آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

نظریه آنارشیسم با تشویق کنش های مستقیم و غیرحکومتی می کوشد به مردم آزاد کمک کند تا از سلطه سیاسی و استثمار اقتصادی رهایی یابند. طرفداران این نظریه، خواهان شکل گیری داوطلبانه روابط انسانی اند که از نیازهای مردم نشأت گرفته باشد. اینان به نهاد دولت و قدرت دولتی بدبین اند و هر گونه مؤسسه مبتنی بر زور و اجبار را عامل تباهی زندگی اخلاقی و اجتماعی انسان قلمداد می کنند. با این حال، به نظر می رسد این بدبینی با توجه به تحول جایگاه دولت در عصر جهانی شدن، شکل تازه ای به خود گرفته است. سؤال اصلی مقاله حاضر این است که نظریه آنارشیسم با توجه به مقتضیات عصر جهانی شدن چه تحولی را پشت سر گذاشته و این تحول چه تأثیری بر نظریه سیاسی نهاده است؟ فرضیه ما این است که در پرتو پدیده جهانی شدن که مصادف با گذار جهان به سمت یک سیستم پسامدرن است، آنارشیسم در بنیادهای معرفت شناختی مدرنیستی خود تجدیدنظر کرده و در شکل جدید پساآنارشیسم با رد تقلیل گرایی و ذات گرایی و بازتعریف قدرت، مخالفت خود را به اشکال جدید سلطه و اقتدار تعمیم داده است.

تبلیغات