اجتماع گرایی به عنوان گفتمان رقیب و منتقد لیبرالیسم، یکی از مهم ترین مضامین فلسفه سیاست در دهه های اخیر بوده است. ضعف ساختارهای سنتی اجتماع مانند خانواده، کلیسا و مدارس، افزایش چشمگیر طلاق و تولدهای نامشروع، گسترش ادیان نامتعارف، افزایش استعمال مواد مخدر و افزایش ناگهانی بی سوادی در کشورهای غربی، از مهم ترین زمینه های اجتماعی شکل گیری اجتماع گرایی بوده است. اجتماع گرایی با کمک مبانی فلسفی ویتگنشتاین دوم انتقادات تأثیرگذاری در آرای اندیشمندان لیبرال معاصر وارد کرده است. پرسش اصلی این مقاله این است که مهم ترین نقد اجتماع گرایان بر لیبرالیسم چیست؟ فرضیه این است که نقد تلقی لیبرال از فرد، مهم ترین انتقادی است که اجتماع گرایان از لیبرالیسم کرده اند و نقدهای دیگر در نهایت به همین انتقاد رسیده است. انسان غیرموقعیت مند، فردگرایی غیراجتماعی، جهانشمول گرایی، ذهنی گرایی و بی طرفی مهم ترین مواضع لیبرالیسم است که اجتماع گرایان آن را نقد کرده اند. اجتماع گرایان معتقدند فرد را نمی توان بدون در نظر گرفتن زمینه و متن فرهنگی و اجتماعی ای تصور کرد که فرد خود بخشی از آن است. همان گونه که زبان و فلسفه زمینه محوراست، فرد نیز در زمینه های بسیار متفاوت فرهنگی تبیین و تعریف می شود. بنابراین، نمی توان برای آن ویژگی های جهانشمول ارائه کرد. اجتماعی بودن «خود» موجب می شود نتوان آن را از ویژگی هایش جدا کرد و قواعدی بی طرف و غیرمرتبط با برداشتی از خیر برای بنا نهادن اجتماعات سیاسی ارائه کرد. سیاست و سعادت از نظر اجتماع گریان بر خلاف لیبرال ها، تفکیک ناپذیرند.