آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

به زعم کاستلز، بنیادگرایی برساختن هویتی برای یکسان سازی رفتار فردی و نهادهای جامعه با هنجارهای برگرفته از احکام خداوند توأم با مرجعیتی مقتدر است که واسطه خدا و بشریت است. قرار گرفتن ایشان در فضای سرکوب موجب بروز تمایلات خشونت طلبانه در آنها می شود. اینان تفسیر خود از دین را مطلق و در مرکز هستی می پندارند. آنها دچار خودشیفتگی افراطی اند. این خودشیفتگی موجب می شود تا تمام حقیقت را در انحصار خود ببینند و دیگران را مفسد، مرتد و منحرف بدانند. اوضاع نامناسب معیشتی و ناعادلانه مردم در برخی کشورها نیز این گرایش را تقویت کرده است. این وضعیت در مورد گروه های یهودی که اغلب با اوضاع نامساعد اقتصادی – اجتماعی و ناهنجاری مواجه اند کاملاً صدق می کند. بدین سان، پرسش مقاله این است که ظهور گروه های بنیادگرا با خصلت های پیش گفته و به خصوص گرایش به خشونت معلول چیست؟ در این میان، جایگاه علل روان شناختی کجاست؟ پاسخ خود را بر این فرضیه استوار کرده ایم که: بنیادگرایی ریشه در ناکامی های فردی و اجتماعی افراد و گروه های قومی خاص دارد که در قالب واکنش های افراطی هم به جامعه سنتی و هم به جامعه مدرن ظهور پیدا می کند. بررسی این فرضیه با استفاده از چارچوب نظری تد رابرت گار در کتاب چرا انسان ها شورش می کنند؟ انجام می گیرد.

تبلیغات