مسأله گتیه
آرشیو
چکیده
متن
اشاره
شناختشناسی در اصل به دو مسئله میپردازد: نخست امکان شناخت که پاسخی است به شکاکیت؛ و دیگری تبیین ماهیت شناخت که به تعریف و تحلیل مفهوم شناخت اختصاص دارد. در تحلیل یا تعریف شناخت، نسبت مفهوم شناخت با مفاهیم باور، صدق و توجیه بررسی میشود تا معلوم شود که آیا باورِ صادقِ موجه شناخت است یا نه. در این مقاله که به مسئله اخیر میپردازد نخست از پاسخ نقضی گتیه سخن میرود و آنگاه به اختصار به رهیافتهایی که فلاسفه در واکنش به پاسخ گتیه داشتهاند اشاره خواهد شد.
.I در رساله تئتتوس که در آن افلاطون محاورة سقراط را با ریاضیدان جوان در باب ماهیت شناخت حکایت میکند، این پرسش نیز به بحث نهاده میشود که «آیا باور صادق، هرگاه تبیینی بدان افزوده شود، شناخت است؟» این پرسش در پی این نتیجهگیری فرا آمده که باور صادق با شناخت یکی نیست. حال، اما، اگر باور صادق به مدد «تبیینی» موجه شود، آیا میتوان آن را «شناخت» دانست؟ سقراط با بحثی در «تبیین» نهایتاً چنین القا میکند که باورِ صادقِ تبیین شده نمیتواند شناخت باشد.(1)
قرنها پس از این محاوره، به سال 1963، ادموند ل. گتیه(2) مقالهای بدین عنوان منتشر ساخت: «آیا باورِ صادقِ موجه شناخت است؟»(3)
تحلیل گتیه مبتنی است بر تحلیل جملاتی با شرایط لازم و کافی برای شناخت اینکه چیزی هست. وی مقالة کوتاه خویش را با اشاره به صورتبندیهای رایجی که فلاسفه برای تأمین شرایط لازم و کافی شناخت یک حکم، ارائه دادند آغاز مینماید.
این صورتبندیها را میتوان چنین بیان کرد:
S میداند کهP اگر و تنها اگر
(1p ( صادق باشد
(2P ( باور داشته باشد کهP و
(3S ( توجیهی دارد که باور داشته باشد که4).P )
گتیه استدلال میکند که این صورتبندی و صورتبندیهای مشابه آن صادق نیستند "زیرا شروط بیان شده در آن برای صدق گزارة «S میداند کهP » شرط کافی به شمار نمیآیند" وی استدلال خود را با ذکر دو نکته آغاز میکند: «اول آنکه توجیه (یا «موجه») به آن معنایی که توجیهS برای باور به P، شرط لازم است برای آنکه «S بداند کهP » به گونهای است که امکان دارد کسی در باور به گزارهای که در واقع امر کاذب است موجه باشد. دوم آنکه به ازای هر گزارهای مانندP ، اگرS توجیهی داشته باشد که باور کند کهP ، وP برQ دلالت کند، وS ،Q را ازP استنتاج کند وQ را به اعتبار این استنتاج بپذیرد، آنگاهS در باور خود بهQ هم موجه است.»(5)
گتیه با ارائه مثالهای نقض(6) نشان میدهد که «باورِ صادقِ موجه» شناخت نیست، زیرا صادق بودن و باور داشتن دو شرط لازماند و نه کافی. از سوی دیگر، شروطی که در صورتبندی مذکور بیان شده هر چند به ازای حکم خاصی صادقاند ولی این بدان معنی نیست که شخصی که آن حکم را باور دارد بدان شناخت هم داشته باشد. بنابراین، ممکن است حکمی را باور داشت و برای آن باور دلایل خوبی هم داشت ولی بدان «شناخت» نداشت. گتیه تلاش میکند که این نکته را ضمن دو مثال نقض نشان دهد. در یکی از دو مثال، فرض شده است که شخصی بنام اسمیت با شخص دیگری بنام جونز برای کسب یک شغل رقابت دارد: «فرض کنیم که اسمیت دلیل محکمی در تأیید گزاره عطفی زیر داشته باشد:
(د) آقای جونز کسی است که کار را خواهد گرفت و آقای جونز ده سکه در جیب خود دارد. دلایل اسمیت در تأیید (د) ممکن است از این دست باشد که رئیس شرکت به او اطمینان داده است که در نهایت آقای جونز برگزیده خواهد شد، و دیگر اینکه آقای اسمیت، تعداد سکههای توی جیب آقای جونز را ده دقیقه قبل شمرده باشد. گزارة (د) مستلزم این است که:
(ه' ) کسی که کار را خواهد گرفت ده سکه در جیب خود دارد.
