این واقعیت که از اواخر قرن بیستم در آمریکا، آن هم بعد از گذار از تئوری های مختلف در حوزه سیاست جنایی، دوباره نوبت به سزاگرایی، اعمال مجازات متناسب، سختگیرانه و توجه به گونه ای از اخلاق اجتماعی و حفظ آن از طریق نظام سزادهی استحقاقی رسیده است، بسیار محل تأمل و بحث است. برخی اندیشمندان توضیح این تحول را در تغییرات اساسی در رویکردهای مرتبط با حقوق کیفری و حتی برخی نظریه های اجتماعی و فرهنگی خلاصه می کنند. در نوشتار حاضر، نگارنده قصد دارد تا به مؤلفه های سیاسی تأثیرگذار بر بازتولید ادبیات سزادهی بپردازد. آنچه در پایان نتیجه گرفته خواهد شد، همسویی سزاگرایی و ارکان اصلیِ آن با خوانش جدید و مسلط از نظریه لیبرالیسم سیاسی است که با عنوانِ نولیبرالیسم به برخی ویژگی های مبنایی سزاگرایی بسیار نزدیک است.