصافی‌ دارند و وجوه‌ اشتراک‌ و اختلاف‌ آنها با دیگر مفاهیم‌ چیست؟ برای‌ پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش، به‌ بیان‌ اقسام‌ کلی‌ مفاهیم‌ - و از جمله‌ مفاهیم‌ اخلاقی‌ - و ویژگیهای‌ هریک‌ از آنها می‌پردازیم‌ تا بدین‌ترتیب‌ هم‌ نوع‌ مفهومی‌ مفاهیم‌ اخلاقی‌ و هم‌ ویژگیهای‌ آنها و نیز وجوه‌ اختلاف‌ و اشتراک‌ مفاهیم‌ اخلاقی‌ با دیگر مفاهیم‌ آشکار گردد.

            ‌-2-3 اقسام‌ مفاهیم‌ کلی‌

            ‌الف‌ - معقولات‌ اولی‌ یا ماهوی، مانند سفیدی، سیاهی، انسان، درخت‌ و...

            ‌اوصاف‌

-1 صورتهای‌ مستقیم‌ و بلاواسطة‌ اشیا هستند که‌ از عالم‌ خارج‌ گرفته‌ شده‌اند.

-2 از «اقسام» موجودند که‌ در عرض‌ موجودات‌ دیگر مطرح‌ می‌شوند و ناظر به‌ هویاتی‌ مستقل‌ و در کنار موجودات‌ دیگر می‌باشند. هر مفهوم‌ ماهوی‌ به‌ هویتی‌ مستقل‌ از آنچه‌ مفهوم‌ ماهوی‌ دیگر بدان‌ دلالت‌ می‌کند، اشاره‌ دارد.

-3 مسبوق‌ به‌ احساس‌ و تخیل‌ هستند. در ازای‌ مفاهیم‌ ماهوی‌ دارای‌ صورتهای‌ حسی‌ و خیالی‌ هستیم.

-4 اختصاص‌ به‌ یک‌ نوع‌ خاص‌ و یک‌ جنس‌ خاص‌ و حداکثر یک‌ مقولة‌ خاص‌ دارند.

5 - قضایایی‌ که‌ از ترکیب‌ این‌ مفاهیم‌ تشکیل‌ می‌شوند، حقیقیه‌ هستند.

            ‌ب‌ - معقولات‌ ثانی‌ فلسفی، مانند وحدت، وجود، علت، معلول، وجوب، امکان‌ و...

            ‌اوصاف‌

-1 به‌واسطة‌ معقولات‌ اولی‌ یا مفاهیم‌ ماهوی‌ - از آن‌ جهت‌ که‌ در خارج‌ تحقق‌ دارند - برای‌ ذهن‌ حاصل‌ می‌شوند. به‌ بیان‌ دیگر مفاهیمی‌ انتزاعی‌ هستند که‌ منشأ انتزاع‌ آنها معقولات‌ ماهوی‌ ناظر به‌ خارج‌ است.

-2 از «احکام» موجود به‌شمار می‌آیند و نمی‌توان‌ گفت‌ در عرض‌ و کنار مفاهیم‌ ماهوی‌ دلالت‌ بر موجودیت‌ مستقلی‌ دارند. این‌ اوصاف‌ ناظر به‌ وجود خود موضوع‌ و خود ماهیت‌ موجوده‌ هستند.

-3 مسبوق‌ به‌ ادراک‌ حسی‌ یا خیالی‌ نیستند.

-4 اختصاصی‌ به‌ نوع‌ یا جنس‌ یا مقولة‌ خاصی‌ ندارند و عمومیت‌ آنها بیشتر است.

5 - قضایایی‌ که‌ از معقولات‌ ثانی‌ فلسفی‌ تشکیل‌ می‌شود، قضایای‌ حقیقیه‌ است.

-6 مفاهیمی‌ هستند که‌ از معانی‌ حرفی‌ انتزاع‌ شده‌ و به‌صورت‌ معانی‌ و مفاهیم‌ اسمی‌ و مستقل، برای‌ ذهن‌ حاصل‌ می‌شوند.

            ‌ج‌ - معقولات‌ ثانی‌ منطقی، مانند: کلی، جزئی، قضیه، قیاس، جنس، فصل‌ و ...

            ‌اوصاف‌

-1 با واسطة‌ صور ذهنی‌ و ماهیات‌ ذهنی‌ - از آن‌ جهت‌ که‌ در ذهنند - برای‌ ذهن‌ حاصل‌ می‌شوند.

-2 به‌عنوان‌ وصف‌ یا ماهیتی‌ برای‌ موجودات‌ خاص‌ که‌ در خارج‌ نیستند. بلکه‌ اوصاف‌ ادراکات‌ ذهنی‌اند، از آن‌ جهت‌ که‌ در ذهنند.

-3 مصداقی‌ در خارج‌ ندارند؛ مصادیق‌ این‌ مفاهیم‌ در ذهنند.

-4 مسبوق‌ به‌ ادراک‌ حسی‌ و خیالی‌ نیستند.

5 - قضایایی‌ که‌ از مفاهیم‌ منطقی‌ تشکیل‌ می‌شود ذهنیه‌ هستند.()

            ‌د- مفاهیم‌ اعتباری، مانند عدل، ظلم، شجاعت، خوب، بد، باید، نباید، ریاست، مالکیت‌ و...