فرض کنیم که آقای اسمیت دلالت (د) را بر (ه' ) درک کند و (ه') به دلیل (د) که برای آن شواهد محکمی در دست دارد بپذیرد. در این حالت، آقای اسمیت به روشنی در این امر موجه است که باور کند که (ه' ) صادق است. ولی حال تصور کنید که آقای اسمیت، بدون اطلاع قبلی به جای جونز خودش کار را بگیرد و نیز خود آقای اسمیت - باز بدون هیچ اطلاعی - ده سکه در جیب خود داشته باشد. در نتیجة گزارة (ه' ) صادق است، با آنکه گزارة (د) که آقای اسمیت از آن (ه' ) را نتیجه گرفته، کاذب است. به این ترتیب، در مثال ما همة امور زیر صادق اند: (1) (ه' ) صادق است، (2) آقای اسمیت باور دارد که (ه' ) صادق است، و (3) آقای اسمیت در این امر که باور دارد (ه' ) صادق است موجه است. ولی در عین حال روشن است که آقای اسمیت نمیداند که (ه' ) صادق است، چون در (ه' ) به اعتبار تعداد سکههایی در جیب خود اوست صادق است، در حالی که آقای اسمیت نمیداند که چند سکه در جیب خود دارد، و باور خود را به (ه' ) بر شمارش سکههای داخل جیبِ آقای جونز استوار کرده است و به غلط باور دارد که آقای جونز کسی است که کار را خواهد گرفت.»(7) در تمام این موارد اسمیت نمیدانست که چه کسی برنده است: او یا جونز؛ تمام شواهد به نفع جونز بود ولی نهایتاً اسمیت برنده شد. پس میشود «باورِ صادقِ موجه» داشت ولی شناخت واقعی نداشت.
در این مثالِ نقض، گتیه دو فرض مذکور را در مورد «توجیه» نشان میدهد: (1) اینکه کسی میتواند در باور خود به نحو کاذب توجیه باشد؛ (2) اینکه این توجیه مدلَّل باشد (یعنی با قوانین منطقی تبیین شود). به نظر گتیه این دو فرض در کنار هم نشان میدهند که چطور باورِ صادقِ توجیه شده نمیتواند شناخت باشد زیرا باور موجه میتواند کاذب باشد و باور موجه کاذب میتواند به نتایجی برسد که از قضا صادقند.
.II پاسخ به مسئله گتیه پاسخ به مسئله گتیه به تحلیلِ نسبتِ میان «شناخت بودن باورِ صادقِ موجَّه» با دو فرض مذکور بستگی دارد. آیا میتوان دو فرض مذکور را رد کرد و تحلیلِ باور صادق موجه را حفظ نمود؟ یا تحلیل مذکور را رد کرد و آندو فرض را حفظ نمود؟ بسیاری از فلاسفه کوشیدهاند تا تحلیل مذکور را - اگر نه رد - دگرگون سازند و شرایط صدق و باور را برای شناخت حفظ نمایند و شرطِ دلیلِ خوب یا توجیه کافی را چنان تعریف کنند که مشکلاتی را که امثلة گتیه فرا مینهند نداشته باشند. این تلاش به رهیافتهایی چند در پاسخ به مسئله گتیه منجر شده است که میتوان آنها را به دو دستة کلی تقسیم کرد:
(الف) رهیافتهایی که به حفظ تحلیل سنتی میپردازند و با تقریرهای مجددی از این تحلیل باور صادق موجه را شناخت تلقی میکنند. بنا به این تلقی، دانستن چیزی معادل موجه بودن باور به آن چیز یا داشتن دلایل خوب برای باور به آن است. دو رهیافت اصلی که به حفظ این تحلیل میپردازند عبارتند از: دلیل قاطع(8) و الغأپذیری(9). بنابه رهیافت اول، فاعل شناسا در امثله گیته فاقد دلیل قاطع بر باور خویش است و از اینرو باور او غیر استدلالی است، لذا دلیل جامع بر باور خویش ندارد بدین معنی که دلیل او ممکن است در جایی که باور صادق نیست صادق باشد. بنابراین رهیافت چنانچه فاعل شناسا بر باور خویش دلیل جامع و قاطع داشته باشد، باور او شناخت است. بنابر رهیافت دوم فاعل شناسا بر باور خود دلیل دارد، اما امور دیگری نیز وجود دارد که اعتقاد او را به این باور غیر مستدل مینماید و همین امر توجیهی را که فاعل شناسا برای باور خویش دارد ملغی و فسخ میکند. بنابر این رهیافت چنانچه میان دلیل و این امور تمایز قایل شویم و آندورا از هم باز شناسیم باور صادق موجه شناخت تلقی میشود. بدین ترتیب رهیافتهای مذکور سعی دارند تا «توجیه» را چنان تفسیر کنند که اشکال گتیه بر آن وارد نباشد.
