چالش های توسعه ایران در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی با دو متغیر بنیادین ارتباط دارد. نخست، ایران تلاش دارد تا فراتر از توزیع قدرت در ساختار نظام بین الملل برای خود جایگاه اقتصادی، سیاسی و راهبردی برتری در منطقه به دست آورد، و چنین رویکردی می تواند موازنه قدرت در اقتصاد و سیاست جهانی را با چالش روبه رو کند. دوم، ایران رویکرد سیاسی خود را در تقابل با ساختار، و نظام سلطه قرار داده است و الگوی حاکم بر آن را ناعادلانه می داند. تجربه تاریخی نشان داده است که نظام سرمایه داری جهانی نیز با نیروهای انتقادی و چالشگر برخورد مقابله جویانه داشته و دارد. بنابراین، محور اصلی تأخیر در توسعه یافتگی ایران در سال های پس از انقلاب 1357 را باید در جهت گیری تقابل جویانه نظام بین الملل به ویژه امریکا در برابر ایران دانست. هدف اصلی این پژوهش پاسخ به پرسش های پژوهشی زیر است: 1. ماهیت تعامل جمهوری اسلامی ایران با نظام بین الملل چه بوده است؟ 2. دلایل تقابل گرایی در برخورد ایران با نظام بین الملل چیست؟ 3. تا چه اندازه این نوع مواجهه ایران با نظام بین الملل بر توسعه کشور در دوره پساانقلاب اسلامی تأثیر گذاشته است؟ در فرضیه پژوهش، استدلال می شود که چگونگی مواجهه نظام بین الملل با ایران و واکنش کنشگران مهم به رفتار سیاست خارجی کشور بر توسعه ایران تأثیر منفی گذاشته است. با بهره گیری از نظریه واقع گرایی انتقادی روی باسکار، پیامدهای چگونگی مواجهه ایران با ساخت نظام بین الملل، براساس نحوه تعامل تقابلی کارگزار داخلی با اجزای نظام بین الملل (ساختار، نهادها و هنجارهای آن) برای توسعه ایران تبیین می شود. با تحلیل داده های موجود در گزارش های رسمی ارائه شده در زمینه عملکرد اقتصادی از سوی نهادهای دولتی ایرانی و بین المللی، و نیز بررسی ارزیابی های کارشناسان مسائل اقتصاد سیاسی بین المللی چگونگی رابطه بین توسعه ایران و موانع یا عوامل محدودکننده در سطوح ملی و نظام بین الملل تبیین می شود. نتایج نشان دهنده این است که ناهمسویی و تضاد ایدئولوژیک نظام بین الملل به کند شدن روند توسعه کشور منجر شده است.