            ‌اوصاف‌

-1 این‌ مفاهیم‌ حاصل‌ فعالیت‌ استعاری‌ دستگاه‌ ادراکی‌ انسان‌ است. بدین‌ معنا که‌ دستگاه‌ ادراکی‌ انسان‌ این‌ توانایی‌ را دارد که‌ حد چیزی‌ را به‌ چیز دیگری‌ که‌ مصداق‌ آن‌ نیست، تعمیم‌ دهد. توضیح‌ اینکه‌ هریک‌ از مفاهیم‌ اعتباری‌ را که‌ در نظر بگیریم‌ خواهیم‌ دید که‌ بر حقیقتی‌ استوار است، یعنی‌ مصداقی‌ واقعی‌ و نفس‌الامری‌ دارد و نسبت‌ به‌ آن‌ مصداق‌ حقیقت‌ است‌ و عارض‌ شدن‌ آن‌ مفهوم‌ برای‌ ذهن، از راه‌ همان‌ مصداق‌ واقعی‌ است. چیزی‌ که‌ هست‌ این‌ است‌ که‌ ما برای‌ وصول‌ به‌ منظورها و مقاصد خاص‌ عملی‌ خود در ظرف‌ توهم‌ خود چیز دیگری‌ را مصداق‌ آن‌ مفهوم‌ فرض‌ کرده‌ایم‌ و آن‌ مصداق‌ جز در ظرف‌ توهم‌ ما مصداق‌ آن‌ مفهوم‌ نیست. در حقیقت‌ این‌ عمل‌ خاص‌ ذهنی‌ که‌ ما نامش‌ را «اعتبار» گذاشته‌ایم‌ یک‌ نوع‌ بسط‌ و گسترشی‌ است‌ که‌ ذهن‌ روی‌ عوامل‌ احساسی‌ و دواعی‌ حیاتی‌ و درونی، در مفهومهای‌ حقیقی‌ می‌دهد. این‌ خود یک‌ نوع‌ فعالیت‌ و تصرف‌ است‌ که‌ ذهن‌ بر روی‌ عناصر ادراکی‌ می‌نماید و فرق‌ این‌ فعالیت‌ و تصرف‌ ذهنی‌ با تصرفاتی‌ که‌ در مفاهیم‌ و معقولات‌ ثانی‌ فلسفی‌ و منطقی‌ انجام‌ می‌گیرد در این‌ است‌ که‌ این‌ تصرف‌ تحت‌ تأثیر تمایلات‌ و گرایشهای‌ درونی‌ و احتیاجات‌ زندگانی‌ (به‌طور ارادی‌ یا غیر ارادی) واقع‌ می‌شود و بعضاً‌ با تغییر آنها تغییر می‌کند، برخلاف‌ تصرفاتی‌ که‌ از نفوذ این‌ عوامل‌ آزاد است.

-2 این‌ مفاهیم‌ انعکاس‌ یک‌ سلسله‌ امور واقعی‌ و نفس‌الامری‌ نیست‌ و از واقعیات‌ نفس‌الامری‌ حکایت‌ نمی‌کند و مصداقی‌ جز آنچه‌ انسان‌ در ظرف‌ توهم‌ خویش‌ فرض‌ کرده‌ است، ندارند. یعنی‌ دارای‌ مصادیق‌ فرضی‌ هستند و نه‌ حقیقی.

-3 نه‌ اقسام‌ وجودند و نه‌ احکام‌ وجود و نه‌ اوصاف‌ مفاهیم‌ و گزاره‌های‌ ذهنی‌اند.

-4 ابزارگونه‌اند و در حکم‌ وسایل‌ نفس‌ انسان‌ برای‌ وصول‌ به‌ مقاصد عملی‌ و تمایلات‌ گرایشهای‌ درونی‌ او هستند.

5 - از ترکیب‌ این‌ مفاهیم، «قضیه»ای‌ تشکیل‌ نمی‌شود.()

            ‌-3-3 نکاتی‌ در مورد اوصاف‌ اخلاقی‌

-1 خوبی‌ و بدی‌ مفاهیمی‌ هستند که‌ از باید و نباید انتزاع‌ می‌شوند و این‌ باید و نباید است‌ که‌ به‌عنوان‌ مفاهیم‌ بنیادی‌ اخلاقی‌ به‌شمار می‌روند.

-2 مفاد و معنای‌ خوبی‌ و بدی‌ به‌ حسب‌ «من» علوی‌ و متعالی‌ تعیین‌ می‌شود که‌ مقصد نهایی‌ محسوب‌ می‌گردد.

-3 خوبی‌ و بدی‌ دو صفت‌ عینی‌ و واقعی‌ در اشیا نیستند که‌ باید آنها را کشف‌ کرد، بلکه‌ به‌ رابطة‌ میان‌ انسان‌ و شی‌ مربوط‌ می‌شوند.()

            ‌-4-3 تعابیر اخلاقی، توصیفی‌ یا غیرتوصیفی؟

احکام‌ یا تعابیر، یا به‌گونه‌ای‌ هستند که‌ اوصافی‌ (عینی) را به‌ افعال‌ یا اشخاص‌ یا اشیا نسبت‌ می‌دهند و یا اینکه‌ چنین‌ نیستند و اوصافی‌ را نسبت‌ نمی‌دهند.() از آنجا که‌ تعابیر اخلاقی‌ مرکب‌ از مفاهیم‌ اعتباری‌اند و نیز با توجه‌ به‌ اوصاف‌ مفاهیم‌ اعتباری، باید گفت‌ این‌ تعابیر در صدد بیان‌ اوصاف‌ عینی‌ برای‌ اشیا و افعال‌ ... نیستند، پس‌ تعابیر اخلاقی‌ را باید جزء تعابیر غیرتوصیفی‌ دانست.

            ‌-3 5 - اخباری‌ یا انشایی‌

تعابیر اخلاقی‌ از نوع‌ تعابیر انشایی‌ هستند. در تعابیر اخلاقی‌ خبری‌ در باب‌ واقع‌ داده‌ نمی‌شود و مسئلة‌ مطابقت‌ یا عدم‌ مطابقت‌ با واقع‌ در کار نیست‌ و نیز چیزی‌ را در باب‌ واقع‌ کشف‌ نمی‌کنند. پس‌ ازاین‌رو اخباری‌ نبوده‌ و انشایی‌اند.()

بر این‌ اساس‌ تعابیر اخلاقی‌ را نمی‌توان‌ «قضیه» نامید بلکه‌ بهتر آن‌ است‌ که‌ آنها را «تعبیر» نامید. چرا که‌ در قضیه، مسئلة‌ صدق‌ و کذب‌ مطرح‌ می‌شود درحالی‌که‌ تعابیر اخلاقی‌ صدق‌ و کذب‌پذیر نیستند.

            ‌-6-3 جایگاه‌ تعابیر اخلاقی‌ در تقسیم‌بندیهای‌ معرفت‌شناختی‌

یکی‌ از تقسیم‌بندیهایی‌ که‌ در فلسفة‌ اخلاق‌ در باب‌ تعابیر اخلاقی‌ مطرح‌ شده‌ است‌ تقسیم‌بندی‌ آنها از حیث‌ معرفت‌شناسی‌ است. در این‌ تقسیم‌بندی‌ آرای‌ متفکران‌ در باب‌ تعابیر اخلاقی‌ به‌ دو قسم‌ شناخت‌گرایی‌(Cognitivism)  و ناشناخت‌گرایی‌(Non Cognitivism)  تقسیم‌ شده‌ است.

