آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

در میان اندیشمندان علم سیاست، درباره اندیشه سیاسی ماکیاولی (ماکیاولیسم) و ارتباط آن با شخصیت واقعی وی، اتفاق نظر وجود ندارد. عده ای ماکیاولی را طرفدار میلیتاریسم، اقتدارگرایی، پراگماتیسم و ... دانسته اند و عده ای نیز او را واقع گرا، مصلحت اندیش، طرفدار خیر عمومی و ... برشمرده اند. در این مقاله، تلاش شده است که اثرگذاری افکار ماکیاولی، با تأکید بر دو کتاب شهریار و نبرد من، بر یکی از مکتب های توتالیتاریستی سده بیستم، یعنی فاشیسم، مشخص شود. بنابراین، پژوهش پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته است که «آیا مبانی و اصول فاشیسم ریشه در مکتب ماکیاولیسم دارد؟». با توجه به این پرسش، فرضیه مقاله عبارت است از: «مفاهیم نظری ماکیاولیسم گرچه به صراحت زمینه ساز مبانی و اصول مکتب فاشیسم نبوده است، نشانه هایی از اثرگذاری اندیشه ماکیاولی بر این مکتب را می توان یافت». این تحقیق از نوع توصیفی– تحلیلی است که می کوشد با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، در پرتو واکاوی دو اثر مذکور، برای پرسش ذکرشده، پاسخ علمی بیابد. نتایج این تحقیق نشان می دهد که امکان بازگشت به «افسانه» در حوزه سیاست در عصر حاضر که ریشه در تاریخ اندیشه های سیاسی گذشته دارد، منتفی نیست.

تبلیغات