(ب) رهیافتهای دیگری وجود دارند که از موضع (الف) فاصله میگیرند. یکی از این رهیافتها از آنِ الوین گلدمن (10) است که نظریه علی شناخت را مطرح میکند. بنابر این رهیافت، شناخت تجربی با باور صادق که «به نحو مناسب تعلیل شده باشد» یکی است. وی عبارتِ «به نحو مناسب تعلیل شده باشد» را برای شماری از انواع مختلفِ باور تعریف مینماید.
ایدة اصلی گلدمن ساده است: باور صادق بهP در صورتی شناخت تلقی میشود کهP علت باور صادق باشد؛ یک سلسلة علی واقعیتی را کهP است به این باور مرتبط سازد. بدین ترتیب مثلاً این باور که سیگار مضر است یک شناخت محسوب نمیشود زیرا این واقعیت که سیگار مضر است نمیتواند این باور صادق را که «سیگار مضر است» تعلیل کند، زیرا این واقعیت که سیگار مضر است شامل همة سیگارها - از جمله سیگارهای آینده - هم میشود و از اینرو چون سیگارهای آینده نمیتواند بالفعل علت این واقعیت که اکنون هست باشند، تعلیل علی از آن امکان ندارد.
آشکار است که تحلیلِ گلدمن تنها ناظر به شناختهای تجربی یا پسینی است. به نظر گلدمن، تحلیل سنتیِ باورِ صادقِ موجه برای شناخت عقلی یا پیشینی کفایت میکند (توجه کنیم که امثله گتیه ناظر به قلمرو تجربه است). اما در اینجا میتوان پرسید که وجه اشتراک این دو شناخت - پسینی و پیشینی - چیست؟ آیا «شناخت» میان آندو مشترک لفظی است؟ اگر چنین باشد تحلیل گلدمن را وجهی است وگرنه هرگاه شناخت یک معنی داشته باشد - و مَقسم بودن آن هم دلالت بر همین دارد - آنگاه تحلیل گلدمن از دستیابی به این معنی قاصر است.
رهیافت دیگری که در امتدادِ رهیافتِ گلدمن قرار دارد به نظریة اعتمادپذیری(11) معروف است. این رهیافت شناخت را با هر گونه باور صادقی که از طریق هر وسیلة قابل اعتمادی بدست آید یکی میگیرد.(12) هر گاه بدقت معنیِ تعبیر «وسیلة قابل اعتماد» بررسی شود، مشاهده میشود که این رهیافت تفاوت چندانی با رهیافتهای (الف) ندارد.
رهیافت دیگر از آنِ نوزیک(13) است که نظریة شرطی بودن شناخت را طرح کرده است(14). بنابه این رهیافت، شناخت به اینکهP ، نه فقط مستلزم باور صادق به آنست کهP ، بلکه مستلزم دو شرط دیگر است:
(1) اگرP درست نمیبود فاعل شناسا بهP باور نمیداشت.
(2) اگرP درست میبود فاعل شناسا بهP باور میداشت.