نظر شناخت‌گرایی‌ بر این‌ است‌ که‌ احکام‌ اخلاقی‌ از واقع‌ خبر می‌دهند و ناشناخت‌گراها معتقدند که‌ تعابیر اخلاقی‌ از واقع‌ خبری‌ نمی‌دهند.() نظر مختار بر این‌ است‌ که‌ تعابیر اخلاقی‌ از واقع‌ خبر نمی‌دهند و از این‌ نظر در گروه‌ ناشناخت‌گراها قرار می‌گیرند.

            ‌-3 -6 ملاک‌ ارزیابی‌ تعابیر اخلاقی‌

اگرچه‌ در تعابیر اخلاقی‌ نمی‌توان‌ از صدق‌ و کذب‌ آنها سخن‌ گفت‌ و ملاکهای‌ رایج‌ صدق‌ و کذب‌ قضایای‌ نفس‌الامری‌ (حقیقیه، خارجیه‌ و ...) را در مورد آنها به‌ کار گرفت‌ لیکن‌ می‌توان‌ ملاکی‌ را برای‌ ارزیابی‌ آنها در نظر گرفت. این‌ ملاک‌ عبارت‌ از ملائمت‌ یا عدم‌ ملائمت‌ با «من» علوی‌ انسان‌ است. هرگاه‌ حکمی‌ اخلاقی‌ مناسب‌ و مسانخ‌ با من‌ علوی‌ و جنبه‌ والای‌ نفس‌ باشد، باید آن‌ را عمل‌ کرد و خوب‌ است‌ و در غیر این‌صورت‌ نباید عمل‌ کرد و بد است.()

            ‌-7-3 رابطة‌ ادراکات‌ حقیقی‌ و اعتباری‌

از آنجا که‌ بین‌ مفاهیم‌ حقیقی‌ و اعتباری‌ رابطه‌ای‌ واقعی‌ و نفس‌الامری‌ وجود ندارد پس‌ نمی‌توان‌ قیاسی‌ تشکیل‌ داده‌ - قیاسی‌ که‌ مرکب‌ از مفاهیم‌ حد اصغر، حد وسط‌ و حد اکبر است‌ - و به‌ استنتاج‌ منطقی‌ و تولیدی‌ دست‌ یازید. ازاین‌رو باید گفت‌ بین‌ ادراکات‌ حقیقی‌ و اعتباری‌ رابطة‌ تولیدی‌ وجود ندارد.()به‌علاوه‌ اگر جهان‌بینی‌ را که‌ در زمرة‌ ادراکات‌ حقیقی‌ است‌ و ایدئولوژی‌ را که‌ در دستة‌ ادراکات‌ اعتباری‌ است، در نظر بگیریم‌ بین‌ این‌ دو نیز رابطة‌ تولیدی‌ منطقی‌ حکمفرما نخواهد بود. باید افزود که‌ قسماول‌ ادراکات‌ نسبت‌ به‌ قسم‌ دوم‌ ادراکات‌ شرط‌ لازم‌ نیز به‌شمار نمی‌آید.()

            ‌-8-3 کلیت، دوام‌ و اطلاق‌ در تعابیر اخلاقی‌

در قضایای‌ حقیقی‌ رابطة‌ بین‌ موضوع‌ و محمول‌ رابطه‌ای‌ نفس‌الامری‌ و واقعی‌ است. وصف‌ کلیت‌ و دوام‌ و اطلاق‌ در این‌ نوع‌ قضایا متکی‌ بر روابط‌ نفس‌الامری‌ خاصی‌ بین‌ موضوعات‌ و محمولات‌ است. به‌ بیان‌ دیگر در قضایای‌ حقیقی‌ چنانچه‌ محمولی‌ نسبت‌ به‌ موضوعی، در مورد تمام‌ افراد آن‌ و در تمام‌ زمانها (کلیت) و نیز به‌طور دایمی‌ و همیشگی‌ (دوام) و در تمام‌ موقعیتها و شرایط‌ (اطلاق) صدق‌ بکند، این‌ اوصاف‌ مبتنی‌ بر وجود رابطه‌ای‌ واقعی‌ و نفس‌الامری‌ میان‌ موضوع‌ و محمول‌ است‌ مانند آنچه‌ در قضیة‌ «هر معلولی‌ نیازمند علت‌ است» رخ‌ می‌دهد.

حال‌ باید دید پشتوانة‌ کلیت‌ و دوام‌ و اطلاق‌ تعابیر اخلاقی‌ چیست؟ از آنجا که‌ بین‌ اجزای‌ تصوری‌ تعابیر اخلاقی‌ رابطة‌ نفس‌الامری‌ وجود ندارد و این‌ رابطه، قراردادی‌ است‌ چگونه‌ می‌توان‌ این‌ اوصاف‌ را در آنها پذیرفت. نظریة‌ مختار این‌ است‌ که‌ این‌ اوصافنه‌ با اتکا بر روابط‌ نفس‌الامری‌ اجزای‌ تصوری‌ بلکه‌ با اتکا بر وجود «من» علوی‌ و ملکوتی‌ انسان‌ حاصل‌ می‌شوند. در واقع‌ این‌ تمایل‌ و خواست‌ و طلب‌ «من» علوی‌ انسانهاست‌ که‌ موجب‌ می‌شود تمام‌ افراد انسانی‌ در تمام‌ زمانها و به‌طور دایمی‌ و در تمام‌ شرایط‌ و موقعیتها اعتبارهای‌ واحدی‌ را لحاظ‌ کنند و ایجاد نمایند.

احکامی‌ اخلاقی‌ از قبیل‌ «عدل‌ باید ورزید»، «راستگویی‌ باید کرد»، «امانتداری‌ خوب‌ است» ...، با تکیه‌ بر «من» علوی‌ انسان‌ دارای‌ کلیت، دوام‌ و اطلاق‌ است. در بحث‌ کلیت‌ و دوام‌ و اطلاق‌ تعابیر اخلاقی‌ نباید به‌ سراغ‌ روابط‌ نفس‌الامری‌ مفاهیم‌ اعتباری‌ مندرج‌ در احکام‌ اخلاقی‌ رفت‌ بلکه‌ باید به‌ سراغ‌ رابطة‌ نفس‌ با این‌ اعتبارات‌ رفت‌ که‌ یک‌ رابطة‌ کلی، دایمی‌ و مطلق‌ است.()

