رویدادهای ایران در جنگ جهانی دوم که با سقوط پهلوی اول و آغاز دوران پهلوی دوم در ایران همراه بود، همواره توجه پژوهشگران مسائل ایران را به خود جلب کرده است. در زمینه حوادث مهم این دوره، ازجمله اتخاذ سیاست بی طرفی و اتحاد با متفقین پس از اشغال ایران، مباحث فراوانی بیان شده است. بسیاری بر این باورند که دستگاه سیاست خارجی ایران در این دوره در انفعال به سر برده، نتوانسته است با درک شرایط جهانی، سیاستی مناسب و در جهت منافع کشور در پیش گیرد. از سویی، برخی دیگر نیز سیاست خارجی ایران را کاملاً مستقل بررسی کرده، تمام رویدادها را در جهت منافع ایران ارزیابی می کنند. این مقاله با رد این دو دیدگاه برمبنای دیدگاه ساختار- کارگزار، این فرضیه را مطرح می کند که سیاست خارجی ایران در این بازه زمانی نه کاملاً منفعل بوده و نه کاملاً مستقل عمل کرده است؛ بلکه ایران در مقام کارگزار، دارای استقلال عمل نسبی بوده، تحت تأثیر ساختار بین الملل و محدودیت ها و فرصت های ایجاد شده در این محیط قرار داشته است و کارگزاران سیاست خارجی بر این اساس در جهت منافع ملی کشور گام برداشته اند.