رهیافت نوزیک را میتوان اصلاح طرح گلدمن دانست زیرا اولاً معنی واحدی برای شناخت لحاظ میکند. و ثانیاً شامل شناخت تجربی و عقلی هر دو میشود. نظریه گلدمن از حیث دقت و اتقان بر نظریه اعتمادپذیری نیز برتری دارد. با اینهمه این رهیافت نیز مورد انتقاد اهل نظر قرار گرفته است.(15)
سه رهیافت اخیر - علی، اعتمادپذیری و شرطی - معمولاً رهیافتهای برونگرا(16) نامیده میشوند، زیرا بنا به این رهیافتها تفاوت میان داشتن شناخت و داشتن باور صادق به رابطة خارجی میان یک باور و یک حالت ذهنی - خارجی بستگی دارد. برای مثال، مطابق رهیافت گلدمن، باور صادق شناخت است هر گاه، به نحو مناسب یا واقعیتی که آن را صادق میکند تحلیل شود. «تحلیلِ مناسب» خود موضوعِ باور دیگری است به نوع خاصی از سلسله علی. یک باور ممکن است با این سلسله تناسب داشته باشد بیآنکه فاعل شناسا تصور نماید که باورش معلَّل به این سلسله است. از اینرو، بنا به رهیافتهای برونگرا، ممکن است فاعل شناسا فاقد دلایلِ آگاهانه برای شناخت خود باشد.
این نکته نیز در مورد رهیافتهای برونگرا قابل ذکر است که در این رهیافتها شناخت فرآیندی مادی و محصول فعالیت حیاتیِ ارگانیسم مغز است، این بدان معنی است که تصویر شناخت در این رهیافتها با تصویر سنتی شناخت متعارض است.(17) مثلاً در نظر دکارت، شناخت به معنی دقیق از آنِ نفس مجرد است (و نه یک ارگانیسم) و به علاوه برای تحصیل آن باید روش درست بکار برد. به نظر برونگرایان نه فقط شناخت از آنِ ارگانیسم است (و نه نفس مجرد) بلکه برای داشتن آن نیز به روش (و حتی به اراده) نیازی نیست زیرا شناخت نتیجة طبیعیِ کنشهای فاعل شناسا با جهان اطراف اوست و لذا همچون سایر امور طبیعی و بهمان شیوه قابل تبیین است.
ملاحظة نهایی
همة رهیافتهایی که کوشیدهاند شناخت را تحلیل کنند، اشکال گتیه را وارد دانستهاند و در صددند با تقریری مجدد از «توجیه» شرایطی را فراهم آورند تا باور صادق، شناخت شود. از این لحاظ، میتوان رهیافتهای مذکور را نظریههایی در باب توجیه دانست که از پیامدهای آنها تعیین قلمرو شناخت است.
پی نوشتها:
.1 نگا: افلاطون، تئتتوس،012d - 102c .
. E.L. Gettier2
؛Is Justified True Belief Knowledge?ش. E.L. Gettier,3 .3121-3 (3691) PP. 2Analysis, Vol.
این مقاله در کتاب زیر نیز چاپ شده است:
(1967A.P. Griffiths (ed.), Knowgledge and Belief (oxford
مقالة گتیه به فارسی هم ترجمه شده است:
ادموند گتیه، «آیا معرفت، باور صادق موجَّه است؟» ترجمه شاپور اعتماد، ارغنون 7 و 8 (1377) صص -321 325.
.4 گتیه، «آیا معرفت، باور صادق موجه است؟»، ارغنون 7 و 8 ص 322، گتیه به دو صورتبندی دیگر از ایر و چیزلم نیز اشاره کرده و آندو را با مختصر تغییری به همین صورتبندی ارجاع میدهد.
.5 همان، ص 323.
. Counter-examples6
.7 همان.
.8:Conclvsive Resaons نگا:
Australasion Journal of ؛Conclusive ReasonsشF. Dretsker, .91-22 (1791) PP. 4Philosophy, Vol.
.9:Defeasibility نگا:
Knowledge: undefeatedسK.Lehrer and T. Paxson, (1969) 66Justified Trve Belief', Journal of Phelossphy, vol .225-37PP.
.10:A.I.Goldman نگا:
A.I. Goldman: A cavsal Theory of Knowing' Journal of .4355-72 (7691) PP. 6Philosophy Vol.
1. Reliability.1
.12 نگا:
D.M.Armstrong, Belief, Truth and Knowledg, (Cambridge .(1974
3. R. Nozick1
.14 نگا:
.(1981(oxford سPhilosophical explanationsسick zR.No
.15 نگا:
سcognitive abilities, conditionals and KnowledgeسR.Shope .129-48 (4891) PP. 8Journal of Philosophy, Vol.
6. The Externalist Analyses.1
.17 برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
G. Pappas and M.S wain (eds) essays on Knowledge and (1978Justification' (New York
J. Dancy' Introduction of Contemporary Epistemology .(1996Oxford )