            ‌-9-3 اخلاق‌ و قانون‌

آیا می‌توان‌ در باب‌ اصول‌ اخلاقی‌ اصطلاح‌ «قانون» را به‌کار برد؟ از آنجا که‌ قانون‌ ناظر به‌ نظام‌ علت‌ و معلول‌ و درجات‌ و مراتب‌ وجود است‌ و از طرف‌ دیگر، احکام‌ اخلاقی‌ ربطی‌ به‌ روابط‌ علی‌ و معلولی‌ ...ندارند، پس‌ نمی‌توان‌ اصطلاح‌ قانون‌ را در باب‌ احکام‌ اخلاقی‌ به‌کار برده‌ و آنها را قوانین‌ اخلاقی‌ تلقی‌ کرد.()

            ‌-10-3 ثبات‌ و تغییر در اخلاق‌

اصول‌ اخلاقی‌ از قبیل‌ عدل‌ خوب‌ است، ظلم‌ بد است، عفت‌ خوب‌ است، خیانت‌ و دزدی‌ بد است‌ ... یک‌ سلسله‌ اصول‌ ثابت‌ و نامتغیر محسوب‌ می‌شوند و باید این‌ دسته‌ از اصول‌ را بالذات‌ خوب‌ یا بد دانست‌ لیکن‌ برای‌ وصول‌ به‌ این‌ اصول‌ و تحقق‌ آنها، افراد انسانیراههای‌ متعدد و گاه‌ متعارضی‌ را برمی‌گزینند. باید در نظر داشت‌ که‌ اصول‌ و بنیادهای‌ اخلاقی‌ ثابت‌ است، لیکن‌ مقدمات‌ وصول‌ و راهکارهای‌ عملی‌ رسیدن‌ به‌ این‌ اصول‌ متفاوت‌ می‌باشد.() بیان‌ دیگری‌ که‌ می‌توان‌ در باب‌ ثبات‌ و تغییر در اخلاق‌ داشت‌ اینکهاخلاق‌ به‌عنوان‌ یک‌ سلسله‌ خصایل‌ و خویها، امر ثابتی‌ است‌ لیکن‌ فعل‌ اخلاقی‌ و کارهایی‌ که‌ برای‌ تحقق‌ این‌ فضایل‌ انجام‌ می‌گیرند، ثابت‌ نیستند و متغیرند.()

 

            ‌-4 مباحث‌ علم‌النفس‌ فلسفی‌ در باب‌ اخلاق‌

            ‌-1-4 تجرد نفس‌

ساحت‌ اصلی‌ و اساس‌ انسان‌ «نفس» اوست. نفس‌ مبدأ اصلی‌ افعال‌ و... انسان‌ است. اخلاق، افعال‌ اخلاقی‌ و ارزشها از نفس‌ او سرچشمه‌ می‌گیرند و فاعلیت‌ اصلی‌ از آنِ‌ نفس‌ است. از طرف‌ دیگر نفس‌ امری‌ مجرد و غیرمادی‌ است. یک‌ دلیل‌ ساده‌ و روشن‌ برای‌ تجرد نفس‌ این‌ است‌ که‌ مغز با همة‌ محتویات‌ خود تغییر می‌کند و دستخوش‌ تحول‌ و تبدل‌ می‌شود و در طول‌ عمر هفتادسالة‌ یک‌ نفر، چندین‌ بار مادة‌ مغزی‌ وی‌ با همة‌ محتویات‌ خود عوض‌ شده‌ و مادة‌ دیگری‌ جایگزین‌ آن‌ می‌شود؛ درصورتی‌که‌ خاطرات‌ نفسانی‌ وی‌ چه‌ تصورات‌ - مانند چهرة‌ رفیق‌ ایام‌ کودکی‌اش‌ که‌ در ده‌سالگی‌ او را دیده‌ و قیافة‌ آموزگارش‌ که‌ پس‌ از دورة‌ دبستان‌ او را ندیده‌ است‌ - و چه‌ تصدیقات‌ - مثل‌ اینکه‌ در دبستان‌ شنیده‌ که‌ ارسطو شاگرد افلاطون‌ بوده‌ است‌ و او به‌ این‌ مطلب‌ اذعان‌ (تصدیق‌ به‌اصطلاحمنطق) پیدا کرده‌ است‌ - تمام‌ اینها همان‌طور محکم‌ و پا بر جا در ذهنش‌ باقی‌ است‌ و علاوه‌ بر این‌ «من» او امر ثابت‌ و نامتغیری‌ بوده‌ و هست. حال، براساس‌ ثبات‌ تصورات، تصدیقات‌ و «من» شخص‌ می‌توان‌ چنین‌ استدلال‌ کرد که‌ اگر این‌ امور در ماده‌ جایگزین‌ می‌بودند قهراً‌ دچار تغییر می‌شدند؛ درحالی‌که‌ چنین‌ نیست. پس‌ انسان‌ دارای‌ جنبه‌ای‌ مجرد است‌ و «من» او همراه‌ با احوال‌ و آثارش‌ (نفس) غیرمادی‌ است.

براهین‌ متعددی‌ برای‌  اثبات‌ جنبة‌ مجرد در انسان‌ و تجرد نفس‌ اقامه‌ شده‌ است‌ خلاصة‌ برخی‌ از این‌ ادله‌ را می‌توان‌ چنین‌ بیان‌ داشت: که‌ از راه‌ انتساب‌ - اینکه‌ انسان‌ ادراکات‌ را منسوب‌ به‌ خود می‌داند نه‌ عین‌ خود - و از راه‌ وحدت‌ - اینکه‌ هرکسی‌ تشخیص‌ می‌دهد که‌ در گذشته‌ و حال‌ یکی‌ است‌ و نه‌ بیشتر - و از راه‌ عینیت‌ - اینکه‌ تشخیص‌ می‌دهد که‌ خود عین‌ همان‌ است‌ که‌ بوده‌ نه‌ غیر آن‌ - و از راه‌ ثبات‌ - تشخیص‌ اینکه‌ هیچ‌گونه‌ تغییری‌ در خود من‌ حاصل‌ نشده‌ است‌ - ثابت‌ می‌شود که‌ آنچه‌ انسان‌ آن‌ را به‌عنوان‌ حقیقت‌ خود می‌شناسد یک‌ حقیقت‌ وحدانی‌ ثابتی‌ است‌ که‌ جمیع‌ حالات‌ نفسانی‌ مظاهر وی‌ هستند و از خواص‌ عمومی‌ ماده‌ مجرد و مبرا می‌باشد.()

