آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۳

چکیده

نگرشِ کیفی به معماری و فضاهای کالبدی شهر به عنوان یک مقوله میان رشته ای عمدتاً محصول کار فکری خلاقانه و دانش یک فرد یا یک گروه با تخصص یکسان همچون طراحی نیست. با توجه به این که معماری و شهرسازی معاصر، با نتایجِ ناامیدکننده و غیر صمیمانه ای از حس زدایی ارتباط انسان با واقعیت پیش می رود، تأکید بیش ازاندازه بر ابعاد ذهنی و مفهومی، به نابودی ماهیت فیزیکی و حسی معماری می انجامد. گفتمان پدیدارشناسانه برآمده از یک تجربه معمارانه است که به پتانسیل های مکان در توجه هم زمان به ذهن و بدن مخاطب بستگی دارد که به تجربه آگاهانه معنا بخش منجر خواهد شد. این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال است که اندیشه های پالاسما در تجربه مکان که از طریق مشارکت همه ی حواس در فرآیند ادراک، مرکزیت تن در دریافت محیط حاصل می شود،.بر اساس چه مؤلفه هایی شکل می گیرد؟ و آیا خوانش این مؤلفه ها در تجربه حضور در یک میدان شهری(حسن آباد) قابل روایت است؟ برای پاسخ به این سؤال از روش پدیدارشناسی و بر اساس الگوی ماکس ون منن و همچنین با روش کدگذاری آزاد، محوری و گزینشی استفاده شده است که بر اساس آن از طریق مشاهده و مصاحبه نیمه ساختاریافته و باز با 30 نفر از مشارکت کننده ها انجام شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که اولویت ادراک حسی، هسته مرکزی تجربه ما و فهم ما از جهان است تا تجربه ای ژرف از فضا و زمان و معنای معمارانه را کسب کند تا گسترش معماری ابژه گرا به معماری حاصل از کیفیات تجربیِ حاصل از بدن و سیستم های حسی اش تبدیل شود.

تبلیغات