نظریه عدم انطباق فضایی در زمره نظریه هایی است که به تحلیل فقر و نابرابری در ساختار اجتماعی - فضایی شهرها می پردازند. این نظریه در خاستگاه خود (آمریکا)، نبود تناسب بین دستیابی به کار مناسب و دسترسی به مسکن مطلوب را در متنی از نابرابری های نژادی - قومی مورد توجه قرارداده است. هدف تحقیق حاضر « تبیین مفهومی زمینه های عدم انطباق فضایی کار و سکونت » به ویژه در شهرهای کشورهای درحال توسعه و ایران بوده است. این تحقیق به لحاظ ماهیت هدف نظری - کاربردی و به لحاظ روش توصیفی - تحلیلی می باشد. به علاوه از روش تحلیل گفتمان برای تبیین زمینه های شکل گیری عدم انطباق فضایی استفاده شده است. براساس یافته های تحقیق، عدم انطباق فضایی در کلان ترین زمینه ها (تغییرات جهانی و فراگیر همچون بسط روابط فوردی - کینزی و پسافوردی - نئولیبرالی) و عینی ترین لایه آن (نبود تناسب بین دستیابی کار مناسب و دسترسی به مسکن مطلوب در ساختار و فضای شهری) مشابه است. با این وجود، به لحاظ موقعیت جغرافیایی، به عکس شهرهای آمریکایی، کانون های عدم انطباق فضایی در کشورهای درحال توسعه، بیشتر در حاشیه شهرها مستقرند. درحالی که عدم انطباق فضایی در آمریکا، متأثر از متن نابرابر نژادی - قومی، توسعه فناوری حمل و نقل، حومه نشینی، استقرار صنایع و کارخانه ها بوده، اما در کشورهای در حال توسعه عمدتاً نیروی پیش برنده خود را از "ساختار نابرابر اقتصاد سیاسی روابط بین الملل"، "اجرای راهبردهای توسعه برون زا در ساخت نابرابر اجتماعی - فضایی"، "گرفتاری در مصائب تله های توسعه" (بی ثباتی سیاسی، خام فروشی منابع طبیعی، سرایت پیامدهای بی ثباتی همسایگان، حکمروایی ناکارآمد)، "تله های فقر و فساد" و "الگوی ناپایدار توسعه شهری" می گیرد.