            ‌-2-4 جنبه‌های‌ دوگانة‌ نفس‌

نفس‌ انسان‌ موجودی‌ دوجنبه‌ای‌ است: جنبه‌ای‌ از او عالی، ملکوتی‌ و علوی‌ است‌ و جنبة‌ دیگر او دانی، ناسوتی‌ و سفلی‌ است. به‌ بیان‌ دیگر انسان‌ دارای‌ دو «من» یا دو «خود» است. «من» علوی‌ او موطن‌ گرایشها و ارزشهایی‌ است‌ که‌ با محاسبات‌ معمولی‌ و طبیعی‌ منطبق‌ و سازگار نیست. در واقع‌ تمام‌ گرایشها و ارزشهای‌ معنوی‌ انسان‌ در حوزة‌ «من» متعالی‌ او قرار می‌گیرد. از طرف‌ دیگر گرایشهای‌ حیوانی‌ و دانی‌ انسان‌ در حیطة‌ «من» دانی‌ و سفلی‌ اوست. بهترین‌ دلیل‌ بر وجود دو «من» و دو جنبه‌ در انسان‌ همانا جدالی‌ است‌ که‌ هر انسانی‌ هنگام‌ خلاف‌کاریها و خطاها در خود می‌یابد. گویی‌ خود انسان‌ با خودش‌ در جدال‌ و مبارزه‌ و جنگ‌ است. انسان‌ خود را درگیر محاکمه‌ای‌ می‌بیند که‌ در آن، دادگاه‌ و قاضی‌ و متهم‌ خود اوست. انسان‌ خود را به‌ پای‌ میز محاکمه‌ می‌کشاند و خودش، خودش‌ را محاکمه‌ می‌کند.()

            ‌-3-4 خود و ناخود

در مورد اینکه‌ کدام‌یک‌ از این‌ دو «من» انسان‌ اصلی‌ و اصیل‌ و کدام‌یک‌ فرعی‌ و نااصیل‌ است‌ باید گفت‌ که‌ «من» ملکوتی‌ و علوی‌ انسان‌ همان‌ «من» اصلی‌ و اصیل‌ و خود اوست‌ و «من» سفلی‌ و ناسوتی‌ و حیوانی‌ و دانی، همان‌ «من» فرعی‌ و نااصیل‌ و ناخود انسان‌ می‌باشد.()

            ‌-4-4 نحوة‌ وجود دو «من» در انسان‌

مراد از تعبیر دو «من» در انسان‌شناسی‌ فلسفی‌ این‌ نیست‌ که‌ واقعاً‌ انسان‌ دارای‌ دو «من» در عرض‌ هم‌ و مستقل‌ از هم‌ می‌باشد. انسان‌ یک‌ «من» واحد دارد و در ضمیر خودش‌ دقیقاً‌ احساس‌ می‌کند که‌ همان‌ کسی‌که‌ کار خوب‌ را انجام‌ می‌دهد عیناً‌ همان‌ است‌ که‌ مرتکب‌ کار بد می‌شود. لیکن‌ «من» واحد انسان‌ دارای‌ مراتب‌ عالی‌ و دانی‌ است‌ و جنبه‌های‌ مثبت‌ و منفی. آنگاه‌ که‌ به‌ مراتب‌ و جنبة‌ عالی‌ خود روی‌ می‌آورد و بدان‌ عنایت‌ دارد، آن‌ را «من» علوی‌ می‌نامیم‌ و آنگاه‌ که‌ به‌ مراتب‌ دانی‌ خود توجه‌ می‌کند و به‌ امیال‌ آن‌ می‌پردازد، آن‌ را «من» دانی‌ می‌نامیم.()

            ‌-4 5 - «من»ها ریشة‌ تعاون‌ و تنازع‌ در میان‌ انسانها

انسان‌ به‌ حسب‌ آن‌ درجة‌ عالی‌ خود میان‌ «من»ها تباینی‌ نمی‌بیند همان‌طور که‌ میان‌ فرشتگان‌ جنگ‌ و تنازع‌ من‌ و مایی‌ وجود ندارد. انسان‌ هم‌ در آن‌ مرحلة‌ وجودی‌ خویش‌ میان‌ خود با افراد دیگر من‌ و مایی‌ نمی‌بیند. همه‌ مثل‌ پاره‌های‌ نور هستند که‌ با یکدیگر تزاحمی‌ ندارند. ولی‌ وقتی‌که‌ انسان‌ به‌ درجات‌ دانی‌ و طبیعی‌ «خود» رجوع‌ می‌کند به‌ حکم‌ ضیق‌ و تزاحمی‌ که‌ در طبیعت‌ هست، هر منی‌ خودبه‌خود برای‌ حفظ‌ و بقای‌ خویش‌ کوشش‌ می‌کند و طبعاً‌ دیگران‌ را نفی‌ می‌نماید و در این‌ حالت‌ مسئلة‌ تنازع‌ بقا ... پیش‌ می‌آید. «من» هرکس‌ در مقابل‌ «من»های‌ دیگر قرار می‌گیرد و گویی‌ «من» هرکس‌ مستلزم‌ نفی‌ «من»های‌ دیگر است‌ یعنی‌ حالت‌ انحصارطلبی‌ و فقط‌ خود را دیدن‌ و غیر را ندیدن‌ که‌ لازمة‌ طبیعی‌ «من» است، پیش‌ می‌آید.()

            ‌-6-4 وجود حس‌ اخلاقی‌ در انسان‌

ریشة‌ اخلاق‌ورزی‌ را در انسان‌ باید در گرایش‌ خاصی‌ که‌ در اعماق‌ وجود او نهفته‌ است، جویا شد. یکی‌ از گرایشهای‌ انسان‌ که‌ از مقولة‌ خیر و فضیلت‌ و از مقولة‌ اخلاق‌ است، گرایش‌ به‌ حس‌ اخلاقی‌ است. برخی‌ از گرایشهای‌ انسانی‌ به‌خاطر منفعت‌ و سود اوست‌ و افعالی‌ را که‌ انجام‌ می‌دهد به‌خاطر سودی‌ است‌ که‌ در آن‌ نهفته‌ است‌ مانند وسایلی‌ که‌ حوایج‌ مادی‌ او را رفع‌ می‌کند.

گرایش‌ انسان‌ به‌ منفعت‌ همان‌ «خودمحوری» اوست. این‌ نوع‌ افعال‌ عامل‌ حفظ‌ و بقای‌ حیات‌ انسان‌ است. اما اموری‌ هست‌ که‌ انسان‌ به‌ آنها گرایش‌ دارد ولی‌ نه‌ به‌دلیل‌ اینکه‌ منفعت‌ دارند بلکه‌ به‌دلیل‌ اینکه‌ فضیلت‌ و خیر عقلانی‌ است. منفعت‌ خیر حسی‌ است‌ و فضیلت‌ خیر عقلانی‌ است، مانند گرایش‌ انسان‌ به‌ راستی، تقوا و پاکی‌ از آن‌ جهت‌ که‌ راستی، تقوا و پاکی‌ است‌ و تنفر و دوری‌ از مقابل‌ آنها. این‌ فضیلتها نیز دو نوع‌ است‌ بعضی‌ فردی‌ است‌ مانند تقوا، شجاعت‌ ... و برخی‌ اجتماعی‌ است‌ مانند نیکوکاری، احسان، فداکاری‌ ...()

            ‌-7-4 نحوة‌ وجود گرایش‌ اخلاقی‌ در انسان‌

گرایش‌ اخلاقی‌ انسان‌ در آغاز تولد امر متعین‌ و مشخصی‌ در نفس‌ انسان‌ نمی‌باشد. انسان‌ با یک‌ نفس‌ قالب‌بندی‌شده‌ نسبت‌ به‌ گرایشهای‌ اخلاقی‌ به‌ این‌ دنیا نمی‌آید. بلکه‌ انسان‌ با استعداد اخلاق‌ورزی‌ به‌ این‌ دنیا گام‌ می‌نهد. گرایشات‌ ارزشی‌ به‌صورت‌ استعداد در نفس‌ انسان‌ وجود دارند. به‌ بیان‌ دیگر انسان‌ در آغاز تنها مستعد اخلاق‌ورزی‌ است‌ و بس.() گرایش‌ اخلاقی‌ انسان‌ آنگاه‌ به‌ منصة‌ ظهور می‌رسد و آنگاه‌ از قوه‌ به‌ فعل‌ می‌گراید که‌ انسان‌ شروع‌ به‌ رفتار کند. زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ بستری‌ را برای‌ شکوفایی‌ فطرت‌ اخلاقی‌ او فراهم‌ می‌آورند. انسان‌ می‌تواند در زندگی‌ خود با تقویت‌ تدریجی‌ شامة‌ نفس‌ خود و شکوفایی‌ گام‌ به‌ گام‌ آن، ارزشهای‌ اخلاقی‌ را درک‌ و بدان‌ گرایش‌ یابد.()

            ‌-4 8 - رابطه‌ حس‌ اخلاقی‌ و حس‌ پرستش‌

به‌ اجمال‌ باید گفت‌ حس‌ اخلاقی، خود از لوازم‌ و آثار حس‌ پرستش‌ است. در واقع، گرایش‌ اخلاقی‌ انسان‌ گویی‌ امتداد و پرتوی‌ از گرایش‌ پرستش‌ اوست. بر این‌ اساس‌ می‌توان‌ به‌ دو نکته‌ اشاره‌ داشت:

-1 این‌ پرسش‌ قابل‌ طرح‌ است‌ که‌ اگر ما حس‌ اخلاقی‌ را به‌ حس‌ پرستش‌ ارجاع‌ دهیم‌ و از لوازم‌ و آثار آن‌ بشناسیم‌ در این‌صورت‌ رابطة‌ افعالی‌ که‌ ناشی‌ از حس‌ پرستش‌ هستند و افعالی‌ که‌ از حس‌ اخلاقی‌ سرچشمه‌ می‌گیرند، چگونه‌ است؟ آیا اینها دو سلسله‌ فعلمتمایزند یا چنین‌ نیست؟

در پاسخ‌ باید گفت‌ براساس‌ نظر مختار، روحِ‌ موجود در کالبد این‌ دو سلسله‌ افعال‌ یک‌ چیز است. این‌ افعال‌ نهایتاً‌ از یک‌ منشأ سرچشمه‌ می‌گیرند، در هر دو دسته‌ از افعال، در نهایت، در مقام‌ تحقق‌ گرایش‌ خداشناسی‌ و فعلیت‌ بخشیدن‌ به‌ حس‌ پرستش‌ خویشتن‌ هستیم. پس‌ انسان‌ دو سلسله‌ فعل‌ متمایز ندارد بلکه‌ همة‌ افعال‌ او از یک‌ سلسله‌ هستند. در عین‌ حال‌ می‌توان‌ گفت‌ از برخی‌ جهات‌ دارای‌ تفاوتند مثلاً‌ حداقل‌ از جهت‌ فعلیت‌ بخشیدن‌ به‌ حس‌ پرستش‌ افعال‌ دارای‌ شدت‌ و ضعفند، یا از جهت‌ آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ بودن‌ افعال‌ در ارتباط‌ با حس‌ پرستش‌ دارای‌ تفاوتند و....

-2 ارجاع‌ حس‌ اخلاقی‌ و فعل‌ ناشی‌ از آن‌ به‌ حس‌ پرستش‌ و فعل‌ ناشی‌ از آن، این‌ مسئله‌ را مطرح‌ می‌کند که‌ می‌توان‌ نوعی‌ «تحویل‌پذیری» را در احساسات‌ یا گرایشها و افعال‌ پذیرفت. انسان‌ صرفاً‌ دارای‌ گرایشهای‌ هم‌ عرض‌ و مستقل‌ از هم‌ نیست‌ بلکه‌ حداقل‌ برخی‌ از گرایشهای‌ او پرتو و آثار گرایشهای‌ بنیادی‌ دیگر او هستند. شاید بتوان‌ این‌ گرایشها را به‌ اولیه‌ و ثانویه‌ تقسیم‌ کرد.()

            ‌-9-4 رابطة‌ اخلاق‌ و اعتقاد

اعتقاد بر اخلاق‌ و عمل‌ اثر می‌گذارد و اخلاق‌ و عمل‌ نیز به‌نوبة‌ خود بر اعتقاد اثر می‌گذارند. معنویت‌ یا مادیت‌ اخلاقی‌ و عملی‌ کاملاً‌ در اعتقاد مؤ‌ثر است‌ و بالعکس، اعتقاد مادی‌ یا غیرمادی‌ نیز در اخلاق‌ و عمل‌ مؤ‌ثر واقع‌ می‌شود. برای‌ اعتقاد محکم‌ و استوار داشتن‌ باید فضای‌ مساعد اخلاقی‌ و عملی‌ نیز فراهم‌ آورد. برای‌ مثال‌ اعتقاد الهی‌ در فضای‌ مساعد اخلاقی‌ و عملی‌ معنوی، استحکام‌یافته‌ و پایدار می‌ماند. در غیر این‌ صورت‌ مادیت‌ اخلاقی‌ بتدریج‌ آن‌ را مضمحل‌ و فرسوده‌ می‌سازد. نیز اعتقاد مادی‌ و غیرالهی‌ نمی‌تواند با اخلاق‌ و عمل‌ معنوی‌ سازگار باشد و دیر یا زود، اخلاق‌ و عمل‌ معنوی، اعتقادی‌ همسو با خود را تحقق‌ می‌بخشد و یا بالعکس، اعتقاد مادی، اخلاق‌ و عمل‌ مادی‌ موافق‌ و سازگار با خود را تحقق‌ خواهد بخشید و سبب‌ از بین‌ رفتن‌ خلق‌ و فعل‌ معنوی‌ خواهد شد.()

            ‌-10-4 بنیاد و ریشة‌ ارزشها

بنیاد ارزشها را باید در وجود انسان‌ جویا شد. موطن‌ ارزشها همانا نفس‌ و روح‌ انسان‌ است. تمام‌ ارزشها، ریشه‌ در خود نفس‌ انسان‌ دارند. این‌ قابلیت‌ و نحوة‌ خاص‌ وجود نیز مربوط‌ به‌ گوهر مجرد و ملکوتی‌ و نفس‌ غیرمادی‌ انسان‌ است‌ که‌ در او به‌ ودیعت‌ نهاده‌ شده‌ است. روح‌ انسان‌ نحوه‌ای‌ از وجود است‌ که‌ ارزش‌آفرین‌ و ارزش‌یاب‌ و ملهِم‌ ارزشهاست.()

            ‌-11-4 ارزشها در مقام‌ ثبوت‌ و اثبات‌

مقام‌ ثبوت‌ در بحث‌ ارزشها مربوط‌ به‌ واقعیت‌ و وجود آنها است. از این‌ حیث‌ باید گفت، موطن‌ و ظرف‌ وجود و واقعیت‌ ارزشها همانا روح‌ انسان‌ است. «من» متعالی‌ و علوی‌ انسان، همانا موطن‌ ارزشها می‌باشد.

مقام‌ اثبات‌ در ارزشها مربوط‌ به‌ کشف‌ و دریافت‌ حسن‌ و قبحها و باید و نبایدها یا ارزشها برای‌ ما می‌باشد. در این‌ مقام‌ باید گفت‌ کشف‌ حسن‌ و قبحها و باید و نبایدها همانا از طریق‌ درک‌ خود متعالی‌ و توجه‌ کافی‌ به‌ آن‌ و تأمل‌ در آن‌ مسیر می‌باشد. بر همیناساس‌ احساس‌ تلائم‌ یا عدم‌ تلائم‌ افعال‌ با خود متعالی‌ برای‌ انسان‌ حاصل‌ می‌شود و مبنای‌ قضاوت‌ در حسن‌ و قبح‌ افعال‌ می‌گردد و ارزش‌ یا عدم‌ ارزش‌ افعال‌ برای‌ ما مکشوف‌ می‌گردد.()

            ‌-12-4 معنا و مفاد حسن‌ وقبح‌

در تاریخ‌ تفکر مسلمانان‌ در باب‌ مفاد حسن‌ و قبح‌ نظرات‌ مختلفی‌ بیان‌ شده‌ است‌ از قبیل‌ «کمال‌ و نقص»، «ملائمت‌ و منافرت‌ با مصالح»، «مدح‌ و ذم»، «زیبایی‌ و زشتی‌ عقلی» و ...() با توجه‌ به‌ تحلیلهای‌ سابق، نظریة‌ مختار در این‌ باب‌ این‌ است‌ که:

اولاً‌ از آنجا که‌ ریشة‌ حسن‌ و قبح‌ امری‌ درونی‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ ما با حسن‌ و قبح‌ قلبی‌ سر و کار خواهیم‌ داشت.

ثانیاً‌ حسن‌ به‌معنای‌ «احساس‌ ملائمت‌ افعال‌ با "من" علوی» بوده‌ و قبح‌ «احساس‌ منافرت‌ و عدم‌ مسانخت‌ افعال‌ با "من" علوی» می‌باشد.()

            ‌-13-4 فعل‌ اخلاقی‌

از جهتی‌ انسان‌ دارای‌ دو دسته‌ از افعال‌ است: افعال‌ عادی‌ و افعال‌ اخلاقی. افعال‌ اخلاقی‌ انسان‌ افعالی‌ هستند که‌ از اوصاف‌ زیر برخوردار باشند:()

-1 از روی‌ عقل‌ باشند.

-2 مبتنی‌ بر اراده‌ و اختیار باشند.

-3 انسانها برای‌ آن‌ افعال‌ ( با تکیه‌ بر «من» علوی‌ خود) ارزش‌ قایل‌ باشند.

-4  ارزش‌ آنها غیرمادی‌ و مافوق‌ مادی‌ باشد.

-5 به‌خاطر نیکی‌ و ارزش‌ ذاتی‌ فعل‌ انجام‌ گیرد.

-6 از حد فعل‌ طبیعی‌ و حیوانی‌ و غریزی‌ بالاتر باشد.

            ‌-14-4 نکاتی‌ در باب‌ فعل‌ اخلاقی‌

هرچه‌ اختیار انسان‌ در افعال‌ اخلاقی‌ بیشتر باشد و از روی‌ اجبار نباشد، کار انسان‌ اخلاقی‌تر است. خصایل‌ انسان، خصایلی‌ ثابت‌ است، لیکن‌ افعال‌ او متغیر می‌باشد. انسان‌ فعل‌ اخلاق‌  را به‌خاطر کمال‌طلبی‌ انجام‌ می‌دهد و هر کمالی‌ نیز خواه‌ناخواه‌ نوعی‌ لذتبه‌دنبال‌ خود می‌آورد. انسان‌ می‌تواند در انجام‌ افعال‌ خود طالب‌ خیر و فضیلت‌ و ارزش‌ باشد از آن‌ جهت‌ که‌ صرفاً‌ خیر و فضیلت‌ و ارزش، پایه‌ و ریشة‌ کمال‌ بودن‌ برای‌ جوهر نفس‌ است‌ و انسان‌ این‌ کمالها را برای‌ خود می‌خواهد؛ البته‌ نوعی‌ خواستن‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را خواستن‌ و طلب‌ عاشقانه‌ دانست‌ نه‌ آنکه‌ برای‌ کسب‌ لذت‌ باشد، هرچند که‌ عملاً‌ نیز لذت‌ ببرد.()

 

 

            ‌پی‌نوشتها

- مطهری، استاد مرتضی. تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، صدرا، سال‌ 67، ص‌ 158 - 159.

- مطهری، استاد مرتضی. اسلام‌ و مقتضیات‌ زمان، ج‌ 2، صدرا، سال‌ 70، ص‌ 248 - 249.

- مطهری، استاد مرتضی. فلسفة‌ اخلاق، صدرا، سال‌ 70، ص‌ 306 - 307.

- همان.

- همان، ص‌ 307.

 و: مطهری، استاد مرتضی. عدل‌ الهی، صدرا، ص‌ 247.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 277 - 278.

- یادنامة‌ استاد شهید مرتضی‌ مطهری، زیرنظر دکتر عبدالکریم‌ سروش، ج‌ 1، سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامی، سال‌ 60، ص‌ 406.

 و: مطهری، استاد مرتضی، آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، صدرا، سال‌ 61، ص‌ 21 - 22.

 و: مطهری، استاد مرتضی، آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ کلام، صدرا، ص‌ 10.

- آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 22.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 93 - 96.

- مطهری، استاد مرتضی، مقالات‌ فلسفی، ج2، صدرا، سال‌ 66، ص‌ 199 - 200.

- همان، ص‌ -202 204.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 18، 34، 135 - 136.

 و: فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 279 و 286.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 291.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 139.

 و: یادنامه، ج1، ص‌ -383 384.

- یادنامه، ج1، ص‌ 407-406

 و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 22.

- همان، ص‌ 393.

- استاد ملکیان، دروس‌ کلام‌ جدید، دانشگاه‌ تربیت‌ مدرس.

- یادنامه، ج1، ص‌ 406.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 21 - 22.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ کلام، ص‌ 10.

و: تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 139.

- مطهری، استاد مرتضی. نظام‌ حقوق‌ زن‌ در اسلام، صدرا، سال‌ 66، ص‌ 179 - 181.

و: فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 126، 179، 183، 190.

- مطهری، استاد مرتضی. بیست‌ گفتار، دفتر انتشارات‌ اسلامی، سال‌ 59، ص‌ 64 - 65.

- مطهری، استاد مرتضی. قیام‌ و انقلاب‌ مهدی‌ از دیدگاه‌ فلسفة‌ تاریخ، دفتر انتشارات‌ اسلامی، ص‌ 35 - 36، 38، 40، 44.

- مطهری، استاد مرتضی. فلسفة‌ تاریخ، ج‌ 1، صدرا، سال‌ 69، ص‌ 204 - 206.

- همان، ص‌ 276 - 277.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 200 - 201.

- آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 33.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ عرفان، درس‌ اول، ص‌ 73 - 74.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 201.

و: مطهری، استاد مرتضی. سیری‌ در نهج‌البلاغه، بخش‌ سوم: سلوک‌ و عبادت، صدرا، سال‌ 54.

- آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ عرفان، درس‌ اول، ص‌ 73 - 74.

- مطهری، استاد مرتضی. انسان‌ کامل، صدرا، سال‌ 72، ص‌ 186 - 189.

و: تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 205 - 207.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 275 - 276.

- مطهری، استاد مرتضی. شرح‌ مختصر منظومه، ج1، غرر هشتم، حکمت، سال‌ 60.

و: مطهری، استاد مرتضی. شرح‌ مبسوط‌ منظومه، ج2، حکمت، سال‌ 1406 ص‌ 60 - 121 و ج3، ص‌ 348 - 353.

- علامة‌ طباطبایی‌ با پاورقی‌ استاد مطهری، اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئالیسم، دفتر انتشارات‌ اسلامی، ص‌ 286 - 288.

و: مطهری، استاد مرتضی. تکامل‌ اجتماعی‌ انسان، دفتر انتشارات‌ اسلامی،  ص‌ 51.

- یادنامه، ج1، ص‌ 390 - 391، 411، 417.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 23.

- ویلیام‌ کی، فرانکنا، فلسفة‌ اخلاق، ترجمة‌ هادی‌ صادقی، مؤ‌سسه‌ فرهنگی‌ طه، سال‌ 76، ص‌ 220.

- یادنامه، ج‌ 1، ص‌ 384.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 13.

- اتکینسون، آر. اف. درآمدی‌ بر فلسفة‌ اخلاق،ترجمة‌ سهراب‌ علوی‌نیا، بخش‌ 5 و 6، مرکز ترجمه‌ و نشر کتاب، سال‌ 70.

- یادنامه، ج1، ص‌ 417.

و: فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 184.

- اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئالیسم، ص‌ 292.

- یادنامه‌ استاد مطهری، زیر نظر دکتر عبدالکریم‌ سروش، ج‌ 2، سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامی، سال‌ 63. ص‌ 251 - 252.

- مقالات‌ فلسفی، ج‌ 2، ص‌ 204.

- عدل‌ الهی، ص‌ 130.

- مطهری، استاد مرتضی. اسلام‌ و مقتضیات‌ زمان، ج‌ 1، صدرا، سال‌ 68، ص‌ 403-402.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 150 - 156.

- اصول‌ فلسفه‌ و روش‌ رئالیسم، ص‌ 85 - 96.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 112، 238، 245 - 246.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 169.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 245.

و: فطرت، ص‌ 169.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 245 - 246.

- فطرت، ص‌ 78 - 79.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 66.

 و: یادنامه، ج‌ 1، ص‌ 423.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 127.

- همان، ص‌ 76، 127 - 128، 132.

و: عدل‌ الهی، ص‌ 338 - 339.

- مطهری، استاد مرتضی. علل‌ گرایش‌ به‌ مادیگری، دفتر انتشارات‌ اسلامی، سال‌ 57، ص‌ 225 - 233.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 126، 179، 183، 190.

و: تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 237.

و: یادنامه، ج‌ 1، ص‌ 417

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 237.

- اسلام‌ و مقتضیات‌ زمان، ج‌ 1، ص‌ 346.

و: فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 304.

و: ایجی، قاضی‌ عضدالدین. جرجانی، میرسید شریف. شرح‌ المواقف، ج‌ 8، انتشارات‌ الشریف‌الرضی، سال‌ 70، ص‌ 182 - 184.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 131.

- تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 106.

و: فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 13-12، 38، 43، 295.

و: آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی، بخش‌ حکمت‌ عملی، ص‌ 11،54 - 55.

- فلسفة‌ اخلاق، ص‌ 81.

و: یادنامه، ج‌ 1، ص‌ 426.

و: تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام، ص‌ 156، 158 - 159.

تبلیغات